نظر قرآن و ائمه درباره مشیت الهی
در چندین آیه از آیات قرآن کریم داریم که کلمه مشیت الهی را آورده است: "اگر خدا بخواهد ". این لفظ «ان شاء الله»
که ما این همه به کار می بریم و باید هم به کار ببریم فلسفه دارد: ما در
مورد قطعی ترین کارها می گوییم " اگر خدا بخواهد ". حتی (می توان
گفت)_البته این تعبیر را الان ما به کار نمی بریم ولی اگر هم بگوییم درست
است، اگر خدا بخواهد و فردایی باشد. یک وقت می گوییم "اگر خدا بخواهد و ما
تا فردا زنده باشیم" آن خیلی عادی است. حالا اگر بگوییم "اگر خدا بخواهد و
فردایی باشد" می گویند این دیگر خدا بخواهد ندارد، فردا که هست، حالا ممکن
است ما در فردا نباشیم ولی فردا که به هر حال هست. اما با منطق قرآن، همین
را هم اگر بگوییم، باز درست گفته ایم: "اگر خدا بخواهد و فردایی باشد" یعنی
فردا بودن فردا هم به مشیت الهی است. درست است، من یقین دارم فردا خواهد
آمد از باب اینکه یقین دارم مشیت الهی این است که فردایی باشد.
در همین رابطه خدا پیغمبرش را تأدیب کرد: برای کاری آمدند خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، سؤالی کردند و جوابش را خواستند. چون جوابش را از وحی باید بگیرد فرمود: فردا به شما می گویم. با اینکه به قول مولوی جان او هیچ وقت از «ان شاء الله» جدا نیست و او هرگز از خدا غافل نیست، ولی از این ادب غافل ماند که بگوید: "فردا اگر خدا بخواهد". طرف، خود پیغمبر است. از رعایت این ادب غافل ماند که بگوید: "فردا اگر خدا بخواهد جواب شما را می دهم". چهل روز وحی الهی از او حبس شد که ظاهرا بر پیغمبر اکرم در همه عمر هیچ وقت به اندازه این چهل روز سخت نگذشت؛ یعنی هر دقیقه اش برای او روزها بود، نه از جنبه اینکه به دیگران قول داده و به قولش نمی تواند عمل کند، بلکه از جنبه اینکه عنایت الهی از او گرفته شده. اگر آن عنایت نبود، او برای خودش نبودش از بودش بهتر بود. بعد از چهل روز وحی الهی آمد و به او گفت: «و لا تقولن لشی ء انی فاعل ذلک غدا* الا ان یشاء الله ؛ هرگز درباره چیزی نگو فردا چنین می کنم مگر اینکه بگویی "اگر خدا بخواهد"» (کهف/23 و 24).
این " اگر خدا بخواهد " که یک مسلمان حتی در مورد قطعی ترین مسائل می گوید نه به نشان تردید است. بعضی خیال می کنند این به نشان تردید است و علامت تردید است؛ یعنی یک مسلمان همواره مردد است، نمی داند فلان کار را می کند یا نمی کند، اگر خدا بخواهد بسیار خوب، اگر نه، نه. اما این، نشان تردید نیست، نشان توحید است؛ یعنی یک نفر مسلمان می خواهد بگوید قطعی ترین کارها هم بسته به مشیت الهی است و مستقل نیست. هیچ چیزی در عالم، در دنیا و آخرت، به صورت جبری و قطعی و قهری، چه خدا بخواهد چه نخواهد، وقوع پیدا نمی کند. قبول داریم خیلی حوادث، قطعی و به یک اصطلاح جبری است و حتما واقع می شود، ولی این جبر و قطعیت خودش را از مشیت الهی گرفته است، چون یقین داریم مشیت الهی دگرگون نمی شود؛ نه اینکه آن حادثه جبریت و قطعیت خودش را دارد؛ می خواهد مشیت الهی در پشتش باشد می خواهد نباشد. این است معنای اعتقاد به " امر بین امرین " در نظام تکوین، نه فقط در نظام تشریع. در قرآن، همیشه عموم مشیت الهی به چشم می خورد یعنی قرآن در مسئله مشیت الهی چنین نیست که مثلا ثنوی باشد و بگوید بعضی امور تحت مشیت الهی است ولی بعضی دیگر تحت مشیت الهی نیست، بلکه می گوید همه چیز تحت مشیت الهی است ولی انتساب هر چیزی به اراده خداوند از مجرای سبب و علت خودش است. کارهای بشر هم انتسابش به خداوند از طریق خود بشر و اختیار و اراده اوست.
