«نماز» چگونه انسان را از بدی‌ها باز می‌دارد


خبرگزاری فارس: پیامبر اکرم (ص) فرمود: به گونه‌ای عبادت کن که گویا خدا را می‌بینی. اگر تو خدا را نمی‌بینی همانا خدا تو را می‌بیند.

خبرگزاری فارس: «نماز» چگونه انسان را از بدی‌ها باز می‌دارد

نماز یکی از مهمترین و اساسی‌ترین دستورالعمل انسان‌سازی و سیر و سلوک معنوی است به طوری که برخی از بزرگان فرموده‌اند اگر نمازِ انسان اصلاح شود، همه امور انسان اصلاح می‌شود.

این نماز علاوه بر احکام فقهی و ظاهری، آداب و اسراری دارد که آشنایی با آنها انسان را بیشتر با حقیقت نماز پیوند داده و قلبش را بهتر به سوی نماز سوق می‌دهد.

به همین منظور، گروه آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، سلسله مباحث اسرار نماز را که توسط استاد فقید عرفان اسلامی، آیت‌الله محمدمهدی مهندسی(ره) مطرح شده و به وسیله یکی از شاگردانش گرد‌آوری و تنظیم شده، تقدیم خوانندگان گرامی خود می‌کند. در این شماره ادامه مطالب از نظر می‌گذرد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

یکی از مسائل بسیار مهم در اسرار نماز، بحث حضور قلب در نماز است. حضور قلب، نقش بسیار مؤثری در بالا بردن کیفیت عبادت به ویژه نماز دارد. حضور قلب فرصت بسیار مناسبی است برای یک ارتباط زیبا و قشنگ و دریافت‌هایی از حوزه ربوبی بر قلب انسان سالک.

نقش کنترل قوا در رسیدن به مقصود الهی

این را باید توجه داشته باشیم که تا انسان قوای خودش را از تحت تسلط و تصرف شیطان بیرون نیاورد و در تحت تصرف و تسلط خدای سبحان قرار ندهد و به عبارت دیگر، مادامی که قوای انسان به عنوان جنود الهی عمل نکنند، طبیعی است که نمی‌تواند به آن مقصد و مقصودی که باید برسد، برسد.

بنابراین باید انسان سعی کند که این قوا رنگ الهی پیدا کند تا از یک توانمندی و قوت و اراده‌ای برخوردار شود که مظهر مشیت و اراده حضرت حق بشود.

هدف عبادات، به فعلیت رساندن استعداد‌های درونی است

ببینید این عبادات، می‌خواهد ما را توانمند کند. این عبادات می‌خواهد گستره وجودی ما را توسعه بدهد. این عبادات می‌خواهد آن استعدادها و قوه‌ها را که در وجود ما هست به زیباترین شکل ممکنش به فعلیت برساند.

در حقیقت، این عبادات، معماری انسانیت است. یعنی می‌خواهد نقشه متناسب با شأن و شؤون بایسته‌ها و شایسته‌های انسانی را در وجود ما پیاده کند و لازمه‌اش این است که انسان از چنگ شیطنت‌های شیطان بیرون بیاید تا بتواند در این حوزه و این فرصت، قرار بگیرد و آنگاه از توانمندی‌های این عبادات بهره ببرد.

آنچه مومنین در بهشت انجام می‌دهند، اولیای خدا در دنیا می‌توانند انجام دهند

آنچه که مؤمنین در بهشت انجام می‌دهند اولیای الاهی در این دنیا هم می‌توانند انجام دهند. در بهشت انسان آن‌قدر قوی می‌شود که اراده او مظهر اراده حق می‌شود.

در روز قیامت فرشته‌ها می‌آیند سراغ بهشتی‌ها و با اذن و اجازه‌ای که می‌گیرند وارد آنها می‌شوند و پیامی را به آنها می‌رسانند. «من الحی القیوم الذی لا یموت الی الحی الذی لا یموت» از حی قیومی که هیچ گاه نمی‌میرد به توی انسان مؤمن در بهشتی که دیگر هیچگاه مرگ نداری و هستی که هستی که هستی.

«اما بعد؛ فانی اقول لشیء کن فیکون فقد جعلتک تقول لشیء کن فیکون» من این طور هستم که اگر چیزی را اراده بکنم با یک کن، ایجادش می‌کنم، با یک اراده، آن را به وجودش می‌آورم. تو را هم این طور قرار دادم که بگویی و اراده کنی نسبت به یک کاری، آن کار انجام بگیرد.

«فلا یقول احد من اهل الجنة لشیء کن الا فیکون» پس احدی از اهل بهشت به چیزی «کن» نمی‌گوید مگر تحقق می‌یابد.

خدای متعال این چنین قوت و توانمندی را به این انسان داده که کارها با اراده انجام می‌گیرد. خب این در سایه بندگی خدا انجام می‌گیرد. اگر انسان خودش را از تحت تسلط شیطان بیرون آورد و در مدار اراده الهی قرار داد، قطعاً از این اراده و از این توانمندی و قوت و قدرت بهره‌مند خواهد شد.

پس این سلطنت الهی بر قوای نفسانی حاصل نمی‌شود مگر این که انسان از چنگ شیطان و جنود شیطانی آزاد بشود. مخالفت با نفس، با هواها درگیر شدن، راه این سلطنت الهی است.

هواهای نفسانی لشکر شیطان هستند

هواهای نفسانی، در درون ما، جنود شیطانی هستند که دائماً در مقام تخریب ارزشها وجود ما هستند. دائماً دارند فرصت سوزی می‌کنند و دائماً دارند حمله می‌کنند و آبادی‌ها و آبادانی‌های وجود ما را به خرابه‌ها تبدیل می‌کنند. باید با اینها مقابله کرد. با دشمن که نمی‌شود مذاکره کرد. با دشمن که نمی‌شود مماشات کرد. با دشمن که نمی‌شود با تسامح و تساهل برخورد کرد، باید درگیر شد و او را شکست داد.

بنابراین بوسیله مخالفت کردن با هواهای نفسانی، انسان از چنگ شیطنت‌ها بیرون می‌آید و این قوا از رحمت رحیمیه برخوردار می‌شود. یعنی آن کمالات لازم برایش حاصل می‌شود.

چگونه نماز، انسان را از بدی‌ها نگه می‌دارد؟

این که در قرآن کریم در سوره عنکبوت آیه 45 فرمود: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» و نماز را برپا دار، که نماز [آدمى را] از زشتکارى و ناشایست باز مى‌‏دارد، و قطعا یاد خدا بزرگتر است.‏

این که فرمود: نماز انسان را از بدی‌ها باز می‌دارد، این در واقع یک نهی ظاهری نیست. در واقع یعنی نماز یک نورانیتی در دل ایجاد می‌کند که نمی‌گذارد انسان، سراغ بدی‌ها برود.

نماز واقعی یک روشنایی در قلب انسان به وجود می‌آورد که در سایه این روشنایی، دیگر انسان سراغ چاله‌ها نمی‌رود. سراغ چاه‌ها نمی‌رود.

آن کسی توی چاه می‌افتد که چاه را نمی‌بیند. در یک تیرگی و تاریکی قرار گرفته، مسیر انحرافی را تشخیص نمی‌دهد و گرنه انسان بینا در فضای روشن که نمی‌آید راه صحیح را رها کند و توی چاله‌ها و چاه‌ها بیفتد.

علتش هم این است که بر اساس آن نورانیت نماز، ذائقه این انسان، ذائقه انسانی مانده است، ذائقه الهی شده است، دیگر خوراک‌هایی که متناسب با حیوانیت است برای او مطلوب نیست. این روشنایی را پیدا می‌کند. این آگاهی را پیدا می‌کند.

ببینید یک آدم عاقل که از یک فهم قابل قبولی برخوردار است، اگر خوراکی را که مربوط و مخصوص حیوانات است بهش بدهید متنفر می‌شود، بدش می‌آید. نورانیت نماز هم ذائقه‌ای را در انسان ایجاد می‌کند که دیگر دنبال آلودگی‌ها نمی‌رود، دنبال منکرات نمی‌رود، اینها را پست می‌داند و اینها را خلاف شأن و شئون انسانی خود می‌داند، یعنی واقعاً برایش لذت ندارد. نه این که انسان نمازگزار به سختی خودش را از گناهان دور می‌دارد و دوست هم دارد گناه انجام بدهد!

به مقداری که نماز در وجود نمازگزار، واقعیت داشته باشد، به مقداری که پذیرفته شده باشد، به مقداری که آن روشنایی و آن نورانیت را ایجاد کرده باشد به همان مقدار نمازگزار از منکرات فاصله می‌گیرد و تنفر دارد.

خداوند را طوری عبادت کنید که گویا او را می‌بینید

رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «اعبد اللَّه‏ کانک‏ تراه فان لم تکن تراه فإنه یراک»

به گونه‌ای عبادت کن که گویا خدا را می‌بینی. اگر تو خدا را نمی‌بینی همانا خدا تو را می‌بیند.

انسان گاهی در حال عبادت آنچنان غرق در معبود است که نه توجهی به محضر دارد و نه توجهی به حضور دارد، آنقدر متوجه جمال حق شده، آنقدر متوجه زیبایی‌ها و دلربایی‌های حق و حقیقت شده و در معبود ذوب شده که هیچ گونه غیری توجه او را به خودش جلب نمی‌کند. خوب این حالتی است که برای کملین است، برای افراد برجسته است.

نوع دیگرش این است که اگر انسان چنین احساسی ندارد، اگر این جوری نیست که خود حق را ببیند و آن گونه ادب را رعایت کند لا اقل بداند که در محضر پروردگار است. لااقل درک محضر را بکند. اگر آن‌گونه غرق و آن گونه استغراق در معبود را ندارد، لااقل توجه کند که من در محضر حق هستم و ادب محضر را رعایت کند.

یا انسان مثل یک بینا عبادت می‌کند، مثل یک بینا عمل می‌کند که افراد را می‌بیند و یا مثل نابینایی عمل کند که بداند در اطرافش کسانی هستند، انسان بینایی که دارد افراد را در اطرافش می‌بیند قطعاً بی‌ادبی نمی‌کند. رعایت شئون و حقوق افراد دیگر را می‌کند. ولی اگر نابیناست ولی بداند که در محضر افراد بینا نشسته، یقیناً با این که چیزی نمی‌بیند اما بالاخره ادب را رعایت می‌کند.

در بیان حالاتی از امام سجاد (ع) نقل شده که حضرت مشغول نماز بود، همین که مشغول نماز شد ردای حضرت از روی دوشش افتاد اما حضرت هیچ گونه عکس العملی نشان نداد. بعد از این که نماز تمام شد گفته شد یابن رسول الله ردایتان افتاد توجه نفرمودید، فرمود: می‌دانی در محضر کی بودم؟

یعنی آن درکی که از حضور حق هست به من اجازه نمی‌دهد که من بخواهم در نمازم مویم را درست کنم، ریشم را درست بکنم، عبا و قبا و نمی‌دانم ساعت و ... را درست بکنم، آن ادب حضور به من اجازه این کار را نمی‌دهد.

توضیح مقامات سه گانه «عدالت»، «احسان» و «ولایت»

این که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «اعبد اللَّه‏ کانک‏ تراه فان لم تکن تراه فإنه یراک» در واقع اشاره‌ به مقام احسان است. احسان یکی از مقاماتی است که در سیر و سلوک واقع می‌شود.

یک وقتی مقام، مقام عدالت است، مقام عدالت یعنی این که انسان در وحله اول، توجه به محرمات و توجه به انجام واجبات و ترک محرمات دارد. اینها را انجام می‌دهد، مراعات می‌کند.

در مرحله بعد از این، عبادت فراتر از این می‌شود و احساس به گونه‌ای است که حس می‌کند خدا را می‌بیند با این که نمی‌بیند. گویا می‌بیند. این تعبیر به «کأنّ» معنایش این است که نمی‌بیند ولی آنقدر ادب به خرج می‌دهد و ادب را رعایت می‌کند که گویا می‌بیند.

مرحله بعد از این و کلاس برتر از این، مقام ولایت است. مقام ولایت معنایش این است که دیگر حجاب‌ها می‌رود کنار و چشم بینا می‌شود، چشم باز می‌شود و حقیقت را می‌بیند. ادراک شهودی و قلبی می‌یابد. به عین الیقین و حق الیقین می‌رسد. «کأنّ» برداشته می‌شود و تبدیل به «أنّ» می‌شود.

همان حالتی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در جواب این سوال که پروردگارت را می‌بینی؟ فرمود: «ما کنت اعبد ربا لم اره» خدایی را که نبینم عبادت نمی‌کنم. بله می‌بینم. «لم تره العیون مشاهدة الابصار و لکن راته القلوب بحقائق الایمان» منتها با چشم سر که نمی‌شود او را دید، با چشم سِرّ و با ایمان باید دید. با چشم باطن باید دید نه با این ظاهر.

حضرت نفرمود من طوری عبادت می‌کنم که گویا می‌بینم. فرمود: خدایی را که نبینم نمی‌پرستم. این مقام ولایت است.

اگر خدا را نمی‌بینیم، حس حضور بگیریم

پس در باب حضور قلب، انسان وقتی می‌خواهد عبادت بکند حسّ حضور بگیرد و لو این که درکی ندارد، و لو این که شهودی ندارد. ادب حضور را حفظ کند.

رسول گرامی صلی الله علیه و آله وارد مسجد شد و دید جوانی نماز می‌خواند ولی برخی موارد را رعایت نمی‌کند، فرمود: این جوان الآن اگر بمیرد به دین من نمرده است.

چرا؟ به لحاظ این که من نگفته‌ام که این طور نماز بخوانید! چی دارید انجام می‌دهید؟ نه قیامش، نه رکوعش، نه سجودش، معلوم نیست چی دارید انجام می‌دهید. حداقلش این است که از نظر ظاهری و سپس در حوزه قلب و باطن، انسان احساس حضور در محضر خدا را تمرین کند. (درباره چگونگی به دست آوردن حضور قلب، سخن خواهیم گفت) اما اجمالاً طوری عبادت کن که گویا خدا را می‌‌بینی که اگر تو خدا را نمی‌‌بینی، خدا تو را می‌بیند.

باطن نماز، ملاک تمایز دو نماز به ظاهر مساوی

از رسول گرامی صلی الله علیه و آله روایت داریم که فرمود: «ان الرجلین من امتی یقومان الی الصلاة و رکوعهما و سجودهما واحد و ان ما بین صلاتیهما مثل ما بین السماء و الارض». فرمود: دو نفر هستند که نماز می‌خوانند و رکوع و سجود اینها یکی است، همان مقدار که فلانی رکوع و سجود کرد این هم انجام داد، همان مقدار طمأنینه‌ ظاهری که او داشت این هم داشت، همان مقدار رعایتی که این کرد آن هم کرد، اما تفاوت و فاصله این دو نماز، مثل تفاوت و فاصله بین زمین و آسمان است.

این فاصله را چه چیز، تعیین می‌کند؟ این فاصله را ظاهر تعیین نمی‌کند، چون فرمود: ظاهر نمازشان یکی بود. یعنی ظاهر عمل و فیزیک عمل، یکی است. چیزی که فاصله ایجاد می‌کند بحث باطن نماز است، این باطن هم همان توجه قلبی و حضور قلب است که تعیین کننده است.

نمازگزار اگر بداند در چه حال است، هیچگاه از نماز سیر نمی‌شود

امام باقر (ع) فرمود: انسان مؤمن وقتی که پا می‌شود برای نماز خواندن، خدا بهش نظر می‌کند تا این که نمازش تمام بشود، سایه رحمت به سرش افکنده می‌شود. از بالای سر این انسان تا اوج آسمان، سایه رحمت بر سرش هست، ملائکه در اطرافش می‌چرخند تا اوج آسمان، خداوند یک ملکی را بر سر این انسان قرار می‌دهد و این ملک، خطاب به انسان نمازگزار می‌کند: ای نمازگزار! اگر بدانی چه کسی دارد بهت توجه می‌کند، چه کسی دارد نگاهت می‌کند و اگر بدانی با چه کسی داری مناجات می‌کنی، هرگز از این جایگاهت منصرف نمی‌شوی!

واقعاً اگر انسان یک مقداری مزه‌اش را بچشد به این راحتی دست از نماز بر نمی‌دارد.

خوب حالا این‌ مسائل را که عرض کردیم اگر بالعیان نمی‌بینیم، ادراکش نمی‌کنیم، لااقل باور داشته باشیم که اینها راست و حقیقت است. یک مقداری حس بگیریم مثل یک نابینا، نابینایی که چشمش بسته است و نمی‌بیند اما بالاخره بهش گفته‌اند اطراف تو کسانی هستند، اطراف تو محترم‌هایی، شخصیت‌هایی چنین و چنان هستند. این انسان نابینا، بی ادبی نمی‌کند، نمی‌بیند اما بی ادبی نمی‌کند.

ما اگر این مسائل را شهود نمی‌کنیم، اگر اینها را درک قلبی نداریم، لااقل احساسمان این باشد که در محضر خدا هستیم.


ریشه مصافحه بعد از نماز در چیست؟


امام باقر علیه السلام : «از جهت حمد و ذکر، خدا با چیزى بهتر از تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیها السلام عبادت نشده است. اگر عملى بهتر از آن بود، پیامبر خدا آن را به زهرا علیها السلام عطا مى‌کرد.»

 نماز جماعت از جمله اعمالیست که در قرآن و روایات معصومین به آن سفارش شده است. مانند آيه ۴۳ سوره بقره:  وَ‌أَقِيمُوا الصَّلَوةَ وَ‌ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ‌ارْكَعُوا مَعَ الرَّ‌كِعِينَ ( و نماز را به پاى داريد و زكات را بدهيد و با ركوع كنندگان ركوع كنيد) که با کمی تامل در این آیه می توان دریافت، امر به رکوع کردن با دیگران دلیلی بر به جماعت خواندن نماز است. در ابتدای آیه نیز خداوند به جای " خواندن " نماز، از " به پا داشتن" استفاده کرده است که از این نکته می توان دریافت، علاوه بر وظیفه نماز خواندن، برپایی آن در جامعه و بین افراد نیز سفارش شده است. از طرفی برپایی نماز، علاوه بر خواندن اذکار، مفهوم برپایی ارکان مهم آن نیز بوده است که مهمترین آن توجه و حضور قلبی در پیشگاه خداوند است. نتیجه ی این گونه برپایی، تاثیر مثبت در روح و جان آدمی است.
در بین روایات نیز موارد بسیاری دیده می شود که در موضوع ثواب آن می توان به این روایت اشاره کرد: اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنان، ثواب صد و پنجاه نماز دارد و اگر دو نفر اقتدا كنند هر ركعتى ثواب ششصد نماز دارد و هر چه بيشتر شوند، ثواب نمازشان بيشتر مى‌شود تا به ده نفر برسند وقتى عدّه آنان از ده نفر گذشت، اگر تمام آسمان‌ها كاغذ و درياها مركب و درخت‌ها قلم و جن و انس و فرشتگان نويسنده شوند، نمى‌توانند ثواب يك ركعت را بنويسند.( محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج۸۵، ص۱۴; توضيح المسائل مراجع، ج۱، ص۷۹۵، مسئله ۱۳۹۹).
برای تعقیبات نماز، در مفاتیج الجنان، دعاهایی ذکر شده است اما با سیری در احادیث و روایات موجود، مواردی چون سجده شکر، تسبیحات حضرت زهرا(س)، قرائت آیه ۵۶ سوره احزاب (إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا) و سه صلوات و ... از بقیه موارد، بیشتر سفارش شده اند. حاج حسنعلی نخودکی نیز در سفارشی به امام خمینی (ره) که آن را بهتر از کیمیا خواندند، تلاوت آیت الکرسی، تسبیحات حضرت زهرا(س)، سوره توحید، صلوات و ... را توصیه کرده اند. با تمام این تفاسیر باز هم در مساجد و نمازخانه ها و اماکنی که نماز جماعت برپا می شود، بسیاری از افراد، به محض تمام شدن نماز شروع به مصافحه ( دست دادن ) با نمازگزاران اطرافشان می کنند. با توجه به روایات و احادیث، اولویت با اعمال و اذکاریست که ذکر شد. عده ای این مصافحه و تکبیرها و شعارهای سیاسی بلافاصله بعد از نماز را بدعت خوانده اند اما تمامی مراجع، بدعت بودن آن را رد کرده اند و اذکاری چون تسبیحات حضرت زهرا (س) را برای ابتدای فراغت از نماز سفارش کرده اند. هرچند که از مصافحه به عنوان یک امر پسندیده و مستحب بین مومنین در تمام اوقات یاد شده است و شعارهای انقلابی اسلامی را مطلوب اما خارج از عبادت دانسته اند. امام مهم اینجاست که اعمال بعد از نماز، اهمیت های متفاوتی دارند تا جایی که برخی از آنها را بهتر است قبل از به هم خوردن حالت نماز انجام داد.
از امام باقر علیه السلام روایت شده است: «از جهت حمد و ذکر، خدا با چیزى بهتر از تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیها السلام عبادت نشده است. اگر عملى بهتر از آن بود، پیامبر خدا آن را به زهرا علیها السلام عطا مى‌کرد.»
سوال اینجاست که چرا با وجود دلایل و احادیث مختلف برای اثبات اولویت داشتن اعمال دیگر بر مصافحه، با وجود تذکر و امر به معروف کردن، باز هم متقاعد نمی شوند و بر رفتار خود اصرار دارند؟
احادیث دیگری در زمینه اهمیت تسبیحات حضرت زهرا (س) به شرح ذیل نقل شده است:
از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
«مَنْ سَبَّحَ اللَّهَ فِى دُبُرِ الْفَرِیضَةِ تَسْبِیحَ فاطِمَةَ الْمِائَةَ مَرَّةً وَاَتْبَعَها بِلا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ مَرَّةً غُفِرَ لَهُ؛
هر کس پس از نماز واجب، با تسبیح فاطمه علیهاالسلام صد بار به تسبیح خدا بپردازد، و به دنبال آن یک بار «لا اِلهَ اِلَّا اللَّه» بگوید، آمرزیده مى‌شود.»
در حدیث دیگرى از آن حضرت روایت شده است:
«تَسْبِیحُ فاطِمَةَعلیهاالسلام فِى کلِّ یوْمٍ فِى دُبُرِ کلِّ صَلاةٍ اَحَبُّ اِلَى اللَّهِ مِنْ صَلاةِ اَلْفِ رَکعَةٍ فِى کلِّ یوْمٍ؛
تسبیح فاطمه زهرا هر روز بعد از هر نماز، از هزار رکعت نماز در هر روز، نزد خدا محبوب‌تر است.»
همچنین ایشان می فرمایند: «مَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ علیها السلام فِى دُبُرِ الْفَرِیضَةِ قَبْلَ اَنْ یثْنِىَ رِجْلَیهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ؛
هر کس بعد از نماز واجب، پیش از آنکه پاهاى خود را جفت کند (قبل از به هم خوردن حالت جلوس تشهد و سلام)، تسبیح فاطمه زهراعلیهاالسلام بگوید، خداوند او را مى آمرزد.»
از این احادیث معلوم مى شود که گفتن تسبیح حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام ارزش فوق العاده اى دارد و بهترین زمان گفتن آن، بعد از نماز واجب، بدون فاصله و پیش از به هم خوردن حالت نماز مى باشد.

«شهید ثالث»، نخستین عالمی که در هند اظهار تشیّع کرد

«شهید ثالث»، نخستین عالمی که در هند اظهار تشیّع کرد

اصحاب تراجم نقل کرده‌‌‏اند که «شهید ثالث» نخستین عالمى بود که در هند اظهار تشیع کرد. شهرت وى آنچنان بالا گرفت که‏ «سلطان اکبر شاه‏» از او دعوت کرد و وقتى فضل و علم او را دید، منصب قضاوت را به او پیشنهاد داد.

