نظارت الهی بر همه موجودات (عمومیت اذن الهی)

کلمه " اذن " به معنی اعلام رخصت است. این در جایی است که مأذون (اذن داده شده) یک موجود شاعر باشد، شعور داشته باشد. اذن در مورد انسانها درست است ولی حتی در مورد حیوانها با اینکه دارای درجه ای از شعور هستند درست نیست، یعنی جلوگیری نکردن از یک حیوان در انجام یک کار اذن تلقی نمی شود. فرض کنید گزنده ای می خواهد کاری بکند و انسان با اینکه می تواند جلوی او را بگیرد جلوی او را نگیرد. این معنایش این نیست که من به این حیوان اذن دادم، چون معنای اذن، اعلام است. " مأذون " باید دارای درجه ای از شعور باشد که بداند در کارش نیازمند به اذن شماست و منتظر اعلام شما باشد و بعد از اعلام، آن کار را انجام دهد درحالی که حیوان چنین نیست و لهذا اذن فقط در مورد انسانها صادق است. (مطلبی که گفتیم در جایی است که اذن دهنده انسان باشد).
ولی قرآن کریم کلمه اذن را در مورد همه موجودات به کار برده است: در مورد انسان، در مورد حیوان، در مورد نباتات و حتی در مورد جمادات. این به چه جهت است؟ کانه در تعبیر قرآن مطلب از این قرار است که همه موجودات در برابر خداوند به منزله عبید و بندگانی در مقابل مولایی هستند. همچنان که عبید و بندگان در کارهای خود نیازمند به اعلام رخصت مولا هستند، همه اشیا در کارهای خودشان نیازمند به اعلام رخصت (از طرف خداوند) هستند. اشیا که (به ظاهر) غیرشاعر هستند، در درون خودشان نسبت به خدای خود نوعی شعور و ادراک دارند.

خداوند متعال برای این که بفهماند همه موجودات از نوعی شعور و ادراک و از یک رابطه شعوری با خدای خودشان برخوردار هستند، کلمه " اذن " را به کار می برد: «ما اصاب من مصیبه الا باذن الله؛ هیچ مصیبتی جز به اذن خدا نرسد». «و من یؤمن بالله یهد قلبه؛ و هر که به خدا ایمان آورد قلب وی را هدایت کند». برخی از افرادی که چهار کلمه با علوم آشنایی پیدا می کنند و بعد در زندگی عملی عوام الناس مذهبی مطالعه می کنند، منطق خودشان را یک منطق برتر و بالاتر تصور می کنند و فکر می کنند آنها چیزهایی را کشف کرده و می دانند که این آدم عامی نمی داند، درصورتی که ایمان، رسیدن به یک منطق برتری است که چندین درجه مافوق این منطقهایی است که ما اسم آنها را " علمی " گذاشته ایم. این که انسان بتواند همین مطلب را در نظام عالم درک کند که همه اشیا در تاثیرات خود یک رابطه اذن و ماذونی با خدای خود دارند و اگر سببی کار خودش را کرد و مانع ایجاد نشد، این مانع ایجادنشدن مبنی بر مصلحتی است (کار هر کسی نیست). یک خداشناسی عمیق، یک توحید در ذات و توحید در فاعلیتی لازم است که انسان داشته باشد تا به این حقیقت راه پیدا کند. لهذا بعد فرموده است: «و من یؤمن بالله یهد قلبه»؛ آن که به خدا ایمان بیاورد، خدا قلب او را هدایت می کند، یعنی انسان تا از یک ایمان قوی برخوردار نباشد به این حقیقت راه نمی یابد. «و الله بکل شی ء علیم»؛ خدا به همه چیز آگاه است (تغابن/11).
اگر کسی بخواهد مؤثرهایی را که در عالم در هر " آن " تأثیر می گذارند حساب کند، اصلا قابل احصا نیست. دیگر ارقامی از قبیل میلیارد و صدها میلیارد و میلیاردها میلیارد، و میلیاردها میلیاردها میلیارد و امثال اینها در اینجا کارگر نیست، بلکه غیرمتناهی است، یعنی در هر آن و در هر لحظه، غیرمتناهی موثر در غیرمتناهی متأثر اثر می گذارد. اگر فقط بدن یک انسان را در نظر بگیرید در آن واحد میلیونها عامل در یکدیگر اثر می گذارند تا چه رسد به همه انسانها، و تا چه رسد به همه آنچه در کره زمین است و همه آنچه در منظومه شمسی است و همه آنچه در کهکشانها و در عالم غیرمتناهی است. معنای «مااصاب من مصیبه الا باذن الله» در واقع نوعی نظارت الهی بر جریانات عالم است. «والله بکل شی ء علیم». اگر تو الله را شناختی، خاطرت جمع باشد، او به همه چیز آگاه است، هیچکدام از تأثیرها و مؤثرها و متأثرها و اثرها از نظارت الهی که نامش «باذن الله» است خارج نیست. معنای توحید همین است.

نتیجه ایمان به خدا و انجام عمل صالح

در زمانهای قدیم این عللی که در عصرهای بعد پیدا شد که مردم اینقدر از قرآن کریم دور بمانند نبود، همه چیز مردم قرآن بود، آیات قرآن را مردم به این قصد گوش می کردند که به کار ببندند. یک بار شنیدن یک آیه کافی بود برای اینکه غذای روز آن انسان باشد. «لیخرج الذین امنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الی النور» (طلاق/11) برای اینکه مردم را از ظلمات خارج کند و به نور بیاورد. ولی به شرط اینکه ایمان بیاورند و به این دستورها عمل کنند، برای اینکه ایمان آورندگان و عمل کنندگان به این دستورها را از تاریکیها بیرون بیاورد، مردم را از ظلمتها خارج کند و به نور بیاورد.

از یک فضای ظلمانی، از آن محیطهای جهل و غفلت خارج کند، چون جهل خودش محیط ظلمت است. معلوم است که مقصود از " ظلمت " این نیست که مردم در یک اتاق تاریکی بودند و بعد پیامبر در را باز کرد. یا این طور نبود که مردم در جایی از زمین زندگی می کردند که آنجا هیچ وقت روز نبود همیشه شب بود، بعد پیامبر مردم را آورد در جایی که روز باشد. معلوم است اینکه پیغمبر مردم را از ظلمات خارج می کند به نور، یعنی از ظلمت جهل خارج می کند، به نور علم می آورد، از ظلمت غفلت خارج می کند، به نور تذکر و تنبه و یادآوری و بیداری می آورد، از ظلمت گرفتاری گناهها و معصیتها و آلودگیها و تخدیرهایی که گناهها می کند و تاریکیهایی که گناهها و فسقها می آورد، از این تاریکیها خارج می کند و به فضای نورانی تقوا و پارسایی و پاکیزگی وارد می کند.

باز اینجا مثل آیات پیش، هم پاداش دنیا را ذکر می کند و هم پاداش آخرت را. در آنجا کیفر دنیا و کیفر آخرت را ذکر کرد، در این آیه پاداش دنیا و پاداش آخرت را ذکر می کند. پاداش دنیاشان این است که مردم را از این ظلمتها خارج می کند و به نور می آورد. «و من یؤمن بالله و یعمل صالحا یدخله جنات تجری من تحتها الانهار» (تکرار می کند چون ناظر به امر آخرت است، یعنی ناظر به امر دیگری است غیر از آنکه قبلا گفته بود) و هر کسی که به خدا ایمان بیاورد و عمل را صالح و شایسته انجام دهد، خدا او را وارد می کند در آن بهشت هایی که در پایین آن بهشت ها نهرها جاری است، یعنی آن دنیایش، این هم آخرتش. «خالدین فیها ابدا» در نعمت الهی جاویدان باقی می مانند، «قد احسن الله له رزقا» یعنی نکته اساسی این است که مهماندارشان خداست، خداست که روزی را برای آنها نیکو کرده است. آنچه که آن نعمت جاویدان را برای انسان خستگی ناپذیر می کند خداست، چون غیر از خدا هر نعمتی را انسان داشته باشد خستگی آور است، یعنی سیری آور است، انسان می رسد به حالتی که دلزدگی پیدا می کند. (طلاق/11)

حضور قلب در مستحبات


عبادت ، آیت الله قرهی


مقصود از حضور قلب در حالات بلند عرفانی و معنوی این است که قلب را خالی گرداند از غیر چیزی که به آن تکلم می‌نماید یعنی دلش و فکرش مشغول به عبادت باشد و حواسش متوجه به کلمات باشد و هر گاه دید فکرش جای دیگر سیر می‌کند توجه به عبادت نماید.

معنای لغوی “قلب“، همان انقلاب و دگرگونی است و اگر عضو خاص انسان را که در سمت چپ سینه او قرار دارد، قلب میگویند، به این جهت است که پیوسته در حال دگرگونی و تلاش است تا با حرکات منظم خود، حیات انسان را تنظیم کند.[1]

اما مراد از قلب در قرآن، همان گوهر مجرد ملکوتی است که انسانیت انسان به آن بستگی داشته و بسیاری از حالات روحی روانی به قلب نسبت داده میشود؛ مثل ادراک، اعم از ادراک حضوری و حصولی، حب و بغض و… .[2]

گاهی انسان اندیشه‌ی قوی دارد تا در پرتو اندیشه، دل حرکت کند و گاهی دل حرکت میکند و در سایه‌ی حرکت دل، اندیشه حاصل می شود و قرآن هر دو راه را فرا روی ما قرار داده است، اما اساس تربیت انسان، به زنده شدن قلب او است و وقتی قلب انسان دگرگون شد و متوجه خدا شد، ارزش پیدا میکند.[3]

در این باره مولا علی (ع) میفرمایند: این دلها ظرفند و بهترین آن‌ها نگاه دارنده ترینشان برای معارف حقه و نیت‌های خیر است.

 

بعضی از محققان در این باره می فرمایند:

قلب مایه‌ی شرف و فضیلت انسان است که به سبب آن بر معظم مخلوقات برتری یافته است. به وسیله‌ی قلب خدا را شناخته و به صفاتش آشنا میشود و در نهایت مستعد ذخایر الهی میگردد. پس در حقیقت، قلب عالم به خدا است و عامل برای خدا و کوشا به سوی خدا. خطاب و سؤال و ثواب و عقاب خدا با قلب است، پس اگر انسان قلب را شناخت، خود را شناخته و چون خود را شناخت خدا را شناخته است. اگر زمانی به آن جاهل شد به خودش جاهل شده و جهل به خود یعنی جهل به خدا و یقیناً کسی که به خودش جاهل باشد به غیرش جاهلتر است و اکثر مردم به قلب‌هایشان غافلاند و حایل بین قلوب و خودشان می شوند[4]. [5]

اما مقصود از حضور قلب در حالات بلند عرفانی و معنوی این است که قلب را خالی گرداند از غیر چیزی که به آن تکلم می‌نماید یعنی دلش و فکرش مشغول به عبادت باشد و حواسش متوجه به کلمات باشد و هر گاه دید فکرش جای دیگر سیر می‌کند توجه به عبادت نماید.[6]

به هر حال آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگی مادی و شخصی است و اما توجه به آنچه در مسیر رضای خدا است، کاملا با روح عبادت سازگار است و آن را تاکید می‌کند منافات با حضور قلب ندارد.[7]

 

راه‌های کسب حضور قلب در عبادات

حضور قلب در حالات بلند عرفانی و معنوی کاری است در غایت سختی که سال‌های متمادی و پیاپی زمان می‌خواهد و نباید از خود چنین انتظاری را داشت که این حالت در زمان اندکی برای انسان حاصل شود، ولی می‌شود اسبابی را فراهم ساخت که اجمالا در نمازها حضور قلب و حالات خوشی را به دست آورد که برخی از آن‌ها عبارتند از:

1- بدست آوردن آن چنان معرفتی که دنیا را در نظر انسان کوچک و خدا را در نظر انسان بزرگ کند، تا هیچ کار دنیوی نتواند به هنگام راز و نیاز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.

خداوند در راستای آزمودن بندگان خود و این که تا چه حد به معبود خود وابسته بوده و به او اطمینان دارند، پافشاری در دعا و خواهش‌های مشروع را دوست داشته و از بندگانی که دارای این خصوصیت می‌باشند به خوبی یاد نموده است
عبادت

2- از بین بردن زمینه حواس پرتی و خواطر. چرا که توجه به کارهای پراکنده و مختلف، معمولاً مانع تمرکز حواس است. و هر قدر انسان، توفیق پیدا کند که مشغله‌های مشوش و پراکنده را کم کند به حضور قلب در عبادات خود کمک کرده است.

3- زمینه سازی برای حضور قلب: که این خود چند چیز را می‌طلبد:

الف) اقبال قلب: گاهی قلب انسان به انجام یک امر معنوی و عبادی خاصی رغبت و اقبال دارد مثلاً دلش می‌خواهد نماز بخواند یا فقط دلش می‌خواهد آلان قرآن بخواند یا دلش می‌خواهد آلان دعا و فلان مناجات را بخواند یا حتی دلش می‌خواهد آلان غزل عرفانی و شعر معنادار را بخواند به هر کاری که قلب تمایل و کشش و نسبت به آن اقبال و نشاط داشت به همان کار پرداخته شود امام علی (ع) می‌فرمایند: «ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا فاتوها من قبل شهوت‌ها واقبالها فان القلب اذا اکره عمی؛  برای دل‌ها خواهش و رو کردن و پشت کردنی است پس شما از ناحیه همان خواهش و رو کردن دل‌ها به آن‌ها بدهید زیرا هرگاه قلب با ناخوشایندی بر کاری واداشته شود کور می‌گردد».

با رعایت این دستور قلب با زمزمه‌های معنوی پرورش می‌یابد و به آن‌ها انس می‌گیرد در سایه این انس گرفتن قطعاً به مرور زمان نمازها هم با حال حضور بیشتری برگزار می‌شود.

ب) فراغت بال قبل از عبادت: قبل از هر عبادت باید از هر کاری دست کشید و به مدت تقریباً یک ربع تا نیم ساعت مشغول کاری شد که افکار و خیالات روزمره صفحه دل را خلوت کند بهترین کار همانی است که در مورد قبلی توضیح داشته شد به قلبش بنگرد که به چه چیزی اقبال دارد به همان کار بپردازد اگر قلب به هیچ کاری از امور معنوی رغبت نداشته دارای عللی است که دو علت آن در دو مورد بعدی روشن می‌شود.

ج) نشاط داشتن: منظور از نشاط این نیست که انسان خوشحال و خندان باشد بلکه یعنی کسالت و بی حالی را از خود دور سازد گاهی در اثر اشتغال روزمره خستگی و کسالت انسان را می‌گیرد این کسل بودن و نشاط نداشتن هم برای خوب عمل کردن مورد قبلی مضر است و قلب کمتر رغبت و اقبال به امور معنوی پیدا می‌کند و هم برای خود عبادت کردن با حضور قلب مضر است. امام محمد باقر (ع) در قسمتی از روایتی می‌فرمایند: «و لا تقم الی الصلاه متکاسلا و لا متناعسا در حال کسل بود و سستی نزدیک به خواب (وخمیازه کشان) به نماز مشغول نشوید» (7) پس این نشاط هم باید در آن چند دقیقه فراغت بال قبل از نماز حفظ شود تا قلب به امور معنوی و حال آور اقبال و توجه کند و هم باید هنگام خواندن خود نماز حفظ شود.

4-انتخاب محل و مکان نماز و سایر عبادات نیز در این امر، اثر دارد، به همین دلیل، نماز خواندن در برابر اشیاء و چیزهایی که ذهن انسان را به خود مشغول میدارد مکروه است، و همچنین در برابر درهای باز و محل عبور و مرور مردم، در مقابل آئینه و عکس و مانند این‌ها، به همین دلیل معابد مسلمین هر قدر سادهتر و خالی از زرق و برق و تشریفات باشد بهتر است چرا که به حضور قلب کمک میکند.

5- پرهیز از گناه نیز عامل مؤثری است، زیرا گناه قلب را از خدا دور میسازد، و از حضور قلب میکاهد.

باید از اعمال ظلمت زا (گناه) پرهیز کنیم تا عبادت در باطن ما اثر کند و موجب نشاط گردد. لذا در روایات وارد شده است، تا آن جا که به رایتان امکان دارد از گناه فاصله بگیرید؛ زیرا ظلمت با گناه به باطن راه می‌یابد، «اذا اذنب الرجل دخل فی قلبه نقطة سوداء».[8]

6- آشنایی به معانی عبادات و فلسفه افعال و اذکار آن، عامل مؤثر دیگری است.

7- مراقبت و تمرین و استمرار و پی‌گیری در انجام امور معنوی. بسیار میشود که در آغاز انسان در تمام عبادات یک لحظه کوتاه قدرت تمرکز فکر پیدا میکند، اما با ادامه این کار و پی‌گیری و تداوم آن چنان قدرت نفس پیدا میکند که میتواند به هنگام عباداتی چون نماز دریچه‌های فکر خود را بر غیر معبود، مطلقاً ببندد.[9]

8- عزم جزم: هم تمام موارد پیش گفته با عزمی جزم و تصمیمی قاطع انجام گیرد. مثلاً وقتی انسان وارد نماز می‌شود خیلی سفت و محکم بنا را بر این گذارد که در حد توان افکار وهم خیالات و حواس پرتی را کنار گذارید رعایت کردن دقیق موارد قبلی در موفقیت این عزم نسبت به خود بسیار موثر است هر چه آن‌ها دقیق‌تر انجام گیرد در خود نماز هم موفق ترید.

از بین بردن زمینه حواس پرتی و خواطر. چرا که توجه به کارهای پراکنده و مختلف، معمولاً مانع تمرکز حواس است. و هر قدر انسان، توفیق پیدا کند که مشغله‌های مشوش و پراکنده را کم کند به حضور قلب در عبادات خود کمک کرده است.