خداوند در آیه 51 از سوره انفال می فرماید: «ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید؛ این به سزای اعمالی است که با دستان خویش فرستاده اید و خدا هرگز بر بندگان ستمگر نیست». این آیه دو فراز دارد: یکی «ذلک بما قدمت ایدیکم» و دیگر: «و ان الله لیس بظلام للعبید». این دو فراز مکمل یکدیگرند. وقتی که صحبت عذابهای دردناک می شود، فورا به ذهن انسان می آید که چرا خدا چنین عذاب می کند؟ آیا این العیاذ بالله ظلم نیست از طرف خداوند؟
قرآن همیشه این طور جواب می دهد: «ذلک بما قدمت ایدیکم» اینها همه به موجب آن چیزهایی است که دستهای خودتان آنها را پیش فرستاده است، یعنی تمام این عذابها و متقابلا نعیمها، عذابها و نعیمهایی است که به دست خودتان آنها را پیش فرستاده اید. خدا هرگز به بندگان خودش ظلم نمی کند. در سراسر قرآن کریم عموم مشیت الهی به چشم می خورد. قرآن یک کتاب توحیدی عجیبی است، یعنی همیشه بشر را از شرک دور می کند و این را که کسی خیال بکند در عالم حادثه ای رخ می دهد که از علم یا قدرت و یا مشیت خدا بیرون باشد هرگز نمی پذیرد. این است که می بینیم عبارت «من یشاء» یا «ما یشاء» ( آنچه خدا بخواهد ) در قرآن زیاد به چشم می خورد جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری در عالم واقع نمی شود. یک مسلمان اگر به قرآن اعتقاد دارد باید اینطور معتقد باشد که چیزی که خدا نخواهد در عالم واقع نمی شود، پس هر چه واقع می شود به مشیت خدا واقع می شود. موجودات جهان با نظامی هماهنگ به یک " سو " و به طرف یک مرکز، تکامل می یابند، آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست، جهان با یک سلسله نظامات قطعی که " سنن الهیه " نامیده می شود اداره می شود. اراده و مشیت الهی به صورت " سنت "، یعنی به صورت قانون و اصل کلی، در جهان جریان دارد. سنتهای الهی تغییر نمی کند و آنچه تغییر می کند براساس سنتهای الهی است. خوبی و بدی دنیا برای انسان بستگی دارد به نوع رفتار انسان در جهان و طرز برخورد و عمل. نیکی و بدی کارهای گذشته از آنکه در جهان دیگر به صورت پاداش یا کیفر به انسان باز می گردد، در همین جهان نیز خالی از عکس العمل نیست. تدریج و تکامل، قانون الهی و سنت الهی است. جهان گاهواره تکامل انسان است.
خداوند در سوره قمر آیه 49 می فرماید: «إِنَّا كُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ؛ ما هر چیزى را به اندازه آفریدیم». این جمله در عین فشردگى از حقیقت مهمى در عالم خلقت پرده برمى دارد، حقیقتى كه بر سراسر جهان هستى حاكم است، و آن اندازه گیرى دقیق در همه كائنات جهان است. هر قدر علم و دانش بشرى پیشرفت مى كند به این اندازه گیرى دقیق آشناتر مى شود، این اندازه گیرى دقیق نه تنها در موجودات ذره بینى كه در كرات عظیم آسمانى نیز حاكم است. فى المثل مى شنویم فضانوردان با محاسبات دقیق علمى كه بوسیله صدها نفر كارشناس متخصص بوسیله مغزهاى الكترونیكى انجام مى گیرد موفق مى شوند، درست در همان منطقه اى از كره ماه كه مى خواستند بنشینند، با اینكه ظرف چند روزى كه سفینه فضایى فاصله زمین و ماه را مى پیماید همه چیز دگرگون مى شود، ماه هم بدور خود مى گردد و هم بدور زمین، و جاى آن بكلى عوض مى شود، و حتى در لحظه پرتاب سفینه نیز زمین هم بدور خود و هم بدور آفتاب با سرعت فوق العاده اى در حركت است، ولى از آنجا كه تمام این حركات گوناگون حساب و اندازه دقیقى دارد كه مطلقا از آن تخلف نمى كند، فضانوردان موفق مى شوند كه با محاسبات پیچیده درست در منطقه مورد نظر فرود آیند! ستاره شناسان مى توانند از دهها سال قبل، خسوف و كسوفهاى جزئى و كلى را كه در نقاط مختلف زمین روى مى دهد دقیقا پیش بینى كنند، اینها همه نشانه دقت در اندازه گیریهاى جهان بزرگ است.