خبرگزاری فارس: «شهید ثالث»، نخستین عالمی که در هند اظهار تشیّع کرد

در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در این شماره به معرفی «شهید ثالث» می‌‌‌‌پردازیم.

در شماره‌‌های پیشین 1. «ابن‌فهد حلی»، 2. «سیدبن طاووس»، 3. «سید بحرالعلوم»، 4. «شیخ مفید»، 5. «شیخ صدوق»، 6. «شیخ کلینی»، 7. «علامه حلی»، 8. «سید مرتضی»، 9. «سید رضی»، 10. «شیخ طوسی»، 11. «امین الاسلام طبرسی»، 12. «خواجه نصیر‌الدین طوسی»، 13. «قطب‌الدین راوندی»، 14. «محقق حلی»، 15. «شهید اول»، 16. «شهید ثانی»، 17. «شیخ بهایی» و 18. «مقدس اردبیلی» معرفی شدند.



ولادت‏ و خاندان

سید قاضی نورالله شوشتری، فقیه، متکلم و عارف بزرگ اسلام و شیعه در سال ‏956 هجرى در شهر شوشتر در خاندانى روحانى و صاحب نفوذ دینى به دنیا آمد.

پدرش سید شریف‏ از علماى بزرگ اسلام و از شاگردان شیخ ابراهیم قطیفى بود.

جد او، سید نور الله‏ نیز از علماى شیعه و بزرگان سادات شوشتر و مورد احترام مردم بود.

برادرانش‏ میر اسماعیل‏، میر قطب الدین‏ و میر محسن‏، هر سه از شاگردان پدر خود و متبحر در علوم عقلى و نقلى بودند. عالمانى که مداومتشان بر ادعیه و مستحبات زبان‌زد همه بوده و در درک مطالب علمى، هر یک شهره زمان خویش بوده‏‌‌اند.

علاوه بر این، عموى قاضى نور الله و فرزندان او نیز از جمله عالمان وارسته دین بوده‌‌‏اند.

نسب قاضی نورالله

نسب قاضى نورالله شوشترى به واسطه سلسله نورانى سادات مرعشى به امام زین العابدین علیه‌السلام مى‌رسد.

فرزندان‏ قاضی نورالله

قاضى نور الله، داراى ‏5 پسر بود که همگى از اهل علم و دنبال رو پدر در کسب معارف بودند. در کتب تراجم شرح حال آنان با ذکر تألیفات و کراماتشان بیان شده است.

فرزندان قاضى نیز مانند او طبع شعرى قوى داشته و به ادبیات فارسى و عربى تسلط داشتند و این علاوه بر علوم عقلى و نقلى است که از اساتید بزرگوار خود کسب کرده بودند.

تحصیلات‏

قاضى نور الله شوشترى پس از طى مراحل ابتدایى تعلیم و تربیت، هجرت را برگزیده و براى کسب معارف و علوم عقلى و نقلى عازم دیار خراسان شد و در کنار مرقد شریف ثامن الحجج علیه السلام سال‌‏ها از آن گوهر نورانى کسب فیض نمود و از خرمن دانش اساتید بزرگوار آن دیار نیز خوشه‏‌ها چید.

سفر به هندوستان‏

قاضى نور الله، همانگونه که خود یادآور شده، پس از اتمام تحصیلات و دانش اندوزى براى پرتو افشانى و هدایت مردم به هندوستان سفر کرد.

در هندوستان آوازه سید به تمام نقاط رسید و طالبان حقیقت، گروه گروه به سوى او شتافتند تا از محضر آن مرد الهى کسب فیض کنند.

دعوت به تشیع‏

اصحاب تراجم نقل کرده‌‌‏اند که قاضى نور الله اولین عالمى بود که در هند اظهار تشیع کرد و دعوت به تشیع نمود و با علماى مخالف، جلسات مناظره تشکیل داد.

چرا به سید نورالله، قاضی گفتند؟

شهرت وى آنچنان بالا گرفت که‏ سلطان اکبر شاه‏ از او دعوت نمود و وقتى فضل و علم او را دید به او پیشنهاد قضاوت کرد.

قاضى براى قبول این منصب شرطى گذاشت و آن اینکه در امر قضاوت به فتواى هیچکس عمل نکند و به اجتهاد خودش عمل نماید.

سلطان اکبر شاه شرط قاضى را پذیرفت و بدین گونه لقب ‏قاضى‏ به ابتداى نام سید نور الله شوشترى اضافه شد.

استادان قاضی نورالله

1. پدرش علامه سید محمد شریف الدین

2. عبدالواحد بن علی تستری

3. مولی محمد ادیب قاری تستری

4. عبدالرشید تستری

شاگردان‏

کتمان مذهب از یک سو، قدرت و تسلط وى بر مبانى فقهى و کلامى مذاهب از سوى دیگر در کنار آوازه زهد و پارسایى او طلاب و فرق و مذاهب گوناگون را به پاى درس وى مى‌کشاند.

قاضى نورالله، فقه را بر مبناى مذاهب پنجگانه شیعه، حنفیه، مالکیه، حنبلیه و شافیعه براى طلاب هر مذهب تدریس مى‌کرد.

جو ضد شیعى و رابطه مخفیانه شاگردان شیعى مذهب و همچنین تقیه قاضى نورالله موجب شد که غیر از چند تن که آن هم برخى از فرزندان قاضى بوده‌‌اند نام شاگردان دیگر وى در تاریخ به ثبت نرسد و تنها نام برخی بزرگان در دفتر باقى بماند.

- علامه شیخ محمد هروى خراسانى

- علامه مولا محمد على کشمیرى

- سید جمال الدین عبدالله مشهدى

تالیفات‏ و آثار قاضی نورالله

قاضى نور الله در مدت عمر 70 ساله خود تألیفات فراوانى داشته است. آیت الله مرعشى نجفى (ره) در مقدمه کتاب «احقاق الحق» تصنیفات این بزرگ مرد عرصه سیاست و نگارش را 140 کتاب و اثر ذکر مى‌‌کند.

وی در علوم مختلف از جمله: فقه، اصول، تفسیر، کلام، مناظره و عرفان تألیف دارد و دیوان شعرى نیز از او به یادگار مانده است.

مهمترین تألیفاتش عبارتند از:

1-احقاق الحق؛

علامه سید محمدحسین طهرانی می‌نویسد: قاضى نور الله که الحقّ خدایش با شهداءِ طفّ محشور گرداند خیلى زحمت کشیده است، کتاب نفیس وى: «إحقاقُ الحقّ» تا روز قیامت تاج افتخارى بر تارک شیعه است.

2-مجالس المؤمنین، که شرح حال علماى شیعه است.

3-الصوارم المهرقة در رد الصواعق المحرقة ابن حجر مکى هیثمى.

4-مصائب النواصب‏ (یا معائب النواصب) در رد کتاب نواقض الروافض است که در رد شیعه نوشته شده بود و ...




شهادت‏

عالم وارسته و عارف بزرگوار قاضى نور الله شوشترى پس از عمرى تلاش در راه احیاى مکتب اهل بیت علیهم السلام در سال ‏1019 هجرى به شهادت رسید.

کیفیت شهادت قاضی نورالله

پس از مرگ سلطان اکبر شاه، فرزند او جهانگیر شاه به حکومت رسید. او قاضى نور الله را بر مسند قضاوت ابقاء کرد.

در این میان حسودان و علماى دربارى دائما از سید نزد حاکم بدگویى مى‏کردند.

پس از مدتى که کینه آنها بیشتر شد و کلمات آنان در شاه تأثیر گذاشت، جهانگیر شاه اجازه کشتن قاضى را به آنان داد و آنان با کمال قساوت آنقدر بر بدن نحیف این عالم شیعه و پیرمرد 70 ساله شلاق زدند تا جان به جان آفرین تسلیم کرد و به اجداد طاهرینش پیوست.

ماجرای شهادت قاضی نورالله از زبان محدث قمی

محدث قمى نحوه شهادت ایشان را چنین مى‌‌آورد: ... قاضى نورالله مشغول به قضاوت و همچنین نویسندگى در خفاء بود تا اینکه سلطان اکبر از دنیا رفت و جهانگیر شاه بر تخت نشست.

علماى دربار و مقرب در صدد فتنه و بر انگیختن شاه بر علیه قاضى برآمدند و نزد او به سعایت پرداختند، که قاضى شیعه است و خود را ملزم به مذاهب امامیه تطبیق مى‌‌کند.

جهانگیر شاه بیان آنان را براى اثبات تشیع قاضى کامل ندانست و گفت: این دلیل کامل نیست چرا که او از اول قضاوت را به شرط اجتهاد خود پذیرفته است.

آنان به حیله دیگرى دست زدند شخصى را وا داشتند تا به عنوان شاگرد نزد قاضى رفت و آمد کند و خود را شیعه معرفى کند.

وى پس از رفت و آمد بسیار و جلب اطمینان قاضى، به نوشته‌‌هاى وى از جمله مجالس المومنین پى برد و درخواست آن نمود. وى کتاب را از قاضى گرفت و از آن نسخه‌‌اى برداشت و نزد علماى دربار برد. آنان نیز این کتاب را به عنوان سند تشیع قاضى نورالله به جهانگیر شاه عرضه کردند و به سلطان گفتند که او در کتابش چنین و چنان گفته است و استحقاق اجراى حد دارد.

جهانگیر شاه گفت: حدش چیست؟ آنان گفتند: ضربه زدن با شلاق ... شاه کار را بر آنان واگذار کرد و آنان بلافاصله حد را اجرا کردند.

قاضى نور الله در سال 1019 ه‍ ق، در حالى که حدود هفتاد سال عمر داشت. زیر شلاق به شهادت رسید.

مى‌‌گویند بر بدن قاضى نورالله با چوب خاردار آنچنان زدند که بدنش قطعه قطعه شد.

مزارش در آگره هندوستان زیارتگاه هزاران هزار مسلمان بیدار دل شبه‌جزیره است.


در سوگ بانوی عصمت و طهارت و دُردانه پیامبر(ص)

حضرت فاطمه زهرا(س) طبق آیه‌ تطهیر از هرگونه ناپاکی، منزّه است و طبق سوره کوثر، منبع و مصداق خیر کثیر و طبق داستان مباهله، حضور در کنار پدر بزرگوارشان پیامبر مکرّم حضرت محمّد مصطفی(ص)، شوهرشان حضرت علیّ مرتضی(ع) و فرزندان ارجمندشان حَسَنین علیهما‌السلام اتمام حجت الهی به رهبر مسیحیان و مخالفان شد.

خبرگزاری فارس: در سوگ بانوی عصمت و طهارت و دُردانه پیامبر(ص)

«اللّهمّ صلّ علی فاطمة و أبیها و بَعلها و بنیها و السرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمُک»

اشاره:

بحث از زندگانی و سیره ی معصومین(ع) به ویژه حضرت صدّیقه ی کبری، فاطمه ی زهراء(سلام الله علیها) دارای آثار و برکاتی است که از جمله آنان تفکر و اندیشه، عبرت آموزی، تقویت ایمان، الگو گرفتن، درس وحدت، ریشه یابی و حل مشکلات، احیای دین و ایمان، ارتباط با بزرگان و درس دین داری و تقوا می باشد.

جایگاه و مقامات دختر مکرّم پیامبر اعظم(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) نزد پروردگار از نزول "آیـــه ی تطهیر*، آیه ی مباهله**، آیه ی مودّت***و سوره ی الکوثر" به دست می آید. شخصیتی که بر طبق آیه ی تطهیر از هرگونه ناپاکی، منزّه هست و بر طبق سوره کوثر، منبع و مصداق خیر کثیر(ارزش فراوان) و بر طبق داستان مباهله، حضور درکنار پدر بزرگوارش پیامبر مکرّم حضرت محّمد مصطفی(ص)، شوهرش، حضرت علیّ مرتضی(علیه السلام) فرزندان ارجمندش، حَسَنین(علیهما السلام) اتمام حجت الهی به رهبر مسیحیان و مخالفان شد.

از برکات و آثار وجودی آن حضرت، بیش از هزار سال می گذرد و میلیون ها انسان در هر شبانه روز با استمداد از شخصیت معنوی آن بزرگوار به پیشگاه خداوند، توسل می جویند. امید است خوانندگان عزیز، در این مقاله کوتاه با گوشه هایی از شخصیت و برکات وجودی آن دردانه ی پیامبر(ص) و بانوی عصمت و طهارت و کرامت(س) آشنا شوند.

1 ـ میلاد کوثر

بزرگانی همانند شیخ کلینی، شیخ طوسی، ابن شهرآشوب، شیخ طبَرسی، اربلّی، سیّد ابن طاووس و علامه مجلسی(رضوان الله علیهم) ولادت آن بزرگوار را روز جمعه، بیستم جمادی الثانی در سال پنجم بعثت(در سنّ 45 سالگی پیامبرصلّی الله علیه وآله) از پدری که اشرف مخلوقات و خاتم پیامبران بود و مادری پاک دامن به نام خدیجة بنت خُویلِد(س) در شهر مکّه ی مکرّمه می دانند. (1 )

داستان بارداری حضرت، بسیار قابل توجه و آموزنده است. روایت شده رسول خدا(ص) روزی با اصحاب خود از جمله حضرت علیّ بن ابی طالب(ع)، عمار بن یاسر، حمزة و عباس بن عبد المطّلب نشسته بودند که جبرئیل امین، بر پیامبر(ص)  نازل و ندا داد:« ای محمّد، پروردگارت جلّ و علا، سلامَت می رساند و می فرماید: چهل روز از  خدیجه، دوری گزین».

به این ترتیب، پیامبر(ص) روزها، روزه بود و شب ها در منزل فاطمه بنت اسد(مادر امام علیّ علیه السلام) تا صبح عبادت می کرد. پس از چهل شبانه روز، فرشته ی وحی، طبقی از طعام بهشتی برای پیامبر(ص) آورد و گفت:« پروردگار می فرماید: امشب با این طعام ها افطار کن و شب نزد خدیجه برو و با او نزدیک شو، که خداوند می خواهد در این شب، از نسل تو و خدیجه، فرزندی پاک بیافریند». آری وجود مقدس حضرت فاطمه(س) این چنین منعقد شد.

2 ـ اسامی ، القاب و کنیه ها

برای حضرت زهرا(س) بیش از صد اسم، لقب و کنیه گفته شده که مهم ترین آن ها عبارتند از: فاطمة، بتول، مبارکة، محدثّة، راضیّة، مرضیّة، طاهرة، صدّیقة، سیّدة، حوریّة، نوریّة، شهیدة، محبوبة، عفیفة، حبیبة، صفیّة، عالمة، معصومة، مظلومة، منصورة، جمیلة، مطهّرة، حکیمة، عقیلة، عابدة، باکیة، صابرة، امینة، امّ الائمة، امّ ابیها، امّ الخیرة، امّ الفضائل، امّ المومنین، امّ العلوم، و... .

رسول خدا(ص) : «انّ ابنَتی فاطمة[س] ملأ اللّه قلبها وجوارحها ایماناً الى مشاشها ففرغت لطاعة اللّه». یعنی؛ خداوند دل و جوارح دخترم فاطمه[س] را عمیقاً سرشار از ایمان ساخته است و او همواره در اطاعت و فرمان برداری خداوند به سر می برد.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «انّما سِمّیت ابنتی فاطمة لأنّ اللّه فطَمَها وفَطم مُحبّیها من النّار». یعنی؛ همانا دخترم «فاطمه» نامیده شده، زیرا خداوند او و دوست دارانش را از آتش جهنّم می رهاند. (2 )

3 ـ تربیت، فضایل و کمالات انسانی

رسول خدا(ص) فرمود: «فاطمة[س] سیّدة نساء العالَمین». یعنی؛ [دخترم] فاطمه، بهتر بانوان جهانیان است. (3 )هم چنین فرمود: «فاطمة أعزّ البریّة علیّ». یعنی؛ فاطمه[س] عزیزترین آفریدگان خداوند نزد من است. همین طور فرمود: «انّها بَضعة منّی او شَجعة منّی». یعنی؛ فاطمة[س] پاره تنِ من و بخشی از وجودم می باشد. (4 )

در شأن و فضایل و کمالات حضرت فاطمه زهرا(س) از پیامبر اکرم(ص) سخنان فراوانی نقل شده است که علاقه مندان به آثار و منابعی مانند فضایل الخمسة من الصحاح الستّة تــــالیف مرحوم آیت الله سید  مرتضی حسینی فیروزآبادی[ ج3، المقصد الثالث] و منابع روائی دیگر مراجعه نمایند.حضرت صدّیقه ی کبری در نگاه  ائمه معصومین(ع)، صحابه، محبّان و دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی نیز از شخصیت و جایگاه بلند مرتبه ای برخوردار است که به چند نمونه اشاره می شود:

امام جعفر بن محمّدٍ الصادق(ع) فرمود: «انّما سُمّیت فاطمة لأن الخلق فُطموا عن معرفتها». یعنی؛ همانا فاطمه نامیده شده است، زیرا مردم مخلوقات از درک و فهم مقام او ناتوانند. (5 )

امّ سلمة می گوید: «هرگاه فاطمه(س) خدمت رسول خدا(ص) می رسید، حضرت پیامبر(ص) به پا بر می خواست و دخترش را می بوسید و به او خوش آمد می گفت و دستش را می گرفت و در جای خود می نشاند...  راز خود را با او در میان می گذاشت و در انجام کارها با او مشورت می کرد». (6 )

ابن صبّاغ مالکی می نویسد: «فاطمه دختر کسی است که سوره اِسراء[بنی اسرائیل]، در شأن او نازل شده است، وی همسنگ خورشید و ماه و دخت برترین انسان، میلادش پاکیزه و به اتفاق دانشمندان، بانوی بانوان است». (7 )

4- ویژگی ها و کمالات انسانی آن حضرت

الف: دانش و معرفت

آن علیا مخدّره یکی از راویان حدیث و حاملان آن بوده است، به طوری که «مُصحَف فاطمة» یکی آثار منسوب به آن حضرت هست که متأسفانه باقی نمانده است! ولی گفته می شود در اختیار حضرات ائمه ی اهل بیت(ع) بوده که به یکی پس از دیگری منتقل شده و هم اکنون در اختیار منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود(عجّل الله فرجه) می باشد.در خطبه هایی که حضرت فاطمه ی زهرا(س) بعد از رحلت جان سوز پدر بزرگوارش نبیّ مکرّم(ص) در جمع صحابه در مسجد النبیّ(ص) و در خانه ی خود ایراد فرمود، بهترین دلیل بر علم و دانش و معرفت ایشان می باشد. (8 )

ب ـ فضایل اخلاقی

صفات و کمالات اخلاقی مانند: نجابت، مروّت، سخاوت، شجاعت، بخشش، جمال و اندام موزون، نرم خویی، سعه صدر، صبر و بردباری، مهربانی، متانت، عفّت و پاک دامنی، خویشتن داری، حق گویی، حفظ اسرار، وفای به عهد و پیمان، صداقت و راست گویی، ایثار، تقوا وعبودیت، صراحت لهجه و فصاحت کلام، قناعت پیشگی، ساده زیستی، مناعت طبع، دوری از تجمّل، غرور، حِرص، غیبت، تهمت، دروغ و... بخشی از دنیای شخصیت ممتاز آن یگانه ی دوران و جگر گوشه پیامبر(ص) هست که این گونه صفات و کمالات اخلاقی و معنوی، فقط در بانوان آسمانی و ملکوتی یافت می شود.

ج ـ ایمان، خداشناسی بندگی

رسول خدا(ص) فرمود: «انّ ابنَتی فاطمة[س] ملأ اللّه قلبها وجوارحها ایماناً الى مشاشها ففرغت لطاعة اللّه». یعنی؛ خداوند دل و جوارح دخترم فاطمه[س] را عمیقاً سرشار از ایمان ساخته است و او همواره در اطاعت و فرمان برداری خداوند به سر می برد. (9 )

حضرت زهرا(س) فرزندانی را تربیت نمود که هر کدام با ایفای نقش بی نظیر خود، درس عزّت و سربلندی، عشق و وفاداری، تقوا و عبودیت، صبر و شکیبائی، شجاعت و کرامت، جهاد و مبارزه، مهر و عاطفه، ایثار وگذشت، جان فشانی در راه خدا و اسلام، صلح و مدارا و... را از خود به یادگار گذاشتند و برای مسلمانان اسوه و الگو شدند.

حسن بصری می گوید: در میان امت اسلامی، فردی نیایش گرِ و اهل عبادت از فاطمه سراغ ندارم. وی به قدری به عبادت (ذکر و رکوع و سجود و دعا) می ایستاد که پاهای مبارکش متورّم می شد و از ترس خدا در نماز نفسَش به شماره می افتاد. (10 )

د ـ جهاد و مبارزه پی گیر برای خدا

آن حضرت پس از ظهور اسلام در کنار پدر بزرگوار، مادر مکرّمه اش و بنی هاشم در حالی که کودکی دو ساله بود، به مدت سه سال در محاصره شِعب ابی طالب شرکت داشت و انواع سختی ها و مشکلات و دشواری های زندگی را با اخلاص تحمل نمود. (11 ) حدود یک سال بعد، مادر فداکار و مهربان خود را هم از دست داد.

آن بزرگوار پس از هجرت پیامبر اکرم(ص) به مدینه، به همراه چند تن از بانوان مسلمان، سختی های زیادی را نیز متحمل شد و در محله ی «قبا» به پدر ملحق گردید.در جنگ های بَدر، اُحد، أحزاب، خیبر، تبوک، فتح مکه و... همانند سایر بانوان مسلمان حضور داشت و نقش و وظیفه ی انسانی و اسلامی به جنگ جویان مسلمان و درمان آن ها و سایر خدمات را ایفاء نمود.

5 ـ ازدواج و تربیت نسل پیامبر(ص)

در سال دوم هجرت که آرامش نسبی در بین مسلمانان مدینه بر قرارشده بود، بزرگان قریش مکرر برای ازدواج با ایشان، از پیامبر اکرم(ص) خواستگاری کردند ولی نه تنها حضرت زهرا(س) نمی پذیرفت، بلکه پیامبر(ص) نیز می فرمود: «در باره ی ازدواج او منتظر فرمان خدا هستم». تا اینکه امام علیّ بن ابی طالب(ع) در حالی که بیست و یک سال سنّ داشت به خواستگاری صدیقه ی کبری (س) آمد و مورد پذیرش پیامبر(ص) و دخترش واقع شد و این ازدواج آسمانی با کمترین هزینه و ساده ترین شکل انجام شد که همواره برای انسان های دوست دار کمال و عشق و معنویت، الگو و درس آموز بوده، هست و خواهد بود. (12 )

ثمره ی این پیوند نیک و پسندیده (هم کُفو بودن) ولادت فرزندانی همانند سبط اکبر، حضرت امام حسن(ع)، سیّد الشهداء، حضرت امام حسین(ع)، حضرت زینب کبری(س)، امّ کلثوم و محسن شهید(سقط شده) می باشد که تا قیامت افرادی مانند آن ها، زائیده نشده و نخواهد شد. (13 )حضرت زهرا(س) فرزندانی را تربیت نمود که هر کدام با ایفای نقش بی نظیر خود، درس عزّت و سربلندی، عشق و وفاداری، تقوا و عبودیت، صبر و شکیبائی، شجاعت و کرامت، جهاد و مبارزه، مهر و عاطفه، ایثار وگذشت، جان فشانی در راه خدا و اسلام، صلح و مدارا و... را از خود به یادگار گذاشتند و برای مسلمانان اسوه و الگو شدند.