حضور قلب در مستحبات

در ابتدا لازم است توجه داشته باشیم که: واجبات، اعمال و عباداتی هستند که خداوند آن‌ها را بر بندگان لازم نموده، و همه پیروان یک مکتب موظف به انجام آن‌ها می‌باشند که اگر با حضور قلب انجام شوند، ارزش بیشتری دارند. اما اگر نتوانیم حضور قلب مطلوب را در آن‌ها داشته باشیم باز باید حتماً به جا آورده شود و حتی در سخت‌ترین شرایط نیز نباید آن‌ها را ترک کنند.

به عنوان نمونه، نماز واجب حتی در هنگام غرق شدن و یا در هنگام نبرد نیز ساقط نشده بلکه به شیوه‌ای خاص انجام می‌شود که به آن نماز غریق و نماز خوف می‌گویند[10] .

اما در عبادات مستحب که انجام آن‌ها، موجب ثواب و قرب انسان به خداوند و اولیای او می‌شود کیفیت مهم است. و هر قدر از نشاط و حضور قلب بیشتری برخوردار باشند، نتیجه بهتری را در پی خواهند داشت.

عبادت

در اینجا نکاتی چند لازم به تذکر است از جمله:

1- خداوند متعال به عنوان وظیفه واجب، جز انجام دادن واجبات و ترک امور حرام، از انسان چیز دیگری را درخواست نکرده است و همین مقدار پایبندی به دین را در تحقق وظایف یک مسلمان کافی می‌داند و به دلیل این که همین مقدار نیز در مرحله‌ی عمل، بسیار  دشوار بوده و نیاز به عزمی جدی دارد، در روایات ما آمده است: شخصی که تا این اندازه مراقب خویش باشد که به انجام تمام واجبات و ترک تمام امور حرام ملتزم شود از با تقوی ترین افراد به شمار می‌آید[11] .

2- انجام مستحبات، امری کاملاً داوطلبانه بوده و این خود انسان است که آن‌ها را برای جلب رضایت هر چه بیشتر خداوند انجام می‌دهد و در احادیث هم وارد شده که خداوند به دلیل همین خصلت داوطلبانه، نزد ملائکه افتخار می‌نماید[12] اما همین امر مطلوب باید به مقداری باشد که به واجبات ضرر نزند.

3- نکته‌ی بسیار مهم در انجام مستحبات، نشاط و حضور قلب انسان در هنگام بجا آوردن آن‌هاست به عبارت دیگر از نظر اسلام روح عبادات مهم است و عبادت بدون روح ارزشی ندارد و در نتیجه، انجام آن مستحب کوچکی که با حضور قلب و نشاط بیشتری است، بسیار مطلوب‌تر از انجام مستحبات زیاد و بدون نشاط و شادابی و حضور قلب است تا جایی که در روایت آمده است:” خداوند دعایی را که بدون حضور قلب انجام شود مورد استجابت قرار نمی‌دهد.”[13] ، و در کتاب‌های حدیث فصلی به نام “فصل استحباب میانه روی در عبادات هنگام خستگی” وجود دارد[14] که با بررسی روایات موجود در آن، در می‌یابیم، زمانی باید به انجام مستحبات بیشتر روی آوریم که نشاط و حضور قلب بیشتری داریم و هر گاه به هر دلیلی خسته بوده و توانایی کمتری داریم، توصیه شده به مقداری باشد که ارتباط قلبی انسان با معبود برقرار سازد و اگر موجب زدگی انسان از دعا و عبادت شود، قطعا نباید انجام بگیرد .

4- مطلب دیگر، این است که خداوند در راستای آزمودن بندگان خود و این که تا چه حد به معبود خود وابسته بوده و به او اطمینان دارند، پافشاری در دعا و خواهش‌های مشروع را دوست داشته و از بندگانی که دارای این خصوصیت می‌باشند به خوبی یاد نموده است. پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: در دعای خود پافشاری نما، چه دعایت به اجابت برسد و چه نرسد، زیرا به هر حال خداوند، دلسوز چنین بندگانی است (هر چند دعایشان به مرحله‌ی اجابت نرسد)[15].

بنابراین اگر انسان در انجام عبادات مستحبی نشاط و شادابی و حضور قلب داشته باشد در تکامل معنوی او، بسیار تأثیر گذار تر از دعای طولانی بدون نشاط و خالی از حضور قلب خواهد بود.

 

پی نوشت ها :

[۱] سبحانی، جعفر، منشور جاوید قرآن، ص ۲۹۵٫

[۲] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۸۹٫

[۳] جوادی آملی، عبداللَّه، زن در آیینه‌ی جمال و جلال، ص ۲۸۱٫

[۴] فیض کاشانی، محسن، محجة البیضاء، ج ۵، ص ۳٫

[۵] . اقتباس از سؤال شماره ۹۰ (سایت اسلام کوئست: ۲۹۵۲).

[۶] بانو امین تفسیر مخزن العرفان ج۱ص۱۰۳٫

[۷] . اقتباس از سؤال شماره ۲۱۸۴ (سایت اسلام کوئست: ۲۳۰۷).

[۸]. استفاده از پاسخ ۲۳۱ (سایت اسلام کوئست: ۱۸۵۸).

[۹]. اقتباس از سؤال شماره ۲۱۸۴ (سایت اسلام کوئست: ۲۳۰۷).

[۱۰]- طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام ، ج ۳ ، ص ۱۷۱- ۱۷۹، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ ه – ش.

[۱۱]- شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج ۱۵ ص ۲۵۹- ۲۶۱، مؤسسه آل البیت، قم، ۱۴۰۹٫

[۱۲]- همان، ج ۵، ص ۲۹۶، روایت ۶۵۸۹٫

[۱۳]- همان، ج ۷، ص ۵۳- ۵۴، روایت ۸۷۰۲٫

[۱۴]- همان، ج ۱، ص ۱۰۸، باب استحباب الاقتصاد فی العباده عند خوف الملل.

[۱۵]- همان، ص ۵۸-۵۹، روایت ۸۷۱۷٫

[۱۶]. اقتباس از سؤال شماره ۲۱۸۴ (سایت اسلام کوئست: ۲۳۰۷).

 

منبع : سایت اسلام پدیا

نحوه برخورد خداوند با اعمال خوب مؤمن

کی انسان از عمل خودش حداکثر بهره را می برد (و به) سعادت جاویدان اخروی، قرب به ذات حق، دوری از عذاب الهی و به دنیای سعادتمند (نائل می شود؟) آن وقتی که به نور خدا روشن باشد و برای خدا کار کند، می شود: «لیجزیهم الله احسن ما عملوا؛ تا خدا بهتر از آنچه انجام داده اند به ایشان جزا دهد.» یعنی حداکثر آنچه که به یک عملی می شود پاداش داد، پاداش داده می شود و دیگر جای خالی نیست، دنیایش هست، آخرتش هم هست. بعد می فرماید: «و یزیدهم من فضله» (نور/38)؛ از فضل خودش یک چیز اضافه هم می دهد، یعنی علاوه بر اینکه حداکثر پاداش را می دهد، اضافه بر پاداش هم از فضل خودش می دهد، که یک منطقی هست در قرآن کریم تقریبا به همین مضمون و به عبارات مختلف و آن اینکه اگر کسانی در راه خدا باشند، اینکه عملشان حداکثر پاداش داده می شود به جای خود، آنچه می خواهند به آنها داده می شود نیز به جای خود: «و من اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا؛ و هر کس آخرت بخواهد و با سعی لازم برای آن بکوشد - در حالی که مؤمن باشد - آنانند که از سعیشان قدردانی خواهد شد.» (اسراء/19) علاوه بر آن " « لهم ما یشاؤون فیها و لدینا مزید؛ برایشان هر چه بخواهند در آنجا موجود است و نزد ما بیشتر نیز هست.»" (ق/35) در اینجا چون راه فطری و طبیعت بشر است، یک چیزهایی هم که نخواسته اند مافوق خواسته به آنها تفضل می شود. تعبیر دیگر چنین است: " «من کان یرید حرث الاخرة نزد له فی حرثه؛ هر کس کشت آخرت را بخواهد به کشت او می افزاییم.» " (شوری/20).

تعبیر دیگری در چند جای قرآن هست که آن خیلی عجیب است. در بعضی آیات، قرآن می گوید اگر کسی کار بد بکند به همان اندازه که کار بد کرده به او کیفر می دهند، و اگر کار خوب بکند چند برابر کار خوب به او (پاداش) می دهند: " «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها»" (انعام/160)؛ کسی که کار خوب بکند ده برابر به او پاداش می دهند. یک منطق دیگری در قرآن هست که خیلی لطیف و عالی است و آن این است: " «و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا»" (شوری/23)؛ (این خیلی عجیب است!) اگر کسی کار نیک و زیبا بکند ما به زیبایی کارش می افزاییم، یعنی ما گریم و پرداختش می کنیم. وقتی کار در مسیر خلقت و رضای الهی قرار بگیرد اینچنین است. شما کاری را در مسیر رضای الهی انجام بدهید، بسا هست این کار شما معایب و نواقصی دارد، اما خدا به فضل و لطف خودش آن معایب و نواقص را برطرف می کند و زشتی های عمل شما را از بین می برد و تبدیل به زیبایی می کند. خدا نسبت به کار نیک مشاطه گری می کند، بدیهایش را می پوشاند و به جایش خوبی می آورد.
پس این دو مطلب است: یکی اینکه یک کار خوب که انسان می کند خدا آن را ده تا کار خوب حساب می کند. این، جنبه کمیت کار است، یعنی لطف الهی بر کمیتش می افزاید. یکی هم جنبه کیفیت کار است که انسان یک کار نیمه زیبا انجام می دهد، بعد می بیند خدا تمام زیبا به او تحویل می دهد. اینها همه فرع بر این است که انسان به آن نور هدایتی که سراسر عالم را گرفته است روشن باشد، کور و تیره و گمراه نباشد. این معجزه ها همه از همان روشنی ایمان و روشن بودن به مقصد اصلی خلقت پیدا می شود: «لیجزیهم الله احسن ما عملوا»؛ که خدا پاداش بدهد به آنها به نیکوترین وجهی که عمل کرده اند. مقصود این است که آن عملی که انجام داده اند، به حد احسنی که می شد آن را انجام دهند، آن طور به آنها پاداش می دهد. این آن عملی است که انجام داده و خواسته اند: «و یزیدهم من فضله»؛ و به فضل خودش باز (بر پاداش) اضافه می کند. (نور/38)

خورشید سخاوت

خورشید سخاوت

امام حسن

خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد

به سینه ی احدی دست رد نخواهی زد

در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی

تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی

گدا ز كوی تو هرگز نرفته  ناراضی

عزیز فاطمه! ازبسكه دست و دل بازی

مدینه شاهد حرفم ؛ فقیر سرگشته

همیشه دست پر از محضر تو برگشته

به لطف خنده تان شام غم سحر گردد

نشد كه سائل تان نا امید برگردد

خدا به شهد لبت مزه ی رطب داده

كریم آل محمد تو را لقب داده

تبسم نمكینت چقدر شیرین است!

دوای درد یتیم  و فقیر و مسكین است

خوشا به حال ِگدایی كه چون شما دارد

در این حرم چقدر او برو بیا دارد!

به هر مسافر بی سر پناه جا دادی

به دست عاطفه حتی به سگ غذا دادی

گره گشایی ات از كار خَلق، ارث علی است

مقام اولی جود و بخششت ازلی است

به حج خانه ی دلبر چه ساده می رفتی!

همه سواره ولی تو، پیاده می رفتی

شما ز بسكه كریم و گره گشا بودی

دل كویر به فكر پیاده ها بودی

امام رافت دوران بی مرامی ها

نشسته ای سر یك سفره با جذامی ها

خیال كن كه منم  یك جذامی ام آْقا

نیازمند نگاه  و سلامی ام آقا

چقدر مثل علی از زمانه رنجیدی!

سلام داده، جواب سلام  نشنیدی

امام  برهه ی  تزویرهای  بسیاری

به وقت رفتن مسجد، زره به تن داری

كریم شهر مدینه غریب افتادم

به جان مادرت آقا، برس به فریادم

خودت غریبی و با دردم آشنا هستی

رفیق واقعی روزهای  بی دستی

دل از حساب قنوت تو سود می گیرد

دعای دست رحیمت چه زود می گیرد!

بگیر دست مرا ، دست بسته ام آقا

ضرر زدم به خودم، ورشكسته ام آقا

قسم به حرمت این ماه حق نگاهی كن

به دست خالی این مستحق نگاهی كن

نتیجه اعمال دنیوی و اخروی انسان

عدالت یعنی‏ حسن روابط اجتماعی، و ظلم، گسیختگی روابط اجتماعی است. حال اگر یک‏ ملتی مسلمان و با ایمان هم باشند، خدا شناس هم به قول خودشان باشند، خودشان را هم ملت قرآن حساب بکنند، فریاد " اشهد ان لا اله الا الله " و " اشهد ان محمدا رسول الله " و " اشهد ان علیا ولی الله " آنها هم‏ به آسمان بلند باشد، اما آن اصلی که قرآن می‏گوید: « لیقوم الناس‏ بالقسط ؛ تا مردم به عدل و انصاف برخیزند» (حدید/25)، اصلا در میانشان برقرار نباشد و وقتی روابط اجتماعی‏ آنها را می‏بینید سراسر فساد و دروغ و تهمت و فحشا و ظلم و ستم است، قرآن نه تنها مدعی نیست که چنین ملتی قابل بقاست بلکه مدعی است که‏ اینها قابل بقا نیستند و همه اینها از آن اصل ریشه می‏گیرد.

هر فردی و هر ملتی اگر از راهی بروند، به مقصدی که در نهایت آن راه قرار گرفته است‏ می‏رسند ولی اگر به راهی نروند انتظار رسیدن به مقصد آن راه را هم نباید داشته باشند. یک فرد ماتریالیست یا یک ملت ماتریالیست اگر راه‏ دنیای خودش را درست طی بکنند قرآن می‏گوید به مقصد دنیای خودش می‏رسد، اما یک ملت خدا شناس اگر همان راه دنیا را غلط طی بکند به مقصودش‏ نمی‏رسد. به همین دلیل یک ماتریالیست وقتی که به طرف خدا نرفته و راه‏ به سوی خدا یعنی راه تقرب به حق و راه بهشت را و راه اینکه سعادت آن‏ جهانی را هم داشته باشد نرفته است اصلا توقع چه چیزی دارد؟! همین طور که ما در دنیا راه نرفته را نباید انتظار سعادتش را داشته باشیم، در آخرت هم نباید چنین انتظاری داشته باشیم.

این است که بعد از آیه نور که همه نظرش بر طبق روایات و آنچه که از خود آیه استفاده می‏شود به‏ هدایت الهی است، در ذیل آیه هم می‏فرماید: «یهدی الله لنوره من‏ یشاء؛ خدا هر که را بخواهد به نور خودش هدایت می کند (آِیه 35)» و همچنین در ادامه می‏فرماید: «لیجزیهم الله احسن ما عملوا و یزیدهم من فضله؛ تا خدا بهتر از آنچه انجام داده اند به ایشان جزا دهد و از کرم خود افزونشان کند (آیه 38)».

تعبیرهای قرآن کریم خیلی عجیب است! « یجزیهم الله» یا به‏ «یهدی الله» برمی‏گردد و یا به «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغد و والاصال؛ (آن نور هدایت) در خانه هایی است که خدا رخصت داده که ارجمندش دارند و نام خدا در آنها یاد شود. در آن خانه ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش می کنند آیه 36».

فرق نمی‏کند، چه‏ بگوییم خدا آنها را هدایت می‏کند برای این منظور و چه بگوییم اهل هدایت‏ آن طور درست عمل می‏کنند و خدا را فراموش نمی‏کنند. به این منظور. «لیجزیهم الله احسن ما عملوا» این نور خدا برای این است که خدا عمل‏ آنها را به نیکوترین وجهی که عمل کرده‏اند یعنی به نیکوترین نحو عملی که‏ یک عمل کننده انجام بدهد پاداش دهد. و این همان مطلبی است که عرض‏ کردم، یعنی ایمان چنین ارزشی به عمل انسان می‏دهد که آن حداکثر پاداشی که‏ باید بگیرد می گیرد.

چرا امام سجاد(ع) زبان دعا را برگزید؟

اولین خبر به نقل ازخبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: یکی از مباحثی که در قرآن و روایات بر آن تأکید شده مسئله احسان به والدین است که امام سجاد(ع) نه تنها در رساله حقوق خویش بدان اشاره کرده بلکه در صحیفه سجادیه بدان پرداختند.