در موجودات كوچك، در مورچگان ریز با آن اندامهاى پیچیده و متنوع و رگها و اعصاب، ظرافت این اندازه گیرى خیره كننده است و هنگامى كه به موجودات كوچكتر، یعنى جانداران ذره بینى، میكربها، ویروسها، آمیبها مى رسیم ظرافت این اندازه گیرى اوج مى گیرد و در آنجا حتى یك هزارم میلیمتر و كوچكتر از آن تحت حساب است و از آن فراتر هنگامى كه به داخل اتم وارد مى شویم تمام این مقیاسهاى اندازه گیرى را باید دور بریزیم، و اندازه ها به قدرى كوچك مى شود كه به فكر هیچ انسانى نمى گنجد. این اندازه گیرى تنها در مساله كمیتها نیست، كیفیتهاى تركیبى از این اندازه گیرى نیز دقیقا برخوردار است، نظامى كه بر روح و روحیات انسان و امیال و غرائز او حاكم است نیز اندازه گیرى دقیقى در مسیر خواسته هاى فردى و اجتماعى انسان دارد كه اگر كمترین دگرگونى در آن رخ دهد نظام زندگى فردى و اجتماعى او به هم مى ریزد.
در عالم طبیعت، موجوداتى هستند كه آفت یكدیگرند و هر كدام ترمزى در برابر دیگرى محسوب مى شود. پرندگان شكارى از گوشت پرندگان كوچك تغذیه مى كنند و از اینكه آنها از حد بگذرند، و تمام محصولات را آسیب برسانند جلوگیرى مى نمایند و به همین جهت عمر طولانى دارند. ولى همین پرندگان شكارى، بسیار كم تخم مى گذارند و كم جوجه مى آورند و تنها در شرایط خاصى زندگى مى كنند. اگر بنا بود با این عمر طولانى جوجه هاى فراوان بیاورند، فاتحه تمام پرندگان كوچك خوانده مى شد. این مساله دامنه بسیار گسترده اى در جهان حیوانات و گیاهان دارد كه مطالعه آن انسان را به عمق «إِنَّا كُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» آشناتر مى سازد.
ممكن است از آیه مورد بحث و شبیه آن این توهم یا سوء استفاده پیش آید كه اگر همه چیز را خداوند روى اندازه و حسابى آفریده است پس اعمال و افعال ما نیز مخلوق او است و بنابراین از خود اختیارى نداریم. گرچه اعمال ما به تقدیر و مشیت الهى است و هرگز خارج از محدوده قدرت و اراده او نیست ولى او مقدر ساخته كه ما در اعمال خود مختار باشیم و به همین جهت براى ما تكلیف و مسئولیت قائل شده كه اگر اختیار نداشتیم تكلیف و مسئولیت نامفهوم و بى معنى بود بنابراین اگر ما در اعمال خود فاقد اراده و مجبور باشیم این بر خلاف تقدیر الهى است. ولى در مقابل افراط "جبریون" گروهى به تفریط و تندروى در جهت مقابل افتاده اند كه آنها را "قدریون" و مفوضه مى نامند، آنها صریحا مى گویند: اعمال ما به دست ما است و خدا را مطلقا به اعمال ما كارى نیست و به این ترتیب قلمرو حكومت الهى را محدود ساخته و خود را مستقل پنداشته و راه شرك را مى پویند.