6 ـ بیماری،  وصیّت و شهادت

حضرت زهرا(س) بعد رحلت جان گداز پدر بزرگوارشان، حضرت محمّد بن عبدالله(ص) چند ماهی بیشتر زندگی نکرد و در این مدت نیز به قدری اشک می ریخت که ایشان را یکی از «بکّائین» شمرده اند و هیچ گاه خندان دیده نشد.(14 ) علت گریه های آن مخدرّه هم نگرانی از انحراف مسیر امت مسلمان از صراط مستقیم الهی(مسیر امامت راستین) بود که بد بختی و مشکلات مادی و معنوی از نتائج آن بـود.

روزی امّ سلمه(یکی از همسران پیامبر) بر ایشان وارد و عرض کرد: «ای دختر پیامبر(ص) چگونه صبح کردی؟». حضرت فرمود:« با غم و اندوه گذراندم!. پدرم را از دست دادم. خلافت و امامت پسر عم و شوهرم غصب شد و بر خلاف دستور خدا و رسول خدا(ص)، امامت را از او گرفتند، زیرا از او کینه داشتند، چون پدرانشان را در جنگ بدر و احد کشته بود». (15 )

گریه های فراوان او باعث ناراحتی و اعتراض مردم شد. آن بانوی نمونه اسلام، روزها دست حسینین(ع) را می گرفت و بر سر قبر مطهّر رسول خدا(ص) می رفت و پس از گریه و ندبه به نزد قبور سایر شهداء و سربازان فداکار می رفت و اشک می ریخت. حضرت امام علیّ(ع) سایه بانی برای محافظتِ ایشان از سوزش حرارت آفتاب، ساخت که به «بیت الأحزان» معروف شد. (16 )

امام جعفر صادق(ع) فرمود: «در اثر ضرباتی که قنفذ، بر پیکر نازنین حضرت زهرای مرضیّه(س) وارد ساخت، سقط جنین کرد و به آن علت، پیوسته رنجور و ضعیف می گشت تا اینکه در بستر افتاد و امیر المؤمنین(ع) و اسماء بنت عمیس پرستاری ایشان را می کردند». (17 )یک روز گروهی از زنان مهاجر و انصار به عیادتش رفتند و عرض کردند: ای دختر رسول خدا(ص) حال شما چطور است؟ فرمود: «به خدا سوگند، به دنیای شما علاقه ای ندارم. از مردانتان دل گیرم... . وای به عقیده ی سست و رأی متزلزل آن ها، چه کار بدی کردند و مستوجب غضب خدا گشتند!. در عذابِ دوزخ مخلّد شدند... . وای به حالشان، چگونه خلافت را از علیّ(ع) گرفتند. به خدا سوگند علت کنار گذاشتن او جز این نبود که از شمشیر برّان و دلاوری ایشان در راه خدا ناراحت بودند. به خدا سوگند، اگر خلافت را از او نگرفته بودند مردم را با کمال راحتی به سوی سعادت و خوشبختی هدایتشان می کرد... . کار این مردم بسی شگفت انگیز است!؟ چرا چنین کردند؟... به خدا ســـوگند نالایقی را به جای فرد لایقی قرار دادند!؟... نمی دانند که به جای اصلاح، ایجاد فساد کردند... . اکنون آماده حوادث ناگوار و منتظر شمشیرهای برنده و هرج و مرج دائم و دیکتاتوری ستم کاران باشید. بیت المال شما را غارت خواهند کرد و منابع شما را به جیب خواهند ریخت... آیا می توانیم شما را به هدایت مجبور کنیم، در حالی که خودتان از آن کراهت دارید!؟...». (18 )

آن علیا مخدّره یکی از راویان حدیث و حاملان آن بوده است، به طوری که «مُصحَف فاطمة» یکی آثار منسوب به آن حضرت هست که متأسفانه باقی نمانده است! ولی گفته می شود در اختیار حضرات ائمه ی اهل بیت(ع) بوده که به یکی پس از دیگری منتقل شده و هم اکنون در اختیار منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود(عجّل الله فرجه) می باشد.

در روایت وارد شده است که حضرت امام علیّ علیه السلام از حضرت زهراء (س) پرسید: «چرا این قدر گریه می کنی؟». عرض کرد: «برای گرفتاری آینده ی تو گریه می کنم...». فرمود: «گریه نکن به خدا سوگند، این گونه امور نزد من مهم نیست...». (19 ) پس از حدود چهل روز حزن و اندوه و بیماری سخت حضرت زهرای اطهر(س)، کسالت ایشان بیشتر شد. یک روز به همسرش امام علی علیه السلام عرض کرد:«ای پسر عموی مهربان، آثار و علائم  مرگ را در خودم مشاهده می کنم. گمان می کنم به زودی به پدرم ملحق می شوم، می خواهم وصیّت کنم». امام علیّ(ع) فرمود:« هر چه می خواهی بگو که به آن ها عمل خواهم کردم».

حضرت صدیقه ی کبری(س) وصیت های خود را به شرح زیر بیان داشت: «1 ـ ای پسر عمو، مردها بدون همسر نمی توانند زندگی کنند... خواهشمندم بعد از من با اُمامة(دختر خواهرم، زینب) ازدواج کن، زیرا نسبت به کودکان من مهربان است.2 ـ برای من تابوتی تهیه کن که در موقع حمل جنازه ام، حجم بدنم پیدا نباشد... .3 ـ مرا شبانه غسل بده و کفن کن و به خاک بسپار. اجازه نده اشخاصی که حقّم را غصب کرده اند و اذیّت و آزاری نمودند، بر من نماز بخوانند و یا به تشییع جنازه ام حاضر شوند...». (20 )

پس از رحلت جان سوز و حزن انگیزِ یگانه دختر رسول ختمی مرتبت(ص) که اسماء بِنت عُمیس تنها شاهد و گزارش گر آن می باشد، می گوید: «امام علی(ع) گریه و ناله از کودکان، زنان و علاقه مندان بلند شد و مردم از مرد و زن برای عرض تسلیت به خانه ی آن حضرت می آمدند و خواستار مشارکت در مراسم غسل و کفن و تشییع حضرت زهرای اطهر(س) بودند که امام علیّ(ع) بنا به وصیت آن حضرت، شبانه مراسم غسل و کفن را انجام داد و با حضور تعدادی از اصحاب و یاران مانند عباس، فضل، مقداد، سلمان، ابوذر، عمّار، بُریده، عقیل، حُذیفه، ابن مسعود و حسنیین(ع) پیکر پاک و مطهّر آن بزرگوار و دختر شهیده و مظلومه پیامبر خدا(ص) را در تاریکی شب، آهسته و آرام در سکوتِ مطلق شهر مدینه در مکانی مجهول(نا مشخص) به خاک سپردند. امام علیّ(ع) پس از توقف کوتاهی در کنار قبر و تهیه ی صورت هفت یا چهل قبر تازه به خاطر ترس از دشمنان، با اندوهی فراوان به خانه بازگشت. صبح که اصحاب برای شرکت در مراسم آماده می شدند، متوجه شدند که شبانه مراسم خاک سپاری دختر عزیز پیامبر(ص)انجام شده است!... ».(21 )

در باره تاریخ دقیق شهادت حضرت صدیقه ی کبری(س) در بین تاریخ نویسان اختلاف وجود دارد. برخی مانند کلینی(صاحب اصول الکافی)، طبری(صاحب دلائل الامامة)، کفعمی(صاحب مصباح)، سید مرتضی(صاحب عیون المعجزات)، سید ابن طاووس(صاحب اقبال الأعمال) و محدّث قمی(صاحب منتهی الآمال) تاریخ رحلت و شهادت را سیزدهم جمادی الاُولی می دانند.

دلیل عمده این قول هم روایتی از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «فاطمه[س] بعد از رحلت پیامبر[ص] هفتاد و پنج روز زنده بود». برخی دیگر از نویسندگان به علت روایت امام باقر علیه السلام که نقل شده، حضرت زهرا(س) بعد از رسول خدا(ص) نود و پنج روز زندگی کرد، می گویند؛ آن بزرگوار در سوّم جمادی الثانی سال یازدهم هجری به ملکوت اعلی پیوست.(22 )

7ـ معرفی برخی از منابع مفید

جهت مراجعه و تحقیق بیشتر علاقه مندان و عزیزان، تعدادی از منابع مفید(عربی و فارسی) را تقدیم می کنم. امیدوارم مورد استفاده واقع شود:

1. أعلام الهدایة؛ فاطمة الزهرا(س)« سیّدة النساء»، [جلد 3] لجنة التحقیق فی المجمع العالمی لأهل البیت(ع)، 1422ق- 1430ق .

2. پیشوایان هدایت؛ صدّیقه ی کبری حضرت فاطمه ی زهرا(س) [جلد 3]، گروه مؤلفان مجمع جهانی اهل بیت(ع)، مترجم: عباس جلالی، 1385 ش.

3. حیاة سیّدة النساء؛ فاطمة الزهراء(س)؛ دراسة و تحلیل، باقر شریف القرشی(ره)، تحقیق: مهدی باقر القرشی، 1430 ق.

4. مسند فاطمة الزهراء(س)، جلال الدین السیوطی، المطبعة العزیزیة، 1406 ق .

5. وفاة الصدیقة الزهراء(س)، السیّد عبدالرزاق المقرّم(ره)، المطبعة الحیدریة، 1370ق .

6. فاطمه زهرا(س)، بانوی نمونه اسلام، ابراهیم امینی، انتشارات شفق، 1384ش.

7. درس نامه ی حضرت فاطمه زهرا(س) از ولادت تا شهادت، مجید جعفر پور، نشر بیت الأحزان، 1390ش.

8. بیت الأحزان، شیخ عباس القمّی(ره)، ترجمه: سید محمود زرندی، 1386ش.

9. زهرا(س)؛ برترین بانوی جهان، ناصر مکارم شیرازی، نشر سرور، 1386ش.

10. فاطمه زهرا(س) مظلومه تاریخ، علی اصغر رضوانی، انتشارات صبح امید یاران، 1389ش.

11. الکلمة الغرّاء فی تفضیل الزهراء(س)، سید عبدالحسین شرف الدین العاملی(ره)، ترجمه: محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، 1362ش.

12. زندگانی فاطمه ی زهرا(س)، سید جعفر شهیدی(ره)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

13. فرهنگ سخنان حضرت زهرا(س)، محمد دشتی(ره)، عصر ظهور، قم، 1390ش.

14. تحقیقی در باره زندگانی اُمّ أبیها، صدیقه ی کبری فاطمه زهرا(س)، محمدکاظم القزوینی(ره)، ترجمه: سید محمد صالحی، نشر مهر،1390ش.

15. زندگانی حضرت زهرا(س)، احمد احمدی بیرجندی، آستان قدس رضوی(به نشر)، 1390ش.

16. فاطمة الزهراء(س)؛ وتر فی غِمد، سلیمان کتّانی، تحقیق المجمع العالمی لأهل البیت(ع)، 1432ق.

17. فدک فی التاریخ، الشهید السید محمدباقر الصدر(ره)، ترجمه: محمود عابدی، کتابخانه بزرگ اسلامی، 1360ش.

18. فاطمة الزهراء(س)؛ قدوة و اُسوة، سید محمدتقی المدرسی، موسسة الوفاء، 1402ق.

19. فاطمة الزهراء(س) امّ الامامة و سیدة النساء، محمدحسن النائینی(ره)، موسسة الوفاء، 1404ق.

20. زندگانی حضرت فاطمه زهرا(س) و دختران آن حضرت، سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات اسلامیة، 1398ق.

در پایان، ضمن عرض تسلیت شهادت بانوی کرامت حضرت صدّیقه ی زهرا(س)، یگانه دخت خاتم الأنبیاء، حضرت محمّدِ مصطفی(ص) به عموم شیعیان جهان و شیفتگان و محبّان آن بزرگوار، از خداوند بزرگ می خواهیم، توفیق شناخت بیشتر آن حضرت و الگو گیری از راه و رسم و سیره و زندگی ایشان را به همه، به ویژه بانوان عزیز مسلمان عنایت فرماید. ان شاء الله.

«سلام الله علیها یوم وُلدت و یوم اُستشهدت و یوم تُبعث حیّا»

پی نوشت:

*سوره ی احزاب آیه ی 33.

**سوره ی آل عمران آیه ی61.

***سوره ی شوری آیه ی 23.

1-  کلینی، اُصول الکافی 1: 457؛ طوسی، مصباح المتهجد3: 773؛ اربلّی، کشف الغمة...2:75؛ طبرسی، اِعلام الوری بأعلام الهدی: 90؛ طبری(ابن رستم)، دلائل الإمامة :10؛ سید ابن طاووس، اقبال الأعمال : 263؛ ابن شهر آشوب، المناقب... 3: 357؛ مجلسی، بحار الأنوار... 43:7

2-  کلینی، اصول الکافی 1: 461؛ ابن شهر آشوب، المناقب...3: 357؛ مجلسی، بحار الأنوار... 43: 16؛ درس نامه ی حضرت فاطمه(س) از ولادت تا شهادت، مجید جعفر پور 30.

3-  حاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین 3: 170؛ ابو نُعیم الإصفهانی، حلیة الأولیاء... 2: 39.

4-  طوسی، الأمالی، مجلس 1 ح3؛ اهل البیت(ع) من کتاب أعیان الشیعة...، سید محسن امین العاملی، تحقیق: المجمع العالمی لأهل البیت(ع) 1: 491.

5-  مجلسی، بحار الأنوار... 43: 19.

6-  المجمع العالمی لأهل البیت(ع)، أعلام الهدایة؛ فاطمة الزهراء(س)«سیّدة النساء» 3: 36.

7-  ابن صبّاغ المالکی، الفصول المهمّة فی معرفة الأئمة(ع) 121.

8-  ابن المغازلی، المناقب... 264؛ اربلّی، کشف الغمة...2: 176؛ طبری، دلائل الامامة 65؛آغا بزرگ الطهرانی، الذریعة... 21: 4248. ( کتاب هائی با عنوان"مسند فاطمة الزهراء(س)" از سوی نویسندگان شیعی و سنّی نوشته شده که علاقه مندان می توانند به جدیدترین آن ها به قلم استاد شیخ عزیز الله عطاردی مراجعه نمایند).

9-  مجلسی، بحار الأنوار... 43: 56.

10-  همان 43: 84 ؛ دیلمی، أعلام الدین فی صفات المومنین : 247.

11-  طبری(محمد بن جریر)، تاریخ الاُمم و الملوک 1: 426.

12-  شیخ صدوق، الخصال: 640؛ الأمالی : 474؛ مجلسی، بحار الأنوار... 43: 111.

13-  اربلّی، کشف الغمة... 1: 472؛ خطیب البغدادی، تاریخ بغداد 1: 316.

14-  ابن سعد، الطبقات الکبری 2: 85؛ طبرسی ، الإحتجاج... 1: 149.

15-  مجلسی، بحار الأنوار... 42: 156؛ یوسفی غروی(محمدهادی)، موسوعة التاریخ الإسلامی 4: 143.

16-  همان 43: 157.

17-  طبری، دلائل الإمامة 45؛ مجلسی، بحار الأنوار... 43: 170

18-  طبرسی، الإحتجاج 1: 147؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة 16: 233؛ مجلسی، بحار الأنوار 43: 161.

19-  مجلسی، بحار الأنوار 43: 218.

20-  ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب(ع) 3: 362؛ طبری، دلائل الامامة 42؛ مجلسی، بحار الأنوار... 43: 214؛ یوسفی غروی(محمدهادی)، موسوعة التاریخ الإسلامی 4: 150.

21-  مجلسی، بحار الأنوار... 43: 183.

22-  کلینی، اُصول الکافی 1: 241؛ امینی(ابراهیم)، فاطمه زهراء(س)؛ بانوی نمونه اسلام: 197


«ابن ابی الحدید» برای شرح نهج‌البلاغه 1000 بار آن را مطالعه کرد

این ابی الحدید در شرح خطبه 105 نهج‌البلاغه این چنین می‌گوید: «من سخنان و خطبه‌های صحابه را دیده و ملاحظه کرده‌ام، اما سخن و دعای هیچ کدام در تجلیل از رسول‌الله(ص) به پای دعا و تجلیل و تعظیم علی از پیامبر نمی‌رسد».

امروز 5 جمادی الثانی مصادف با سالروز رحلت ابن ابی الحدید متکلم و فقیه بزرگ مسلمان و شارح نهج‏البلاغه در سال 656 هجری قمری است.

نام اصلی وی «فخرالدین ابوحامد عبدالحمید» است که او را به عنوان ادیب، متکلم، مورخ، شاعر فقیه شافعی و اصولی معتزلی و از علمای قرن هفتم هجری می‌شناسند.

به همین منظور بر آن شدیم که در ابتدا نگاهی اجمالی به سیر تدوین نهج‌البلاغه داشته باشیم و در ادامه به استدلال‌های ابن ابی‌الحدید در اثبات اصالت نهج‌البلاغه خواهیم پرداخت:

*سیر تدوینی نهج‌البلاغه در گذر تاریخ

از تاریخ تدوین کتاب نهج البلاغه حدود هزار سال مى‏گذرد، یعنى از سال 400 هجری که مرحوم سید رضى که این کتاب را تدوین کردند و این خطبه‏ها و نامه‏ها را جمع‏آورى کردند، بیش از ده قرن می‌گذرد.

با این وجود از قرن‌های ابتدایی تاریخ اسلام، گردآوری کلمات حضرت امیر به ویژه خطبه‌های آن بزرگوار، مورد توجه بوده است.

برخی از کسانی که در کتب فهارس به عنوان جامع و گردآورنده خطب و قضاوت‌های امام علی(ع) معرفی شده‌اند، از این قرار است:

1. عبیدالله بن ابی رافع

2. زید بن وهب جهنی

3. محمد بن قیس بجلی

4. اصبغ بن نباته

5. اسماعیل بن مهران

6. ابواسحاق ابراهیم بن هاشم قمی

7. صالح بن ابی حماد رازی

7. هشام کلبی (م 206 ق)، ابن ندیم در الفهرست تصریح کرده است که وی جامع خطب امیرالمؤمنین(ع) بوده است.

9. ابراهیم بن نهمی

10. ابوالحسن علی بن محمد مدائنی (م 225 ق)

11. عبدالعزیز جلودی

12. عبدالعظیم حسنی

13. ابراهیم ثقفی (م 283 ق)

14. محمد بن خالد برقی

15. محمد بن احمد کوفی صابونی

16. محمد بن عیسی اشعری

17. جاحظ (م 255 ق)، صد کلمه از کلمات قصار حضرت را با عنوان «مطلوب کل طالب من کلام امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب» گردآوری کرده است.

این نمونه‌ای از معرفی کسانی که درصدد جمع خطبه‌ها و رسائل امیرالمؤمنین(ع) برآمدند که نشان می‌دهد گردآوری خطبه‌ها، کلمات قصار و قضایای امام علی(ع) از دوره‌های نخست مورد توجه بوده است.

بنابراین سید رضی با دسترسی به منابع پیشینیان که تعدادی از آن‌ها بیان شد و تا حمله «طغرل بیگ» به بغداد و آتش زدن کتابخانه‌ها، موجود بود، با ذوق سرشار ادبی خویش و وسعت اطلاعات بخشی از آن را گزینش کرد، به همین منظور در مقدمه کتاب می‌گوید: «... با این همه ادعا نمی‌کنم که همه سخنان امام را فراهم آورده‌ام و آنچه در این سو و آن سو بوده جمع کرده و چیزی از دست نداده‌ام. بلکه دور نیست که آنچه به دستم نیامده، بیش از این باشد که به من رسیده و آنچه در کمند جستجو افتاده کمتر از آن باشد که رمیده».

*ابن ابی‌الحدید معتزلی و شرح نهج‌البلاغه

بیان شد که کتاب نهج‌البلاغه گردآورده ابوالحسن محمد بن حسین بن موسی معروف به «سید رضی» است، این کتاب یکی از ستون روایی شیعه با صبغه ادبی - بلاغی است که از زمان تألیف تاکنون مورد توجه دانشمندان شیعه و سنی قرار گرفته و درباره آن پژوهش‌هایی صورت گرفته است.

از جمله این کارها، نوشتن شرح‌هایی است که از سوی دانشمندان بر این کتاب نوشته شده است و درباره فراوانی این شرح‌ها باید گفت که پس از قرآن کریم هیچ کتابی همانند نهج‌البلاغه مورد توجه ادیبان و شارحان حدیث واقع نشده است، با این وجود برخی از منابع از نوشتن 101 شرح کامل در زمینه نهج‌البلاغه سخن به میان آورده‌اند.

از مهم‌ترین این شروح، شرح عزالدین ابوحامد عبدالحمید بن هبة الله مدائنی معروف به «ابن ابی الحدید» است که در سال 644 قمری به درخواست ابن علقمی - وزیر معتصم عباسی - به رشته تحریر در آمد و پس از گذشت 4 سال و 8 ماه این شرح خاتمه یافت.

شرح ابن ابی الحدید از نقطه نظر کلامی، ادبی و مباحث تاریخی از شرح‌های بسیار ممتاز است که کمتر شرحی به پای آن می‌رسد، از نکته‌های قابل توجه این شرح، استفاده از منابع و مصادری است که بیشتر آن‌ها در گذر زمان از بین رفته بودند و  ابن ابی الحدید با نقل مطالب آن‌ها، این کتاب‌ها را به گونه‌ای احیا کرده است.

از نکات مهم در شرح ابن ابی الحدید، توجه این دانشمند به ویژگی‌های کلام علی (ع)، از جهت زیبایی‌های گوناگون و اعتبارسنجی آن‌ها و نیز توجه وی به شبهه‌هایی است که در انتساب نهج‌البلاغه به علی (ع) وارد شده است.

*نظر جالب شارح سنی‌مذهب نهج‌البلاغه درباره امام علی(ع)

ابن ابی الحدید افزون بر رد شبهه‌های وارده بر اصالت نهج‌البلاغه، در مواردی نیز مستقیماً به استدلال در اثبات اصالت نهج‌البلاغه دست زده و به خصوص با استفاده از وحدت سبک و اسلوب خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌های نهج‌البلاغه انتساب محتوای نهج‌البلاغه به علی(ع) را مسلم اعلام کرده است.

احتمالاً به دلیل این خدمت علمی است که برخی از دانشمندان اهل سنت مانند ابن خلکان پس از درگذشت ابن ابی الحدید، نغمه تشکیک در اصالت نهج‌البلاغه ساز کردند و این کتاب را نخست، از جهت تألیف به سید مرتضی نسبت داده و دوم، از جهت صدور محتوای آن از علی(ع)، اثری مجعول توصیف کرده‌‌اند، در صورتی که توجه به فعالیت‌های ابن ابی الحدید در شرح نهج‌البلاغه و استدلال‌های این دانشمند جای هیچ گونه تردید در انتساب نهج‌البلاغه به سید رضی و اصالت محتوای آن به عنوان سخنان امام علی(ع) باقی نمی‌گذارد.

در استدلال‌های این ابی‌الحدید در اثبات نهج‌البلاغه روش‌هایی نظیر برخورد ایجابی با اصل نهج‌البلاغه به شیوه‌های گوناگون، ذکر محاسن معنوی و علو معانی نهج‌البلاغه، منبع شناسی سخنان امام علی(ع)، ذکر زمینه‌ها و سبب صدر خطبه‌ها و نامه‌ها و ذکر اثر پذیری از کلام علی(ع) به وضوح به چشم می‌خورد.