امام زین العابدین(ع) زمانی دیده به جهان گشودند که زمام امور در دست جد بزرگوارشان امام علی بن ابیطالب(ع) بود. آن حضرت سه سال از خلافت علوی و حکومت چند ماهه امام حسن(ع) را درک کردند. امام سجاد(ع) در عاشورای 61 هجری قمری حضور داشتند و در آن واقعه به صورتی معجزه‌آسا نجات یافتند و پس از شهادت پدرشان امام حسین(ع) مسؤلیت زمامداری شیعیان از جانب خدا بر عهده ایشان گذاشته شد.
دورانی که امام سجاد(ع) در آن زندگی می‌کردند، همه ارزش‌های دینی دستخوش تحریف و تغییر قرار گرفتند و احکام اسلامی بازیچه دست افرادی چون ابن زیاد، حجاج و عبدالملک بن مروان بود. در سایه چنین وضعی آشکار بود که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزش‌های جاهلی چگونه احیا شده است، به طوری که دو خطر بزرگ هجوم فرهنگ‌های متنوع بیگانه و رواج تجمل پرستی جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد.
در اوج حاکمیت استبداد در روزگارى که حکام اموى با تمام توان درصدد زدودن نور شرافت و آزادى از سرزمین وحى بودند و در خاموش ساختن منادیان حق و از میان بردن سیره حیاتبخش پیامبر اکرم(ص) از هیچ تلاشى فروگذار نمی کردند، امام زین العابدین(ع) توانستند از دعا برای بیان بخشی از معارف دینی استفاده و بار دیگر تحرکی در جامعه برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی ایجاد کنند. به گفته متخصصان علوم دینی و حدیثی حدود 254 دعا از امام سجاد(ع) بر جای مانده است که علاوه بر صحیفه سجادیه، دو رساله حقوق و رساله زهد نیز از این امام  بزرگوار  بر جای مانده است.
صحیفه سجادیه و دیگر ادعیه منقول از امام سجاد(ع) هر چند سراسر دعا و نیایش است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نیاز انسان با پروردگار خویش ارایه شده، ولی تأمل و تحقیق در گستره مفاهیم و معارف آن به وضوح نشان می‌دهد که دعاهای آن فراتر از مناجات های فردی و راز و نیازهایی است که یک انسان در خلوت تنهایی خود و در بحران مشکلات زندگی، با خدای خویش دارد.
حضرت امام سجاد (ع) که دوران امامت شان مصادف با دشوارترین دوران ظلم و خفقان اموی (از یزید تا ولیدبن عبدالملک) بود سرانجام پس از 34 سال امامت شیعه، در 25 محرم سال 95 هجری قمری در سن 56 سالگی مسموم شده و به شهادت رسیدند و پیکر پاک ایشان در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی(ع) به خاک سپرده شد.
یکی از آثار به جا مانده از امام سجاد(ع) «رساله حقوق» ایشان است که حضرت در پاسخ به نامه یکی از یاران خویش، به حدود 50 حق اشاره فرموده است که حقوق الهی، حق اعضای هفتگانه بدن، حق نماز، روزه ، انفاق و پرداخت حقوق مالى ، هدیه و...، حقوق اجتماعى انسان از جمله آنها به شمار می آید.
امام سجاد(ع) در ابتدای این نامه حق الهی را متذکر شده و آن را پایه همه حقوق فردى و اجتماعى می خواند چراکه اگر حقوق الهى نادیده گرفته شود و انسان موجودى غیر مسؤل و بى هدف و فاقد تکلیف به شمار آید در آن صورت پایبندى وى به سایر حقوق فردى و اجتماعى لغو و بیهوده مى نماید و هیچ قانون و تکلیفى ضمانت اجرا ندارد.
هر چند امام زین العابدین(ع) در این فهرست به حقوق بسیار متنوع و گوناگونى اشاره کرده اما در پایان این حقیقت را آشکار ساخته است که حقوق اجتماعى و فردى به آنچه گفته شد، منحصر نمى باشد، بلکه اصولا برخى از حقوق داراى جنبه متغیرى هستند که در شرایط و زمان و مکان مختلف و مناسبات گوناگون تغییر مى کنند و یا مطرح مى شوند.
حق مادر در کلام امام زین العابدین(ع)
یکی از مباحثی که در قرآن و روایات به شدت بر آن تأکید شده است مسئله احسان به والدین است که امام سجاد(ع) در رساله حقوق خویش بدان اشاره فرموده است.امام سجاد(ع) در بخش حقوق ارحام و اقارب، به حق مادر اشاره کرده و می فرماید:
اما حق مادر بر تو آنست که بدانی او حمل کرده است ترا نه ماه، طوریکه هیچ کس حاضر نیست این چنین دیگری را حمل کند و به تو شیره جانش را خورانده است؛ قسمی که هیچ کس دیگر حاضر نیست این کار را انجام دهد و با تمام وجود؛ با گوشش چشمش، دستش، پایش، مویش، پوست بدنش و جمیع اعضا و جوارحش ترا حمایت و مواظبت نموده است و این کار را از روی شوق و عشق انجام داده و رنج و درد و غم و گرفتاری دوران بارداری را به خاطر تو تحمل نموده است تا وقتی که خـدای متعال ترا از عالم رحم به عالم خارج انتقال داد.
پس این مادر بود که حاضر بود گرسنه بماند و تو سیر باشی، برهنه بماند و تو لباس داشته باشی، تشنه بماند و تو سیراب باشی، در آفتاب بنشیند تا تو در سایه او آرام استراحت کنی، ناراحتی را تحمل کند تا تو در نعمت و آسایش به زندگی ادامـه داده و رشد نمائی و در اثر نوازش او به خواب راحت و استراحت لذیذ دست یابی.
شکم او خانه تو و آغوش او گهواره تو و سینه او سیراب کننده تو و خود او حافظ و نگهدارنده تو بود؛ سردی و گرمی دنیا را تحمل می کرد تا تو در آسایش و ناز و نعمت زندگی کنی. پس شکرگزار مادر باش به اندازه ای که برای تو زحمت کشیده است و نمی توانی از او قدردانی نمائی مگر به عنایت و توفیق خداوند متعال.
توصیف حق پدر از زبان امام سجاد(ع)
همچنین حضرت سجاد(ع) در ادامه به حق پدر اشاره کرده و می فرماید: اما حق پدرت بر تو آن ست که بدانی او اصل و ریشه توست؛ و تو فرع و شاخه او هستی؛ و اگر او نبود تو نبودی؛ پس هر وقت در خودت چیزی می بینی که موجـب پیدا شدن غرور در تو می گردد؛ متوجه باش که پدرت اصل و اساس آن نعمت است و خداوند را به خاطر این نعمت بزرگ ستایش کن و از او تشکر کن به اندازه نعمتی کـه به تو ارزانی نموده است و قوتی نیست مگر به قوت خداوند متعال.
دعا برای پدر و مادر
همچنین حضرت در دعای 24 صحیفه سجادیه در مورد پدر و مادر چنین دعا می فرمایند:
̶    پروردگارا بر‌ محمد بنده ‌و‌ رسولت و‌ بر‌ اهل بیت پاکیزه اش درود فرست ‌و‌ بهترین درود ‌و‌ رحمت ‌و‌ برکاتت ‌و سلامت را‌ بدانها اختصاص ده.
̶  خدایا پدر ‌و‌ مادرم را‌ به‌ گرامى داشتن نزد خودت ‌و‌ درود از‌ جانب لطفت اختصاص ده، ای‌ مهربانترین مهربانان.
̶  الها بر‌ محمد ‌و‌ آل‌  او‌ درود فرست ‌و‌ آنچه بر‌ من‌ در‌ رابطه با‌ پدر ‌و‌ مادرم واجب است از‌ دلم بگذران ‌و‌ بر‌  من‌ الهام کن ‌و‌ دانش رعایت حقوق پدر ‌و‌ مادر را‌ به‌ طور کامل در‌ اختیارم قرار ده‌  ‌و‌ سپس به‌ عمل کردن به‌  دانستنى هایم ‌و‌ انجام آنچه بدان آگاهم ساختى توفیقم ده‌ تا‌ آنجا که‌ چیزى از وظایفم کم نگردد ‌و‌ اندامم از‌ خدمت بدانچه بر‌ من‌ الهام فرمودى خسته و‌ سنگین نگردد.
̶  خداوندا بر‌ محمد ‌و‌ آل او‌ درود فرست همانطور که‌ ما‌ را‌ به‌ قبول اسلام ‌و‌ دین او‌ ‌و ارادت به‌ اهل بیت گرامى اش شرافت دادى ‌و‌ نیز بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او‌ درود فرست همانطور که‌ به‌ سبب  ‌آن گرامى براى ما‌ حقى بر‌ گردن خلق واجب گردانیدى.
̶  الها ترس مرا از‌ هیبت ‌و‌ شوکت پدر ‌و‌ مادرم همانند ترس از‌ هیبت سلطان قرار ده‌ و‌ توفیقم ده‌ تا‌ با‌ ایشان همچون مادرى مهربان رفتار نمایم. خدایا اطاعت از‌ پدر ‌و‌ مادر ‌و‌ نیکى به‌ ایشان را‌ در‌ نظرم از‌خواب شیرین خوشتر ‌و‌ از‌ سیراب شدن تشنه گواراتر گردان تا‌ خواسته آنها را‌ بر‌ خواسته هاى خویش مقدم قرار دهم  ‌و‌ خشنودى ایشان را‌ بر‌ خشنودى خویش برگزینم ‌و‌ گرچه آنها نیکى ‌و‌ لطفشان به‌ من‌ کم باشد ولى زیاد جلوه بده ‌و‌  اگر چه محبت من‌ به‌ آنها زیاد باشد کم به‌  نظر آور.
̶  پروردگارا یارى ام کن تا‌ صدایم را‌ در‌ برابرشان آهسته ‌و‌ سخنم را‌ پاکیزه ‌و‌ برخوردم را‌ ملایم نمایم ‌و‌ دلم را‌ نسبت به‌  ایشان عطوف ‌و‌ مهربان کن ‌و‌ مرا با‌ آنها رفیق ‌و‌ شفیق و‌ دلسوز فرما.
̶  خدایا به‌ خاطر زحماتى که‌ در‌ تربیتم کشیدند ‌و‌ مرا تکریم نمودند اجر ‌و‌ پاداش عنایت کن و‌ همانطور که‌ در‌ کودکى در‌ حفظ و‌ حراست من‌ کوشیدند تو‌ آنها را‌ نیز حفظ فرما.
̶  پروردگارا آنچه از‌ ناحیه من‌ به‌  آنها آزار رسیده  ‌و‌ یا‌ کارى ناخوشایندشان انجام داده ام ‌و‌ یا‌ حقى را‌ از‌ ایشان ضایع کرده ام همه را‌ وسیله آمرزش گناهانشان ‌و‌ بالا رفتن مقاماتشان ‌و‌ زیادى حسناتشان قرار ده‌، ای‌ خدایى که‌  بدیها را‌ چندین برابر به‌ خوبیها تبدیل مى فرمایى.
̶  خدایا آنچه را‌ که‌  پدر ‌و‌ مادرم در‌ گفتار به‌ من‌ تعدى کردند ‌و‌ یا‌ در‌ عمل درباره من‌ بد رفتارى نمودند ‌و‌ یا‌  حقى را‌ از‌ من‌ ضایع کردند ‌و‌ یا‌ از‌ آنچه واجب ‌و‌ وظیفه‌ ایشان بوده، کوتاهى کرده اند، همه را‌ به‌ آنها بخشیدم و‌ ‌آن را‌ وسیله احسان ‌و‌ محبت به‌ ایشان گردانیدم و‌ از‌ تو‌ مى خواهم که‌ تبعات ‌و‌ گرفتارى ‌آن را‌ از‌ آنها بردارى زیرا که‌ من‌ درباره خودم ایشان را‌ متهم نمى کنم و‌ آنها را‌ در‌ نیکى به‌ خودم سهل انگار نمى دانم. ای‌ خداى من‌ نسبت به‌ آنچه پدر و‌ مادرم به‌ خاطر تربیت من‌ انجام داده اند دلگیر نیستم.
̶  زیرا که‌ آنها حقوقشان بر‌ گردن من‌ واجب تر است ‌و احسانشان به‌ من‌ قدیمى تر است ‌و‌ منتشان بر‌ من‌ بزرگتر از‌ ‌آن است که‌ آنها را‌ تقاص به‌ عدل کنم ‌و‌ یا‌ مقابله به‌ مثل نمایم ‌و اگر چنین کنم پس‌ اینهمه زحمتشان در‌ راه تربیت من‌ چه مى شود ‌و‌ آن همه حراست ‌و‌ مواظبتى که‌ با‌ سختى ‌و‌ ناراحتى از‌ من‌ داشتند چگونه به‌ حساب مى آید ‌و‌ آن همه فشار ‌و‌ گرفتارى که‌ براى آسایش من تحمل نمودند چه مى شود؟!
̶  شگفتا که‌ ‌آن دو‌ بزرگوار نمى توانند ‌آن طور که‌ سزاوارند، حقشان را‌ از‌ من‌ بستانند ‌و‌ من‌ نمى توانم آنچه از‌  ناحیه آنها بر‌ من‌ واجب شده ادا کنم ‌و‌ شرط خدمتگزارى آنان را‌ به‌ خوبى انجام دهم پس‌ بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او‌ درود فرست ‌و‌ مرا در‌ خدمت به‌ ایشان یارى کن؛ ای‌ بهترین کسى که‌ از‌ او‌ یارى مى طلبند ‌و‌ توفیقم ده‌ ای‌ بهترین هدایتگر براى کسى که‌ به‌ تو‌ روى آورد، مرا در‌ روزى که‌ هر‌ کس به‌ آنچه کرده جزا داده مى شود ‌و‌ به‌ کسى ظلم نمى گردد عاق والدین قرار مده.
̶  خدایا بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او‌ ‌و‌ ذریه اش درود فرست ‌و‌ به‌ پدر ‌و‌ مادرم از‌ لطف ‌و‌ کرمت برتر از‌ آنچه را‌ که‌ به‌ پدران ‌و‌  مادران اهل ایمان عطا فرموده ای‌ اختصاص ده‌ ای‌ مهربانترین مهربانان.
̶  الها در‌ تعقیب نمازهایم ‌و‌ در‌ اوقات شب ‌و‌ در‌ هر‌ ساعتى از‌ ساعات روزم یاد و‌  ذکرشان را‌ از‌ دل  ‌و‌ زبانم مبر.
̶  خدایا بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او‌  درود فرست ‌و‌ مرا به‌ وسیله دعا در‌ حق پدر ‌و‌ مادرم بیامرز ‌و‌  آنها را‌ به‌ خاطر مهربانى شان نسبت به‌ من‌ مشمول عفو حتمى خودت قرار ده‌ ‌و‌ به‌ شفاعت من‌ از‌ ایشان به‌ طور قطع راضى شو ‌و‌ آنها را‌ با‌ گرامى داشتن به‌ مکانهاى آسایش جاى ده.
̶  خدایا اگر آنها را‌ زودتر از من‌ بخشیدى شفاعتشان را‌ درباره من‌ بپذیر و‌ اگر مرا زودتر از‌ آنها بخشیدى مرا شفیع ایشان قرار ده‌ تا‌ همراه پدر ‌و مادرم در‌ جواررافت و‌ کرم ‌و‌مغفرت ‌و‌رحمتت قرار گیرم؛ زیرا که‌  تو‌ صاحب فضل بزرگ و‌ نعمت دیرینه ای‌ ‌و‌ تو‌ هستى مهربانترین مهربانان.

منظور از مشیت الهی از نظر اشاعره

در سراسر قرآن کریم عموم مشیت الهی به چشم می خورد. قرآن یک کتاب توحیدی عجیبی است، یعنی همیشه بشر را از شرک دور می کند و این را که کسی خیال بکند در عالم حادثه ای رخ می دهد که از علم یا قدرت و یا مشیت خدا بیرون باشد هرگز نمی پذیرد. این است که می بینیم عبارت " «من یشاء»" یا " «ما یشاء»" (آنچه خدا بخواهد) در قرآن زیاد به چشم می خورد جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری در عالم واقع نمی شود. یک مسلمان اگر به قرآن اعتقاد دارد باید اینطور معتقد باشد که چیزی که خدا نخواهد در عالم واقع نمی شود، پس هر چه واقع می شود به مشیت خدا واقع می شود. ولی اینکه همه چیز به مشیت خدا است، چگونگیش تفسیر می خواهد. ممکن است ما آن را همان طوری تصور بکنیم که به اصطلاح جبری مذهب ها یا به اصطلاح کلامی " اشاعره " که فرقه ای از اهل تسنن بودند توضیح می دادند. اینها در عالم هیچ چیزی را شرط هیچ چیزی نمی دانستند، و از این مسئله که همه چیز به مشیت خداست اینطور می خواستند نتیجه گیری کنند که پس در عالم هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست.
اگر واقعا ما از این مسئله که در قرآن است که همه چیز به مشیت خداست اینطور استنباط کنیم که هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست، معنایش این است که اگر قومی در دنیا سعادت پیدا می کند، هیچ شرطی ندارد، خدا خواسته است، و اگر قومی در دنیا بدبخت شد نیز باید بگوییم خدا خواسته است. همچنین در آن دنیا اگر مردمی اهل بهشت شدند، چرا ندارد، خدا خواسته اینها اهل بهشت باشند. چون وقتی گفتیم همه چیز به مشیت خداست، دیگر چرا ندارد.
اگر بگوییم عمل خوب انجام دادند که به بهشت رفتند، می گویند این هم شرطش نیست چون همه چیز به مشیت خداست، هیچ مانعی ندارد که خدا یک بنده صالح متقی مطیع را به جهنم ببرد و یک بنده عاصی گنهکار فاسق فاجر مشرک را به بهشت ببرد، چون خودش می خواهد و هیچ چیز در جهان هستی شرط هیچ چیز نیست. و بعضی به این حرف هم رسیدند که اگر غیر از این بگوییم، بگوییم " چیزی در عالم شرط چیزی هست " با توحید و اینکه همه چیز به مشیت خداست منافات دارد.

بهشت زميني

بهشت زميني


وَسارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ

به سوي آمرزش پروردگار خود و بهشتي بشتابيد كه پهناي آن [به اندازه] آسمانها وزمين است و براي پرهيزگاران آماده شده است. (آل عمران : 133)


بهشت

بهشت از آرزوهاي هر مسلماني است و در جاي جاي قرآن و روايات در مورد بهشت و بهشتيان توصيفات مفصلي ديده ميشود.

اما امروزه بهشت را به گونه اي ديگر و به شکل زميني و لحظه اي معنا ميکنند، که اين اعتقاد به ميزان ايمان افراد به خدا و معاد بر مي گردد.