حقیقت این است كه جمع میان این دو اصل (توحید و عدل) نیاز به دقت و ظرافت خاصى دارد، اگر توحید را به این معنى تفسیر كنیم كه خالق همه چیز حتى اعمال ما خداست بطورى كه ما هیچ اختیارى نداریم، "عدل" خدا را انكار كرده ایم، چرا كه گنهكاران را مجبور بر معاصى ساخته و سپس آنها را مجازات مى كند و اگر عدل را به این معنى تفسیر كنیم كه خدا هیچ دخالتى در اعمال ما ندارد او را از حكومتش خارج ساخته ایم و در دره "شرك" سقوط كرده ایم. «امر بین الامرین» كه ایمان خالص و صراط مستقیم و خط میانه است این است كه معتقد باشیم ما مختاریم ولى مختار بودنمان نیز به اراده خدا است و هر لحظه بخواهد مى تواند از ما سلب اختیار نماید و این همان مكتب اهل بیت ع است.
قابل توجه این كه در ذیل آیات مورد بحث روایات متعددى در مذمت از این دو گروه در كتب تفسیر اهل سنت و شیعه وارد شده است مانند: در حدیثى از امام باقر علیه السلام مى خوانیم: «نزلت هذه فى القدریة" ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ إِنَّا كُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» این آیات در باره قدریه نازل شده در قیامت به آنها گفته مى شود آتش دوزخ را بچشید ما هر چیزى را روى حساب و اندازه آفریدیم (اشاره به این كه منظور از اندازه و حساب این است كه براى هر گناهى مجازات دقیقى معین ساخته ایم، و این یكى دیگر از تفسیرهاى آیه است و یا این كه شما كه منكر تقدیر الهى بودید و خود را قادر بر هر چیز مى پنداشتید و خدا را از قلمرو اعمال خود بیرون فكر مى كردید اكنون قدرت خدا را ببینید و بچشید عذاب انحراف خود را).
سعادت و شقاوت هر كس بسته به مشیت الهى است كه بر اساس عمل تعیین مى شود. خداوند در سوره اسراء آیه 54 می فرماید: «رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْكُمْ وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ وَكِیلًا؛ پروردگارتان به شما داناتر است، اگر بخواهد رحمتتان می کند یا اگر بخواهد عذابتان می کند، و ما تو را بر آنان وکیل نفرستاده ایم». این آیه این را مى رساند كه خداوند دوست دارد كه مؤمنین از سخن درشت با یكدیگر دورى كنند و نسبت به سعادت و شقاوت یكدیگر- كه خدا به آن داناتر است-زقضاوت نكنند و مثلا نگویند فلانى چون پیروى رسول خدا (ص) را كرده سعید و آن دیگرى كه نكرده شقى است، فلانى اهل بهشت و آن دیگرى اهل جهنم است زیرا كسی نمى داند در این بحر عمیق سنگریزه قرب دارد یا عقیق. آرى كسانى كه به خدا ایمان دارند باید اینگونه امور را به خدا واگذار نمایند، چون پروردگار شما، شما را بهتر مى شناسد، و همانا او به مقتضاى استحقاقى كه از رحمت و یا عذاب او دارید میان شما قضاوت و داورى مى كند، اگر خواست رحم مى كند (و البته این ترحم را نمى كند مگر به شرط ایمان و عمل صالح، چون در كلامش مكرر این شرط شده) و اگر خواست عذابتان مى كند، و این را عملى نمى كند مگر با كفر و فسق، و ما تو را اى پیغمبر وكیل ایشان قرار نداده و امر ایشان را به تو واگذار نكرده ایم تا اختیار تام داشته باشى به هر كه خواستى بدهى و هر كه را خواستى محروم كنى.
از همینها مى توان فهمید كه تردید در عبارت: " اگر خواست بر شما رحم مى كند، و اگر خواست عذابتان مى كند" به اعتبار مشیت هاى مختلف پدید مى آید و مشیت هاى مختلف هم ناشى از ایمان و كفر و عمل صالح و طالح است. و این نیز روشن مى گردد كه جمله «وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ وَكِیلًا» ردع و تخطئه مؤمنین است از اینكه در نجات خود (از عمل صالح دست بردارند و تنها) اعتماد به رسول خدا (ص) كنند و سرنوشت خود را مستند به قبول دین او بدانند (همانطور كه یهود و نصارى به دین خود دلخوش هستند)، آیه شریفه قرآن هم همه را تخطئه نموده و مى فرماید: «لَیْسَ بِأَمانِیِّكُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ ؛ كار به آمال و آرزوى شما و آرزوى یهود و نصارى درست نشود، هر آن كس كار بد كند (هر كس كه باشد) كیفر آن را خواهد دید »(سوره نساء، آیه 123) و نیز در تخطئه از همین پندار مى فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ ؛ محققا هر مسلمان و یهود و نصارى و ستاره پرست كه از روى حقیقت، ایمان به خدا و روز قیامت آورد و عمل شایسته كند از جانب پروردگار به اجر و ثواب رسند» ( سوره بقره، آیه 62) و همچنین در مواردى دیگر.