به گونه‌ای که در شرح خطبه 105 که قسمتی از آن به ذکر ستایش علی(ع) به پیامبر(ص) است، - امام این سخنرانى را 5 روز پس از به دست گرفتن قدرت سیاسى کشور در آخر ذى الحجّه سال 35 هجرى ایراد فرمود- می‌نویسد: «من به استاد خود ابوجعفر نقیب - که فردی منصف و به دور از هوای نفس و تعصب بود- گفتم: من سخنان و خطبه‌های صحابه را دیده و ملاحظه کرده‌ام، اما سخن و دعای هیچ کدام در تجلیل از رسول خدا(ص) به پای دعا و تجلیل و تعظیم علی(ع) از پیامبر(ص) نمی‌رسد، استادم (ضمن تصدیق) گفت: غیر از علی(ع) از کدام یک از صحابه کلام مدونی وجود دارد که وصف آنان از رسول خدا(ص) را نشان دهد و آیا از آنان جز سخنانی پریشان و بی‌فایده مطلب دیگری وجود دارد و سپس گفت: علی دارای ایمانی قوی به پیامبر و ... بود».

به همین ترتیب در شرح خطبه 216 نخست به ویژگی خطبه از جهت فصاحت اشاره کرده و می‌گوید: اگر همه فصیحان عرب در مجلسی جمع شوند و این خطبه بر آن‌ها خوانده شود، شایسته است که به سجده افتند، همان گونه که شعرا در پای شعر عدی بن رقاع، به سجده افتاده‌اند و سپس در مورد علو معانی خطبه بیان می‌دارد: «من به آن کس که شایسته قسم خوردن همه مردم است، سوگند می‌خورم که در حدود 50 سال است که این خطبه را می‌خوانم، به طوری که تا به امروز بیش از هزار مرتبه آن را خوانده‌ام، من در نوبتی این خطبه را نخواندم؛ جز آنکه خوف و ترس و پندپذیری قرار گرفته‌ام در روانم پدید آمد، قلب و روحم دچار لرزه شده و ترس و لرز اندامم را فرا گرفت، هرگز در این خطبه تأمل نکردم جز آنکه به یاد مردگان از بستگان و دوستان خود افتادم و نیز این تصور برایم پدید آمد که وصف‌الحال کلام علی قرار گرفته‌ام».


تولد انسان‌های ناقص‌العقل چگونه با عدل خدا سازگار است


پس از «تغذیه» دو عامل «اصلاب پدران» و «ارحام مادران» از جهات مختلف، موجب تفاوت خَلقی و خُلقی در اولاد می‏شوند. طهارت و پاکی، شادی و غم، گرفتگی مزاج و صحت و سلامت جسمی و روحی پدر و مادر، همه و همه در خلقت فرزند دخیل‌ هستند.

خبرگزاری فارس: تولد انسان‌های ناقص‌العقل چگونه با عدل خدا سازگار است

شاید برای بسیاری از افراد پس از تماشای فیلم سینمایی «حوض نقاشی» درباره عدل خداوند سؤالاتی مطرح ‌شود از جمله اینکه چرا بعضی از انسان‏ها ناقص‌العقل‏ هستند؟ آیا این مسئله نوعی منع فیض نیست؟ و آیا منع فیض، نوعی ظلم نیست؟ آیا عدل الهی ایجاب نمی‏کند که این خلأها پر شود؟ اگر اشکال در علل اعدادی و امور زمینه‌ساز است، چرا خدای سبحان این فرد را در میان این علل قرار داده است؟ آیا اگر خدای متعال او را در میان خانواده‏ای صالح و نجیب خلق می‏کرد، او زمینه‏ی بهتری برای رشد و تکامل عقلی پیدا نمی‏کرد؟

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم یادداشتی در پاسخ به این پرسش در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است که متن آن تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

نقد و بررسی

پاسخ بخش اول:

در پاسخ به قسمت اول شبهه باید بگوییم که آنچه می‌‏تواند نقض حکمت یا عدالت باشد، تبعیض است نه تفاوت و آنچه در جهان وجود دارد، تفاوت است نه تبعیض (مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات صدرا، 1361، ص 136)

تبعیض در جایی است که دو شیء، دارای قابلیت دریافت بهره یکسان باشند، اما آن بهره، تنها به یکی از آن دو داده شود؛ ولی تفاوت آن است که دو شیء، قابلیت دریافت یکسانی ندارند و به هر کدام آنچه لایق و قابلیت آن را داشته است عطا شود.

تفاوت و اختلاف آفریده نمی‌‏شود؛ بلکه لازمه ذاتی آفریدگان است و این پندار خطاست که کسی گمان کند آفریدگار ما، بین موجودات تبعیض روا داشته است؛ بلکه لازمه قوانین ثابت و تفکیک‏ ناپذیر جهان علی و معلولی آن است که بین موجودات هستی، تفاوت‌‏هایی باشد.

برای مثال، قانون علیّت، مقتضی آن است که معلول نسبت به علت خویش از کمالات وجودی کم‏‌تری برخوردار باشد؛ هم‏‌چنین سنخیت و هماهنگی علت و معلول، ایجاب می‌‏کند که اگر علت تولد نوزاد کور یا کودن، محقق گردید، معلول متناسب با آن نیز (که همان تولد انسانی کور یا کودن است) موجود گردد. (محمد سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، جلد اول، ص 332)

عواملی که در خَلق و خُلق افراد تاثیر دارد

به جاست که در این‏‌جا به بعضی از عواملی که در خلق و خلق افراد تاثیرات شگرفی دارند اشاره شود. (این بحث، از کتاب عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، فصل پنجم ص ص 107 - 110 بر گرفته شده است)

الف) تغذیه: مواد غذاها با توجه به صلابت و لطافتشان، در قبول فیض از عالم بالا، با هم فرق می‏‌کنند. چه بسا غذاهایی موجب لطافت نطفه گردند و آن را برای قبول فیض و کمالات وجودی، مستعد سازند و از آن سو، غذاهایی موجب کدورت و ظلمت وجودی در نطفه شوند.

اینکه انبیا و مرسلین، آثار و خواص خوردنی‏‌ها را بیان فرموده‌‏اند، شاید صرف نظر طبی به خوراکی‏ها نداشته‏اند. آن‏ها نظرشان به جنبه‏ها و خواصی از مواد غذایی منعطف بوده است که موجب صفای روحی و توجه به کمال می‏باشد.

ب و ج) اصلاب پدران و ارحام مادران: این دو از جهات مختلف، موجب تفاوت خَلقی و خُلقی در اولاد می‏شوند. طهارت و پاکی، شادی و غم، گرفتگی مزاج و صحت و سلامت جسمی و روحی پدر و مادر، همه و همه در خلقت اولاد دخیل‌ هستند.

د) بعد از تولد نوزاد، نوع و کیفیت شیری که طفل از مادر می‏خورد و هم‏چنین غذاهایی که بعد از دوران شیرخوارگی استفاده می‏کند، در وجود و خصوصیات او بسیار مؤثر است.

ه) محیط و فضای رشد و پرورش کودک، در به ثمر رسیدن استعدادهای او و چگونگی آن مؤثر است؛ البته آن‏چه گفته شد، هرگز به معنای جبر نیست؛ زیرا حرف آخر را اراده خود انسان می‏زند. موارد فوق، صرفاً در زمینه و بستر اختلافات خلقی و خلقی است.

جهان منهای این تفاوت‏ها نه ممکن است و نه زیبا! نبودن این تفاوت‌ها، مساوی است با نبودن جهان؛ زیرا جهان یک واحد تجزیه‏ناپذیر است و بین اجزای آن، همبستگی و پیوستگی وجود دارد و حذف بعضی اجزا، مستلزم حذف همه اجزا است.

خلاصه آنکه پدید آمدن انواع پدیده‏ها، با شکل‏ها ویژگی‏های مختلف، تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت و تحول ماده فراهم می‏شود و گریزی از آن نیست.

پاسخ بخش دوم:

در یک مجموعه، هر جزء موقعیت خاصی دارد که بر حسب آن، کیفیت خاصی برازنده اوست و به قول شاعر: «ابروی کج راست بُدی، کج بدی» اساساً اگر اختلاف‏ها و تفاوت‏ها نباشند، از کثرت و تنوع خبری نخواهد بود؛ پس هر اختلافی، بر اساس حکمت الهی است و در جای خود لازم است.

«جهان چون چشم و خط و خال و ابروست /  که هر چیزی به جای خویش نیکوست»

اگر از ما بپرسند که خط راست بهتر است یا خط کج؟ ممکن است بگوییم خط راست؛ ولی اگر خط مورد سؤال جزئی از یک مجموعه باشد، باید در قضاوت خود توازن مجموعه را در نظر بگیریم.

چرا برخی ناقص آفریده شده؟

بعد از گذر از سؤال اول، این سؤال پدید می‏آید که حالا که لازم است در نظام کل، یکی کامل باشد و دیگری ناقص، چرا من ناقص آفریده شدم و دیگری کامل؟ چرا کار برعکس نشده است؟

به این سؤال چند گونه می‏توان پاسخ داد:

1) هیچ کس را قبل از آفرینش، حقی بر خدا نیست که او را چنین یا چنان بیافریند و یا در این آن مکان و در این یا آن زمان قرار دهد تا جایی برای عدل و ظلم داشته باشد. (محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 1 - 2، ص 197)

به تعبیر قرآن مجید: «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ؛ هیچ کس نمى‏تواند بر کار او خرده بگیرد ولى در کارهاى آنها، جاى سؤال و ایراد است.»  (انبیاء/ ‏23)

2) هر موجودی از موجودات، به مقدار ظرفیت و امکان، حق خود را دریافت کرده است.

در جهان آفرینش، به هیچ جزئی به خاطر اینکه جهان زیبا گردد، ستم نشده است. در نظام تکوین، علت نقص هر موجودی (در هر درجه از نقص که باشد) قابلیت محدود آن موجود است، نه برداشته شدن فیض و لطف. این چنین نبوده که قبلاً همه اشیا یا انسان‌‏ها یک‏نواخت بوده‏اند و خدا بین آن‏ها اختلاف بر قرار ساخته است.

قرآن، تعبیر بسیار لطیفی در این زمینه دارد: «قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏؛ گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده سپس هدایت کرده است.» (طه/‏50)

از اضافه کلمه خلق به ضمیر، استفاده می‏شود که هر چیزی خلقت خاصی دارد که مال خود اوست؛ یعنی هر چیزی فقط گونه خاصی از وجود را می‏پذیرد و بس؛ و خدا هم همان خلقت خاص را به آن می‏دهد؛ (مرتضی مطهری، عدل الهی، تهران: چاپ صدرا، 1361، ص 171)

یعنی همان گونه که شیرینی از شکر و رطوبت از آب، جدایی ناپذیر است، آن نوع خلقت هم ذاتی آن چیز است. نباید پنداشت که اشیا می‏توانستند صفتی به گونه‏ای دیگر (بهتر یا بدتر از اینکه دارند) داشته باشند و خداوند این گونه به خصوص را علی رغم آن امکانات برگزیده است.

قرآن این مطلب را با یک تمثیل لطیف بسیار عالی یعنی مثال باران و نهر بیان می‏کند: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ؛ خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانه‏اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد و از آنچه (در کوره‏ها) براى به دست آوردن زینت‌آلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن روشن مى‏کنند نیز کفهایى مانند آن به وجود مى‏آید- خداوند، حق و باطل را چنین مثل مى‏زند!- امّا کفها به بیرون پرتاب مى‏شوند، ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند [آب یا فلز خالص‏] در زمین مى‏ماند خداوند اینچنین مثال مى‏زند!» (رعد/ ‏17)

هر ظرفی به قدر گنجایش خود از رحمت خدا لبریز می‏گردد و اختلاف ظرفیت‏ها، ناشی از مصلحت و حکمت الهی است که آن هم مبتنی بر سنت‏های الهی و روابط ضروری میان علل و معلول‌ها است. نباید مراتب موجودات را در عالم هستی، از قبیل مراتب قرار دادی و اعتباری افراد، در محیط اجتماع دانست و در نتیجه، جابه‌جایی میان کامل و ناقص را امری ممکن تلقی کرد.

پاسخ بخش سوم:

آیا اگر او عقل می‏داشت، به کمالات بی‏شماری نمی‏رسید؟

به نظر می‏آید این مسئله صرفاً یک فرض است و چه بسا شاید اگر عقل داشت، از عقل خود در جهت مقاصد شیطانی بهره می‏برد و بنابراین، خداوند صلاح او را خواسته است.

عدل الهی اقتضا دارد که هر کس حسب وسع فکری و عقلانی خود و امکانات و زمینه‏های موجودش مورد محاسبه قرار گیرد؛ بنابراین کسی که در محیط فاسدی رشد می‏کند، در قبال اعمال نیکش ثواب بیش‏تری می‏برد و گناهان او نیز عقاب کم‏تری دارد تا کسی که در محیط مذهبی پرورش یافته است.

و یا در مورد ناقص‌العقل، از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «... مَنْ ضَعُفَ عَقْلُه قَلَّ بلاؤُه؛ کسی که عقلش ضعیف است، بلایش کم است» (اصول کافی، ج 2، ص 259، کتاب ایمان، کفر، باب شده ابتلاء المؤمن، ح 29) پس اشخاص کم ادراک، به مقدار ضعف عقل خود، از بلاها و امتحانات الهی، در امانند و محاسبه آن‏ها نیز آسان‏تر است.

منابع برای مطالعه‏ بیشتر

1.عدال الهی، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، بخش اول و دوم.

2.عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، مؤسسه‏ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1378، فصل پنجم.

3.آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی، ج 1 و 2، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات ، درس بیستم.


با حجاب شدم تا به خدا برسم‎

یک خواننده تازه مسلمان شده گفت: من خودم دوست ندارم به عکس‌های قبل از مسلمانی ام نگاه کنم. انسان می‌تواند توبه کند و تولد دیگری داشته باشد.

به گزارش حماسه به نقل ازگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، پایگاه خبری تحلیلی اهل بیت علیهم السلام در گفتگویی با ماشا الیلیکینا نوشت:که,می,ماشا,من,ــ,اسلام,کنم,است,خود,چه

ــ چطور شد که تمام موفقیت‌ها و درخشش‌های خود روی صحنه را زیر پا گذاشتی و به اسلام گرویدی؟

ماشا: من به لطف خداوند به سوی او گام برداشتم. این اراده خدا بود.

ــ  در زمانی که یک خواننده بودی آیا فکر می‌کردی که روزی اسلام بیاوری، روزه بگیری و به حج بروی؟

ماشا: نه ؛ حتی به ذهنم خطور هم نمی‌کرد که روزی به حج بروم و از بهترین و گواراترین آب ـ یعنی آب زمزم ـ بنوشم.

ــ آیا راهی که برای مسلمان‌شدن طی کردی، مسیری طولانی بود؟

ماشا:من دو سال است که مسلمان شده‌ام. یک روز مطلع شدم که یکی از نزدیک‌ترین دوستانم بر اثر یک حادثه در شهری دیگر به حالت کما رفته است. من نمی‌دانستم که چطور می‌توانم به او کمک کنم. آن روز برای اولین بار نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و از خدای بزرگ کمک خواستم.

روز بعد همان دوستم با من تماس گرفت و گفت: «در آن حالات بیهوشی من تو را می‌دیدم و تو خیلی زیاد به من کمک کردی!» ، من در آن لحظه بسیار گریستم ؛ زیرا برای اولین بار در زندگی‌ام بود که چیزی از خدا می‌خواستم.

ــ در حال حاضر به چه کاری مشغولی؟

ماشا: من پنج زبان اروپایی بلد هستم و در حال حاضر در مدرسه و دانشگاه تدریس می‌کنم. ضمناً برخی از نت‌های مجاز شرعی را نیز می‌نویسم.

ــ  آیا موسیقی هم گوش می‌دهی؟

ماشا:بله ؛ کارهای "گروه ریحان"، "گروه سامی یوسف" و "گروه کت استیونس" ( که پس از اسلام آوردن نام خود را "یوسف اسلام" گذاشت) را گوش می‌کنم.

ــ آیا چیزی از قرآن هم آموخته‌ای؟ آیا آمادگی داری که زبان عربی را هم به آن پنج زبان اروپایی اضافه کنی؟

ماشا:در ابتدا فکر می‌کردم که آموختن زبان عربی مشکل باشد ؛ اما آن را شروع کرده‌ام و خیلی هم آن را دوست دارم و فکر می‌کنم کلیدی برای فهم دانش برتر باشد.

ــ چرا گرایش به اسلام نسبت به ادیان دیگر بیشتر است؟ و چرا بیشتر کسانی که به اسلام می گروند از بین اهالی هنر و فعالان در کنسرت و موسیقی هستند؟

ماشا: اسلام نسبت به ادیان دیگر، محکم‌ترین اساس را دارد. تمام قواعد اسلام در زندگی کاربرد دارند. راه اسلام سعادت‌بخش است.

ــ از اینکه مسلمان شده‌ای چه احسای داری؟

ماشا:احساس خوشبختی. امروز من این فرصت را دارم که مقایسه کنم قبلاً چه بودم و حالا چه هستم. من اکنون با حیات واقعی آشنا شده‌ام، پس خوشبختم.

ــ و چه تفاوتی با قبل داری؟

ماشا:ایمان به خدا زندگی مرا متحول کرد. میل به عبادت خداوند در فطرت و وجود همه انسان‌ها نهاده شده است. من اطمینان دارم که خداوند به ما تفکر و تعقل نداده است تا بیاییم، زندگی کنیم، بخوریم، بخوابیم و بمیریم. خدا به ما فرصت زندگی کردن داده است تا به او برسیم.

ـ آیا گاهی به موفقیت‌ها و درآمد سابق خود  فکر نمی‌کنی؟ حسرت آن دوران را نمی‌خوری؟!

ماشا: آن جلوه‌ها، پس از مسلمان شدن، برایم بی‌ارزش و منفور هستند.

ــ  از اینکه آشکارا خود را مسلمان معرفی می‌کنی هراس نداری؟

ماشا: نه نمی‌ترسم. برعکس، تکلیف و وظیفه خود می‌دانم که دیگران را از راه گمراهی باز دارم و به عنوان الگویی برای آنها باشم.

ــ از اینکه عکس‌های سابقت در اینترنت هست ناراحت نیستی؟

ماشا:من خودم دوست ندارم به این عکس‌ها نگاه کنم. اما اشکال ندارد که مردم آنها را ببینند تا برایشان عبرت شود و بدانند که انسان می‌تواند تولد دیگری داشته باشد و از نو به دنیا بیاید. انسان می‌تواند توبه کند و با انجام کارهای خوب، تمام سیاهی‌های گذشته‌اش را پاک کند، ان شاء الله.

ــ اینک چه چیزی از "اسلام" می‌توانی به دیگران بگویی؟

ماشا:اسلام می‌گوید: «اگر نمی‌توانی راجع به خدا بیاندیشی حداقل سعی کن از قید خودت رهایی یابی و پلیدی‌های نفست را مهار کنی؛ رذایلی مانند خودپسندی، تکبر، حسد، ظلم، دروغ، خودستایی و خودنمایی». اگر کسی می‌خواهد به سوی اسلام گام بردارد فقط باید اندیشه کند و از فطرت خود مدد بگیرد.

ــ چه پیامی برای مسلمانان داری؟

ماشا:آرزو می‌کنم که کارهای نیک و عبادات برادران و خواهران دینی من مورد قبول خداوند متعال قرار بگیرد و رحمت خدا بر خانه‌های آنان ببارد.

ــ و برای غیر مسلمانان؟

ماشا:امیدوارم کسانی که هنوز به دین اسلام مشرف نشده‌اند لحظه‌ای به خود بیایند و فارغ از انبوه اطلاعات پوچ و بیهوده‌ای که چشم و گوش مردم این عصر را فرا گرفته است کمی اندیشه کنند.

اسامی حاضران در خانه حضرت زهرا(س) هنگام تعرض مهاجمان


حجت‌الاسلام احمد عابدی رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم به مناسبت ایام فاطمیه یادداشتی را با عنوان «آتش در خانه وحی» نوشته و طی آن اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(س) و حاضران در این خانه را نام برده است.

خبرگزاری فارس: اسامی حاضران در خانه حضرت زهرا(س) هنگام تعرض مهاجمان

خانه امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه زهرا(س) تنها خانه‌ای بود که یک درب به داخل مسجد النبی(ص) و یک درب به بیرون داشت.(و سدّ الابواب الّا بابه)

این خانه چند بار مورد تعدّی و حرمت‌شکنی قرار گرفت، عبدالملک مروان این خانه را تخریب کرد (مناقب ابن شهر آشوب، جلد 2، صفحه 211) و در موقع اخذ بیعت برای خلافت خلیفه اول و برای تثبیت موقعیت او این خانه مورد هجوم واقع شده و به آتش کشیده شد.

مسعودی در «اثبات الوصیة» صفحه 123 گوید: فهجموا علیه و اُحرقوا بابه.

* مشهور بودن آتش زدن خانه فاطمه(س) و استناد عبدالله‌بن زیبر به آن

آتش زده شدن خانه حضرت فاطمه(س) چنان معروف و مشهور بوده که وقتی عبدالله بن زبیر بر شهر مکه مسلط شد، اعلام کرد: هر کس با من بیعت نکند خانه او را آتش می‌زنم، آن گونه که خانه فاطمه را آتش زدند و سپس حسن بن محمد بن حنفیه که بیعت نکرده بود را دستگیر و زندانی کرد و خانه او را آتش زد و بنی‌هاشم را در شعب جمع کرده و می‌خواست آن‌ها را زنده زنده در آتش بسوزاند.(مروج الذهب، جلد 3، صفحه 77)

این هم یک نوعی آزادی و دموکراسی است که اول بر حکومت مسلط شوند و سپس شروع به بیعت گرفتن کرده و هر کس مخالف باشد، باید خانه او را آتش زده و اهل خانه نیز در آتش سوزانده شوند! در شهر مدینه تمام مردم انصار- که اکثریت شهر بودند- و بخش عمده‌ای از مهاجر طرفدار حضرت علی(ع) بودند، اینان که اکثریت را تشکیل می‌دادند مخالف بیعت با خلیفه اول بودند و چون حکومت آنان مشروعیت الهی نداشت سعی کردند مشروعیت مردمی را با تهدید و تطمیع دست و پا کنند.

کسی که بعداً خودش خلیفه شد به درب منزل حضرت علی(ع) آمد - در حالی‌که حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) و طلحه و زبیر و عده‌ای از بزرگان قبایل مهاجر و انصار داخل منزل بودند و از بیعت خود داری می‌کردند- و گفت: یا برای بیعت با ابوبکر بیرون می‌آیید و یا آنکه خانه را با اهل آن به آتش می‌کشم، زبیر شمشیر خود را برهنه کرد و از منزل بیرون آمد ولی مهاجمان به خانه، او را سنگ باران کرده و سپس او را دستگیر کردند.(تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 443).

و این گونه مخالفان را سرکوب کردند. آنان که طرفدار مشروعیت الهی و خواهان اجرای دستورات رسول خدا(ص) بودند مورد تهدید و آتش زده شدن خانه و فرزندان شدند و نوع جدیدی از دموکراسی پایه ریزی شد که امروزه نیز شبیه آن در کشور بحرین و عربستان مشاهده می شود.

* اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(س)

1- خلیفه اول، وی موقع مرگ خود از این تهاجم اظهار تأسف می‌کرد، بنابراین معلوم می‌شود به دستور او انجام شده است.(شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، جلد 6، صفحه 51).

2- خلیفه دوم (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 433 و کنزالعمال جلد 5، صفحه 651).

3- اسید بن حضیر ( الامامة و السیاسه جلد 1، صفحه 11) نام وی را برخی اسید بن حصین گفته‌اند. (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370).

4- سلمة بن سلامة (شرح نهج البلاغه، جلد 6 ، صفحه 47)

5- ثابت بن قیس خزرجی (همان مدرک)

6- خالد بن ولید (همان مدرک).

7- محمد بن مسلمة (همان مدرک، صفحه 48).