امام صادق عليه السلام ميفرمايند : دنيا، زندان مؤمن است وگور، دژ او وبهشت، جايگاهش، ودنيا بهشت كافر است وگور زندان او وآتش جايگاهش .  (ميزان الحكمه 4 صفحه 110 (

در سنت اهل بيت و مؤمنان، تمام کارها و نيات براي دستابي به بهشت است.

امام علي عليه السلام مي فرمايند : بهشت، برترين هدف است. (غرر الحكم : 1024)

بهشتي که صلحا و اولياء، براي رسيدن به آن بر يکديگر سبقت گرفته و با شنيدن توصيفاتش، دنيا را براي خود قفسي بيش ندانسته و تنها آن را پلي براي رسيدن به بهشت مي پندارند.

امام علي عليه السلام : بهشتي كه خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است، چشم بينندگان را خيره مي كند. در آن درجاتي است، يكي برتر از ديگري ومنازلي است، يكي بالاتر از ديگرى. نعمتش از بين نمي رود وشادماني اش نيستي ندارد و شادي اش به پايان نمي رسد، اقامت كننده در آن، كوچ نمي كند و ماندگار در آن، پير نمي شود و ساكن آن آسيبي نمي بيند، اهل آن، از مرگ در امانند و هراسي به دل راه نمي دهند، زندگي به كام آنهاست، نعمت برايشان پايدار است در جويهايي از آبهايي تغيير ناپذير ونهرهايي از شير، كه طعمش دگرگون نمي شود و نهرهايي از شراب كه نوشندگان از آن لذّت مي برند.  مطالب السؤول : 55.

امام صادق عليه السلام ميفرمايند : دنيا، زندان مؤمن است وگور، دژ او وبهشت، جايگاهش، ودنيا بهشت كافر است وگور زندان او وآتش جايگاهش

اما آنها که درک درستي از اين معاني ندارند به دنبال رسيدن به بهشتي زميني براي خود و پيروانشان هستند.

نمونه بارز آن سخنان و نوشته هاي وين داير است که بهشت و معاد را در هاله اي از ابهام مطرح ميکند.

وين والتر داير (Wayne Walter Dyer) در ?? مه، ???? در شهر دترويت از توابع ايالت ميشيگان، ايالات متحده به دنيا آمد. او يک نويسنده و سخنران است. کتاب قلمرو اشتباهات شما در سال ???? در حدود ?? ميليون نسخه فروخت و جز يکي از بالاترين فروش کتاب‌ها در تاريخ شد. داير در سال ???? به عنوان بهترين سخنران ايالات متحده شناخته شد.

داير از ملوين ليله (فوت شده) و هنزل ايرنه داير متولد شد. او بيشتر دوران نوجواني خود را در پرورشگاه از دست داد و در دوران دبيرستان در دترويت به مشاوره مي‌پرداخت او در دانشگاه سنت جان به عنوان محقق در حال کار است.

وين والتر

در ابتدا کار در فرهنگستان را دنبال کرد و در همين زمان مطالب خود را در روزنامه به چاپ مي‌رساند و به صورت آزمايشي به درمان‌هاي خصوصي مي‌پرداخت. اما سخنراني او در دانشگاه سنت جان که در مورد شيوه متمرکز شدن افکار منفي و گفتگوي تحريک آميز بود، دانشجويان را ترغيب به ثبت نام در کلاس‌هاي خصوصي اش کرد. آژانس ادبي به داير پيشنهاد کرد که وين ايده‌هاي خود را به صورت يک کتاب جمع آوري کند و نتيجه آن کتاب "قلمرو اشتباهات شما" بود. اگر چه نخستين کتاب‌هايي که به فروش رفت بسيار اندک بود.

داير شغل تدريس خود را رها کرد و به کار تبليغات در ايالات متحده مشغول شد و با سر سختي يک فروشگاه کتاب در زمينه مصاحبه‌هاي تصويري پيدا کرد، بالاخره تلويزيون ملي اجازه داد که داير همراه با فيل دوناهو و مرو گريفين در گفتگوي شب حضور پيدا کند.

داير در مائوي، هاوايي زندگي مي‌کند. او تا کنون دو بار ازدواج کرده و هفت تا از هشت فرزندش را از زن دومش يعني مارسلنه (Marcelene) دارد که عبارتند از شان، اسکاي، سامر، سرنا، سندز، ساجي و مسن ترين دخترش از همسر سابقش تريسي نام دارد و همگي در فلوريدا زندگي مي‌کنند.

عالم واپسين داير : با ارائه تصويري مبهم از حيات روح ، زندگي پس از مرگ را در هاله اي از ابهام رها مي كند و بهشت را «امر دروني» معرفي مي¬کند.  (کتاب عرفان ص 59)

بهشتي که صلحا و اولياء، براي رسيدن به آن بر يکديگر سبقت گرفته و با شنيدن توصيفاتش، دنيا را براي خود قفسي بيش ندانسته و تنها آن را پلي براي رسيدن به بهشت مي پندارند

اما مباني فرهنگي بهتر است بدانيم : وين داير در مقدمه کتاب وجود متعالي انسان (ص 9)، اشاره ميکند که از کابالا متاثر بوده و حتي خوانندگانش را دعوت به فراگيري آن ميکند . البته اين مطلب در چاپ هاي جديد اين کتاب حذف شده است .

سيري كوتاه در كتب داير روشن مي كند كه «وين داير ملغمه اي از انديشه ها و عرفانهاست». عارف نماهاي دنيايي امروز از ساي بابا و كريشنا مورتي (اعجاز واقعي ص 190 و 285 ، راه حل معنوي ص 31 و ص86 ) دون خوان وكاستاندا ، (خود حقيقي 291 / عرفان 280 ) پاتا نجلي ، بهاگاوادگيتا ، ماهارشي (راه حل معنوي ص 26 و 50 و 32 و 33 ، نداي دروني ص 68) تا روانشاسان، شخصيتها و دانشمندان علوم جديد مثل انيشتاين ، اريك فروم ، شكسپير،  ويليام جميز يونگ، نلسون ماندلا، (نداي دروني ص 230- 241 – 167 – 181 – 279) مايكل برگ كابالايي (معنويت ص 17) تا شخصيتها و عرفاي اسلامي مانند مولوي و خيام و حافظ (راه حل معنوي ص 38 و 47 ـ نداي دروني ص 9 و 113) هر كدام سهمي در انديشه هاي داير دارند.

منطق غلط درباره فلسفه گناهان

حضرت نوح می گوید من به مردم نوید دادم، آثار خیر ایمان مردم در همین دنیا را به آنها بازگو کردم. این خودش تبلیغ را نشان می دهد. گاهی ما اشتباه می کنیم و این اشتباه ناشی از اشتباهات دیگران است و بیشتر از مسیحیها به ما رسیده است. برتراند راسل، فیلسوف معروف زمان ما - که چند سال پیش فوت کرد و خیلی پیر بود و یک آدم لامذهبی بود و بیشتر ضد کلیسا بود و عجیب ضد کلیسا بود - تعبیر جالبی دارد، می گوید کلیسا به مردم می گوید: شما مجبورید از میان دو بدبختی یکی را انتخاب کنید: یا باید بدبختی دنیا را انتخاب کنید تا در آخرت خوشبخت باشید،‌ یا اگر بدبختی دنیا را انتخاب نمی کنید و می خواهید در دنیا خوشبخت باشید پس بدبختی بزرگتر را در آخرت تحمل کنید. بعد می گوید من چنین خدایی را قبول ندارم که برای بشر تحمل یکی از دو بدبختی را فرض کرده باشد، چرا؟ حالا که بشر را خلق کرده مگر امکان ندارد که بشر به هردو خوشبختی برسد،‌ که خدا بگوید: تو اگر خوشبختی آخرت را می خواهی حتما باید به قیمت بدبختی دنیا آن را بگیری، و اگر خوشبختی دنیا را می خواهی به قیمت بدبختی آخرت باید بپذیری. اگر این جور است من اساسا خدا را قبول ندارم.

شاید منطق خیلی از ما همین باشد که ای مردم! یکی از دو بدبختی را اجمالا باید بپذیرید، خدا حاضر نیست که ببیند شما هر دو خوشبختی را دارید. این ضد تعلیمات انبیاست. نمی خواهم بگویم ضد تعلیمات فقط قرآن است، ضد تعلیمات انبیاست از جمله خود عیسی مسیح.

امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرماید: ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و اجل الاخرة (نهج البلاغه،‌ نامه 27 ) متقین، هم سعادت دنیا را می خواهند هم سعادت آخرت را.

اشتباه این است که ما خیال می کنیم گناهان به دلیل اینکه سعادت دنیاست گناه است،‌ به عبارت دیگر به دلیل اینکه سعادت است گناه است ولی سعادت دنیا،‌ در صورتی که اساس این منطق در اسلام بر این است که گناه فقط به دلیل اینکه بدبختی است گناه است. البته میان خوشبختی در دنیا و تسلیم لذتهای فوری شدن باید تفکیک کرد.

شخصی بود،‌ یک نسبت خیلی دوری هم با ما داشت، در جایی زمینهایی تهیه کرده بود و زراعت و کشاورزی می کرد. با من همسن بود. خیلی قوی و چالاک و بلکه پهلوان و اصلا قهرمان بود. بعدها چون پول هم پیدا کرده بود افتاد دنبال عیاشی و شرابخواری. در این سه چهار سال اخیر به یک وضعی افتاد که اطبا هم می گفتند اثر شرابخواری زیاد است. بعد رفت در آمریکا چقدر پول خرج کرد و حالا تازه برگشته است. البته این اواخر ادعا کردند که توبه کرده و وقتی به مشهد می رود حرم می رود و نماز می خواند. ولی بالاخره این عیاشیها «نتیجه اش این است.» مگر هر عیاشی برای انسان خوشبختی است؟ چهار صباح انسان عیاشی کند بعد به یک چنین عواقبی گرفتار بشود!

اگر شراب را منع کردند نه از باب این است که تو را به سعادت می رسانده، بلکه از باب اینکه در همین دنیا هم تو را بدبخت می کند. قمار اگر حرام است نه اینکه چون تو را در دنیا خوشبخت می کند حرام است،‌ بلکه چون در دنیا هم تو را بدبخت می کند. هر گناهی به این دلیل گناه است که انسان را از نظر جسمی یا روحی،‌ فردی یا اجتماعی بدبخت می کند. غیبت چرا حرام است؟ چون تخم کینه پاشیدن در مردم و اجتماع است. جامعه اگر جامعه غیبت کن شد و همه دشمن یکدیگر شدند، به فرد هم دیگر خوش نمی گذرد. تهمت زدن برای چه حرام است؟ دروغ گفتن برای چه حرام است؟ و هر گناهی را که شما در نظر بگیرید به دلیل اینکه بدبخت کننده است حرام است نه به دلیل اینکه خوشبخت کننده در دنیاست و خدا مضایقه دارد - العیاذ بالله - که بنده اش هم در دنیا خوشبخت باشد هم در آخرت. اگر واقعا خوشبختی دنیا باشد خوشبختی آخرت هم هست. خوشبختی واقعی خوشبختی دنیا و خوشبختی آخرت هردوست، با همدیگر توام است.

این است که ما می بینیم این مبلغ بزرگ،‌ این شیخ الانبیاء،‌ نوح نمی آید به مردم بگوید که ای مردم! از ایندو یکی را انتخاب کنید، برعکس،‌ می گوید این راهی که من می گویم اگر آن را پیش بگیرید نه تنها آن عذابهایی که در کمین شماست نخواهد آمد، نعمتهای خدا از زمین و آسمان به شما رو می آورد. منطق قرآن این گونه است. و لو ان اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض (اعراف/96 )،‌ اگر مردم اجتماعات و جماعتها،‌ مردم قریه ها «و به طور کلی» مردم ایمان و تقوا را پیش بگیرند برکتها را از بالا و پایین بر اینها فرو می ریزیم، درهای برکتها را از آسمان و زمین به روی آنها می گشاییم. قرآن می گوید اگر ایمان و تقوا داشته باشید خدا ثروت و قدرت هم به شما می دهد. و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین. (آل عمران/139 )

پس بسیار غلط است که کسی در منطق تبلیغ خودش به آن شکل کلیسایی - به قول راسل - سخن بگوید که چاره ای نیست،‌ یکی از این دو بیچاگی را باید متحمل شد: یا باید در دنیا بدبخت بود یا در آخرت،‌ این که خیلی سخت است که انسان برای چهار روز دنیا بیاید بدبختی آخرت را متحمل بشود،‌ پس چند روز «دنیا را با بدبختی می گذرانیم!» خیر،‌ تقوا را باید داشت نه بدبختی. تقوا داشتن یعنی تحمل محرومیتهای کوچک در همین دنیا برای «گریز از» محرومیت بزرگتر در همین دنیا،‌ به این معنا که انسان اگر دورنگر نباشد نمی تواند در همین دنیا انسان باشد. ولی این معنایش تحمل بدبختی نیست، عین خوشبختی است.

از رفتار و منش امام حسین چقدر می دانیم؟

امام حسینی که دوستش دارم و دوستش داری ،علاوه بر مظلوم و غریب و شهید و تشنه، صفات دیگری هم داشته است،اگر پشت ماشین مان با نستعلیقِ درشت می‌نویسیم "حسین عشق منی" ! و اگر به خاطر عزایش گریبان چاک می‌کنیم بدک نیست از منش و رفتارش هم چیزکی سرمان بشود

باشگاه خبرنگاران، امام حسینی که دوستش دارم و دوستش داری ،علاوه بر مظلوم و غریب و شهید و تشنه، صفات دیگری هم داشته است،اگر پشت ماشین مان با نستعلیقِ درشت می‌نویسیم "حسین عشق منی" ! و اگر به خاطر عزایش گریبان چاک می‌کنیم بدک نیست از منش و رفتارش هم چیزکی سرمان بشود از جمله :

*امام حسینِ روراست:

فرمود: شیعیان و پیروان ما آن کسانى هستند که قلب های آن ها از هر گونه دغل و نیرنگ و دو‌ رویی سلامت و خالی باشد .1

*امام حسینی که محبتش را ابراز می‌کند:

عبیدالله بن عتبه چنین مى‏گوید:

«نزد حسین بن على(ع)بودم که حضرت سجاد وارد شد. حسین(ع)او را صدا زد، در آغوش گرفت و به سینه‏چسبانید، میان دو چشمش را بوسید و سپس فرمود: پدر به فدایت‏باد، چقدر خوشبو و زیبایى!»2

*امام حسین ِروان شناس:

فرمود: کسی که امر به معروف می کند احتیاج دارد به اینکه به حرام و حلال عالم باشد.

گرفتار نفس خود نباشد.

خیرخواه مردم باشد.

با مردم مهربان و رفیق باشد.

گفتارش نیکو باشد.

به تفاوت اخلاق مردم شناخت داشته باشد ( بداند هر کس خلق و خویی دارد و با هر کس باید به طور خاص سخن گفت)

از مکر نفس آگاه باشد ( مبادا در قالب امر به معروف و نهی از منکر به اهداف شومی کشیده شود).

صبور باشد ( اگر از مردم آزاری دید) انتقام نگیرد و شکایت نکند.

با تعصب عمل نکند.

به خاطر نفسش خشم نکند (خشم او برای نفس خودش نباشد بلکه برای خدا باشد )3

* امام حسینِ کار راه انداز:

فرمود: هرکس گره اى از مشکلات مؤمنى باز کند و مشکلش را برطرف نماید، خداوند متعال مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح مى نماید.4

*امام حسینِ منظم:

فرمود: کارها و امور خود را همانند کسى تنظیم کن و انجام ده که مى داند و مطمئن است که در صورت خلاف تحت تعقیب قرار مى گیرد و مجازات خواهد شد و در صورتى که کارهایش صحیح باشد پاداش خواهد گرفت. 5

*امام حسینی که دلش جای کینه نیست:

فرمود: چنانچه با گوش خود بشنوم که شخصى مرا دشنام مى دهد و سپس معذرت خواهى او را بفهمم، از او مى پذیرم و گذشت مى نمایم، چون که پدرم امیرالمؤمنین علىّ (علیه السلام) از جدّم رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت نمود: کسى که پوزش و عذرخواهى دیگران را نپذیرد، بر حوض کوثر وارد نخواهد شد. 6

*امام حسین ِ منتظر:

فرمود:.... برای قائم ما غیبتی است که گروه هایی در آن، از دین برمی گردند و گروه‌هایی دیگر بر آئین خود استوار می مانند و در این راه آزارها می بینند، به آنها گفته می شود این وعده کی واقع خواهد شد اگر راست می گویید. آنان که بر این آزارها و تکذیب ها صبر کنند مانند کسی هستند که شمشیر به دست گرفته در پیشاپیش رسول اکرم صلی الله علیه و آله جهاد کند. 7

و امام حسین های دیگری که عمل کردن به یکی از درس‌هایش می‌تواند زندگی فردی و اجتماعی خیلی‌ از ما را زیر و زبر کند.

پی نوشت‌ها:

1-تفسیرالإمام العسکرى(علیه السلام): ص 309، ح 154، بحارالأنوار: ج 65، ص 156، ح 11

2-بحار الانوار، به نقل از سایت رهپویان

3-بحار / ج 97 / ص 83 به نقل از کتاب امر به معروف و نهی از منکر محسن قرائتی

4-مستدرک الوسائل: ج 12، ص 416، ح 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 121، ح 4.

5-بحارالأنوار: ج 2، ص 130، ح 15 و ج 75، ص 127، ح 10.

6-إحقاق الحقّ: ج 11، ص 431.