در همین رابطه خدا پیغمبرش را تأدیب کرد: برای کاری آمدند خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، سؤالی کردند و جوابش را خواستند. چون جوابش را از وحی باید بگیرد فرمود: فردا به شما می گویم. با اینکه به قول مولوی جان او هیچ وقت از «ان شاء الله» جدا نیست و او هرگز از خدا غافل نیست، ولی از این ادب غافل ماند که بگوید: "فردا اگر خدا بخواهد". طرف، خود پیغمبر است. از رعایت این ادب غافل ماند که بگوید: "فردا اگر خدا بخواهد جواب شما را می دهم". چهل روز وحی الهی از او حبس شد که ظاهرا بر پیغمبر اکرم در همه عمر هیچ وقت به اندازه این چهل روز سخت نگذشت؛ یعنی هر دقیقه اش برای او روزها بود، نه از جنبه اینکه به دیگران قول داده و به قولش نمی تواند عمل کند، بلکه از جنبه اینکه عنایت الهی از او گرفته شده. اگر آن عنایت نبود، او برای خودش نبودش از بودش بهتر بود. بعد از چهل روز وحی الهی آمد و به او گفت: «و لا تقولن لشی ء انی فاعل ذلک غدا* الا ان یشاء الله ؛ هرگز درباره چیزی نگو فردا چنین می کنم مگر اینکه بگویی "اگر خدا بخواهد"» (کهف/23 و 24).
این " اگر خدا بخواهد " که یک مسلمان حتی در مورد قطعی ترین مسائل می گوید نه به نشان تردید است. بعضی خیال می کنند این به نشان تردید است و علامت تردید است؛ یعنی یک مسلمان همواره مردد است، نمی داند فلان کار را می کند یا نمی کند، اگر خدا بخواهد بسیار خوب، اگر نه، نه. اما این، نشان تردید نیست، نشان توحید است؛ یعنی یک نفر مسلمان می خواهد بگوید قطعی ترین کارها هم بسته به مشیت الهی است و مستقل نیست. هیچ چیزی در عالم، در دنیا و آخرت، به صورت جبری و قطعی و قهری، چه خدا بخواهد چه نخواهد، وقوع پیدا نمی کند. قبول داریم خیلی حوادث، قطعی و به یک اصطلاح جبری است و حتما واقع می شود، ولی این جبر و قطعیت خودش را از مشیت الهی گرفته است، چون یقین داریم مشیت الهی دگرگون نمی شود؛ نه اینکه آن حادثه جبریت و قطعیت خودش را دارد؛ می خواهد مشیت الهی در پشتش باشد می خواهد نباشد. این است معنای اعتقاد به " امر بین امرین " در نظام تکوین، نه فقط در نظام تشریع. در قرآن، همیشه عموم مشیت الهی به چشم می خورد یعنی قرآن در مسئله مشیت الهی چنین نیست که مثلا ثنوی باشد و بگوید بعضی امور تحت مشیت الهی است ولی بعضی دیگر تحت مشیت الهی نیست، بلکه می گوید همه چیز تحت مشیت الهی است ولی انتساب هر چیزی به اراده خداوند از مجرای سبب و علت خودش است. کارهای بشر هم انتسابش به خداوند از طریق خود بشر و اختیار و اراده اوست.