8- بشیر بن سعد (احتجاج، جلد 1، صفحه 414 و اختصاص مفید، صفحه 185).

9- مغیرة بن شعبه (همان مدرک).

10- ابوعبیدة بن جراح (اختصاص مفید، صفحه 185)

11- سالم مولی ابی حذیفه (همان مدرک)

12- معاذ بن جبل (الوافی بالوفیات، جلد 6 صفحه 17. ملل و نحل، جلد 1 صفحه 5. الامامة و السیاسة، جلد 1 صفحه 12).

13- قنفذ (همان مدرک)

14- عثمان (اختصاص مفید، صفحات 184 و 187)

15- عبدالرحمن بن عوف (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68. البدایه و النهایه، جلد 5 ، صفحه 250. سیر اعلام النبلاء، صفحه 26)

16- زیاد بن لبید (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68)

17- معاویه بن ابی‌سفیان (وقعه صفین، صفحه 163)

18- عمروبن عاص (همان مدرک).

19- زید بن اسلم (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370).

اینان کسانی هستند که نام خود را بر پیشانی تاریخ به عنوان «مهاجمان و آتش زنندگان به خانه وحی» ثبت کردند.

و اما برخی از کسانی که داخل منزل بودند عبارتند از:

1- حضرت علی(ع)

2- حضرت فاطمه زهرا(س)

3- امام حسن(ع)

4- امام حسین(ع)

5- زبیر (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 443)

6- طلحه (همان مدرک)

7- ثابت بن قیس (شرح نهج البلاغه، جلد2، صفحه 50)

8- سعد بن ابی‌وقاص (همان مدرک)

9- مقداد (همان مدرک)

10- سلمان (کتاب سلیم، جلد 2 ، صفحه 580).

11- ابوذر (همان مدرک)

12- عباس بن عبدالمطلب (الامامة و السیاسة، جلد 1، صفحه 11)

13- اکثر بنی هاشم، ابن ابی الحدید یک مرتبه گفته جمهور هاشمیین و سادات داخل خانه بودند (شرح نهج البلاغه، جلد 6 ، صفحه 48) و یک مرتبه گفته مردمی از بنی‌هاشم داخل خانه بودند(شرح نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 56).

به هرحال جای این سؤال باقی است که حکومتی که مشروعیتی نداشت و هنوز عده زیادی با آن بیعت نکرده بودند، چگونه حق داشت خانه وحی را به آتش کشد، انسان‌های بی‌گناه بلکه معصوم را بکشد و عده‌ای را تهدید و مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار دهد؟ و چگونه عده‌ای این گونه حکومتی را جانشین حکومت رسول خدا(ص) می‌دانند؟ امیرالمؤمنین علیه‌السلام خلیفه و جانشین حکومت رسول خدا است که می‌گوید: اگر همه دنیا را به من بدهند در برابر آنکه به مورچه‌ای ستم کنم هرگز نخواهم پذیرفت.


روایت یک کشیش از زیارت حرم امام علی(ع)

هیاتی به نمایندگی تعدادی از کشورهای اتحادیه شوروی سابق پس از زیارت از مرقد مطهر امام علی(ع) با تاکید بر اینکه مطالب زیادی درباره شخصیت امام علی(ع) در کتاب ها خوانده اند، از جلال و معنویت حرم مطهر امام علی ابراز شیفتگی و شگفتی کردند.

به گزارش جام، «یورگی واسلاف» کشیش روسی و رئیس هیات بازدید کننده از حرم مطهر امیرالمومنین علیه السلام در گفتگو با خبرگزاری نون عراق با اشاره به اینکه این هیات به نمایندگی از کشورهای روسیه، اوکراین و شماری از کشورهای اتحادیه شوروی سابق به این سفر گردشگری اعزام شده است، اظهار داشت: سفرمان را در چارچوب سفر گردشگری به عراق از شهر نجف آغاز کرده و به زودی به کربلا و دیگر شهر های مقدسه این کشور که درای آثار اسلامی و تاریخی است نیز خواهیم کرد.
وی افزود: سفر به نجف اشرف و زیارت حرم مطهر امام علی(ع) حکایتی افسانه ای محسوب می شود که تلاش می کنم آن را باور و درک کنم.
این کشیش روسی ارتدوکسی با بیان اینکه در تاریخ اروپا درباره امام علی(ع) می خواندیم اما هرگز ایشان را ندیدیم و با اشاره به اینکه ملت ما تا به امروز در باره این مکان تنها از طریق حکایت ها و تاریخ اروپا کسب اطلاع می کردند، بیان داشت: ما از زیارت این مکان معنوی و ایمانی به شدت شگفت زده شده ایم.
کشیش واسلاف ادامه داد: پس از آگاهی میدانی از این مکان مقدس و طرح ها و آثار دینی شگفت انگیز آن، گفت: تصمیم گرفته ام هنگام بازگشت با الهام از این مکان مقدس، کلیسایی کامل بنا کنم.
براساس گزارش پایگاه خبرگزاری نون عراق، اعضای این هیات گردشگری که برای اولین بار است وارد این شهر مقدس می شوند، از زیارت حرم مطهر امام علی(ع) و فضای روحانی و معنوی آن ابراز خوشحالی کرده و تاکید کردند که تمامی آنچه در این مکان دیده اند را برای اقشار مختلف ملت روسیه بازگو خواهند کرد.
گفتنی است: مسئول بخش اطلاع رسانی و روابط عمومی آستان قدس علوی این هیات روسی را در زیارت حرم مطهر امام علی(ع) همراهی کرد و شرحی کامل از حرم و جایگاه مقدس، تاریخی و باستانی آن و همچنین گزارشی از مراحل توسعه و طرح های زیربنایی آن به هیات مذکور ارائه داد.

جدول برنامه تجمعات عزاداران فاطمیه

برنامه تجمعات عزاداران فاطمیه در روز شهادت حضرت زهرا(س) به شرح ذیل می باشد:

 

میدان بهارستان میدان فاطمی مصلای تهران

سخنران: -

مداح: ذاکرین اهل بیت علیه السلام

زمان: یکشنبه 25 فروردین از ساعت 10:00 صبح

مکان: میدان بهارستان

(هیئات دلریش ، فاطمیون ،  اول مظلوم عالم ، ائمه ی بقیع و ... )

سخنران: آیت الله کاظم صدیقی

مداح: سید مجید بنی فاطمه ، عبدالرضا هلالی ، امین مقدم ، روح الله بهمنی

زمان: یکشنبه 25 فروردین از ساعت 13:00

مکان: میدان فاطمی

سخنران: حجت الاسلام پناهیان

مداح: حاج سعید حدادیان ، حاج علی مهدوی نژاد
زمان: یکشنبه 25 فروردین از ساعت 10:00 صبح

مکان: مصلای تهران

میدان امام حسین علیه السلام تجمع مکان: میدان منیریه

سخنران: -

مداح: حاج احمد واعظی ، امین مقدم ، سید محمد جوادی

زمان: روز یکشنبه 25 فروردین از ساعت 11:00

مکان: میدان امام حسین علیه السلام

سخنران: حجت الاسلام زحمتکش

مداح: حاج علی مشکینی و کربلایی حیدر خمسه

زمان: 25 فروردین از ساعت 16:00

مکان: انتهای اتابک ، تقاطع منصور و اتابک

سخنران: -

مداح: ذاکرین اهل بیت علیهم السلام
زمان: یکشنبه 25 فروردین از ساعت 17:30

مکان: میدان منیریه

مکان: میدان امام خمینی رحمة الله علیه از مسجد اعظم تجریش امامزاده یحیی علیه السلام

سخنران: حجت الاسلام تقوی

مداح: حاج رضا هلالی، حاج سید مجید بنی فاطمه و دیگر ذاکرین

زمان: یکشنبه 25 فروردین از 16 حرکت دسته عزاداری از میدان فردوسی

به سمت میدان امام

ساعت 17:30

سخنران: -

مداح: محمد حسین پویانفر

زمان: یکشنبه 25 فروردین از نماز ظهر

مکان: از مسجد اعظم تجریش به سمت آستان مقدس امامزاده صالح تجریش

سخنران: -

مداح: -
زمان: یکشنبه 25 فروردین از ساعت 16:30

مکان: خیابان ری ، خیابان آبشار ، امامزاده یحیی علیه السلام

(ویژه خواهران)

میدان صادقیه

مداح: حاج سعید حدادیان ، محمدحسین حدادیان ، حاج احمد نیک بختیان
سخنران:
حجت الاسلام شریعتی
ساعت 10 صبح

ک

نماز شب را چگونه می خوانند؟

وبلاگ نماز شب نوشت: در بین نوافل، نماز شب از فضیلت بیشتری برخوردار است و در قرآن درباره آن تأکید و سفارش بسیار شده است.

1. نماز شب و فضیلت آنمی,شب,نماز,است,خدا,فرمود,باشد,وقت,که,شود
الف: از منظر آیات:
در بین نوافع، نماز شب از فضیلت بیشتری برخوردار است و در قرآن درباره آن تأکید و سفارش بسیار شده است. خدای متعال به پیامبرش می فرماید: مقداری از شب را به تهجد بپرداز این برای تو مستحب است شاید خدا تو را به مقام برگزیده ای مبعوث گرداند [1]و در تعریف بندگان خاص الهی می گوید: کسانی که شب را برای پروردگارشان در حال سجده و قیام بیتوته می کنند [2]و در توصیف مؤمنین می فرماید: شبها پهلو از بستر خواب جدا کنند و با بیم و امید خدای را بخوانند و از آنچه به آنها دادیم انفاق کنند، پس کسی نمی داند چه نعمتهایی که موجب چشم روشنی آنها می شود و در پاداش اعمالشان ذخیره شده است [3]
ب: از منظر روایات: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خدای متعال به دنیا وحی کرد که خدمتگزارانت را به تعب بینداز و تارکین خودت را خدمت کن هنگامی که بنده خدا در تاریکی شب با پروردگارش خلوت و مناجات می کند خدا قلبش را نورانی می گرداند، وقتی می گوید: یارب یارب از جانب خدا گفته می شود: لبیک عبدی، هر چه می خواهی طلب کن تا عطا کنم و خدا به فرشتگانش گوید... شما شاهد باشید که بنده ام را آمرزیدم.[4]
و رسول خدا (ص) فرمود: اشراف امت من حاملین قرآن و شب زنده داران هستند [5]و هم فرمود: آن قدر جبرئیل درباره نماز شب به من سفارش کرد که گمان کردم نیکان امت من شب را نخواهند خوابید [6]و باز فرمود: دو رکعت نماز در وسط شب از دنیا و ما فیها نزد من محبوبتر است.[7]
آثار نماز شب در روایات:
امام صادق (ع) فرمود: نماز شب صورت را زیبا و خلق را نیکو و انسان را خوشبو می کند، رزق را زیاد و قرض را ادا می کند و اندوه را برطرف می سازد و چشم را جلا می دهد. [8]پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمود: نماز شب وسیله ای است برای خوشنودی خدا و دوستی ملائکه، نماز شب سنت و روش پیامبران و نور معرفت و ریشه ایمان می باشد. بدن را آرامش می دهد و شیطان را خشمگین می کند سلاحی بر علیه دشمنان و وسیله ای است برای اجابت دعا و قبول شدن اعمال، روزی انسان را توسعه می دهد شفیع بین ملک الموت و نمازگزار می شود، چراغ و فرش قبر و جواب (دو فرشته) منکر و نکیر می باشد. در قبر تا قیامت مونس و زائر نمازگزار خواهد بود نماز بر سرش سایه می افکند، تاجی برسرش و لباسی بر بدنش می گردد، نور پیش رویش حائل بین او و آتش دوزخ خواهد بود، برای مؤمن حجتی است نزد خدا و وسیله سنگین شدن میزان اعمال و حکم عبور بر صراط و کلید بهشت می باشد زیرا نماز تکبیر است و حمد و ستایش و تسبیح و تمجید و تقدیس و تعظیم و قرائت و دعا و البته بهترین اعمال خواندن نماز در اول وقت آن است [9]
2 . کیفیت نماز شب
الف: وقت نماز شب: از نصف شب تا فجر صادق (اذان صبح) وقت نماز شب است و نماز شب در سحر از فضیلت بیشتری برخوردار است و تمام ثلث آخر شب سحر محسوب می شود و بهترین وقت سحر هم نزدیک فجر صادق است و بهتر از

 

و: چنانچه مقداری از نماز شب را خوانده باشد و اذان صبح (طلوع فجر) سر رسد می تواند بقیه نماز شب را هم به نیت اداء بخواند.
ه: اگر وقت کم باشد می تواند تنها شفع و وتر را بخواند و اگر کمتر وقت داشته باشد تنها شفع را بخواند.
ج: خواندن دو رکعت نافله صبح از شفع و وتر افضل است.
د: برای عمل به اعمال مستحبی دیگر در نماز شب به کتب مبسوطه رجوع فرمائید.
(با استفاده از تحریر الوسیله ج 1 ص 123 حضرت امام خمینی ره و کتاب خودسازی (تزکیه و تهذیب نفس) آیت الله ابراهیم امینی ص 281 ـ 279).

باز هم سوء استفاده از مهدویت

سوء استفاده ی سودجویان و عوام فریب ها از غیبت امام دوازدهم شیعیان، مسئله ی تازه ای نیست. از سال های شروع غیبت کبری این سوء استفاده ها آغاز شد. افراد زیادی در تاریخ خود را مهدی موعود نامیدند و افراد زیادی هم خود را در ارتباط با مهدی موعود (عج) معرفی کردند.که,های,می,است,ها,سوء,استفاده,خود,عج,هم

به گزارش حماسه به نقل ازسیرنیوز، علمای شیعه از آغاز غیبت کبری تا به امروز همواره با این سود جویان و کسانی که از احساسات پاک مردم سوء استفاده می کنند، برخورد کرده اند و آن ها را دروغگو و کذاب نامیده اند. مانند واکنش های آیت الله کورانی در سال های اخیر و نظر ایشان درباره ی دروغ های رواج یافته در این سال ها.

در چند سال اخیر، بازار دروغ گویی و عوام فریبی بسیار گرم شد. بارها در اخبار خوانده و شنیده ایم که مدعیان دروغین را بازداشت کرده اند. آن چه بسیار مایه ی تاسف است و قلب شیعیان و دوست داران امام عصر (عج) را به درد آورده است، نفوذ بعضی از این افراد به قدرت های اجرایی است. بارها از تریبون های مختلف، سخنان و حرف هایی گفته شده است که طبق نظر بسیاری از فقهای برجسته ی شیعه، این سخنان و ادعاهای ارتباط با حضرت مهدی (عج)، مصداق دروغگویی و دشمنی با خداست. متاسفانه این روند هم چنان ادامه دارد!

چند روز پیش هم یکی از کسانی که دارای پست و مقام است در اظهاراتی عجیب گفته بود که: حکم ریاست و مسئولیتش بر سازمان... را از دست صاحب عصر (عج) گرفته است!

متاسفانه این اظهارات نسنجیده و دشمن شاد کن هم چنان ادامه دارد.

اگر به آرشیو رسانه ها در چند سال اخیر رجوع کنیم، می بینیم که از همان آغاز تا کنون، رسانه های زیادی با این سوء استفاده مبارزه کرده اند.

آسیب ها و عواقب سوء استفاده از مهدویت

در پاسخ به اظهارات مقامی که معتقد است حکم ماموریت خود را از دست امام عصر (عج) گرفته است، توجه او را به چند نکته جلب می کنم.

اولین تاثیر منفیی که این نوع ادعاها در پی دارد، دین گریزی بخشی از جوانان جامعه است. جوانانی که مدام زیر رگبار تبلیغات رسانه های خارجی و تهاجم فرهنگی هستند، با دیدن این سوء استفاده ها و با دیدن این نوع افراد در راس امور سازمان ها و ... توان تفکیک را از دست می دهند و این اعمال را به پای دین خواهند نوشت.

جوانی که هر روز با بی درایتی و بی برنامگی برخی از مسئولان در زمینه ی اقتصاد و کار و مسکن و ... مواجه می شود و این نوع اظهارات را هم می شنود، بین گرفتاری های اقتصادی خود و این مسائل ارتباط برقرار می کند و دین گریز می شود. آیا به راستی، افراد این حق را دارند که خود را به دنبال امام عصر (عج) منتسب کنند؟ آیا می خواهند سوء مدیریت خود را با سوء استفاده از مقدسات مردم توجیه کنند؟ چه کسی باید پاسخگو باشد؟

دومین آسیب این نوع اظهارات هم بسیار سنگین است. این آسیب به تکراری شدن سوء استفاده ها و ریختن قبح این دروغ ها منجر خواهد شد. از فردا کسانی هم این رویه را دنبال خواهند کرد و قبح دروغ و انتساب های دروغین به امام عصر (عج) شکسته خواهد شد.

مردم از برخی افراد که در سمت های اجرایی فعالیت می کنند انتظار ندارند حرف های شبه دار بشنوند انان انتظار دارند که این افراد تخصص و تعهد را در کنار هم داشته باشند و بی ریا برای مردم تلاش کنند ، نه آن که خود را با امام زمان (عج) منتسب بداند. واضح است که حکم ریاست هر مسئولی را مقام مافوق او صادر می کند، چرا با این همه وضوح باید از مقدسات سوء استفاده کرد؟ آیا نباید عواقب این سخنان را سنجید؟

سومین آسیب، آسیبی سیاسی است. در این چند سالی که بازار این نوع دروغ ها داغ شده است، رسانه های ضذ انقلاب در این باره مانور بسیاری داده اند. این نوع سوء استفاده از مقدسات، خوراک خبری رسانه های ضد انقلاب را تامین می کند.

باید به مسئولانی که بدون در نظر گرفتن تاثیرات حرف های خود، هر حرفی را بر زبان می آورند،یادآوری کرد که یک روز دوران ریاست آن ها تمام می شود اما تاثیرات حرف های شان به این زودی تمام نخواهد شد.

شرح فرازی از خطبۀ حضرت زهرا(س)

حجت الاسلام عبدالرحیم بیرانوند: شاید بارها و بار ها نام خطبه معروف بی بی دو عالم حضرت صدیقۀ کبری فاطمۀ زهرا(س) را شنیده و یا آن را دیده و خوانده باشیم. خطبه ای که بزرگان شرح های زیادی بر آن نوشته اند، اما گاه مطلبی یا چیزی به خاطر معروفیت و در دسترس بودن آن، باعث می شود که آن را نبینیم یا اینکه نسبت به آن دوچار یک نوع روزمرگی شویم.که,می,است,فاطمه,ای,بر,من,خود,پس,مردم

حماسه به نقل از598:در اهمیت این خطبه همین بس که اگر شیعه و سنی، بدون تعصب و با انصاف در آن تدبُّر کنند قطعاً حقایق عظیمی بر آنان مکشوف خواهد شد و به نتایج مطلوبی از وقایع پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام دست پیدا خواهند کرد. خطبه ای که تنها ده روز پس از وفات رسول خدا(ص) توسط تنها یادگار آن حضرت در مسجد پیامبر قرائت گردید. یادگارِ پیامبری که مکرّر و به اندک مناسبتی دخترش فاطمه را ستایش می فرمود. دختِ پیامبری که وقتی وارد می شد پیامبر جلو پایش بلند می شد و پیشانی اش را می بوسید آن گاه می فرمود: «فاطمه پاره ی تن من است! و دل و جانِ درون من است. پس هر کس او را بیازارد، مرا آزارده و هر کس مرا آزار دهد،خدا را آزار داده است.»(1)

اما این خطبه را با واقع نگری و مطالعه در روایات دیگر و گوشه های تاریخ باید از حدّ یک سخنرانی حماسه ای و یا اظهار مصیبت و شکایت از این که اوضاع عادی که در عصر حیات پیامبر وجود داشته و پایان یافته است خارج کرد، حتی نباید به عنوان اعتراض به سیاست مالی و اقتصادی دولت انتخابی – که بر اساس شورا شکل یافته – یا به عنوان موضوع شخصی، یعنی درخواست مساحتی از زمین که ذخیره اقتصادی یک خانواده است و یا نزاع مادی بر سر سرزمین معین به اسم «فدک» و یا دست یابی به سرزمین «غله خیز» تلقی کرد، بلکه «فدک»، رمز قیامی تاریخی است که از حدود حجاز گذشته و پایه ریز حکومت جهانی می باشد.«فدک»، انقلابی است که تاریخِ پس از خود را تشکیل خواهد داد. فدک، انقلاب علیه سیاست دولتِ وقت و برای برگرداندن خلافت عظمای الهی و اصلاح ملتی است که با نادیده گرفتن همه ی زحمات و خون دل ها می خواهد به جاهلیّت نخست برگردد. اگر در طی خطبه صحبتی از مطالبه ی میراث و یا نحله (پیش کشی) به میان آمده مربوط به آن مقداری است که مرتبط به زعامت کبری و حکومت جهانی می شود و به عبارت واضح تر صحبت از اسلام و کفر و نفاق و مسئله نص و شورا است. قسمت عمده ی خطبه مُعرِّف وجود مقدس امیرالمومنین(ع) و یادآورِ فداکاریها و جان فشانی ها و مقاومت های علی (ع) در ایجاد اسلام و دوران ضعف آن و نیز مشخص کننده حق مسلّم اهل بیت (ع) و چگونگی بازگشت جاهلیت در لباس اسلام و نیز چگونگی از دست رفتن سعادت مسلمانان و سپردن کاری به این عظمت به دست نا اهل و گرفتاری در فتنه ای بزرگ است.

اما همانطور که ذکر شد تنها ده روز پس از وفات پیامبر (ص)(2) آنگاه که صدیقۀ کبری فاطمه (س) همۀ شهود و دلایل خود را در مطالبه ی حقش «فدک» ارائه کرد و جناب ابوبکر از پذیرش آنها خوداری نمود و چیزی از ماترک رسول خدا(ص) و بخشش او را به وی، باز پس نداد، آن بانو تصمیم گرفت که موضوع را در برابر همه ی مسلمانان مطرح کند و اصحاب و یاران پدرش را به یاری طلبد. از این رو بنا به گفته ی محدثان و مورخان، رو به سوی مسجد پیامبر(ص) آورد.(3)

علّامه عسکری در کتاب «سقیفه» به نقل از ابوبکر جوهری در شرح این واقعه چنین می نویسد:

وقتی فاطمه دریافت که ابوبکر تصمیم دارد که فدک را به او باز پس ندهد،روسری خود را بر سر کشید و چادری بر خود پیچید و به میان گروهی از زنان از بستگانش ،در حالی که دامن پیراهنش پاهای شریفش را پوشانده بود و همچون پیامبر خدا (ص) قدم بر می داشت،به مسجد درآمد و بر ابوبکر که در میان گروهی فشرده از مهاجر و انصار و دیگران نشسته بود، وارد شد. پس ، پرده ای پیش رویش کشیدند. آنگاه (صدیقۀ کبری حضرت زهرا) ناله ای از دل کشید که مردم را سخت منقلب کرد و به شدت به گریه انداخت و مجلس متشنج شد.پس اندکی درنگ کرد تا جوشش آنان فرو نشیند و ناله ها و خروششان به آرامی گراید. سپس، سخن را به سپاس و ستایش خدای عزّ و جلّ گشود و درود بر پیامبر خدا فرستاد و سپس گفت:(4)

ثُمَّ قالَت:

ایّهاالناسُ. أنَا فاطِمةُ و أبی مُحَمَّد. أقُولُها عَوداً عَلی بُدءً. « لَقَد جاءکُم رَسُولٌ مِن أنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیکُم بِالمُوءمِنینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» توبه 129- فَإن تَعرَفوُهُ تَجِدُوهُ أبِی دُونَ آباتکُم. وَ أخابنِ عَمِّی دُونَ رِجالِکُم. فَبَلَغ النِّذارَة. صادِعاً بِالرِّسالةِ.مائِلاً عَن مَدرَجَةِ المُشرِکینَ. ضارِبَاً لِثَبَجِهِم،آخِذاً بِکَظمِهِم. یَهشِمُ الأصنامَ وَ یَنکُثُ الهامَّ

«سپس گفت: مردم. چنانکه در آغاز سخن گفتم:من فاطمه ام و پدرم محمد (ص) است « همانا پیغمبری از میان شما بسوی شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود، و به گرویدنتان امیدوار و بر موءمنان مهربان و غمخوار» (توبه 129). اگر او را بشناسید می بینید او پدر من است، نه پدر زنان شما. و برادر پسر عموی من است نه مردان شما. او رسالت خود را به گوش مردم رساند. و آنانرا از عذاب الهی ترساند. فرق و پشت مشرکان را بتازیانه ی توحید خست. و شوکت بت و بت پرستان را در هم شکست.»(5)

اما قصد نگارنده از این مختصر نه شرح تمام آن چیزی است که آن روز در تاریخ صدر اسلام گذشت و نه شرح تمام خطبۀ حضرت(س)، که علما و بزرگان اسلام بر آن شرح های بسیار و وزینی نوشته اند بلکه پرداختن و تأمل در این فراز از خطبه است که بانوی دو عالم (س) خود را به مردم این چنین معرفی می کنند: ایّهاالناسُ. أنَا فاطِمةُ و أبی مُحَمَّد. أقُولُها عَوداً عَلی بَدءً.