7-کمال الدین ج1 باب 30 ح

مؤمن و پاک نگهداشتن حریم زندگی از ناپاکی های اقتصادی و مالی

سوره بقره آیه 278: «ای کسانی که ایمان آورده اید از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و تقوای الهی را مراعات کنید و آنچه از مطالبات ربا باقی مانده رها کنید اگر ایمان دارید.»

پیام آیه:
اولاً انسان با ایمان برای حفظ گوهر ایمان در صحنه های مختلف زندگی پیوسته نیازمند به تقوای الهی است. تقوایی که وسیله حفظ او از آفت های رنگارنگ روحی و معنوی است و وسیله مصونیت پیدا کردن او از لغزش ها و تشخیص وظیفه از غیر آن است و ثانیاً ایمان حقیقی آن است که همه شؤون زندگی را پوشش دهد و در همه آنها نقش ایفا کند و مسائل اقتصادی و مالی نیز از قلمرو ایمان نباید خارج باشند
و ثالثاً ارزیابی انسان باایمان نسبت به خود بهترین روش و شیوه برای تشخیص میزان ایمان خویش و پای بندی به لوازم آن است.
از همین رو است که خداوند در پایان آیه تأکید می کند که اگر ایمان دارید و اگر مؤمن هستید باید با رعایت تقوای الهی حریم زندگی تان را از ربا و ناپاکی های اقتصادی پاک نگهدارید.

جمع بندی پیام:
ایمان واقعی آن است که در هیچ بخشی در زندگی مؤمن نقطه گناه و نافرمانی خداوند هر چیز بسیار کوچک مشاهده نشود.

اهل سنت واقعی !

اهل سنت واقعی !

حضرت محمد

در سال 1345 هجری قمری در شهر پیشاور پاکستان مجلس مناظره ای بین تنی چند از علمای اهل سنت و عالم برجسته شیعی سلطان الواعظین شیرازی برگزار گردید که طی آن شش نفر از تجار سرشناس و خوانین با نفوذ پاکستان از عقائد باطل خود دست برداشته و به ریسمان محکم الهی چنگ زدند. این نوشتار بخشی از این واقعه است .


شیخ: عجیب است! چگونه به اصحاب رسول خدا نسبت فساد می دهید و آنها را بدکردار می نامید؟!

واعظ: بخاری می نویسد: رسول اکرم فرمود: « در روز قیامت من کنار حوض کوثر به انتظار شما هستم. به خداوند متعال عرض می کنم: پروردگارا! اصحاب من کجایند؟ خطاب می رسد: تو نمی دانی که بعد از تو آنان چه ها کردند و چه اموری را در دین احداث نمودند»1 . من برای شما بسیار متأسفم که از یک سو یک چنین فرد (معاویه) ملحد و عنید و فرزند کافر و پلیدش را مسلمان می خوانید و از سوی دیگر تلاش مستمر در اثبات کفر جناب ابوطالب دارید! اسناد و دلایل بسیاری برای کفر معاویه و یزید و نیز بر ایمان ابوطالب در کتاب های خودتان موجود است اما چه کنیم که شما نمی خواهید زیر بار بروید.

شیخ: آیا در زمان رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) اسلام ابوطالب شهرت داشته است یا خیر؟

واعظ: بلی کاملا!ً تمام امت نام ابوطالب را به عظمت یاد می کرده اند.

شیخ: چگونه ممکن است در زمان رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) امری شایع و مشهور بوده باشد و بعد از سی سال دقیقاً بر خلاف آن شایع شود؟

واعظ: تنها این مطلب نبوده است که بعد از سی سال واژگون شده است بلکه بسیاری از امور حتی احکام دینی هم این بلا به سرش آمده است!

شیخ: ممکن است ازآن امور، نمونه ای را برای ما بیان کنید.

واعظ: هر تعداد نمونه که بخواهید خدمت تان عرض می کنم. برای نمونه مسئله ای را مطرح می نمایم که با دلایل قرآنی و روایات قطعی و مورد قبول شما در زمان رسول خدا رایج بوده است و بعداً ممنوع گردید. ازدواج موقت و حج تمتع نساء در زمان رسول خدا و حتی در دوره خلافت ابوبکر و قسمتی از زمان خلافت عمر شایع و رایج بود. عمر در دوران حکومت خود گفت: «من این دو متعه که در زمان پیغمبر حلال بود را حرام  می کنم و عاملان به آن را عقاب می کنم». با این حرف بی پایه و بی اساس حلال خدا حرام گردید و سنت رایج نبوی واژگون شد. در حال حاضر هم اهل تسنن بر خلاف سنت رسول خدا از این احکام الهی روی گردانیده اند.

رسول خدا تمام امت را به تبعیت از قرآن و عترت امر فرمود؛ آیا کسی جز ما به این دستور عمل کرد؟ رسول اکرم تمام امت را به اطاعت از علی فرمان داد؛ آیا کسی جز ما به این فرمان عمل کرد؟

شیخ: آیا میلیون ها مسلمان خالص بر خلاف قرآن و سنت رسول خدا عمل می کنند در حالی که مردم ، ما را سنی و تابع سنت می خوانند ولی شما را رافضی یعنی روی گردان از سنت نامیده اند.

واعظ: این نامگذاری را خودتان مرتکب شده اید. حقیقت آن است که ما سنی هستیم چرا که به سنت واقعی رسول خدا عمل می کنیم و شما رافضی هستید زیرا شما از سنت روی گردانیده اید.

شیخ: احسنت!! بر طبق کدام ملاك شرعی به خود این اجازه را می دهید که میلیون ها مسلمان پاك را رافضی بنامید؟

واعظ: به همان دلیل که شما ما را رافضی می خوانید؛ با این تفاوت که دلیل ما بر اساس آیات و روایات است در حالی که دلایل شما صرفاً از روی تعصب می باشد. در شب های قبل اشاره نمودم که رسول خدا تمام امت را به تبعیت از قرآن و عترت امر فرمود؛ آیا کسی جز ما به این دستور عمل کرد؟ رسول اکرم تمام امت را به اطاعت از علی فرمان داد؛ آیا کسی جز ما به این فرمان عمل کرد؟ رسول اکرم متعه را جزء سنت خود اعلام نمود؛ آیا کسی جز ما به این سنت عمل کرد؟ و اما از سوی دیگر آیا کسی جز شما از اطاعت پیامبر در خصوص تبعیت از عترت آن حضرت سرپیچی نمود؟ آیا کسی جز شما از اطاعت پیامبر در خصوص حلیت متعه روی گردانید؟

شیخ: دلیل شما بر حلیت متعه چیست؟

واعظ: در آیه ی 24 سوره ی نساء صریحاً آمده است: «پس از اینکه از آن ها بهره مند شدید، مهر معین شده را که از آنان است به ایشان بپردازید».

شیخ: از کجا معلوم که این آیه در مورد عقد دائم نباشد؟

واعظ: در کتب معتبر خودتان از قول یکی از اصحاب نقل شده است که: «آیه ی متعه نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل می کردیم و آیه ای هم بر حرمت آن نازل نشد و رسول خدا هم تا دم مرگ، ما را از انجام آن نهی نفرمود؛ اما عمر بنا به رأی خودش هرچه خواست گفت و فرمان داد» 2. حمیدی در جمع بین الصحیحین از عبدالله بن عباس روایت نموده است: «در زمان رسول خدا متعه می کردیم تا آنکه عمر به خلافت رسید و گفت از متعه بپرهیزید که اگر کسی چنین کند او را سنگسار می کنم"3!!

موقت

شیخ: شاید این آیه بعدا منسوخ شده باشد.

واعظ: خیر؛ گفتار خود عمر حاکی از آن است که چنین که شما می گویید نبوده است. اگر بنا باشد یک آیه ای از قرآن نسخ گردد باید به توسط یک آیه ی دیگر این کار صورت گیرد نه به توسط عمر!!

شیخ: در سوره ی مۆمنون اسباب حلیّت زن برای مرد منحصر در زوجیت و ملکیت یمین اعلام شده است و نه چیز دیگر. این آیه می تواند ناسخ آیه ی متعه قلمداد شود.

واعظ: از نظر اسلام متعه هم یک نوع زوجیت است. آیا نمی دانید که سوره مۆمنون قبل از سوره ی نساء نازل شده است و نمی تواند ناسخ آن باشد؟

شیخ: روایاتی وجود دارد که می گوید حکم متعه در زمان پیامبر نسخ شده است.

واعظ: اولاً، این روایات از نظر ما فاقد اعتباراست. ثانیاً، این را بدانید که اگر این حکم نسخ شده بود، خلیفه به گونه ی دیگری سخن می گفت. آیا قول شما را بپذیریم یا قول امام احمد بن حنبل را که از قول فردی صحابه نقل می کند که: «از آیه ی متعه در قرآن مجید نازل شد و ما بدان عمل می کردیم و هیچ آیه ای که حکم متعه را نسخ نماید نازل نشد و پیامبر هم از آن نهی نفرمود». 4 پس قطعاً شما برای حرمت  متعه هیچ دلیلی ندارید مگر قول عمر!!

شیخ: قول عمر خود سند بزرگی است.

واعظ: از شما بعید است! دلیل شما بر سندیت قول خلیفه تان چیست؟

شیخ: اگر عمر حکم نسخ را از پیامبر نشنیده بود متعرض چنین کاری نمی شد.

واعظ: اشتباه شما در همین حدسیات و گمان های خوش بینانه و بی اساس است. اگر حکم متعه بیست سال قبل از عمر منسوخ شده بود، پس دیگر نیازی به تحریم عمر نبود. مسلماً این حکم نسخ نشده بود و به عنوان یک حکم الهی در میان مردم رایج بود تا اینکه عمر این جرأت و جسارت را در خود دید که حکم الهی را نادیده بگیرد و حلال خدا را حرام کند.

شیخ: لابد جناب عالی می دانید که یک مجتهد می تواند رأی مجتهد دیگر را نقض کند. عمر که خود مجتهد بود، حکم پیامبر که یک مجتهد دیگر بود را نقض کرد. کجای این دلیل اشکال دارد؟

واعظ: سراپای این دلیل پر از اشکال است؛ چه کسی گفته است که حتی مجتهد معصومی مثل پیامبر اکرم حق نقض حکم قطعی خدا را دارد تا چه رسد به یک انسان جایز الخطا؟

پافشاری یک مکتب بر تحریم شدید زنا تنها با به رسمیت شناختن ازدواج موقت عقلایی است در غیر این صورت باید گفت که این مکتب در مواجهه با یک پدیده ی طبیعی و فراگیر دچار تناقض و بن بست بدی شده است. به قول امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) اگر عمر متعه را نهی نمی کرد، جز عدّه ای قلیل هیچ مسلمانی مرتکب فحشا نمی شد

شیخ: عمر صلاح مملکت را در این دید که متعه را تحریم کند زیرا حتی در جهان امروز هم دیده می شود که برخی افراد برای کامجویی یک ساعته ، یک زن مسلمان را متعه می کنند و بعد او را رها می کنند و موجبات اشاعه ی فحشا را فراهم می آورند.

واعظ: با این حرف ها نمی توان حلال خدا را حرام کرد و کار عمر را توجیه نمود. اگر عمل یک عدّه افراد لاابالی سبب حرام شدن حلال خدا می گردد پس می بایست عقد دائم هم حرام شود. مگر از این جهت چه تفاوتی میان عقد دائم و عقد موقت است؟

شیخ: آیا قبول ندارید که حکم متعه باعث شیوع فحشا می شود.

واعظ: به هیچ وجه! به نظر من اگر این حکم شرعی در جوامع مسلمین رایج می بود، زمینه های فساد و فحشا به شدت کم می شد. آیا جوانی که قدرت تأمین هزینه های ازدواج دائم را ندارد و شدیداً تحت فشار غریزه ی جنسی می باشد، در مکتب شما چه باید بکند؟ شما هیچ راه حل قانونی برای حل این مشکل طبیعی و رایج ندارید در حالی که مذهب جامع و متین ما برای حل این معضل، حکم ازدواج موقت را پیشنهاد کرده است.

پافشاری یک مکتب بر تحریم شدید زنا تنها با به رسمیت شناختن ازدواج موقت عقلایی است در غیر این صورت باید گفت که این مکتب در مواجهه با یک پدیده ی طبیعی و فراگیر دچار تناقض و بن بست بدی شده است. به قول امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) اگر عمر متعه را نهی نمی کرد، جز عدّه ای قلیل هیچ مسلمانی مرتکب فحشا نمی شد.

ادامه این مناظره در سلسله مقالاتی، طی روزهای آینده به شما دوست عزیز تقدیم می شود. امیدواریم این همراهی زمینه شناخت مذهب حق و گروه رستگاران را فراهم کند .

 

پی نوشت ها:

1- صحیح بخاری 9/673 ح 1878- 1879 کتاب الفتن باب 1068

2- صحیح بخاری؛6/348 ح 947 کتاب التفسیر

3- جمع بین الصحیحین، حمیدی، 1/146 مسند عمر

4- مسند، احمد بن حنبل 4/436

شناخت ذات الهی ناممکن است/ فارابی پیرو فلسفه یونان نبود

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: عقل کامل که اشرف مخلوقات است هم نمی‌تواند ذات الهی را بشناسد، چون اصلاً ذات الهی متعلَق شناخت قرار نمی‌گیرد، ذات الهی را جز ذات الهی نمی‌شناسد.


  نشست علمی «تأثیر آراء معرفتی متفکران اسلامی بر تفکر غرب» توسط گروه معرفت‌شناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، که در تالار علامه جعفری این پژوهشگاه برگزار شد.

حجت‌الاسلام علی‌اکبر رشاد رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اظهار داشت: یکی از مباحثی که در حوزه معرفت‌شناسی مطرح می‌شود اثبات معرفت به واقع یا عدم اثبات به واقع است.

وی افزود: این تلقی و نگرش مبنای معرفت‌شناسی «نظریه ابتناء» است. معرفت تام مختص به ذات تام است و به دلیل محدود بودن انسان معرفت انسان نیز محدود و مشروط است. اما در این محدودیت و مشروطیت معرفت انسان، معرفت انسان می‌تواند در مواردی صاحب باشد.

رشاد گفت: خصائل نوعی و ذاتی انسان موجب محدودیت معرفت می‌شود و علاوه بر توسعه معرفت آدمی، آحاد انسان دارای خصایل شخصی گوناگون هستند که بر معرفت انسان تأثیر می‌گذارد.

وی افزود: مقدمه سوم امور مطلق معرفت قرار می‌گیرد که دارای سرشت واحد نیستند و مقدمه چهارم این است که ذات الهی را جز با ذات الهی نمی‌شود شناخت و پیامبر خدا نیز نمی‌تواند خدا را آنگونه که هست بشناسد.

رشاد با طرح این پرسش نظیر اینکه آیا معرفت‌ ممکن است یا ممکن نیست، خطا در معرفت چگونه رخ می‌دهد؟، چرا معرفت‌ها متفاوت است؟، گفت: داستان فیل و خانه تاریک است اول اینکه تصور می‌کنیم شناخت ما شناخت درست است و به علت این تصور دچار جهل مرکب شده‌ایم. چراکه به جای واقع دچار ناواقع شده‌ایم و از حقیقت فاصله گرفته‌ایم.

* فارابی، معلم ثانی برای کل فلسفه غرب و اسلامی است

ابراهیم موسوی عضو هیئت علمی دانشگاه مفید بود که درباره «فارابی و تفکر غرب» از دیگر سخنرانان بود و گفت: فارابی خیلی بیشتر از آن چیزی که به نظر می‌رسد در غرب تأثیرگذار است.

وی افزود: فارابی معلم ثانی برای کل فلسفه غرب و اسلامی است توجه فارابی در امر معرفت، قابل پیگیری است. غرب به فارابی توجه می‌کند تأثیر قدیمی فارابی بر فلسفه مورد قبول فلاسفه است.

موسوی با این ادعا که اگرچه ادیان توحیدی مسیحیت و ابراهیمی تقدم زمانی دارند بر اسلام دارند، افزود: اما اسلام  از نظر تمدنی تقدم زمانی بر آن‌ها دارد و مسائل فلسفی مربوط به جهان دینی را مسلمانان حل کرده‌اند نه جهان مسیحیی و یونانی.

این استاد دانشگاه ادامه داد: بسیاری از مباحث فلسفی توسط فارابی مطرح شده است و از این جهت طرح‌های بزرگی ارائه کرده است سپس بر فلسفه متافیزیک و معرفت ابن‌سینا تأثیر گذاشت.

موسوی گفت: فارابی شرح مفصلی را بر کتاب «العبارة» ارسطو دارد که ارسطو بر مسائل زبانی توجه دارد. فارابی و ابن‌سینا تنها شارح فلسفه یونان نیستند بلکه مبدع هستند اینها با توجه به نیازهای بومی که در جامعه اسلامی آن زمان وجود داشت به فلسفه نگاه کردند.

وی گفت: یکی از نوآوری‌های فارابی رتبه‌بندی است که از مسئله ذهن و واقعیت طرح می‌کند.

استاد دانشگاه مفید افزود: البته واقع از حقایق خارجی آغاز می‌شود و رابطه زبان با واقع را تفسیر می‌کند. و این طرح، طرح فارابی است، فارابی و ابن‌سینا متوجه بودند که کار جدید می‌کنند و پیرو یونان نیستند.

وی گفت: این ادعا بزرگی است که تاریخ فلسفه به سه بخش هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و زبان‌شناسی تقسیم شده است و فارابی به هر سه بخش پرداخته است. فارابی در طرح اینکه واقع گسترده می‌شود به واقع جزیی خارجی توجه دارد.