خداوند در آیه 51 از سوره انفال می فرماید: «ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید؛ این به سزای اعمالی است که با دستان خویش فرستاده اید و خدا هرگز بر بندگان ستمگر نیست». این آیه دو فراز دارد: یکی «ذلک بما قدمت ایدیکم» و دیگر: «و ان الله لیس بظلام للعبید». این دو فراز مکمل یکدیگرند. وقتی که صحبت عذابهای دردناک می شود، فورا به ذهن انسان می آید که چرا خدا چنین عذاب می کند؟ آیا این العیاذ بالله ظلم نیست از طرف خداوند؟
قرآن همیشه این طور جواب می دهد: «ذلک بما قدمت ایدیکم» اینها همه به موجب آن چیزهایی است که دستهای خودتان آنها را پیش فرستاده است، یعنی تمام این عذابها و متقابلا نعیمها، عذابها و نعیمهایی است که به دست خودتان آنها را پیش فرستاده اید. خدا هرگز به بندگان خودش ظلم نمی کند. در سراسر قرآن کریم عموم مشیت الهی به چشم می خورد. قرآن یک کتاب توحیدی عجیبی است، یعنی همیشه بشر را از شرک دور می کند و این را که کسی خیال بکند در عالم حادثه ای رخ می دهد که از علم یا قدرت و یا مشیت خدا بیرون باشد هرگز نمی پذیرد. این است که می بینیم عبارت «من یشاء» یا «ما یشاء» ( آنچه خدا بخواهد ) در قرآن زیاد به چشم می خورد جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری در عالم واقع نمی شود. یک مسلمان اگر به قرآن اعتقاد دارد باید اینطور معتقد باشد که چیزی که خدا نخواهد در عالم واقع نمی شود، پس هر چه واقع می شود به مشیت خدا واقع می شود. موجودات جهان با نظامی هماهنگ به یک " سو " و به طرف یک مرکز، تکامل می یابند، آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست، جهان با یک سلسله نظامات قطعی که " سنن الهیه " نامیده می شود اداره می شود. اراده و مشیت الهی به صورت " سنت "، یعنی به صورت قانون و اصل کلی، در جهان جریان دارد. سنتهای الهی تغییر نمی کند و آنچه تغییر می کند براساس سنتهای الهی است. خوبی و بدی دنیا برای انسان بستگی دارد به نوع رفتار انسان در جهان و طرز برخورد و عمل. نیکی و بدی کارهای گذشته از آنکه در جهان دیگر به صورت پاداش یا کیفر به انسان باز می گردد، در همین جهان نیز خالی از عکس العمل نیست. تدریج و تکامل، قانون الهی و سنت الهی است. جهان گاهواره تکامل انسان است.
خداوند در سوره قمر آیه 49 می فرماید: «إِنَّا كُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ؛ ما هر چیزى را به اندازه آفریدیم». این جمله در عین فشردگى از حقیقت مهمى در عالم خلقت پرده برمى دارد، حقیقتى كه بر سراسر جهان هستى حاكم است، و آن اندازه گیرى دقیق در همه كائنات جهان است. هر قدر علم و دانش بشرى پیشرفت مى كند به این اندازه گیرى دقیق آشناتر مى شود، این اندازه گیرى دقیق نه تنها در موجودات ذره بینى كه در كرات عظیم آسمانى نیز حاكم است. فى المثل مى شنویم فضانوردان با محاسبات دقیق علمى كه بوسیله صدها نفر كارشناس متخصص بوسیله مغزهاى الكترونیكى انجام مى گیرد موفق مى شوند، درست در همان منطقه اى از كره ماه كه مى خواستند بنشینند، با اینكه ظرف چند روزى كه سفینه فضایى فاصله زمین و ماه را مى پیماید همه چیز دگرگون مى شود، ماه هم بدور خود مى گردد و هم بدور زمین، و جاى آن بكلى عوض مى شود، و حتى در لحظه پرتاب سفینه نیز زمین هم بدور خود و هم بدور آفتاب با سرعت فوق العاده اى در حركت است، ولى از آنجا كه تمام این حركات گوناگون حساب و اندازه دقیقى دارد كه مطلقا از آن تخلف نمى كند، فضانوردان موفق مى شوند كه با محاسبات پیچیده درست در منطقه مورد نظر فرود آیند! ستاره شناسان مى توانند از دهها سال قبل، خسوف و كسوفهاى جزئى و كلى را كه در نقاط مختلف زمین روى مى دهد دقیقا پیش بینى كنند، اینها همه نشانه دقت در اندازه گیریهاى جهان بزرگ است.