حال پرسش اساسی این است که براستی چرا حضرت صدیقۀ کبری(س) باید خود را برای مردم به اسم و نَسَب معرفی کند؟ آیا مردم فاطمه و پدرش رسول الله را نمی شناختند؟ مگر نه آنکه مردمی که فاطمه برایشان سخن می گفت مسلمان بوده اند و دین خود را از پدر او داشتند؟ و در مسجدی نشسته بودند که مُزیَّن به نام پدرش بود؟ و مگر نه آنکه خلیفه ای که در مسجد حضور داشت و مخاطب اصلی سخنان صدیقۀ کبری(س) بود، به تازگی بر جای پدرش تکیه زده و خود را جانشین پیامبر خدا می داند؟! پس چرا باید فاطمه بگوید: ای مردم من فاطمه ام و پدرم محمد(ص) است؟

آنچه در پاسخ مجموع این سوالات به نظر نگارنده می رسد این است که: یقیناً این نوع معرفی کردن نه یک معرفی ابتدایی و برای شناساندن خود به مخاطبان و یا بیگانگانی است که او را هرگز ندیده و نمی شناسند بلکه گوشزد و تلنگری است برای آنان که اتفاقاً او و نَسَبَش را به خوبی می شناسند اما عوامل و اتفاقات گوناگون باعث یک سری محافظه کاری، مغالطه کاری و مصلحت اندیشی های نفسانی در وجودشان گردیده است و حاضر شده اند به هر قیمتی که شده چشم بر روی واقعیت ها و حقایق عالم ببندند.شاید هیچ گاه نمی دانستند که با سکوت مصلحت گونۀ خویش قرار است چه خیانت عظمایی در حق اسلام و آینده اسلام کنند. که «إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم» سوره رعد آیه 11

به قول مرحوم، علامه دکتر شهیدی (ره): «این سخنان (فاطمه) در آن روز در حقیقت اعلام خطری بود. خطری که نه تنها مهاجر و انصار، بلکه رژیم حکومت و آینده ی نظام اسلامی را تهدید می کرد. آنروز مردم پایان کار را نمیدیدند. ندانستند که مهتری از قریش به خاندان امیه و سپس به فرزندان ابوسفیان و تیره حکم بن عاص و مروانیان می رسد. و سرانجام آتشی سر می زند که سراسر شرق و سپس حجاز و شام و مغرب اسلامی را فرا می گیرد... دوران امتیاز های قبیله ای و نژادی تجدید گردید. دو دستگی و بلکه چند دستگی چهره ی زشت خود را نمایان ساخت . دیگر بار قحطانی و عدنانی رو در روی هم ایستادند و چنان بهم افتادند که گویی ایام العرب از نو زنده گشته است.» (6)

بنابراین صدیقه کبری(س) با معرفی خود و اصل و نَسَبَش می خواهد تا مردم بدانند که چه کسی و با چه فضایلی و دارای چه جایگاه و مقامی در مقابل آنهاست و می خواهد تا با معرفی خویش - که همانا سیدة النساء العالمین مِن الأوّلین و الآخرین و صدیقۀ کبری و تنها فرزند پیامبرشان است – با رهنمود های حکیمانه اش، مردم را از خواب غفلتی که در آن به سر می برند، بیدار نماید.

نکتۀ دیگر آنکه در این فراز حضرت(س)، از واژه «یا ایّها الناس» استفاده می نماید نه مثلاً از واژۀ «ایّهاالمومنون» و «ایّهاالمهاجرین» و «ایّهاالأنصار»، تا شامل همۀ طوائف و قبائل از زن و مرد و از سیاه و سفید، عرب و عجم ، کافر و مومن ،منافق و مسلمان باشد. یعنی ای مردم، هر مسلکی که دارید آیا میدانید چه کسی با شما سخن می گوید؟ منم فاطمه دختر پیامبر!

اما در جهت تبیین و روشن شدن هرچه بیشتر مطلب فوق الذّکر، سری زدیم به شرح هایی که برخی از بزرگان دین و مذهب بر این خطبۀ شریفه نوشته اند، در این بین باید اشاره ای داشته باشم به کتاب شریف شرح خطبۀ حضرت زهرا(س) اثر آیت الله سید عزالدین حسینی زنجانی(دام ظله) که الحق و الإنصاف اگر نگویم بی نظیر است اما باید گفت در نوع خود کم نظیر می باشد.لذا هم اینجا حقیر خواندن آن را به خوانندگان محترم توصیه می نمایم.

جناب آیت الله سید عزالدین حسینی زنجانی در شرح این فراز از خطبه حضرت زهراء(س) چنین می گوید:

«در این فراز، فاطمه (س) با استفاده از شیوه های جاری در اصول محاکمات، ابتدا به معرفی خود می پردازد. چه این که حکم، تابع موضوع آن است. و زمانی که موضوع حکم ثابت شد، قهراً حکم آن ثابت می گردد. از این رو می بینیم فاطمه نخست می فرماید: من فاطمه هستم! پدرم محمد است! تأکید می کند من فاطمه هستم. وقتی فاطمه بودن ثابت شد، صدیقه بودن، و سیدة نساءالعالمین من الاولین و الآخرین بودن ثابت می شود، پس هرچه می گوید حق محض است. فاطمه به آن مردم فریب خورده که سخنان او را می شنیدند، بر این نام تأکید می کند که احدی با آن نام ناآشنا نیست و مکرر این نام را همراه با احترام فراوان و عظمت از زبان پیامبر شنیده بودند. وقتی مردم فهمیدند فاطمه فاطمه است،دیگر ثبوت حکم ضروری است و آنچه می گوید راست و عین حقیقت است».(7)

ایشان در ادامه می افزاید: «اما پس از معرفی خود، با تأکید می فرماید: أقول عوداً و بدءً، اولین و آخرین سخنم است. چنین تأکیدی برای اتمام حجت است. بنابراین چنین گفته ای غلط و تجاوز از حق و عدالت نخواهد بود.چه این که تجاوز از حق به دو جهت است:

1. انسان به راه خطا برود ولی قصد صواب داشته باشد. از آن به «قصور» تعبیر می شود. مثل افرادی که در جست و جوی حق هستند اما دچار اشتباه می شوند.

2. انسان عمداً از حق تجاوز نماید و از روی هوای نفس،حق را نادیده بگیرد که آن را «شطط» و به تعبیر دیگر «تقصیر» می گویند. بر این اساس، صدیقۀ طاهره تأکید می کند که گفتارم نه از روی قصور «و لا أقول ما أقول غلطاً» و نه از روی شطط و تقصیر است بلکه حق و محض واقع است.»(8)

همچنین آیت الله مکارم شیرازی نیز در توضیح این فراز از خطبه که بی بی فاطمه زهرا(س) فرمودند «ایّهاالناسُ. أنَا فاطِمةُ و أبی مُحَمَّد. أقُولُها عَوداً عَلی بُدءً.» چنین می گوید:

«حضرت(س) قبل از هر چیز خودش را به جمعیت معرفی می کند و عذر و بهانه ها را از آنها می گیرد، تا کسی نگوید من بی خبر بودم و دختر پیامبر را نشناختم و گرنه به یاریش بر می خاستم.

او مخصوصاً روی نسبتش به پیامبر (ص) تکیه می کند، و ارتباطش با علی (ع) را بازگو می نماید، سپس تآکید می کند که آنچه را می گویم عین حقیقت است، سخنی را نسنجیده نمی گویم و کلمه ای بی حساب بر زبان نمی آورم. درست بشنوید و ببینید چه می گویم، پس مسئولیت عظیم خود را در برابر این حادثه در یابید!(9)

گر چه پرداختن به همۀ ابعاد این قضیه در حکم مثنوی هفتاد من کاغذ شدن است و باید به گونه ای باشد که از حوصله خوانندگان محترم خارج نشود اما زبان حال روایات در فضایل بی بی دوعالم صدیقۀ کبری(س) نیز همین را بیان می کند که؛ من فاطمه هستم و شما علاقه پیغمبر را نسبت به من می دانید. من پاره تن رسولم، من نور چشم محمد(ص) هستم، من سرور زنان عالمم و من صدیقه محدثه هستم. و نَحنُ وَسیلَتُهِ فِی خَلقِه وَ نَحنُ خاصَّتُه وَ مَحَلُّ قُدسِه وَ نَحنُ حُجَّتُه فی غَیبِه وَ نَحنُ وَرَثَهُ أنبیائِه؛ «و ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی ها، ما دلیل های روشن خداییم و وارث پیامبران الهی.» (10)

فَجَعَلَ اللهُ...اِطاعَتَنا نِظاماً لِلمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا أماناً لِلفِرقَة؛

«خدا اطاعت و پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و درامان ماندن از تفرقه ها قرار داده است.»(11)

ای مردم( فریب خودۀ ساده اندیش و دل بسته به دنیای فانی ) من فاطمه ام که از اول تا آخر زندگیم جز حق نگفتم و زبانم جز به صدق باز نشده است. پس اگر دنیا، شما را کر و کور کرده به یاد آورید و متذکر شوید که من دختر پیامبرم.

آری بهای خطبه آتشین و آخرینِ زهرا چیزی جز آتش و دود و درب نیم سوخته و دیوار به خون رنگین شده و شهادت نشد و این پایانی بود بر یک آغاز، آغاز مظلومیت مردی که به خاطر حفظ دست آوردهای اسلام و حرمت پیامبر و امتش شمشیرش را غلاف نمود و از دست سران قوم و سرداران سپاه اسلام زانوی غم در بغل گرفت و بهای حضور سرخش در میادین نبرد، شد درد و دل با چاه و سکوت غم باری همچون خار در چشم و استخوان در گلو و در نهایت دست و پا زدن با فرق شکسته در محراب خون. و سر منشأ ریخته شدن خون حسین را نیز باید در بهای خطبه ی مادرش زهرا جستجو کرد... والبته راه و پیام این خاندان همین است: سفید زندگی کنیم تا سرخ بمیریم....

پی نوشتها:

1. کشف الغمه، ص124. کنزل العمال،ج 6 ص 220. صحیح ترمزی،ج2،ص 319

2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 4 ص 97

3. این موضوع در کتاب سقیفه ابوبکر جوهری، بنا به روایت ابن ابی الحدید معتزلی و بلاغات النساء احمد ابن ابی طیفور بغدادی آمده است. بلاغات النساء ص 12-18. احتجاج طبرسی ج1 ص 253 چاپ انتشارات اسوه نیز این مطلب نقل شده است.

4. سقیفه،علامه سید مرتضی عسکری ص 125 انتشارات دانشکده اصول دین1387

5. زندگانی فاطمه زهراء (س) ، سید جعفر شهیدی ص130

6. همان،ص 268

7. شرح خطبه حضرت زهراء(س)،آیت الله سید عزالدین حسینی زنجانی، ص 414 انتشارات بوستان کتاب چاپ یازدهم 1390

8. همان، ص 317

9. زهرا برترین بانوی جهان،آیت الله مکارم شیرازی، ص 176 انتشارات سرور چاپ دوم 1376

10. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خویی) ج20 ، ص97 - شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ ابن‌ ابی‌ الحدید، ج16‌، ص211 روایت از حضرت زهرا(س)

11. الاحتجاج علی اهل اللجاج (طبرسی)ج1 ، ص99 روایت از حضرت زهرا(س)

احادیثی در باب همسرداری

پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: از خوشبختی مرد مسلمان، داشتن همسری شایسته، خانه‌ای بزرگ، وسیله‌ای راحت برای سواری و فرزندی خوب است.

سایت تبیان نوشت:
پیغمبر اکرم (ص)
«مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلِمِ الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ وَالمَسکَنُ الواسِعُ وَالمَرکَبُ البَهیُّ وَالوَلَدُ الصّالِحح» (بحارالأنوار، ج76، ص155) از خوشبختی مرد مسلمان، داشتن همسری شایسته، خانه‌ای بزرگ، وسیله‌ای راحت برای سواری و فرزندی خوب است.
امام علی (ع)
«أحسِنِ الصُّحبَةَ لَها فَیَصفُوَ عَیشُک» (من لایحضره الفقیه، ج4، ص392) با همسرت خوش رفتار باش تا زندگی‌ات با صفا گردد.
امام محمد باقر (ع)
«إِنّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّه اَشَّدُّکُم اِکراما لِحَلائِلِهِم» (تهذیب الاحکام، ج8، ص141) گرامی‌ترین شما نزد خدا کسی است که بیشتر به همسر خود احترام بگذارد.
پیغمبر اکرم (ص)
«إنَّ الرَّجُلَ إذا نَظَرَ إلَی امرَأَتِهِ وَنَظَرَت إلَیهِ نَظَرَ اللّه تَعالی إلَیهِما نَظَرَ الرَّحَمَةِ» (نهج الفصاحه، ح 621) وقتی مردی به همسر خود نگاه کند و همسرش به او نگاه کند، خداوند به دیده رحمت به آنان نگاه می‌کند.
حضرت زهرا (س)
«خِیارُکم اَلیَنُکم مَناکِبَةً وَ اَکرَمُهم لِنِسائِهِم» (کنزالعمال، ج7، ص225) بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم‌تر و مهربان‌تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده‌اند.
امام صادق (ع)
«خَمْسُ خِصالٍ مَنْ فَـقَـدَ واحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ یَزَلْ ناقِصَ العَیْشِ زائِلَ الْعَقْلِ مَشْغولَ الْقَلْبِ، فَاَوَّلُّها: صِحَّةُ البَدَنِ وَ الثّانیَةُ: اَلاْمْنُ وَ الثّالِثَةُ: اَلسَّعَةُ فِی الرِّزْقِ، وَ الرّابِعَةُ: اَلاَنیسُ الْمُوافِقُ (قال الراوی:) قُلْتُ: و مَا الاْنیسُ الْمُوافِقُ؟ قال: اَلزَّوجَةُ الصّالِحَةُ، وَ الوَلَدُ الصّالِحُ، وَ الْخَلیطُ الصّالِحُ وَ الخامِسَةُ: وَ هِیَ تَجْمَعُ هذِه الْخِصالَ: الدَّعَةُ» (خصال، ص 284)
پنج چیز است که هر کس یکی از آن‌ها را نداشته باشد، همواره در زندگی‌اش کمبود دارد و کم خرد و دل‌نگران است: اول، تندرستی، دوم امنیت، سوم روزی فراوان، چهارم همراهِ هم‌رأی. راوی پرسید: همراهِ هم‌رأی کیست؟ امام فرمودند: همسر و فرزند و همنشین خوب، و پنجم که در برگیرنده همه این‌هاست، رفاه و آسایش است.
امام سجاد (ع)
«وَاَمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَّ اللّه‌َ عَزَّوَجَلَّ جعل‌ها لَکَ سَکَنا وَ اُنْسا فَتَعْلَمَ اَنَّ ذلِکَ نِعْمَةٌ مِنَ اللّه‌ِ عَلَیْکَ فَـتُـکْرِمَها وَ تَرْفُقَ بِها وَ اِنْ کانَ حَقُّکَ اَوجَبَ فَاِنَّ لَها عَلَیْکَ اَنْ ترحم‌ها» (من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 621) حق زن این است که بدانی خداوند عزوجل او را مایه آرامش و انس تو قرار داده و این نعمتی از جانب اوست، پس احترامش کن و با او مدارا نما، هر چند حق تو بر او واجب‌تر است، اما این حق اوست که با او مهربان باشی.
پیغمبر اکرم (ص)
«خَیْرُکُم خَیْرُکُم لِنِسائِهِ و اَنَا خَیْرُکُم لِنِسائی» (من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 443) بهترین شما کسی است که برای زنان خود بهتر باشد و من بهترین شما برای زن خود هستم.
پیامبراکرم (ص)
«مَا اصطَحَبَ اثنَانِ إلّا کَانَ أعظَمُهُما أجراً وَ أحَبُّهُما إلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أرفَقَهُما بِصَاحِبِه»(کافی/ج2/ص120) هیچ دو نفری با هم مصاحبت و زندگی نکردند مگر این که یک نفر از آن دو نفر پیش خدا محبوب‌تر است، و آن محبوب‌تر کیست؟ آن که با همنشینش رفیق‌تر و نرم خوتر باشد و بیشتر مراعات و مدارا کند.
امام صادق (ع)
«خَمسٌ مَن لَم یَکُن فِیهِ لَم یَتَهنأ العِیش الصّحة وَ الأَمن وَ الغِنی وَ القِناعَة وَ الأَنِیس المُوافِق» (بحارالنوار، ج1، ص83) کسی که پنج چیز در او نباشد زندگی برایش گوارا نیست؛ سلامت، امنیت، بی نیازی، قناعت و همسر موافق.
امام علی (ع)
«مَنْ ساءَ خُلْقُهُ مَلَّهُ اَهْلُهُ» (تحف العقول، ص214) هر کس بد اخلاق باشد، خانواده‌اش از او دلتنگ و خسته می‌شوند.
امام معصوم (ع)
«المومن یاکل بشهوة أهله» (کافی، ج4، ص12) مومن مطابق اشتها ومیل همسرش غذا می‌خورد.
پیغمبر اکرم (ص)
«إذا أَرَدتُ أَن أَجمع لِلمُسلِمِ خَیرَ الدُّنیا وَ الآخِرةِ جَعلتُ لَهُ...وَ زُوجة مُۆمنة تَسرُهُ إذا نَظرَ إِلیها» (کافی، ج5، ص327) اگر بخواهم خیر دنیا و آخرت را به بنده مسلمانی عطا کنم، همسر شایسته و صالحی به او می‌دهم که وقتی در چهره او می‌نگرد، سرور و بهجت بر قلب او وارد شود.
پیغمبر اکرم (ص)
سه گروه از زنان، عذاب قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت زهرا (س) محشور می‌شوند، زنی که با فقر و تنگدستی همسر خود بسازد، زنی که با بداخلاقی همسر، صبر خود را از دست ندهد و زنی که مهریه خود را به همسرش ببخشد (که بدین وسیله باری را از دوش او برداشته). (مواعظ العدیده، ص 75)
قرآن کریم
«وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا» (النساء، آیه19)
با همسران خود به طور شایسته (در گفتار و کردار) معاشرت نمایید و اگر از آنان به دلایلی بدتان آمد، (شتاب نکنید و زود تصمیم به جدایی نگیرید) زیرا چه بسا از چیزی بدتان بیاید، اما خداوند خیر و منافع فراوانی را در آن قرار داده باشد.

آیا استخاره با قرآن صحیح است؟


 استخاره‌ای که در روایات اسلامی آمده همان طلب خیرکردن از خداست، یعنی هرکاری را که می‏‌خواهیم شروع کنیم اول از خدا بخواهیم، که خدایا! خیر مرا در این کار قرار بده! خدایا مرا در این کار راهنمائی کن! خدایا عاقبت این کار را ختم به خیر کن! این طلب خیر کردن و استخاره کردن است. 

 به گزارش ایسنا، در مورد استخاره روایات متعددی در کلام بزرگان دین وارد شده است از جمله در روایتی از امام صادق(ع)حکایت شده است که: " اگر کسی بدون استخاره وارد کاری شود و مورد ابتلاء و امتحان و در معرض مشکلات قرار بگیرد پاداش به او داده نمی‏‌شود1".یا در روایت دیگری حکایت شده: «از شقاوت و بدبختی است که کسی عملی انجام دهد و استخاره از خدا نکند.» 
 
همچنین از امام صادق(ع)حکایت شده: "اگر کسی از خدا طلب خیر کند خداوند به او خیر می‏‌دهد، اگر چه در آن کار مشکلاتی برای او واقع شود و (به ظاهر) نامطلوب باشد ولی عاقبت کار را خدا خیر قرار می‏‌دهد3". 
 
یکی از مسائل مهم در این زمینه، روش و چگونگی استخاره‏ و انجام آن و توسط چه کسانی است، زیرا چیزی که امروزه انجام می‏‌شود مثل استخاره با تسبیح و مانند آنها را بزرگان معتقدند: «نوع من القرعه‏» نوعی قرعه‏‌کشی است یعنی اگر کسی بین دو کار، مشورت کرد و طلب خیر نمود، ولی نتوانست تشخیص بدهد که کدام بهتر است و متحیر ماند اینجا می‏‌گویند استخاره کند که «نوعٌ من القرعه‏» نوعی قرعه‏‌کشی است، که این راه را انتخاب بکنم یا آن راه را، و این که «قرعه راه‏‌حل هر مشکلی است» در قواعد فقهی هم مطرح است. 
 
بنابراین در روایاتی از امام صادق(ع)حکایت شده که" قبل از استخاره دو رکعت نماز بخوانید بعد استخاره کنید، طلب خیر کنید یا با دعا طلب خیر بکنید4". 
 
و در روایت دیگری از آن حضرت آمده است که" اگر عبدی و بنده‏‌ای از خدا طلب خیری (استخاره) کند اگر چه یک مرتبه، خداوند به او الهام می‏‌کند که چه کاری را انجام بدهد و او را به طرف کار خیر، و چیزی که خیرش در اوست راهنمائی می‏‌کند5". 
 
استخاره با قرآن‏ 
استخاره با قرآن این است که اگر واقعاً انسان بر سر دو راه متحیر ماند بعد از طلب خیر از خدا و مشورت با اهلش و ... باز هم نتوانست راهی را انتخاب کند قرآن را باز کند راهش را خدا نشان می‏‌دهد. 
 
از امام صادق علیه السلام حکایت شده: " اگر نتوانستی کاری را تشخیص دهی قرآن را باز کن اولین چیزی که به چشمت آمد طبق آن عمل کن. مثلًا اگر آیه‏ بهشت بود طبقش عمل کن، اگر آیه‏ عذاب بود طبقش عمل نکن6". 
 
دلایل جواز استخاره با قرآن 
 درباره‌ی استخاره با قرآن روایاتی از پیشوایان معصوم علیهم السلام نقل شده است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود: 
 
روایت شده است که: یسع بن عبدالله قمی به امام صادق(ع)عرض کرد: گاهی می‌خواهم کاری انجام دهم ولی متحیر هستم که آیا انجام دهم یا نه؟ امام صادق (ع)به او فرمود: "هنگام نماز که شیطان از هر وقت دیگر از انسان دورتر است قرآن را بگشا، اولین آیه‌ای که در آغاز صفحه دست راست می‌بینی، عمل کن7". 
 