مومن و مسائل مالی در زندگی

جامعیت دین اسلام آن را پاسخگوی تمام نیازهای فطری، طبیعی انسان ها قرار داده است. توجه به نقش مال و ثروت در زندگی انسان ها و جهت دادن به آنها در راستای چگونگی استفاده بهینه از آن برای دستیابی بهتر و سریع تر به اهداف مهم زندگی و بهره گرفتن از آن برای کمال و تأمین سعادت راستین از برنامه های این آئین مقدس است.
انسان با ایمان نمی تواند این بخش از زندگی خویش را نادیده بگیرد یا نسبت به آن بی توجه باشد. داشتن برنامه و نظم در امور مالی همیشه به معنای دنیاگرائی و دنیاپرستی و بی توجهی به دنیا و معنویات نیست بلکه انسان مؤمن می تواند با الگو قرار دادن پیشوایان معصوم دین و استفاده از تعالیم آسمانی قرآن و عترت هم به وظیفه خویش در قبال این بخش از زندگی عمل کند و هم دقیقا به دستورات دین پای بند باشد و سر سوزنی از خوبی و پاکی و راستی و درستی فاصله نگیرد.

قرآن کریم که آخرین کتاب آسمانی برای هدایت و سعادت انسان هاست محورهایی را در موضوع مؤمن و مسائل مادی در زندگی مطرح ساخته که عبارتند از:
* مؤمن و پای بندی به دستورات الهی در روابط مالی
* مؤمن و پاک نگهداشتن حریم زندگی از ناپاکی های اقتصادی و مالی
* مؤمن و انفاق در راه خدا - شرط حضور با سربلندی و افتخار در آخرت
* مؤمن و آسیب شناسی انفاق در راه خدا
* مؤمن و انفاقی شایسته خداوند غنی حمید
* مؤمن و بهره مندی از نعمت های حلال و پاک

مومن و هشدارها

بهره مندی از نعمت بزرگ و ارجمند عقل از ویژگی های انسان است. عاقل حقیقی کسی است که از این نعمت در صحنه های مختلف زندگی استفاده بهینه می کند.
یکی از جلوه های بهره مند و استفاده صحیح از نعمت عقل، توجه کردن به هشدارها و زنگ های خطری است که در موقعیت های متنوع آدمی را از خواب غفلت بیدار و به مسیر درستی و راستی هدایت می کند.
انسان با ایمان که در پرتو فطرت الهی و عقل خویش ایمان را برگزیده است بیشتر از هر عاقلی باید پای بندی خویش به دستورات و ارشادات عقل و بهره مندی خرد از آثار و فوائد آن را به نمایش بگذارد.

محورهایی که در موضوع مؤمن و هوشیاری و آگاهی از دیدگاه قرآن کریم مطرح است عبارتند از:
* مؤمن، توجه به هشدارها و پرهیز از خطرات
* مؤمن و پرهیز از اقدام های ناآگاهانه
* مؤمن و پرهیز از دوستی ها و روابط ایمان سوز
* مؤمن و هوشیاری در انتخاب دوست و تکیه گاه
* مؤمن و پیشگیری از آلوده شدن به گناه

مرضی به نام روزمرگی

مرضی به نام روزمرگی


زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.

انسان گرفتار روزمرگی با مرگ خلاقیت مواجه است. تکرار مکررات و پیاده سازی کارهای هر روزه مانعی برای بروز ایده‌های نو خواهد شد و کسی که توانایی آفرینش را از دست بدهد به افسردگی و تنهایی دچار می‌شود.


روزمرگی بیکاری

کمتر کسی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم یعنی زمانی که انقلاب صنعتی با اختراع ماشین بخار خود را به دنیا نشان داد تصور می‌کرد این انقلاب تا این حد بر ریزترین ابعاد زندگی بشر تأثیرگذار شود. این انقلاب به مرزهای انگلستان و اروپا محدود نشد و مناطق دیگر جهان با سودای پیشرفت شروع به تقلید و رهروی از غرب کردند.

بر اساس یک اصل کلی هر اقدامی فارغ از بدی یا خوبی اثراتی به همراه دارد. انقلاب صنعتی نیز از این اصل جدا نماند و آثار مخرب آن به دنبال اثرات مثبتش خود نمایی کرد. از دیدگاه جامعه شناسی یکی از آثار منفی صنعتی شدن زندگی انسان‌ها روزمرگی است.

کارشناسان از نشانه‌های روزمرگی را فردگرایی و تنهایی می‌شمرند، بلایی که امروزه گریبان گیر زندگی مردم غرب است. اتکای بیش از حد به نیروی فردی و از طرفی دیگر وجود رقابت شدید برای زنده ماندن و گرفتن فرصت‌های برتر از دلایل این پدیده دانسته شده است. فردی که در جامعه مدرن فعالیت می‌کند باید طبق شرایط خاص اجتماعی که عمو ما تحمیلی هستند برای بقا تلاش کند. 

طلاق این پدیده شوم را می‌توان از جهتی، نتیجه روزمرگی دانست. انسان گرفتار روزمرگی به صورتی شدید به دنبال تنوع طلبی است. یعنی برای معنی دهی به زندگی از بیرون دست به اقدام می‌زند. زندگی شخصی را به امید درمان مورد هجمه قرار می‌دهد غافل از اینکه این تغییر، موقتی بوده و ضربه‌های این تصمیم سنگین و سهمگین خواهد بود

 

آفات روزمرگی

انسان گرفتار روزمرگی با مرگ خلاقیت مواجه است. تکرار مکررات و پیاده سازی کارهای هر روزه مانعی برای بروز ایده‌های نو خواهد شد و کسی که توانایی آفرینش را از دست بدهد به افسردگی و تنهایی دچار می‌شود. جهان به رایش کوچک و زندگی معنی پوچی خواهد گرفت. این انسان مولود جامعه مدرن گاهی برای رهایی از وضعیت موجود به خشونت و تبهکاری روی می‌آورد.

طلاق این پدیده شوم را می‌توان از جهتی، نتیجه روزمرگی دانست. انسان گرفتار روزمرگی به صورتی شدید به دنبال تنوع طلبی است. یعنی برای معنی دهی به زندگی از بیرون دست به اقدام می‌زند. زندگی شخصی را به امید درمان مورد هجمه قرار می‌دهد غافل از اینکه این تغییر، موقتی بوده و ضربه‌های این تصمیم سنگین و سهمگین خواهد بود.

نا امیدی و کسالت از دیگر نشانه‌های روزمرگی است. فرد دچار روزمرگی، برای آینده چندان برنامه‌ای ندارد چرا که معتقد است زندگی تکراری امروز اهمیت آینده نگری را ندارد. ارزش‌هایش بر این اساس تغییر کرده و ارزش‌های نوین جایگزین آن می‌شود. آسیب جدی که امروز دنیای مدرن را تهدید می‌کند خود کشی ناشی از بحران هویت است. بحران هویت در راستای تکرار مکررها روزانه و تلقی بی ارزش بودن در انسان ایجاد می‌شود. جهان بینی به شکلی جدی تغییر یافته و انسان خود را میان انبوهی از امر و نهی‌های روزانه سرگردان می‌یابد. در نتیجه عدم را بر زندگی مرده وار ترجیح می‌دهد.

گرایش به مصرف گرایی درد دیگر روزمرگی است. فرد، دیگر با رفع نیازهای سابق ارضا نشده و بر اساس اصل تنوع طلبی به خلق کالاهای جدید روی آورده و با تولید نیاز در پی رفع خلاء موجود زندگی خویش است. روشی که به شدت از سوی غرب دنبال می‌شود. پدیده فیلم، موسیقی‌های به شدت هیجان انگیز تولید بازی‌های متنوع با رویکردهای مختلف و گاه بسیار هدف دار از سیاست‌های فرهنگی غرب به شمار می‌آید.

 

تکنولوژی

رابطه تکنولوژی و روزمرگی

پیشرفت‌های علمی از جهاتی سهم بزرگی در ابتلای انسان به روزمرگی دارد. کارشناسان معتقدند تولد رایانه در جهان خود انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب صنعتی است. هرچند ویژگی فن آوری کاستن سنگینی بار فعالیت‌های انسان است، اما مولود تنهایی انسان نیز هست. نقش اینترنت در این جا بسیار پررنگ است. شهروند صاحب این تکنولوژی با فشردن یک دکمه خرید چند روزه خود را انجام می‌دهد بی آنکه ساعت‌ها در فروشگاه وقت صرف کند. نه دیده می‌شود و نه می‌بیند. ارتباط انسانی ناپایدار و اندک می‌شود.

باید توجه داشت کمی این ارتباط موجب افزایش زمان فراغت انسان شده و بیکاری مخفی برای او حاصل می‌کند. فراغت کاذب زمان هجوم افکار به شدت منفی در ذهن انسان است. افکاری که انسان را به فرعی‌ات زندگی سوق می‌دهد. ذهن ترتیبی ساعتی پیدا کرده و برنامه فردا از روز قبل مشخص و دست نخورده است.

فردگرایی و تنهایی از نشانه‌های بارز روزمرگی جوامع به حساب می‌آید. خصیصه‌ای که بخشی از آن را فن آوری ایجاد کرده است. رخوت و افسردگی ناشی از تکرار اعمال روزانه در شدیدت رین حالت باعث بروز آسیب‌های اجتماعی خواهد شد.

 

مذمومیت روزمرگی در نگاه اسلام

دین مبین اسلام برای پیشگیری از آفت روزمرگی توصیه‌های جدی را ارائه داده است. اسلام علایم مؤمن را برنامه ریزی و تقسیم کار می‌داند. انسان باید آینده نگر و تلاش گر باشد. توجه به ارتباط با دیگران از طریق تقسیم کار، انسان را از تنهایی و افسردگی نجات خواهد داد.

بپر هیز از کسالت و ملالت در امور ، زیرا این دو کلید هر بدی ست، کسی که به کسالت و واماندگی رود هیچ حقی ادا نکند. و کسی که ملالت و بی قراری گیرد بر هیچ حقی صابر و شکیبا نتواند بدهد»
اسلام توبه را، راهی برای فرار از روزمرگی می‌داند. بر طبق سخن امیر المؤمنین علی (ع) توبه‌ای واقعی است که فرد تصمیم بر جبران کامل اعمال خود داشته باشد. خاصیت توبه باز شدن دریچه‌های تازه به زندگی انسان است. امید به رحمت خدا و احساس حضور او خود مانعی بزرگ برابر روزمرگی است. تأمل و تأکید اسلام به غنیمت شمردن وقت، حساسیت انسان را به زندگی و استفاده بهینه آن بیشتر می‌کند.

امام صادق(ع) نیز فرد بیکار را محبوب خدا نمی شمارد و باز در سخن دیگر می‌فرمایند: «خداوند از خواب زیاد و بیکاری پیوسته نفرت دارد. (وسایل الشیعه – ج 17، ص 57)

امام محمد باقر علیه‌السلام فرموده‌اند:

«ایاک و الکسل و الضجر فانهما مفتاح کل شر من کسل لم یود حقا حفا و من ضجر لم یصبر علی حق ؛ بپر هیز از کسالت و ملالت در امور ، زیرا این دو کلید هر بدی ست، کسی که به کسالت و واماندگی رود هیچ حقی ادا نکند. و کسی که ملالت و بی قراری گیرد بر هیچ حقی صابر و شکیبا نتواند بدهد» (منتهی الامال ج 2 ص 145)

 

کسالت و نشاط در قرآن

قرآن

در قرآن کریم از منافقینی یاد می‌کند که یکی از صفات بارز آنان، داشتن کسالت در هنگام اقامه‌ی نماز است. خداوند می‌فرماید:" همانا منافقین با خدا مکر و حیله می‌کنند و خدا نیز با آن‌ها همین معامله را می‌فرماید و چون به نماز میایستند با حال بی میلی و کسالت و ریا کاری به این کار اقدام می‌کنند."[ نساء، 142] در آیه‌ی دیگر خداوند به فرشت‌گانی قسم می‌خورد که با نشاط کار می‌کنند. می‌فرماید:" و ( قسم به) فرشت‌گانی که ارواح مؤمنان را با مدارا و نشاط جدا میسازند".[ نازعات، 2.]

 

کسالت و نشاط در احادیث

در حدیث مشهور "جنود عقل و جهل" ، امام صادق (ع) می‌فرماید: "از جمله سربازان عقل نشاط است که ضدّ آن (یعنی سرباز جهل)، کسالت و بی حالی است."[ کلینی، کافی، ج1، ص 20.] در روایت دیگری می‌فرماید:" بر تو باد که از کسالت دوری کنی؛ زیرا کسالت و سستی به همراه نا آرامی و غم، تو را از بهره‌های دنیوی و اخروی‌ات محروم می‌کند."[ کافی، ج5، ص 85]

کار و کوشش، راهی است که آفرینش پیش پای انسان گذاشته تا با پیمودن آن، سعادت زندگی خود را دریابد و البته انحراف از مجرای خلقت و طبیعت اگر چه بسیار کم هم باشد، جز به ضرر انسان تمام نخواهد شد و در این صورت، انحراف از امری که اساس نظام زندگی روی آن استوار است، جز بدبختی دنیا و آخرت در بر نخواهد داشت

کسالت و نشاط در برخی از آثار ادبی

حافظ:

در مذهب طریقت خامی نشان کفر است                        آری طریق دولت، چالاکی است و چستی

سعدی:

              ندانی گه غله برداشتن                                     که سستی بود، تخم نا کاشتن

خواجه عبدالله انصاری: در جوانی مستی ، در پیری سستی ، پس خدا را کی پرستی."[ لغت نامه‌ی دهخدا، ذیل لغات: چالاکی، سستی]

 

نرخ بیکاری در ایران

مضرات بی کاری

کار و کوشش، راهی است که آفرینش پیش پای انسان گذاشته تا با پیمودن آن، سعادت زندگی خود را دریابد و البته انحراف از مجرای خلقت و طبیعت اگر چه بسیار کم هم باشد، جز به ضرر انسان تمام نخواهد شد و در این صورت، انحراف از امری که اساس نظام زندگی روی آن استوار است، جز بدبختی دنیا و آخرت در بر نخواهد داشت.

از این جا است که امام موسی کاظم (ع) می‌فرماید: در کارها اظهار سستی و خستگی مکن وگرنه دنیا و آخرت را از دست می‌دهی (کافی 5: 85، ح 2)، پیغمبر اکرم (ص) کسانی را که به بی کاری خو کرده، سنگینی زندگی خود را به دوش دیگران می‌اندازند، لعنت فرموده است (همان4: 12، ح9).

 

نتیجه گیری

تلاش، هدفمندی و برنامه ریزی از موانع بزرگ ابتلا به روزمرگی است. عدم وابستگی بیش از حد به فن آوری های روز و اتکا به نیرو و خلاقیت خدادادی رضایت مندی از زندگی را به همراه می‌آورد. گمشده امروز زندگی بشر ایمان امید و کسب آگاهی است و فرهنگ جایگزین آن، در آمد حداکثری و تولید ثروت به هر قیمت است. انسان برای به دست آوردن آن تمام عمر تلاش می‌کند، غافل از آنکه از حقیقت زندگی فرسنگ‌ها فاصله دارد. انسان عصر مدرن برای درمان روزمرگی باید به زندگی خدایی بازگردد و بیش از آنکه به خود تکیه دارد به خالقش اعتماد کند

مناجات امام حسین (ع)

خود وجود مقدس سیدالشهداء علیه السلام احوالشان را ببینید. در تمام عمر چگونه بسر برده است. شخصی می گوید که در مکه در شعب ابی طالب – که قبر خدیجه علیهاسلام هم آنجاست – در دل شب یک وقت دیدم یک صدای جانسوزی می آید، مناجات جانسوزی و اشعاری. مدام با خدای خودش حرف می زند و مناجات می کند. می گوید من به گوش خودم شنیدم که مناجاتهای او را یک هاتف غیبی جواب داد.
تا دیدم چنین است خودم را انداختم، گفتم ببینم این مرد که بود که چنین مقامی در نزد خدا داشت. وقتی که رفتم، دیدم حسین بن علی علیه السلام است.

در شب عاشورا هم می گوید: این شب را من دوست دارم که به پیشگاه خدای خودم راز و نیاز کنم، مناجات کنم، دعا کنم، تضرع کنم، ابتهال کنم و شب آخر عمر خودم قرار بدهم. با اینکه تمام احوال او در واقع نماز است، در عین حال مراتب و مراحل فرق می کند.
نمازی که او در روز عاشورا خواند آیا جن و انس یک چنین نمازی خوانده اند؟! آنقدر حقیقت، آنقدر معنویت! ذکر او را و رکوع او را و سجود او را (دیگران داشته اند؟!) او تا دم آخر هم در حال نماز بود، آن وقتی که آخرین مقاومتش هم تمام شد.
آخرین مقاومت کی بود؟ یک تیر می آید به سینه مبارکش، دیگر از روی اسب به روی زمین می افتد. در حالی که دارد می افتد، از او می شنوند که می گوید:
بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله رضا بقضائک و تسلیما لامرک لامعبود سواک یا غیاث المستغیثین.

چگونه بر قله سعادت ویلا بسازیم؟

چگونه بر قله سعادت ویلا بسازیم؟


همه انسان ها به نوعی در پی خوشبختی هستند و از بدبختی گریزانند. اما هر کس با دیدگاه و عقیده خود به خوشبختی نگاه می کند و برای بدبختی تعریف خاصی دارد. بی شک اگر قرار باشد که بر قله حقیقی سعادت، ساختمانی زیبا و دل انگیز بسازیم و خود را ساکن آن کنیم، باید به سراغ کسی برویم که تعریفی حقیقی و همه جانبه از خوشبختی داشته باشد. به همین دلیل است که ما برای ساخت چنین سازه ای خود را در آغوش باز دین می اندازیم و از آفریدگار انسان، مکان واقعی قله خوشبختی را جویا خواهیم شد.


قله قوانین ایران کجاست؟!