در موجودات كوچك، در مورچگان ریز با آن اندامهاى پیچیده و متنوع و رگها و اعصاب، ظرافت این اندازه گیرى خیره كننده است و هنگامى كه به موجودات كوچكتر، یعنى جانداران ذره بینى، میكربها، ویروسها، آمیبها مى رسیم ظرافت این اندازه گیرى اوج مى گیرد و در آنجا حتى یك هزارم میلیمتر و كوچكتر از آن تحت حساب است و از آن فراتر هنگامى كه به داخل اتم وارد مى شویم تمام این مقیاسهاى اندازه گیرى را باید دور بریزیم، و اندازه ها به قدرى كوچك مى شود كه به فكر هیچ انسانى نمى گنجد. این اندازه گیرى تنها در مساله كمیتها نیست، كیفیتهاى تركیبى از این اندازه گیرى نیز دقیقا برخوردار است، نظامى كه بر روح و روحیات انسان و امیال و غرائز او حاكم است نیز اندازه گیرى دقیقى در مسیر خواسته هاى فردى و اجتماعى انسان دارد كه اگر كمترین دگرگونى در آن رخ دهد نظام زندگى فردى و اجتماعى او به هم مى ریزد.
در عالم طبیعت، موجوداتى هستند كه آفت یكدیگرند و هر كدام ترمزى در برابر دیگرى محسوب مى شود. پرندگان شكارى از گوشت پرندگان كوچك تغذیه مى كنند و از اینكه آنها از حد بگذرند، و تمام محصولات را آسیب برسانند جلوگیرى مى نمایند و به همین جهت عمر طولانى دارند. ولى همین پرندگان شكارى، بسیار كم تخم مى گذارند و كم جوجه مى آورند و تنها در شرایط خاصى زندگى مى كنند. اگر بنا بود با این عمر طولانى جوجه هاى فراوان بیاورند، فاتحه تمام پرندگان كوچك خوانده مى شد. این مساله دامنه بسیار گسترده اى در جهان حیوانات و گیاهان دارد كه مطالعه آن انسان را به عمق «إِنَّا كُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» آشناتر مى سازد.
ممكن است از آیه مورد بحث و شبیه آن این توهم یا سوء استفاده پیش آید كه اگر همه چیز را خداوند روى اندازه و حسابى آفریده است پس اعمال و افعال ما نیز مخلوق او است و بنابراین از خود اختیارى نداریم. گرچه اعمال ما به تقدیر و مشیت الهى است و هرگز خارج از محدوده قدرت و اراده او نیست ولى او مقدر ساخته كه ما در اعمال خود مختار باشیم و به همین جهت براى ما تكلیف و مسئولیت قائل شده كه اگر اختیار نداشتیم تكلیف و مسئولیت نامفهوم و بى معنى بود بنابراین اگر ما در اعمال خود فاقد اراده و مجبور باشیم این بر خلاف تقدیر الهى است. ولى در مقابل افراط "جبریون" گروهى به تفریط و تندروى در جهت مقابل افتاده اند كه آنها را "قدریون" و مفوضه مى نامند، آنها صریحا مى گویند: اعمال ما به دست ما است و خدا را مطلقا به اعمال ما كارى نیست و به این ترتیب قلمرو حكومت الهى را محدود ساخته و خود را مستقل پنداشته و راه شرك را مى پویند.
حقیقت این است كه جمع میان این دو اصل (توحید و عدل) نیاز به دقت و ظرافت خاصى دارد، اگر توحید را به این معنى تفسیر كنیم كه خالق همه چیز حتى اعمال ما خداست بطورى كه ما هیچ اختیارى نداریم، "عدل" خدا را انكار كرده ایم، چرا كه گنهكاران را مجبور بر معاصى ساخته و سپس آنها را مجازات مى كند و اگر عدل را به این معنى تفسیر كنیم كه خدا هیچ دخالتى در اعمال ما ندارد او را از حكومتش خارج ساخته ایم و در دره "شرك" سقوط كرده ایم. «امر بین الامرین» كه ایمان خالص و صراط مستقیم و خط میانه است این است كه معتقد باشیم ما مختاریم ولى مختار بودنمان نیز به اراده خدا است و هر لحظه بخواهد مى تواند از ما سلب اختیار نماید و این همان مكتب اهل بیت ع است.