همچنین از رسول خدا(ص)نقل شده است که فرمود: هنگام استخاره با قرآن، ابتدا سه بار سوره‌ی توحید را بخوان سپس سه بار صلوات بر محمد و آلش بفرست، سپس بگو: «اللهم تفألت بکتابک و توکلت علیک فأرنی من کتابک ماهو مکتوم من سرک المکنون فی غیبک». یعنی: "خدایا به کتاب تو تفأل می‌زنم، و بر تو توکل می‌کنم و از کتابت آن‌چه را که در نهان غیب تو، پوشیده شده به من بنمایان.» پس از این دعا، قرآن را بگشا و از سطر اول، صفحه‌ی سمت راست، مقصود خود را به دست آور.8" 
 
در جایی دیگر نقل شده که وقتی خبر تولد زید را به پدر بزرگوارش امام سجاد(ع) دادند، امام به اصحاب خود رو کرد و فرمود: نام این کودک را چه بگذارم؟ هر کس، نامی گفت، حضرت قرآن طلبید قرآنی را به آن حضرت دادند، به قران تفأل زد، این آیه آمد: «وفضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً».بار دیگر قرآن را گشود، این بار در آغاز صفحه‌ی اول قرآن، این آیه آمد: «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله... وذلک هو الفوز العظیم».امام سجاد (ع)به این دو آیه نظر انداخت و دید هر دو در مورد جهاد در راه خدا است و از آنچه که رسول خدا (ص) در مورد «زید» فرموده بودند که در صلب امام سجاد (ع)پدید می‌آید، دریافت که این کودک همان زید است، آن‌گاه مکرّر به حاضران فرمود: "سوگند به خدا این همان «زید» است9" و نام او را زید گذاشت. 
 
منابع: 
 
1- بحارالانوار، ج 91، ص 222- 223 
 
2- بحارالانوار، ج 91، ص 256 
 
3- وسائل الشیعه، ج 5، ص 204 
 
4- میزان الحکمة، ج 3، ص 226 
 
5- بحارالانوار، ج 91، ص 257 
 
6- میزان الحکمة، ج 3، ص 228 و وسائل الشیعه، ج 4، ص 875 
 
7- مجلسی، محمد باقر، مفاتیح الغیب، ص 42 و 43. 
 
8 مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 91، ص 241. 
 
9- ابوالفضل طریقه‌دار، استخاره و تفأل، ص 26 به نقل از عیون اخبار رضا، ج 1، ص 195.

شرف الشمس چه قدر واقعیت دارد؟

«این فرصت را از دست ندهید. همه آن چه فکرش را نمی کنید، تنها با یک انگشتر شرف الشمس.»شاید این جمله های تبلیغاتی روی کاغذهای آگهی، این روزها  برای شما هم ارسال شده باشد.  آگهی هایی که برای فروش و حکاکی یک انگشتر خاص در روز 19 فروردین تبلیغ می کنند. انگشترهایی از عقیقی زردرنگ که به «شرف الشمس» معروف شده اند.

چرا 19 فروردین؟ چرا شرف الشمس؟

نوزدهمین روز از ماه فروردین برای منجمان مسلمان اهمیت ویژه ای داشته است. روزی که خورشید 19 درجه در برج حمل(فروردین) باشد. آن ها می گویند این روزخاص بنابه محاسبات نجومی، روزی خوش یمن و بابرکت است و البته در ساعت های خاصی در این روز، بهترین موقعیت خورشید در کهکشان در سال است.

ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم  در باب  « در احکام نجوم »  فصل « بهرهای (بهره ها ) ستارگان اندر بروج »   زیر عنوان «شرف و هبوط ستارگان کدامند ‌‌» مطالبی را در خصوص شرف سیارات نوشته است .

براساس جدول کتاب التفهیم  شرف شمس هنگامی است که خورشید 19 درجه در برج حمل  باشد.

در میان عامه مردم هم این روز، روزی است که موکلان خورشید به زمین می آیند و چند ساعتی را در زمین می گذرانند. ساعت هایی که برای اهل زمین، از جمله خوش یمن ترین ساعت ها سال است.

 

شرف الشمسی که سنگ نیست

در باور عامیانه، «شرف الشمس» نگین انگشتری زردرنگ است که بعضی ها به نیت گشایش در کارها به دست می کنند. اما در واقع شرف الشمس سنگ نیست. بلکه دعایی منسوب به امام علی(ع) است که در روز نوزدهم فروردین با آدابی خاص می نویسند و نقشی رمزگونه را پشت انگشتر عقیق زردرنگ حک می کنند.

در روز شرف الشمس شکل شرف الشمس را از ساعت 11 ظهر تا ساعت 23 روی طلا ، عقیق زرد ، پارچه زرد کشیده و یا حک نموده و یا با خط زرد روی کاعذ و یا پارچه می نویسید و دعای آورده شده را خوانده و نوشته و بعد هر حاجتی که از خدا دارند را زیر دعا می نویسند و درقرآن می گذارند.

اما نقش های رمز گونه ای كه شرف ‏الشمس ناميده مي‏شود در كتاب «جنة‏الوافيه» مشهور به «مصباح كفعمي» آمده است. كفعمي در حاشيه كتاب مي‏نویسد: «در بعضي از كتاب‏هاي علماي شيعه ديدم كه اين شكل از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است.كه وقتي عازم جهاد بود در بين راه كه استراحت مي كردند اين شكل ها را بر روي سنگي حك كرد و فرمود: اين رمز پيروزي ماست . به نظر مي‏رسد بيان چنين نقلي محكم نيست؛ چون سند اين روايت تا اميرالمؤمنين(ع) ذكر نشده است. »مرحوم شيخ بهايي هم همين شكل را در كتاب «سرّ المستتر» با اندكي تغيير آورده است. البته در كتاب‏هاي ياد شده اين شكل به «شرف‏ الشمس» ناميده نشده است و احتمالاً تشخيص اساتيد علم ختوم و اذكار اين بوده كه اين شكل در شرف شمس - كه نوزدهم فروردين ماه است - نوشته شود كه ساعت خوبي است و باعث تأثير بيشتر اين شكل خواهدبود.

در كتاب «هزار و يك نكته»، نكته 277، تأليف آيت‏اللّه‏حسن‏زاده آملي نيز مطالبي راجع به اين شكل آمده است.

در کتاب های اسلامی هم نقش شرف الشمس هم را شامل پنج اسم اعظم خداوند می دانند که آنها را کلمات مبارکه: الله ، جمیل رحمن ، مومن و نور گفته اند و بجای نقش از پنج حرف اول آنها بصورت ا.ج.ر.م.ن میتوان استفاده کرد.

از سنگ شرف الشمس برای : چشم زخم ، گشایش امور ،برآورده شدن آرزوها ،افزایش رزق وروزی استفاده می شود.

حکایتی از دیگ‌شویی شیخ شوشتری

حکایتی از دیگ‌شویی شیخ شوشتری

آن چارپا وقتی ترحم را در نگاهم دید، به من گفت: ای شیخ! برو به حال زار خودت گریه کن! من که با هر زحمتی بود بارم را به مقصد رساندم و راحت شدم، اما تو با این کوله‌بار سنگین گناهان کی و چگونه به مقصد خواهی رسید تا راحت شوی؟

 آیت‌الله سیدمحمد ضیاءآبادی از هم‌دوره‌ای‌‌های آیت‌الله مجتهدی تهرانی و از شاگردان برجسته آیت‌الله العظمی بروجردی و امام خمینی(ره) است.

کلاس‌های اخلاق وی دوشنبه‌شب‌ها در مسجد علی‌بن حسین(ع) منطقه دربند (خیابان شهید زمانی، کوچه شهید شفیعی) برگزار می‌شود.

در ادامه سلسله مباحث اخلاقی آیت‌الله ضیاءآبادی، مطلبی از کتاب «عطر گل محمدی» تحت عنوان موعظه مؤثر و موعظه بی‌اثر برای عموم علاقه‌مندان نقل می‌شود.

 

 

موعظه‌‌ای حسنه است که تحریک عواطف می‌کند، عواطف انسان را تحریک کرده و او را از خواب غفلت بیدار می‌سازد و به فکر تحصیل زاد و توشه‌ آخرت وا می‌دارد، منتهی موعظه نیز از حیث اثرگذاری مشروط به شرایطی است که از زبان چه کسی صادر شود و در قلب چه کسی بنشیند؟ زیرا نه گوینده‌ها همه یکسانند و نه شنونده‌ها همه در حال و وضع مناسبند.

گاهی یک جمله‌ ساده و کوتاه از زبان یک گوینده‌ مهذّب صاحب تأثیر نفس صادر می‌شود که تکان در دل جمعی شنونده می‌افکند و جداً دگرگونشان می‌سازد، در صورتی که همان مطلب با بیان فصیح‌تر و مفصل‌تر از زبان گویندگان دیگر صادر می‌شود، اما کمترین تکانی در شنوندگان ایجاد نمی‌کند.

 

 

 

* شیخ شوشتری: دیگ سفید می‌کنیم!

در حالات مرحوم شیخ جعفر شوشتری -که از اعاظم علمای گذشته بوده- نقل شده است: در شوشتر رسم بوده که ایام عید نوروز که مردم به تنظیف خانه‌ها و تعمیر و نوسازی وسایل زندگی می‌پرداختند، مسگرها که کارشان اصلاح ظرف‌های فرسوده بود در کوچه‌ها می‌گشتند و صدا می‌زدند: دیگ سفید می‌کنیم، دیگ سفید می‌کنیم. مقصودشان این بود دیگ‌هایی را که در طول سال‌ در خانه‌ها کار کرده و سیاه شده است بگیرند و سفید کنند. در آن ایام مرحوم شیخ جعفر روزی در میان جمعیت عظیمی منبر رفت، تا روی منبر نشست بعد از حمد و ثناء و صلوات فرمود:

«ایها الناس! قدراً نُبیّض، قدراً نبیض؛ ای مردم، ما دیگ سفید می‌کنیم، دیگ سفید می‌کنیم».

مقصودش این بود دیگ‌ دل‌ها بر اثر نافرمانی‌ها و بدعملی‌ها سیاه شده است، آیا وقت آن نرسیده که این دل‌های سیاه را سفید کنیم؟ مردم، شما که دیگ‌های آشتان را در این ایام سفید می‌کنید، آیا دیگ‌های جانتان نیاز به سفید کردن ندارد؟

نقل شده است این حرف چنان دگرگونی و انقلاب در دل‌های شنوندگان ایجاد کرد که مجلس یک تکان خورد و صدای ناله و شیون از مجلسیان برخاست!

شیخ روز دیگری هم بالای منبر نشست و گفت: الان که از منزل به مسجد می‌آمدم، بین راه چهارپایی را دیدم باری سنگین بر دوشش گذاشته بودند، آن زبان‌بسته نفس‌زنان آن بار سنگین را می‌کشید و می‌برد، دلم به حال آن حیوان سوخت، همچنان به او نگاه می‌کردم تا مقابل خانه‌ای رسید و بار از دوشش برداشتند. او که نفسی راحت کشید، نگاهی به من کرد، دید من با ترحم به او نگاه می‌کنم. به من گفت: ای شیخ برو به حال زار خودت گریه کن! من که با هر زحمتی بود بارم را به مقصد رساندم و راحت شدم، اما تو با این کوله‌بار سنگین گناهان کی و چگونه به مقصد خواهی رسید تا راحت شوی؟!

آنگاه فرمود: آری ای مردم، این الاغ است که وقتی کنار یک نهر آب می‌رسد و می‌بیند که نمی‌تواند از آن عبور کند، قدم از قدم برنمی‌دارد اما تو ای انسان کنار جهنم سوزان می‌رسی بی‌پروا جلو می‌روی، آن حیوان خود را به آب نمی‌زند اما تو خود را به آتش می‌زنی.

این سخنان به ظاهر ساده را گوینده از دلی پاک و نیتی صاف می‌گفت و شنونده هم با قلبی آماده و حق‌پذیر می‌گرفت، دو سیم دل متناسب به هم می‌رسیدند و جذبه‌ مغناطیسی دل‌های پاک و نیت‌های صاف سبب تأثیر و تأثر می‌گشت و جرقه‌ای می‌زد و روشنایی ایمان در جان‌ها پیدا می‌شد. اما امروز چه عرض کنم که گوینده و شنونده در چه وضع و حالی هستیم.

موعظه بی‌اثر

«ان‌الکلام اذا خرج من القلب دخل فی‌القلب و اذا صدر من اللّسان لایتجاوز الآذان»؛

سخن کز دل برون آید، لاجرم بر دل نشیند و اگر جز زبان ریشه نداشته باشد، از گوش‌ها فراتر نمی‌رود. [و در دل‌ها نمی‌نشیند].

مادر جوان مرده را لازم نیست کسی نوحه‌گری بیاموزد، او نوحه از دل داغدیده‌اش می‌جوشد و دل‌ها را می‌سوزاند. اما اگر جوانی مرده است و گریه کن ندارد، زنی را اجیر می‌کنند که بیا به جای مادر برای این جوان نوحه‌گری کن او اول باید برود راه و رسم نوحه‌گری از مادران جوانمرده یاد بگیرد و ببیند آنها چگونه ناله می‌کنند و چگونه بر سر و سینه‌ خود می‌کوبند و چنگ به صورت می‌زنند. تازه بعد از تمام این یادگرفتن‌ها نوحه‌اش هیچ اثری در دیگران نمی‌کند، هر چه ناله و فغان سر می‌دهد و ویل و واویل می‌کند، تکان در دلی نمی‌افکند و چشمی را نمی‌گریاند، چرا؟ چون نوحه‌اش نوحه‌ دل نیست، تقلیدی و صورت‌سازی است، اما آن مادر جوانمرده را ببین یک آه که از دل پردردش می‌کشد، در و دیوار را می‌لرزاند و دل‌ها را می‌سوزاند و چشم‌ها را می‌گریاند.

این ما مقلدان بی‌حقیقتیم که نوحه‌ تقلیدی سر می‌دهیم، نه خود را منقلب می‌کنیم و نه در دیگران ایجاد انقلابی می‌نماییم، آه و واویل ما مصنوعی است نه طبیعی، اگر طبیعی و برخاسته از دل بود، دنیا را با همین منابر پرشور خود تکان می‌دادیم.

داستان‌های طنز از زبان مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی

چند دقیقه بعد آن عالم رفت تا برای خانه‌اش خرید کند. وقتی خواست پول اجناس را به صاحب مغازه بدهد، دست کرد داخل جیبش و دید ای داد بی‌داد! خبری از پول و پاکت نیست. عالم به لهجه ترکی گفت: ددم وای! حلالش هم کرده‌ام.

خبرگزاری فارس: داستان‌های طنز از زبان مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی

  مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی در دوران حیات خویش، ریاست علمی و مدیریت مدرسه علمیه حاج ملا محمد جعفر را بر عهده داشت که اکنون به نام حوزه علمیه آیت‌الله مجتهدی معروف است. کلام شیوا و لهجه دلنشین این استاد اخلاق همچنان در اذهان مردم تهران باقی مانده است.

در بخش نخست روایت‌های طنز از زبان آیت‌الله مجتهدی به «مزاح‌های پیامبر(ص)» اشاره کردیم. اینک به مناسبت ایام نوروز که با شادی و شادکامی همراه است، داستان‌های دیگری را با استناد به کتاب «آداب‌الطلاب» از آیت‌الله مجتهدی تهرانی نقل می‌کنیم:

 

*ریش‌تراشی

جوانی همیشه ریشش را با تیغ می‌تراشید. وقتی علت این کار را از او پرسیدند گفت: «مادرم می‌گوید پسرم! اگر تو ریش بگذاری مردم فکر می‌کنند سنت زیاد است. آن وقت می‌گویند حتماً مادرش هم پیر است. پس بهتر است قید ریشت را بزنی!»

 

*درخت گردو

شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و می‌گفت: «خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمی‌فهمم چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار داده‌ای ولی هندوانه به آن بزرگی را لای بته‌های کوچک! » همین‌طور که داشت با خدا درددل می‌کرد ناگهان بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد و از بینی‌اش خون آمد. او به خودش آمد و گفت: «خدایا! کارت درست است. اگر یک هندوانه بالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم می‌آمد!»

 

*حلالم کن

یکی از علما چند شب در هیأتی منبر رفت. شب آخر، پاکت چند شبی را که منبر رفته بود از صاحب مجلس گرفت. شخصی جلوی عالم را گرفت و گفت: «حاج آقا! بی‌زحمت یک دعا در گوش من بخوانید». آن عالم دعا را خواند. بعد آن شخص گفت: «آقا! من را حلال کنید». حاج آقا گفت: «حلالت کردم». چند دقیقه بعد آن عالم رفت تا برای خانه‌اش خرید کند. وقتی خواست پول اجناس را به صاحب مغازه بدهد، دست کرد داخل جیبش و دید ای داد بی‌داد! خبری از پول و پاکت نیست. عالم به لهجه ترکی گفت: «ددم وای! حلالش هم کرده‌ام».

 

*قاطر و آسیاب

شخصی وارد یک آسیاب گندم شد. دید به جای اینکه یک انسان گندم‌ها را آسیاب کند چوب آسیاب به گردن یک قاطر بسته شده. قاطر می‌چرخید و آسیاب کار می‌کرد اما به گردن قاطر یک زنگوله آویزان بود. از صاحب آسیاب پرسید: «برای چه به گردن قاطرت زنگوله بسته‌ای!» آسیابان گفت: «برای اینکه اگر ایستاد بفهمم و متوجه شوم که آسیاب کار نمی‌کند». آن شخص دوباره پرسید: «خب! اگر قاطر ایستاد و سرش را تکان داد، از کجا می‌فهمی؟» آسیابان گفت: «برو این پدر سوخته‌بازی‌ها را به قاطر من یاد نده!»

 

*آیه‌های سجده‌دار

علامه حلی در سنین کودکی پیش دایی‌اش که محقق بود می‌رفت و درس می‌خواند. وقتی درسی را یاد نمی‌گرفت یا شیطنت می‌کرد، دایی دنبالش می‌کرد تا تنبیهش کند. علامه کوچک اما سریع یک آیه سجده‌دار می‌خواند و دایی‌اش به سجده می‌رفت، آن وقت خودش پا به فرار می‌گذاشت و فرار می‌کرد.

 

*سنگ قبر سلطان

سلطان محمود غزنوی برای خود قبری ساخت، تا زمانی که مرد آنجا دفنش کنند. وقتی می‌خواست روی سنگ قبرش آیه‌‌ای از قرآن را بنویسد، از نوکرش پرسید: «چه آیه‌ای را بنویسم بهتر است؟» نوکر جواب داد: این آیه از قرآن را بنویس: «هذه جهنم التی کنتم توعدون؛ این جهنمی است که همواره وعده‌اش به شما داده می‌شد!»


وقایع عصر تاسوعا در کربلا

شمربن ذی الجوشن با هزار نفر در روز تاسوعا وارد کربلا شد. دستور عبیدالله بن زیاد هم بسیار اکید و شدید بود که به سرعت و فوریت باید اجرا بشود. عصر روز نهم است. عمربن سعد برای اینکه از شمر کم نیاورده باشد و برای اینکه نزد ابن زیاد شهادت بدهند که دستور شما را خیلی خوب اجرا کرد فورا دستور داد که به لشکریان بگویید که حرکت کنند و همین الآن حمله کنند. نزدیک غروب آفتاب است. امام حسین علیه السلام در آن وقت در جلو یکی از خیمه ها در حالی که شمشیر و سرش را روی زانوهایش گذاشته و نشسته بود و دستهایش را روی شمشیر و سرش را روی دستش تکیه داده بود خوابش برده بود. یک وقت صدای همهمه لشگر و صدای سم اسبها و صدای بهم خوردن اسلحه برخاست و سی هزار نفر مکمل شده بودند، درست مثل دریایی که موج بزند و بخروشد. اینها هم که (افراد جنگاورشان) یک جمعیت 72 نفری بودند که برخی از آنها هم بچه بودند. می گویند مردهایشان بیشتر از 60 نفر نبودند، باقی دیگرشان یک عده زن و بچه بودند. زن هم زیاد نبوده، یک عده معدودی بودند. بچه هم کم بود. یعنی همه نفوسشان، زن و مرد و بچه شان شاید به صد نفر نمی رسید. آنها دور تا دور اینها بودند، حلقه را تنگتر و تنگتر کردند. این صدا که پیچید، زینب کبری علیهاسلام در درون یک خیمه بود، فورا بیرون دوید ببیند چه خبر است. تا این وضع را دید آمد سراغ اباعبدالله. آرام دست روی شانه اباعبدالله گذاشت، عرض کرد برادر جان! این صداها را نمی شنوی؟ اباعبدالله سر را بلند کرد ولی بی اعتنا به این وضع. ظاهرا در همین جاست که فرمود: الآن در عالم رؤیا جدم پیامبر اکرم را در خواب دیدم و به من فرمود: حسینم! تو عن قریب به من ملحق خواهی شد. (حالا اینجا ببینید دیگر زینب چه حالی پیدا می کند!) فورا اباعبدالله از جا حرکت کرد و فرمود برادرم عباس بن علی بن ابیطالب بیاید. اباالفضل آمد با دو سه نفر از بزرگان و خیار صحابه که از مشاهیر دنیای اسلام بودند، مثل جناب حبیب بن مظهر و جناب زهیربن قین. اینها همه صحابه پیغمبر بودند. فرمود: برادر! برو ببین چه تازه ای است، چه خبر است، سرشب وقت غروب اینها از ما چه می خواهند؟ ابی الفضل با این دو سه نفر رفتند و در مقابل لشگر ایستادند و اعلام کردند: بایستید، با شما حرف داریم. آنها هم ایستادند. فرمود: چه شده است، چه می خواهید؟ گفتند: امر قاطع از امیر ابن زیاد رسیده است که حسین باید یکی از دو کار را انتخاب کند: یا تسلیم، کت بسته او را تحویل ابن زیاد بدهیم یا جنگ. فرمود: پس شما بایستید، از جای خود تکان نخورید تا من بروم با برادرم در میان بگذارم. ابی الفضل می داند و شک ندارد که حسین چه راهی را انتخاب کرده است ولی به قدری در مقابل اباعبدالله با ادب است که هرگز نمی خواهد از طرف خودش حرف بزند، می خواهد پیغام اباعبدالله را برساند. برگشت ولی آن دو نفر ایستادند، شروع کردند به صحبت کردن، پند و اندرز دادن، نصیحت کردن.ابالفضل برگشت و گفت: برادر جان! چنین می گویند، حالا چه امر می فرمایید من همان را بگویم. فرمود: اما تسلیم، محال است که من دست تسلیم .... (گریه استاد) من می جنگم تا در راه خدا شهید بشوم، ولی فقط یک موضوع هست تو با اینها در میان بگذار و آن اینکه الآن سرشب است، جنگ را بگذارند برای فردا. برادر جان! خدا خودش می داند که من که این جمله را می گویم نه برای این است که می خواهم شهادت را به تأخیر انداخته باشم بلکه می خواهم امشب را تا صبح با خدای خودم نماز بخوانم و راز و نیاز کنم. حضرت ابوالفضل برگشتند و فرمودند: برادرم می گوید من جنگ را انتخاب کردم ولی ما فقط یک استدعا از شما داریم، می پذیرید یا نه؟ و آن این است که امشب را به ما مهلت بدهید. عده ای فریاد کردند که خیر مهلت نه، امیر گفته است که بعد از اینکه نامه من رسید معطل نشوید. یک عده هم گفتند چه عجله ای است برای امشب، باشد فردا. در میانشان اختلاف افتاد. یکی از رؤسای خود آنها که رویش حساب می کردند یکدفعه آمد جلو اینها ایستاد و با تغیر گفت: آخر شرم و حیا هم خوب چیزی است، وقتی ما با کفار و مشرکین می جنگیدیم اگر آنها به ما می گفتند شب را مهلت بدهید ما شب با آنها هرگز نمی جنگیدیم، حالا پسر پیغمبر خود ما از ما چنین مهلتی ....(گریه استاد). پسر سعد دید که کار به اختلاف کشیده است و اگر روی نظر خودش پافشاری کند ممکن است که در میان لشگر تفرقه بیفتد و بد بشود گفت: بسیار خوب، امشب را ما مهلت می دهیم تا فردا.