در فرهنگ دینی ما، قله سعادت تنها یک محل استقرار موقتی نیست تا با زحمتی فراوان خود را همانند کوهنوردان به آنجا برسانیم و پس از استراحتی چند ساعته به وطن اصلی خود برگردیم. بلکه قرار است که پس از صعود از ارتفاعات آن، سازه ای مستحکم بر فراز آن بسازیم و پس از قصد توطن، سال های سال در آنجا زندگی کنیم.

بنابراین نگاه ما به قله سعادت یک محل دائمی برای زندگی همیشگی است نه یک محل استقرار موقتی برای یک زندگی زودگذر و تمام شدنی. به همین خاطر است که ما جدای از آنکه به بالا رفتن از این قله خوش منظر، فکر می کنیم، برای ساخت سازه ای مستحکم و زیبا برای زندگی ابدی خود نیز خواهیم اندیشید.

ساخت هر سازه ای نیازمند سه عنصر اساسی یا سه مرحله عمده است. اول پی ریزی. دوم سفت کاری و سوم نازک کاری که ما در ساخت سازه خوشبختی نیز باید هر سه این مراحل را طی کنیم.

 

مرحله اول: پی ریزی

پی ریزی هر ساختمانی مهمترین قسمت آن سازه است. چرا که قرار است وزن یک سازه زیبا را تحمل کند و استواری آن را ضمانت نماید. اعتقادات هر کسی هم پایه های ساختمان سعادت او را تشکیل می دهد. بنابراین برای بنا نهادن سازه سعادت پیش از هر چیز باید به اعتقادات خود بنگریم و مراقبت ویژه از آن داشته باشیم.

برای پی ریزی هر ساختمانی لازم است که اقلا به دو نکته اساسی توجه شود. نخست اینکه زمینی که قرار است بار سنگین چنین ساختمانی را متحمل شود، ارزش، قابلیت و توان کافی را دارا باشد و دوم اینکه استحکام پی و مصالح به کار رفته در آن با وزن و حجم ساختمان تناسب لازم را داشته باشد.

در سازه سعادت هم باید توجه ویژه به این دو نکته داشت. نخست اینکه ما عقاید خود را در کدام ایدئولوژی بنا می کنیم و به اصطلاح عوام «بر روی دیوار چه کسی یادگاری می نویسیم».

در سازه سعادت هم باید توجه ویژه به این دو نکته داشت. نخست اینکه ما عقاید خود را در کدام ایدئولوژی بنا می کنیم و به اصطلاح عوام «بر روی دیوار چه کسی یادگاری می نویسیم

اگر پایه تفکرات خود را در نگرش های مادی گرایانه و یا انحرافی و کوته نظرانه بنا نهیم، پس از چندی خود را در باتلاق نابودی خواهیم دید و به پوچی خواهیم رسید. بنابراین پیش از هر چیز باید به فکر یک اندیشه مستحکم و یک ایدئولوژی معتبر بود و نگرشی جامع و دقیق نسبت به محیط پیرامون خود یافت.

نکته دوم اینکه اگر تنها به استحکام مکان اعتقاداتمان دل خوش کنیم و به فکر به کارگیری مصالحی مناسب برای پی ریزی اعتقاداتمان نباشیم نیز ممکن است به ورطه نابودی دچار شویم.

متاسفانه بسیاری از مردم گمان می کنند همین که در زمین مستحکم دین اسلام جا گرفتند و مسلمان شدند، کار تمام شده است و نیازی به استحکام بخشیدن به اعتقاداتشان نیست. چنین افرادی گاه با شنیدن یک شبهه بسیار ساده تمام ساختمان دین خود را مخروبه می بینند و همه آنچه را که بر این عقاید ضعیف بنا کرده بودند، نابود شده می یابند.

اسکلت ساختمان

بنابراین همه ما موظفیم که با آموختن «دانش اعتقادات»، پایه هایی مستحکم برای خانه خوشبختی خود بسازیم و آن را در برابر زلزله های شبهات و سونامی های گمراهی بیمه کنیم.

 

مرحله دوم: اسکلت، دیوار کشی و سفت کاری

پس از پایه ریزی اعتقادات، نوبت به ساخت اسکلت ساختمان است که با انجام دستورات سعادت محور صورت خواهد پذیرفت. بایدها و نبایدهایی که دین در اختیار ما قرار داده همانند دیوارها و سقف ساختمان، ما را از نابسامانی ها نجات می دهد.

سعادت، حد و مرزی دارد که احکام الهی بیانگر این محدوده است. همه ما با عمل به این احکام و دستورات دینی در واقع، اسکلت و در و دیوار و سقف خانه خوشبختی خود را می سازیم و سعی می کنیم که پا از این محدوده فراتر نگذاریم و خود را به ورطه هلاکت و گمراهی نکشانیم.

اما باید توجه داشت که ساختمانی ماندگار است که دیوارها و ستون ها و خلاصه اسکلتی استوار داشته باشد. بنابراین خوشبختی ما هنگامی تضمین شده است که عمل ما به احکام الهی چنان مستدام و همیشگی باشد که اسکلتی دینی برایمان بسازد و محدوده ای غیر قابل نفوذ به پا کند.

خانه سعادت ستون های فراوانی دارد که از آن به «فروع دین» یا «واجبات دینی» تعبیر می شود. این ستون های ده گانه عبارتند از: «نماز»، «روزه»، «حج»، «جهاد»، «خمس»، «زکات»، «امر به معروف»، «نهی از منکر»، «دوست داشتن دوستان خدا» و «دشمن داشتن دشمنان او».

سعادت، حد و مرزی دارد که احکام الهی بیانگر این محدوده است. همه ما با عمل به این احکام و دستورات دینی در واقع، اسکلت و در و دیوار و سقف خانه خوشبختی خود را می سازیم و سعی می کنیم که پا از این محدوده فراتر نگذاریم و خود را به ورطه هلاکت و گمراهی نکشانیم

مرحله سوم: تزیینات و نازک کاری

شاید هیچ کس حاضر نباشد به خانه ای که هنوز گچ کاری نشده، نقل مکان کند و در خانه ای که هنوز در و پنجره و شیرآلات و تزییناتش نصب نشده زندگی کند. هر چند چنین خانه ای بسیار مستحکم باشد و با نقشه ای کارآمد و دقیق ساخته شده باشد، اما تا به مرحله نازک کاری و تزیینات نرسد، جلوه واقعی خود را نخواهد یافت.

«زیبایی های اخلاقی»، تمام جلوه ساختمان سعادت را شکل می دهد و از آن یک سازه زیبا و دل انگیز می‌سازد. راستگویی، امانت، برادری، صمیمیت، همدلی، یاری رسانی، خوش رفتاری و مهربانی نمونه ای از اخلاق های پسندیده ای است که به زندگی انسانی جان می دهد و نمایی روحانی به آن می بخشد.

با اینکه قسمت فراوانی از آموزه های دینی ما در زمینه مسایل اخلاقی است اما متاسفانه در میان مسلمانان نیز توجه خاصی به آن نمی شود و آموزه های اخلاقی در غربت عجیبی به سر می برد. دنیای سکولار و بی دین غرب که جای خود دارد و مدت ها است که از درد بی اخلاقی به ستوه آمده است.

بنابراین برای رسیدن به خوشبختی آن هم نه از نوع موقت آن بلکه خوشبختی دائمی و همیشگی باید این سه مرحله پراهمیت را پیمود و بر تن هر یک از آنها رخت عمل پوشاند. البته باید توجه داشت که هر یک از این مراحل سه گانه برای خود عالمی دارد و دنیایی از سخن را می طلبد

آیت‌الله بهجت بر شش‌گوشه بودن ضریح جدید سیدالشهدا(ع) تأکید داشتند

 فرزند مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت گفت: هیئت امنای ساخت ضریح جدید سیدالشهداء(ع) به دیدن مرحوم پدرم آمدند و اصرار داشتند که چون ضریح قبلی را شش امامی‌‌ها به صورت شش‌گوشه ساخته‌‌اند، ضریح جدید به صورت چهار گوشه ساخته شود.

خبرگزاری فارس: آیت‌الله بهجت بر شش‌گوشه بودن ضریح جدید سیدالشهدا(ع) تأکید داشتند

  به مناسبت ایام سوگواری سالار شهیدان، گفتگوی مشروحی با حجت‌الاسلام والمسلمین علی بهجت درباره نظرات حضرت آیت‌الله العظمی بهجت درباره امام حسین علیه‌السلام انجام دادیم که بخش نخست آن تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

 

 

هر چیز که منتسب به امام حسین(ع) باشد، با ارزش و مقدس است

حجت‌الاسلام علی بهجت در ابتدای این گفت‌وگو با اشاره به اینکه درباره زیارت و تبرک جستن به ضریح قدیمی و جدید اباعبدالله الحسین(ع) سؤالاتی مطرح می‌شود، اظهار داشت: لباس امام حسین (ع) یا هر چیز دیگری که به ایشان منتسب باشد، اصیل‌، با ارزش، پر برکت، مقدس و شفا هستند گرچه وهابیت یا هر قشر دیگری نپذیرند. 

وی ادامه داد: خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: پیراهن یوسف را فرستادیم، چشم یعقوب بینا شد. مگر حضرت یعقوب چشمش را عمل کرد یا این حرف دروغ است؟! خود خداوند می‌فرماید که ما با پیراهن یوسف، چشمان یعقوب را درمان کردیم. چشمی که سفید شده بود، درمان شد. این چشم با تبرک بر این پیراهن شفا یافت و خوب شد.

فرزند آیت‌الله بهجت با طرح این پرسش که وهابیت یا کسانی که این ایراد را وارد می‌‌کنند، چه جوابی برای این سخن خداوند دارند؟ افزود: وهابیت گروهی از اعراب بسیار بدوی و بسیار پوسته‌نگر است و هیچ به مغز نمی‌اندیشد. وهابیت عشق را نمی‌فهمد، مانند دیوار که شما نمی‌توانی به دیوار عشق را بفهمانی. نمی‌شود برای دیوار عشق را بیان کرد.

وی عنوان کرد: گرچه اخیرا عده‌ای از دانشمندان به این رسیده‌‌اند که کائنات هم می‌فهمند. آب هم می‌فهمد و اگر به آب حرف خوب بزنی، ساختار آن زیبا می‌شود. مرحوم پدرم قبلا این مطالب را می‌گفت و ما نمی‌فهمیدیم و حالا می‌بینیم لابراتوارها و آزمایشگاههای پیشرفته همین حرف را می‌زنند. بعد از رحلت ایشان به عمق خیلی از حرفهایشان پی بردیم و متعجب شدیم.

کسی که به زیارت ضریح می‌رود عشقش را برای معشوق صرف می‌کند

علی بهجت با بیان این مطلب که فهم این نکات بی‌ارتباط با تحصیلات است، اظهار کرد: چنانکه ممکن است کسی تحصیلات عالی داشته باشد و باز اینها را درک نکند و عشق را نبیند. ممکن است کسی دکترای هسته‌ای داشته باشد و در لابراتوار خویش نوترون و الکترون و حرکت‌های آنها را ببیند ولی آن عشق را متوجه نشود. همه عالم سرگشته است. همه عالم حیران است. همه عالم در حال گشتن است.

وی بیان داشت: ما اگر عشق را دیدیم، می‌فهمیم کسی که برای زیارت ضریح منتسب به اباعبدالله (ع) می‌رود، عشقش را برای معشوق خود صرف می‌کند. «اُحَبِلُ ذَالجِدار وَ ما حُبُّ الدیار شَقَفنَ قلبی ولکن حب من سَکَنَت دیارا». برای مجنون، حتی کوچه لیلی عطر و بوی دیگری دارد، جاذبه دیگری دارد.

 

 

حجت‌الاسلام والمسلمین علی بهجت به خبرگزاری فارس گفت: اگر آنها این مسئله را بفهمند که هیچ و اگر نفهمند، چیزی نیست که بتوانیم به آنها بفهمانیم. برای مثال شما انسانی را در نظر بگیرید که از اول عمرش دست او به آتش نخورده و سوختن را تجربه نکرده است. شما به او بگویید که این آتش است و می‌سوزاند و تو را ناراحت می‌کند.

وی ابراز داشت: او به شما می‌گوید: می‌سوزاند یعنی چه؟ شما می‌گویید یعنی باعث رنج و ناراحتی می‌شود. او می‌گوید این آتش به این زیبایی برای چه ناراحت می‌کند؟ این انسان تا دستش به آتش نخورد و سوختن را احساس نکند، ممکن نیست با لفظ شما با سوختن آشنا شود. زائری که ضریح را می‌بوسد، اگر این ضریح از طلا و نقره نیز نباشد، چوب و آهن هم باشد، باز فرقی نمی‌کند. او به عشق معشوق خود می‌بوسد و تبرک می‌کند. 

لباس‌ها و وسایل منتسب به امام حسین (ع) برای دشمنان، عذاب بود

فرزند آیت‌الله بهجت با اشاره به اینکه چیزی که در این رابطه مهم است، نیت انسانها در برخورد با هر چیزی است که منتسب به این بزرگواران معصوم است، افزود: باید از این گروهها پرسید آیا لباسهای امام حسین (ع) و اولاد ایشان عزیز است یا نه؟ مگر اصحاب عمر سعد تمام وسایل و لباسهای این بزرگواران را غارت نکردند؟ حتی به پیراهن پاره و کهنه امام حسین (ع) نیز رحم نکردند و با خود بردند.

وی تأکید کرد: آیا این لباسها و لوازم که به اهل بیت (ع) منتسب بود، برای آنها شفا شد؟ آیا برای آنها برکت داشت؟ یا برعکس زندگی آنها را آتش زد؟ همین لباسی را که بر تن امام حسین (ع) بود را با خود به خانه‌هایشان بردند، آیا این لباس باعث برکت برای آنها شد؟ شفا و سعادت برایشان داشت؟ قطعا نه. 

حجت‌الاسلام بهجت اضافه کرد: پس مهم این است که انسان با چه نیتی این کار را انجام می‌دهد. این نیت انسان است که او را راهنمایی می‌کند و گره‌گشاست. در زمان حیات حضرت آیت‌الله بهجت بعضی‌ها می‌آمدند و از ایشان تبرکی می‌خواستند. به آنها می‌دادیم و باز بیشتر می‌خواستند.بنده با آنها شوخی می‌کردم و می‌گفتم این کمش برکت دارد، اضافه‌اش می‌سوزاند.

وی در ادامه گفت: بعضی از آنها که خیلی به آقا ارادت داشتند، می‌گفتند اشکال ندارد سوزاندن آقای بهجت هم عشق است. گاهی نیز برای دیدن آقا می‌آمدند و جلوی در سر و صدا می‌کردند. من می‌گفتم شما سر و صدا می‌کنید، همسایه‌ها ناراحت می‌شوند و بعد به شوخی می‌گفتم اگر همسایه‌ها ناراحت شوند، آقای بهجت هم ناراحت می‌شوند و ممکن است شما را نفرین کنند. آنها می‌گفتند نفرین آقای بهجت هم عشق است!

زمان برای انتساب شرط نیست، مهم خود انتساب است

علی بهجت با اشاره به اینکه مهم فهمیدن این عشق است و به کسانی که این عشق را نمی‌فهمند، نمی‌شود فهماند، بیان کرد: کسانی که این شبهات را مطرح می‌کنند، فقط نگاه می‌کنند که یک فلزی هست و چرا مردم به آن تبرک می‌جویند. در حالیکه این نیست. هر در و دیواری، هر فلزی این ارزش را ندارد. در و دیوار و ضریحی که منتسب به امام حسین (ع) است، عزیز است.

این پژوهشگر علوم دینی با تاکید بر این نکته مهم که در انتساب، قبل و بعد زمانی مطرح نیست گفت: این ضریح جدید، به امام حسین علیه‌السلام تعلق دارد و از روزی که کار ساخت آن شروع شد، به امام حسین علیه‌السلام منسوب است لذا مردم به یاد مولایشان، آن را می‌بوسند و تبرک می‌کنند. 

 

 

تأکید آیت‌الله بهجت بر شش‌گوشه ساخته‌شدن ضریح جدید سیدالشهداء (ع)

وی تأکید کرد: خود سنگ حجرالاسود را برای چه می‌بوسند و تعظیم و تکریم می‌کنند؟ مگر سنگ نیست؟ اگر انسان، جهت اصلی را پیدا کرد، این مسائل، حل می‌شود. حضرت آیت‌الله بهجت در ساخت همین ضریح جدید اباعبدالله (ع) فعال بودند.

حجت‌الاسلام بهجت ادامه داد: حتی هیئت امنای ساخت ضریح نیز که به دیدن ایشان آمدند، اصرار داشتند که چون ضریح قبلی را شش امامی‌‌ها ساخته‌‌اند، به شکل شش گوشه ساخته‌ شده است و حالا ما این ضریح را بزرگ‌تر کنیم و چهار گوشه بسازیم و آیت‌الله بهجت فرمود که نه همان شش گوشه باشد که هیئت امنای آن، در جزوه‌‌شان نوشتند که به دستور ایشان همان شش گوشه ساخته شود.

ساخت گنبد طلای حضرت معصومه(س) زیر نظر آیت‌الله بهجت

وی با تأکید بر این مطلب که ساخت گنبد طلای حضرت معصومه (س) نیز زیر نظر آیت‌الله بهجت انجام شد، افزود: ماجرای آن بسیار مفصل است و کرامات و برنامه‌های ویژه‌ای داشت که برای خود ما نیز خیلی مشخص نبود. عکس‌ها و فیلم‌هایی در این رابطه هست. ایشان اصلا در این رابطه، ماورایی را می‌دید و عجیب بود.