قابل توجه این كه در ذیل آیات مورد بحث روایات متعددى در مذمت از این دو گروه در كتب تفسیر اهل سنت و شیعه وارد شده است مانند: در حدیثى از امام باقر علیه السلام مى خوانیم: «نزلت هذه فى القدریة" ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ إِنَّا كُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» این آیات در باره قدریه نازل شده در قیامت به آنها گفته مى شود آتش دوزخ را بچشید ما هر چیزى را روى حساب و اندازه آفریدیم (اشاره به این كه منظور از اندازه و حساب این است كه براى هر گناهى مجازات دقیقى معین ساخته ایم، و این یكى دیگر از تفسیرهاى آیه است و یا این كه شما كه منكر تقدیر الهى بودید و خود را قادر بر هر چیز مى پنداشتید و خدا را از قلمرو اعمال خود بیرون فكر مى كردید اكنون قدرت خدا را ببینید و بچشید عذاب انحراف خود را).
سعادت و شقاوت هر كس بسته به مشیت الهى است كه بر اساس عمل تعیین مى شود. خداوند در سوره اسراء آیه 54 می فرماید: «رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْكُمْ وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ وَكِیلًا؛ پروردگارتان به شما داناتر است، اگر بخواهد رحمتتان می کند یا اگر بخواهد عذابتان می کند، و ما تو را بر آنان وکیل نفرستاده ایم». این آیه این را مى رساند كه خداوند دوست دارد كه مؤمنین از سخن درشت با یكدیگر دورى كنند و نسبت به سعادت و شقاوت یكدیگر- كه خدا به آن داناتر است-زقضاوت نكنند و مثلا نگویند فلانى چون پیروى رسول خدا (ص) را كرده سعید و آن دیگرى كه نكرده شقى است، فلانى اهل بهشت و آن دیگرى اهل جهنم است زیرا كسی نمى داند در این بحر عمیق سنگریزه قرب دارد یا عقیق. آرى كسانى كه به خدا ایمان دارند باید اینگونه امور را به خدا واگذار نمایند، چون پروردگار شما، شما را بهتر مى شناسد، و همانا او به مقتضاى استحقاقى كه از رحمت و یا عذاب او دارید میان شما قضاوت و داورى مى كند، اگر خواست رحم مى كند (و البته این ترحم را نمى كند مگر به شرط ایمان و عمل صالح، چون در كلامش مكرر این شرط شده) و اگر خواست عذابتان مى كند، و این را عملى نمى كند مگر با كفر و فسق، و ما تو را اى پیغمبر وكیل ایشان قرار نداده و امر ایشان را به تو واگذار نكرده ایم تا اختیار تام داشته باشى به هر كه خواستى بدهى و هر كه را خواستى محروم كنى.
از همینها مى توان فهمید كه تردید در عبارت: " اگر خواست بر شما رحم مى كند، و اگر خواست عذابتان مى كند" به اعتبار مشیت هاى مختلف پدید مى آید و مشیت هاى مختلف هم ناشى از ایمان و كفر و عمل صالح و طالح است. و این نیز روشن مى گردد كه جمله «وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ وَكِیلًا» ردع و تخطئه مؤمنین است از اینكه در نجات خود (از عمل صالح دست بردارند و تنها) اعتماد به رسول خدا (ص) كنند و سرنوشت خود را مستند به قبول دین او بدانند (همانطور كه یهود و نصارى به دین خود دلخوش هستند)، آیه شریفه قرآن هم همه را تخطئه نموده و مى فرماید: «لَیْسَ بِأَمانِیِّكُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ ؛ كار به آمال و آرزوى شما و آرزوى یهود و نصارى درست نشود، هر آن كس كار بد كند (هر كس كه باشد) كیفر آن را خواهد دید »(سوره نساء، آیه 123) و نیز در تخطئه از همین پندار مى فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ ؛ محققا هر مسلمان و یهود و نصارى و ستاره پرست كه از روى حقیقت، ایمان به خدا و روز قیامت آورد و عمل شایسته كند از جانب پروردگار به اجر و ثواب رسند» ( سوره بقره، آیه 62) و همچنین در مواردى دیگر.
+ نوشته شده در یکشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 5:30 توسط عبد خدا
|