وی گفت: مقداری از کرامات را در روزنامه‌های آستانه همان زمان با تولیت قدیم آستانه مصاحبه کرده‌اند و مقداری از آن هم نگفته ماند و عکس‌هایی است که قرار بود کتابی درباره اینها بنویسند که هنوز میسر نشده است. خودم آن زمان عضو هیئت امنای ساخت گنبد حضرت معصومه (س) بودم.

 

 

بوسیدن ضریح امام حسین(ع) وسیله اتصال است

فرزند آیت‌الله بهجت ابراز داشت: بنده وقتی برای دیدن ضریح جدید امام حسین (ع) حضور داشتم، با من مطرح می‌کردند که چرا مردم این ضریح را می‌بوسند؟ گفتم مگر نمی‌بینید شخص وقتی ضریح را می‌بوسد و تبرک می‌کند، می‌گوید «السلام علیک یا اباعبدالله» و امام حسین (ع) را زیارت می‌کند؟ درحالی که اباعبدالله در این ضریح نیست، او در قلب‌هاست و این انسان از همین‌جا سیم خود را وصل می‌کند.

لباس کعبه را تکریم می‌کنند

وی تأکید کرد: این ضریح را به این خاطر که نزد اباعبدالله علیه‌السلام خواهد رفت و لباسی است که قبر شریفش خواهد پوشید، تبرک می‌کنند و برایشان عزیز است. مثلا کسانی که لباس کعبه را درست می‌کنند بر روی آن نمی‌نشینند. لباس کعبه برای آنها نیز محترم است و آن را با ابریشم و... آماده می‌کنند.

وی گفت: این ضریح نیز منتسب به امام حسین (ع) است و مردم به نیت ایشان آن را عزیز می‌دارند. هر چیزی که از یار باشد، عزیز است. او عشق را می‌بیند و به این نیت کار می‌کند. حتی طلا بودن ضریح در برابر عشق امام حسین (ع) ارزشی ندارد و یک فلز است. منتها ما دوست داریم که ضریح زیبا و ارزشمندی داشته باشیم. وگرنه بوسیدن طلا مهم نیست و اگر چوب هم بود می‌بوسیدند. همانطور که خاک کربلا برای شفا از بیماری‌ها و تبرک‌ها سفارش شده و مردم به آن عشق می‌ورزند.

 

 

بهترین هنرها را باید برای این بزرگواران خرج کرد/ هنر باید رشد کند

حجت‌الاسلام بهجت اظهار داشت: هنر زمانی است که از برآیند هنرهای گذشته تا امروز استفاده جدیدی کنیم. اگر قرار بود همیشه بر روال گذشته بمانیم، الآن همه چیز باید کوخ می‌بود. چه زمان کاخ انوشیروان ساخته شد؟ زمانی که از هنرها بهره‌وری کردند و همه را جمع کردند و چیز جدیدی به وجود آوردند.

حجت‌الاسلام والمسلمین علی بهجت خاطرنشان کرد: چه زمان هنر، هنر دوران صفویه شد؟ آن وقت که از هنرهای موجود استفاده کردند و یک پله دیگر رشد کردند و به گذشته اکتفا نکرده و نایستادند. این پویایی هنر آن را جاودانه می‌کند.

وی با اشاره به اینکه اگر ما کار جدیدی نکنیم، این عقب گرد است، گفت: الآن چرا ما نباید با هنر جدیدی ضریح بسازیم؟ این را من آن زمان گفتم و تولیت حرم امام رضا (ع) گفت یعنی چه؟ گفتم نظر من این است که کارخانه کریستال سازی داشته باشید و ضریحی را با طرحی بسیار زیبا از کریستال طراحی کنید.

وی ادامه داد: ریخته‌گری چهار قطعه بزرگ کریستال مثلا به ابعاد 6 در4 و به قطر 10 سانتی‌متر را در این کارخانه انجام بدهند. بعد از نصب مردم می‌توانند به این کریستال دست بزنند. داخل این کریستال جایگاههایی باشد که خط‌ها و نوشته‌ها و اسماء زیبای خداوند از طلا و نقره و جواهر و مینا و هنرهای مختلف درآن به مقدار کم و برای نمایش به کار رود و آن را زیباتر کند.

بهجت با بیان اینکه چنین ضریحی هم سفید و شفاف و تمیز است و هم دست زدن به آن آسان است و بهداشتی‌تر هست و نظافت آن نیز راحت‌تر است، به خبرگزاری فارس گفت: می‌شود داخل آن کریستال هم نور بگذارند و بسیار زیبا و درخشنده می‌شود. مدیریت تولیت حرم رضوی گفت عجب نظر خوبی است.

وی تصریح کرد: در زمان قدیم که طلا خیلی برای مردم ارزش داشت، وقتی در برابر بزرگی می‌رسیدند، طلا را برای خود بی‌ارزش می‌کردند و در طبق اخلاص می‌دادند. به همین جهت ضریح امامان نیز از طلا ساخته شد. به همراه حضرت آیت‌الله بهجت به سرداب و زیرزمین امام رضا (ع) رفتیم و ضریح قبلی امام رضا (ع) به پایین برده شده بود. جنس آن ضریح قدیمی از فولاد و نگین نشان بود و قبل‌تر از آن نیز چوبی بود و چون کثیف می‌شد و بهداشتی نبود، به فولاد تبدیل کردند و این سیر طبیعی است. اکنون ما می‌توانیم از زیباترین و چشم‌نوازترین هنرها برای ساخت ضریح و گنبد و حرم و نشان دادن عشق به معشوق حقیقی استفاده کنیم. 

ادامه دارد ...


تربت ثارالله(ع) رنگ خون گرفت+عکس

روز گذشته و در روز عاشورا تربت گرفته شده از قبر مبارک امام حسین(ع) که در موزه عتبه حسینی(ع) قرار دارد به سرخی خون گرائید.

خبرگزاری فارس: تربت ثارالله(ع) رنگ خون گرفت+عکس

به گزارش خبرنگار فرهنگی فارس، معروف است که تربت امام حسین(ع) در روز عاشورا به سرخی خون گرائید و برخی روایات است در روز عاشورا هر سنگی در کربلا که برداشته می‌شد از زیر آن خون بیرون می‌زد.

روز گذشته و در روز عاشورا چنین اتفاقی در کربلا به چشم جهانیان دیده شد و پایگاه خبری رادیو اسلامی هدی در اینباره نوشت: تربت گرفته شده از قبر امام حسین(ع) که در موزه عتبه حسینی(ع) قرار دارد صبح روز عاشورا سرخی خون گرائید.

علا ضیاء‌الدین مسئول موزه عتبه عالیه امام حسین(ع) در اینباره گفت: این تربت از نزدیکترین جای ممکن از قبر شریف گرفته شده و در سالنی مخصوص در موزه نگهداری می‌شود که صبح روز عاشورا و در هنگام قرائت مقتل در صحن مطهر حسینی(ع) از رنگ طبیعی خود خارج و به رنگ قرمز تبدیل شد.

بنابر این گزارش این اتفاق روز گذشته توسط بسیاری از رسانه‌های خبری در عراق پوشش داده شد و آن را معجزه «ظهور خون در الماس» نامیدند.

 

خبرگزاری عراقی ابا نیز نوشت: شیخ مهدی کربلایی نماینده آیت‌الله سیستانی و رئیس آستان حسینی(ع) نیز از این اتفاق که صبح روز عاشورا رخ داد آگاه شد.

علا ضیاء‌الدین مسئول موزه عتبه عالیه امام حسین(ع) در اینباره نیز گفت: حجت‌الاسلام شیخ مهدی کربلایی بعد از ظهر عاشورا از این اتفاق آگاه شد و اجازه داده شد هزاران تن از زوار امام حسین(ع) از این قطعه تربت امام حسین(ع) دیدن کنند

چگونگی شهادت طفل شیرخواره امام حسین(ع)

امام حسین علیه‌السلام به خیمه‏‌ها نزدیک شد و فرمود: فرزند خردسالم «على» را به من بدهید تا با او وداع کنم.

خبرگزاری فارس: چگونگی شهادت طفل شیرخواره امام حسین(ع)

  روز هفتم محرم، عزاداران و مداحان اهل بیت(ع) علاوه بر مصیبت‌های دیگر شهدای کربلا، از شش ماهه ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام یاد می‌کنند و برای آن طفل شهید، نوحه می‌خوانند. در این یادداشت، کیفیت شهادت این شش ماهه بیان می‌شود.

 

شهادت شش‌ماهه به روایت اول

هنگامى که امام حسین علیه‌السلام شهادت خاندان و فرزندانش را دید و از آنان کسى جز امام و زنان و کودکان و فرزند بیمارش- امام سجّاد علیه‌السلام- نماند، ندا داد:

«هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخافُ اللَّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیثٍ یَرْجُوا اللَّهَ فِی إِغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعینٍ یَرْجُوا ما عِنْدَاللَّهِ فِی إِعانَتِنا؟»

آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستى در میان شما پیدا مى‏‌شود که از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟ آیا فریادرسى هست که براى خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یارى کننده‌‏اى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟».

با طنین‌افکن شدن نداى استغاثه امام علیه‌السلام، صداى گریه و ناله از بانوان حرم برخاست. امام علیه‌السلام به خیمه‏‌ها نزدیک شد و فرمود: «ناوِلُونی عَلِیّاً ابْنی الطِّفْلَ حَتّى‏ اوَدِّعَهُ» فرزند خردسالم «على» را به من بدهید تا با او وداع کنم.

فرزندش را نزد امام آوردند. امام علیه‌‌السلام در حالى که طفلش را مى‏‌‌بوسید، خطاب به او فرمود:«وَیْلٌ لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ إِذا کانَ خَصْمُهُمْ جَدَّکَ» وای به حال این گروه ستمگر آنگاه که جدّت رسول خدا صلى الله علیه و آله با آنان به مخاصمه برخیزد.

هنوز طفل در آغوش امام آرام نگرفته بود که حرملة بن کاهل اسدى، او را هدف قرار داد و تیرى به سوى وى پرتاب کرد و گلوى او را درید، خون سرازیر شد.

امام علیه‌السلام دست‏ها را زیر گلوى آن طفل گرفت تا از خون پر شد؛ آنگاه خون‏ها را به سوى آسمان پاشید و به خدا عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنْ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فَاجْعَلْ ذلِکَ لِما هُوَ خَیْرٌ لَنا»

بار الها! اگر در این دنیا ما (در ظاهر) بر این قوم پیروز نشدیم، بهتر از آن را روزى ما فرما».

بعد از شهادت آن طفل، امام علیه‌‌السلام از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر، قبر کوچکى کند و کودکش را به خونش آغشته ساخت و بر وى نماز گذارد (و دفن نمود). (مقتل خوارزمی، ج 2 ص 32 ؛ بحارالانوار علامه مجلسی، ج 45 ص 46 ؛ عاشورا ریشه‏ها، انگیزه‏ها، رویدادها، پیامدها، ص 497)

علّامه مجلسى مى‏افزاید: امام فرمود: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ» این مصیبت بر من آسان است، چرا که در محضر خداست.

امام باقر علیه‌السلام فرمود: «فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ» از خون گلوى على اصغر که امام آنها را به آسمان پاشید، قطره‌‏اى به زمین برنگشت.

در روایت دیگرى آمده است که امام حسین علیه‌السلام فرمود: «لا یَکُونُ أَهْوَنَ عَلَیْکَ مِنْ فَصیلٍ، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ، فَاجْعَلْ ذلِکَ لِما هُوَ خَیْرٌ لَنا»

خدایا! فرزندم نزد تو کمتر از بچّه ناقه صالح پیامبر نیست. خدایا! اگر پیروزى (ظاهرى) را از ما دریغ داشته‏‌اى بهتر از آن را روزى ما فرما. (بحارالانوار علامه مجلسی، ج 45 ص 46)

 

شهادت شش‌ماهه به روایت دوم

معالى السبطین از قول ابومخنف شهادت طفل شیرخوار را به گونه دیگرى آورده است، مى‏گوید: امام علیه‌السلام پس از شهادت على اکبر به خواهرش فرمود: «یا اخْتاهُ اوُصیکِ بِوَلَدی الصَّغیرَ خَیْراً، فَانَّهُ طِفْلٌ صَغیرٌ وَ لَهُ مِنَ الْعُمْرِ سِتَّةُ أَشْهُرٍ» خواهرم! به فرزند خردسالم نیکى کن، او خردسال است و تنها شش ماه دارد».

خواهر عرض کرد: «برادرجان! این طفل به مدّت سه روز است که جرعه آبى ننوشیده است، از این گروه کمى آب بطلب!».

امام علیه‌السلام با شنیدن این سخن، طفلش را گرفت و به سوى دشمن روانه شد و فرمود:

«یا قَوْمِ قَدْ قَتَلْتُمْ أَخی وَ أَوْلادی وَ أَنْصارِی وَ ما بَقِی غَیْرُ هذَا الطِّفْلِ، وَ هُوَ یَتَلَظّى‏ عَطَشَاً مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ اتاهُ إِلَیْکُمْ، فَاسْقُوهُ شَرْبَةً مِنَ الْماءِ»

اى مردم! شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید و کسى جز این طفل که بى هیچ گناهى از تشنگى مى‏‌سوزد، نمانده است، او را با جرعه آبى سیراب کنید. (معالی السبطین، ج 1 ص 418)

و به تعبیر «نفس المهموم» امام علیه‌السلام فرمود: «یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» اى مردم اگر به من رحم نمى‌‏کنید به این طفل خردسال رحم کنید.

امام علیه‌السلام در حال گفتن این سخنان بود که بناگاه تیرى از سوى ستمگرى سیاه دل- حرملة بن کامل اسدى- حلقوم طفل را پاره کرد و از گوش تا گوش را درید.

امام علیه‌السلام کف دستش را زیر گلوى بریده طفل گرفت و چون از خون پر شد، آن را به آسمان پاشید و در روایت دیگر آمده است، امام دستانش را زیر گلوى طفل گرفت و گفت: «یا نَفْسُ اصْبِری فیما أَصابَکِ، الهی تَرى‏ ما حَلَّ بِنا فی الْعاجِلِ فَاجْعَلْ ذلِکَ ذَخیرَةً لَنا فی الْاجِلِ» اى نفس! در برابر این همه مصیبت شکیبا باش! خدایا! تو مى‌‏بینى که در این دنیاى فانى چه مصائبى براى ما رخ داده، پس آن را براى روز رستاخیزمان ذخیره ساز. (نفس المهموم، ص 349)

در روایت دیگرى آمده است که امام علیه‌السلام به خدا عرض کرد: «اللَّهُمَّ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ دَعَوُنَا لِیَنْصُرُونا فَخَذَلُونا وَ أَعانُوا عَلَیْنا، اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ، وَ احْرِمْهُمْ بَرَکاتِکَ، اللَّهُمَّ لا تُرْضِ عَنْهُمْ أَبَداً، اللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ کُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فی الدُّنْیا، فَاجْعَلْهُ لَنا ذُخْراً فِی الْآخِرَةِ وَ انْتَقِمْ لَنا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ»

خدایا! تو مى‌‏‌دانى که اینان ما را دعوت کردند تا به یارى‏‌‌مان بشتابند ولى ما را رها کردند و در برابر ما بپاخاستند، خدایا! باران آسمان را از آنان دریغ‌‌‏دار و آنان را از برکاتت محروم کن. خدایا هرگز از آنان خشنود مشو.

خدایا اگر در دنیا، پیروزى را از ما دریغ داشته‌‌‏اى، آن را ذخیره آخرت ما قرار ده و از گروه ستمکاران انتقام ما را بستان». (عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص 497)


مومن و فضائل اخلاقی

تلاش برای رسیدن به اخلاق الهی و پای بندی به فضائل اخلاقی از وظایف بسیار مهم هر مؤمن است. تکمیل مکارم اخلاق و هدایت انسان ها به سوی بزرگواری های اخلاقی و زمینه سازی برای حاکمیت اخلاق نیکوی اسلامی از اهداف مهم رسالت پیامبر گرامی اسلام است.
بسیاری از مشکلات و نقاط کور و بحران ساز زندگی در پرتو اخلاق الهی برطرف می شود و زمینه برای رشد صفا و صمیمیت و یکدلی فراهم می شود. حقیقت ایمان که باور داشتن خدایی است که خالق همه خوبی ها و همه کمالات و دارنده همه آنهاست چیزی جز نمایش این خوبی ها و کمالات در شئون گوناگون زندگی انسان با ایمان نیست.
از این رو است که در فرهنگ دینی - قرآن و روایات - بر فضائل اخلاقی در همه زمینه ها بسیار تأکید شده است و به هر بهانه ای مؤمنان را به آنها توصیه کرده اند. قرآن کریم که کتاب هدایت و تربیت انسان هاست، محورهایی را در موضوع مؤمن و فضائل اخلاقی مطرح کرده است که عبارتند از:

* مؤمن و آسیب شناسی انفاق در راه خدا
* مؤمن و انفاقی شایسته خداوند غنی حمید
* مؤمن و تلاش برای دستیابی به فلاح و رستگاری
* مؤمن و پایبندی به راهکارهای دستیابی به فلاح و رستگاری
* مؤمن و صبر و پایداری در دو جبهه بیرون و درون
* مؤمن، قیام به عدالت و شهادت دادن برای خدا
* مؤمن و حق محوری و عدالت گویی در ارتباطات گفتاری
* مؤمن و تلاش برای حاکمیت اصلاح و دوستی بر محور عدالت
* مؤمن و پای بندی به پیمان ها و تعهدات
* مؤمن و تلاش برای رسیدن به فلاح در پرتو عبادت و نیکوکاری
* مؤمن و استمداد از صبر و نماز
* مؤمن و همراهی با صادقان
* مؤمن و یادآوری نعمت ها، تقوای الهی و توکل بر خدا