وحی، امداد غیبی در مقیاس اجتماع بشر

اصلا وحی، خود مدد غيبی است ولی در مقياس اجتماع بشر. آنجا كه ديگر پای علم بشر، پای عقل بشر، پای فعاليت بشر نمی‏رسد، آنجا كه ديگر پای‏ حس نمی‏رسد، پای عقل و فكر نمی‏رسد، خداوند به وسيله يك عده به نام‏ پيامبران، بشر را هدايت و راهنمايی می‏كند، از غيب مدد می‏رساند. آنجا كه جای عجز و ناتوانی بشر است، ديگر بشر فعاليت خودش را كرده، است‏، كار خودش را انجام داده است، ناتوان است و در قدرت او نيست، جای‏ مدد غيبی است.

قرآن درباره پیامبر اکرم می‏فرمايد: «و اذكروا نعمة الله‏ عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم، فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم‏ علی شفا حفرة من النار فانقذكم منها» (آل عمران/103) ای مردم! اين نعمت خدا را فراموش نكنيد كه شما، يعنی شما مردم، شما بشرها، شما انسانها (نه تنها شما عربها، بلكه همه انسانها) به يك پرتگاه‏ بسيار خطرناكی رسيده بوديد و عنقريب سقوط قطعی می‏كرديد.
خداوند به وسيله‏ اين پيغمبر شما را نجات داد، به شما آزادی داد، شما را خلاص كرد. اين‏، مدد غيبی است. و چقدر برای زندگی فردی و اجتماعی انسان، اين ايمان‏ مفيد و نگه دارنده است.

آیا نحس بودن برخی ایام واقعیت دارد+نظر علامه طباطبایی(ره)

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم در یادداشتی، سعد و نحس برخی ایام را بررسی کرده است.

خبرگزاری فارس: آیا نحس بودن برخی ایام واقعیت دارد+نظر علامه طباطبایی(ره)

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم، به مناسبت فرا رسیدن سیزدهم فروردین و برخی اعتقادات مبنی بر نحس بودن عدد 13، یادداشتی را درباره سعد و نحس ایام تهیه کرده است.

سؤال: آیا قرآن کریم، سعد، و نحس بعضی از ایام را می‌پذیرد؟ چرا؟  

پاسخ اجمالی

در آیاتِ قرآن به صورت کلّی وجود سعد و نحس ایّام تأیید شده است و در روایات مفصّله به آنها اشاره شده است.

علّت آن چند امر می‌‌تواند باشد، 1. توجه به حوادث و رویدادهای گذشته، از تلخ و شیرین و درس عبرت گرفتن از آنها. 2. توجّه و توسل به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک الهی نمودن برای دفع شرور ایّام. 3. توجّه دادن به این نکته که غالباً حوادث، جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان‌‌ها است و ایّام تأثیر مستقل ندارد و با توجّه و استغفار و کارهای نیک، ایّام نحس را می‌‌توانند به روزهای مبارک تبدیل کنند.

پاسخ تفصیلی

پیشگفتار

1. سعد به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی است، برای نیل و رسیدن به خیر (دنیوی و اخروی) (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، (دفتر نشر الکتاب، چاپ دوّم، 1404) ص 232)

در مقابل آن تفاوت و یا نحس قرار دارد، که نحس در لغت به معنای سرخ شدن افق است همچون مس گداخته، و دراصطلاح به هر چیز شوم نحس گفته می‌‌شود (و یا فراهم نشدن مقدمات و امور کارها نحس تلقی می‌شود) (همان، ص 485)

2. در میان مردم معمول است که بعضی از روزها را روز سعد و مبارک، و بعضی را روز شوم و نحس می‌‌شمارند، هرچند در تعیین آن اختلاف بسیار است، سخن اینجاست که این اعتقاد عمومی تا چه حد در اسلام و قرآن پذیرفته شده؟ و یا ردّ شده است؟

برای روشن شدن پاسخ، جواب را در دو بخش تنظیم می‌‌کنیم. بخش اوّل سعد و نحس ایام از دیدگاه قرآن و روایات بررسی می‌‌شود.

الف: آیات قرآن

در آیات قرآن، در دو مورد اشاره به «نحوست ایّام» شده است.

1. آنجا که می‌‌فرماید: «ما تندباد وحشتناک و سردی را «فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» در یک روز شوم مستمر بر آنها فرستادیم، که مردم را همچون تنه‌‌های نخل ریشه‌کن شده از جا بر می‌‌کند.» (سوره قمر، آیه 19ـ20)

2. در آیه‌‌ای که می‌فرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ» (سوره فصّلت، آیه 16) مانند بادی سخت و سرد در روزها شومی بر آنها مسلّط ساختیم»

و در نقطه مقابل، تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده می‌شود، چنانکه درباره شب قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» ما قرآن را در شبی پر برکت نازل کردیم.» (سوره دخان، آیه 3)

به این ترتیب قرآن جز اشاره سربسته‌‌ای به این مسئله ندارد، لذا می‌توان گفت تا اینجا اصل سعد و مبارک بودن بعضی ایّام را و نحس بود بعضی را به صورت اجمال پذیرفته است.

دیدگاه مفسّران:

1. علامه طباطبائی

مراد از نحس خلاف سعد است در نتیجه ایام نحسات یعنی روزهای شوم و روزهای که میمنت و شگون ندارد و احتمال هم داده است طبق قول بعضی‌ها که مراد از نحسات گرد و غباری باشد که انسان همدیگر را نبیند، (علامه سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، فی تفسیر القرآن، (تهران، دارالکتب الاسلامیّه، چهارم، 1362) ج 17، ص 401) در این صورت ربطی به نحس نخواهد داشت.

در ذیل آیه 19ـ20 قمر می‌فرمایند: (ر.ک: المیزان، (پیشین) ج 19، ص 79) «از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزاء زمان هم مثل همند، و ما هم که بر علل و اسباب مؤثره در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوئیم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، امّا از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم (قبلاً اشاره شد) که ظاهر این آیات و سیاق آنها بیش از این دلالت ندارد و آن ایّام خاص (هفت شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بوده‌‌اند، ولی دیگر نمی‌‌‌رساند که حتی‌ همان روزها در هفته بعد، و در ماه بعد و... ایّام نحس می‌‌باشند، چون اگر تمام آن ایّام نحس باشند در تمام سال، لازمه‌‌اش این است که تمام زمان‌‌ها نحس باشند و همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایّام دارد بخاطر مقارنت و همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است مثل امضاء تقدیر است، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات... و اخبار هم نتیجه‌‌اش این است که نحس بودن ایام بخاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام بخاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، امّا اینکه قطعه‌‌ای از زمان خاصیّت تکوینی سعد و نحس داشته باشد قابل اثبات نیست اگر روایتی هم باشد، باید توجیه کرد. (همان، ص 79ـ83 با تلخیص)

2. تفسیر نمونه: از نظر عقل محال نیست که اجزاء زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضی دارای ویژگی‌‌های نحوست، و بعضی ویژگی‌های ضد آن هرچند عقلاً قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست.

بعد روایات را مورد بررسی قرار می‌دهد، و بهترین راه جمع را میان اخبار مختلف در این باب این می‌‌داند که «اگر روزها هم تأثیری داشته باشند به فرمان خدا است، هرگز نباید برای آنها تأثیر مستقلی، قائلی شد و از لطف خداوند خود را بی‌نیاز دانست وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تأثیر ایام ارتباط داد، و خود را تبرئه کرد. (تفسیر نمونه، (پیشین) ج 23، ص 41 و 47 با تلخیص)

ب: روایات

در روایات اسلامی به احادیث زیادی در زمینه «نحس و سعد ایّام» برخورد می‌کنیم که هرچند بسیاری از آنها روایات ضعیف می‌باشند. ولی در بین آنها روایات معتبری داریم که به برخی روایات اشاره می‌‌کنیم.

1. از امیرمؤمنان درباره روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زند و سنگینی آن، و این‌که منظور کدام چهار‌شنبه است، سؤال شد حضرت فرمود: فرمود چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد، و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت... و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد. (تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 183، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین) ج 23، ص 43)

لذا بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس می‌دانند و از آن به «اربعاء لاتدور» تعبیر می‌کنند. یعنی چهارشنبه‌‌ای که تکرار نمی‌‌شود.

2. در بعضی دیگر از روایات می‌خوانیم که روز اوّل ماه روز سعد و مبارکی است چرا که آدم در آن آفریده شد، ‌و همچنین روز 26 چرا که خداوند دریا را برای موسی شکافت. (تفسیر نورالثقلین، ص 105، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین) ج 23، ص 43، و ر.ک: محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، (بیروت، لبنان، مؤسسة الاعلمی، للمطبوعات، چاپ دوّم، 1402 ه‍ ، 1982 م ح 5، ص 101ـ102)

3. امام صادق ـ علیه‌‌السّلام ـ درباره نوروز فرمود: «روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد، و روزی است که علی ـ علیه‌‌السّلام ـ بر دوش پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ رفت بت‌‌های کعبه را شکست، و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود. (بحارالانوار، (پیشین) ج 59، ص 92)

این تذکر را اضافه کنیم که افراط عده‌‌ای در مسأله سعد و نحس ایام به اندازه‌‌ای که به هر کاری که می‌خواهند دست بزنند به سراغ سعد و نحس ایام می‌‌روند درست نیست بلکه باید عوامل شکست‌‌ها و پیروزی‌ها را بررسی نمود، و از تجربیات گرانبهای دیگران باید استفاده کرد، نه این‌که گناه همه شکست‌‌ها را به گردن شومی ایام انداخت، و رمز پیروزی‌ها را در نیکی ایام جستجو نمود.

چرا سعد و نحس بعضی ایّام پذیرفته شده است؟

علل این امر را چند چیز می‌توان دانست.

1. وجود وقایعی که در این ایام واقع شده است باعث سعد و یا نحس آن شده است، چنانکه در روایت دوّم و سوّم اشاره شد، و در بعضی روایات دیگر می‌‌خوانیم که روز سوّم ماه روز نحسی است، چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند، و لباس بهشتی از تن آنها کنده شد. (تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 58، به نقل از تفسیر نمونه، (پیشین) ج 23، ص 43)

و یا اینکه روز هفتم ماه روز مبارکی است، چرا که حضرت نوح سوار بر کشتی شد (و از غرق شدن نجات یافت) (تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 61، به نقل از تفسیر نمونه، (پیشین) ج 23، ص 43)

2. توجّه دادن مسلمین به حوادثی که در گذشته واقع شده است، تا رفتار و اعمال خود را بر حوادث تاریخی سازنده تطبیق دهند، و از حوادث مخرّب و روشِ بنیان‌‌گذاران آنها فاصله گیرند. لذا در روایات فراوان سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند می‌‌دهد، مخصوصاً در مورد روز عاشورا که بنی‌امیّه به گمان پیروزی (ظاهری) بر اهل‌بیت آن روز مسعود و مبارکی می‌شمرده و در روایات شدیداً تبرک به آن روز نهی شده، و حتی دستور داده‌‌اند که آن روز را روز ذخیره آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده، و عملاً از برنامه بنی‌امیه فاصله بگیرند. (ر.ک: تفسیر نمونه، (پیشین) ج 23، ص 44) پس توجّه دادن اسلام به سعد و نحس ایام برای این است که به یک سلسله حوادث تاریخی آموزنده توجّه شود.

3. توسل و توجّه به ساحت قدس الهی، و استمداد از ذات پاک پروردگار. لذا در روایات متعددی توصیه شده که در روزهائی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه، و یا خواندن دعا و قرآن، و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید، از جمله: یکی از دوستان امام حسن عسکری ـ علیه‌السّلام ـ روز سه‌شنبه خدمتش رسید، امام فرمود: دیروز تو را ندیدم عرض کرد: دوشنبه بود، و من در این روز حرکت را ناخوش داشتم. فرمود: کسی که دوست دارد از شر روز دوشنبه در امن بماند، در اوّلین رکعت نماز صبح سوره «هل اتی» بخواند سپس امام آیه‌ از سوره «هل اتی» را (که تناسب با رفع شر دارد) تلاوت فرمود (بحارالانوار، (پیشین) ج 56، ص 39، حدیث 7) «خداوند نیکان را از شر روز رستاخیز نگاه می‌دارد او به آنها خّرّمی و طراوت ظاهر و خوشحالی درون عطا می‌کند.» («فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ»، هل‌اتی، آیة 11)

4. توجّه به این نکته که غالباً حوادث جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارد بلکه ایام را می‌توان با توبه، و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل نمود.

یکی از یاران امام دهم علی الهادی ـ علیه‌السّلام ـ می‌گوید: خدمت حضرت رسیدم در حالی که در مسیر راه انگشتم مجروح شده بود. و سواری از کنارم گذشت و به شانه من صدمه زد، و در وسط جمعیّت گرفتار شدم و لباسم را پاره کردند، گفتم: خدا مرا از شر توای روز حفظ کند، عجب روزی شومی هستی! امام فرمود: با ما ارتباط داری و چنین می‌گوئی؟ اگر روز را که گناهی ندارد گناهکار می‌شماری؟ آن مرد می‌گوید: از شنیدن این سخن به هوش آمدم و به خطای خود پی بردم، عرض کردم ای مولای من، استغفار می‌کنم و از خدا آمرزش می‌طلبم، حضرت افزود: روزها چه گناهی دارد که شما آنها را شوم می‌دانید در حالی که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را گرفته است؟ شوم دانستن ایام برای تو فایده‌ای ندارد خداوند شما را مجازات می‌کند و به مذمّت کردن چیزی که نکوهش ندارد، آیا نمی‌دانی که خداوند ثواب و عقاب می‌دهد، و جزای اعمال را در این سرا و سرای دیگر خواهد داد، سپس افزود، دیگر این عمل را تکرار مکن... (بحار، ج 56، ص 2، روایت 5 و 6)

نتیجه

نتیجه این شد که در اسلام، سعد و نحس بعضی ایّام پذیرفته شده است بخاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده است، و به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجّه کنند و درس‌‌ها و عبرت‌‌ها از آن بگیرند، و برای دفع آن به خدا توسل جسته، و از او مدد جویند، و از مجازات و مکافات اعمال خویش غافل نباشند.

منابع جهت مطالعه بیشتر

1. ترجمه المیزان، علامه طباطبائی، ج 19، ذیل آیه 19 قمر.

2. ترجمه تفسیر صافی، ج دوّم، ذیل آیه 19 قمر.

3. تفسیر نمونه، آیت‌‌الله مکارم شیرازی، ج 23ـ37ـ47 و ج 20، ص 240.


هدفدار بودن خلقت

در (آیات اول سوره الرحمن) خواندیم که سخن از تعلیم قرآن کریم و از خلقت انسان و از تعلیم نطق و بیان و از نظام آسمان و خورشید و ماه و بعد اشاره به درخت و گیاه و امثال اینها است، در ادامه (آیه 10) می فرماید: «و الارض وضعها للانام»؛ و خدا زمین را برای مردم آفرید. " انام " یک نوع اسم جمع و به معنی مردم است. انام یعنی "الناس"، یعنی مردم. زمین را خدا برای مردم (آفرید).
اینجا دو جهت هست که ما باید به این دو جهت توجه کنیم. یکی این است که بینش یک نفر موحد در عالم خلقت همیشه این طور باید باشد که نظامی است در عالم و رابطه ای است در خلقت اشیاء، یعنی اگر زمین شرایط زندگی برایش مساعد است و یک سلسله اموری که برایش مفید است - که ما اسم آنها را " نعمتها " می گذاریم - وجود دارد، اینها یک امر اتفاقی و تصادفی نیست آن طور که مادیین فرضیه می سازند که پیدایش زمین صرفا معلول یک تصادف است و هدف و غرض و حکمتی در کار نیست، بعد هم که شرایط زمین برای زندگی مساعد شده، این هم معلول تصادف است، بعد هم که اولین جاندار در روی زمین پیدا شده است این هم باز در اثر یک تصادف است، بعد این جاندارها هم که تکامل پیدا کرده اند تا به انسان رسیده، این انسان که الان خودش را شریف ترین مخلوقات عالم می داند باز هم یک امر تصادفی است.

درست دقت کنید که آن نتیجه نهایی از نظر انسان چه خواهد شد: انسان در روی زمین آمده بدون آنکه حسابی در کار باشد و آن حساب انسان را به اینجا رسانده باشد، بلکه همان تصادفات کورکورانه ای که رخ داده است و یک مقدار - در جاندارها - تنازعها برای بقا، کشمکشها و ستیزها و حکومت زور در میان حیوانات که هر که قویتر و زورمندتر بوده باقی مانده، انسان را به اینجا رسانده است. بنابراین، این انسانی که امروز ما می بینیم، وجودش معلول یک سلسله تصادفات است و یک سلسله زورمندیهایی که نسلهای گذشته اش نسبت به حیوانات دیگر داشته اند که توانسته اند آنها را از صحنه زندگی بیرون ببرند و بعد خودشان در اینجا باشند. نتیجه چیست؟ حالا بر چه اساسی باید زندگی کند؟ حالا هم قهرا نتیجه اش همین است، یعنی اصلا قانون اساسی خلقت همین خواهد بود و بنابراین مبنای زندگی بشر در آینده هم همین باید باشد و غیر از این نمی تواند باشد.
اینجاست که مسائلی از قبیل انسانیت و شرافت و اخلاق و معنویت، زیرآبش یکجا زده می شود، و عجیب این است که عده ای می خواهند این فلسفه را ترویج کنند و در عین حال باز دم از انسانیت و شرافت و معنویت و نیکی و احسان و صفا و عدالت و از این حرفها بزنند. اینها اصلا با هم جور در نمی آید، یعنی اگر ما آن اصلی را که " اصل علت غائی " نامیده می شود نادیده بگیریم یعنی اگر آن " ل " در «وضعها للانام» را برداریم، دیگر انسان نمی تواند اساسا وظیفه ای داشته باشد.

تعلق زمین به همه انسانها
نکته ای است که بعضی استفاده کرده و می کنند و آن این است که در «والارض وضعها للانام»؛ زمین را خدا برای مردم آفریده است.
وقتی می گوید «برای مردم آفریده است» اختصاص به یک گروه خاص از مردم نمی دهد، یعنی برای همه مردم آفریده است، نه اینکه اختصاص به بعضی از مردم داشته باشد. یادم است زمانی که جنگ بین الملل دوم بود (البته آنها جنبه تبلیغاتی داشت، آنهایی هم که این حرفها را می زدند بهتر از دیگران نبودند) رادیو آلمان وقتی قرآن کریم می خواند، سوره الرحمن را که می خواند، وقتی که به این آیه «و الارض وضعها للانام» می رسید می گفت: «و الانگلیزیون یقولو الارض لنا».
«و الارض وضعها للانام» خدا زمین را برای همه مردم آفریده است. همه مردم را خدا خلق کرده. زمین را هم که خدا خلق کرده برای همه مردم خلق کرده نه برای یک گروه خاص که دیگران از آن محروم بمانند.

مسئول بودن انسان در بینش توحیدی
انسان کدخدای این عالم است، یعنی بر همه حیوانات و جاندارهای دیگر پیروز است، بر دریاها، صحراها، گیاهها، حیوانات و هوا مسلط است. این را شما تشبیه کنید به کدخدای یک ده. این کدخدای یک ده یک وقت هست که با زور خودش آمده این منصب و پست را تصاحب و دیگران را مطیع خودش کرده، و یک وقت هست کدخدایی است که او را برای کدخدایی این ده انتخاب کرده اند. اگر کدخدایی را دیگری (مثلا دولت) یا دیگر (مردم) انتخاب کرده باشند، مسؤولیت در آنجا معنی دارد چون انتخاب، مسؤولیت آور است. به او می گویند تو را برای این ده به عنوان کدخدا انتخاب کرده اند، برای چه؟ کارهایی را باید انجام بدهی. اگر انتخاب در کار باشد مسؤولیت و وظیفه هم معنی پیدا می کند ولی اگر انتخاب در کار نباشد و شخص با زور خودش آمده اینجا را تصاحب و اقتدار کرده، دیگر کسی نمی تواند به او بگوید که تو اکنون مسؤولیتی هم در مقابل این (امر) داری. می گوید من به بحکم این شمشیر و زور خودم شما را اینجا مطیع کردم. اصلا مسؤولیت برایش معنی ندارد.

ما در قرآن راجع به انسان کلمه " اصطفاء " را می خوانیم. اصطفاء یعنی انتخاب. خدا انسان را برگزیده است. چون خدا انسان را برگزیده است، این " برگزیده " قهرا از جنبه برگزیدگی خودش مسؤولیت هم دارد و نمی تواند نداشته باشد. اما اگر بنا بود اصطفاء و انتخاب و اختیار و «خدا این نعمت را برای تو قرار داده» و این گونه حرفها را به کلی نفی کنیم، دیگر برای انسان وظیفه و مسئولیت معنی ندارد.
این است که ما مکرر گفته ایم که این فلسفه های مادی جدید که از یک طرف بر اساس ماتریالیسم و نفی همه این حرفها قضاوت می کنند ولی از طرف دیگر به اینجاها که می رسند می خواهند فلسفه انسانی بسازند و دم از مسئولیت می زنند؛ اینها اساسا هیچ معنی نمی تواند داشته باشد. به حسب بینش توحیدی و در معارف الهی هیچ ذره ای در نظام خلقت نیست مگر اینکه «حساب شده» و مقدر است، یعنی روی یک تقدیر و اندازه گیری و حساب است. اگر انسان در متن این برنامه نبود، زمینی هم در این برنامه نبود. وقتی که شما چیزهایی را روی برنامه ای و برای هدفی تعیین می کنید، معنایش این است که اگر آن هدف در این برنامه نبود این مقدمات هم در کار نبود.

آیه «والارض وضعها للانام» معنایش این است که این طور نیست که خلقت زمین به گزاف انجام شده و بعد تصادفا منجر به خلقت انسان شده، بلکه اصلا این زمین حساب شده آفریده شده است، برای اینکه انسان در رویش به وجود بیاید، آفریده شده است. بنابراین ای انسان تو باید توجه داشته باشی که این زمین را برای تو آفریده اند، پس مسئولی، پس مکلفی. همه اینها نتیجه گیری برای مسئولیت و مکلف بودن است که آن «فبای آلاء ربکما تکذبان» توجه دادن ماست به مسئولیت و تکلیفی که در مقابل این نعمتها که برای این هدف آفریده شده است داریم.

نرم‌افزار «مسجدیاب» ویژه تلفن همراه تولید شد+لینک دانلود

نرم‌افزار رایگان و کاربردی «مسجدیاب» مخصوص سیستم عامل آندروید است که به تازگی تولید شده و علاوه بر ارائه فهرست کاملی از مساجد ایران، امکان نمایش نزدیکترین مسجد را نسبت به موقعیت فعلی کاربر داراست.

خبرگزاری فارس: نرم‌افزار «مسجدیاب» ویژه تلفن همراه تولید شد+لینک دانلود

  نسخه شماره یک نرم‌افزار «مسجد یاب» دارای امکاناتی به شرح ذیل است:

- نمایش نزدیکترین مساجد به موقعیت فعلی کاربر بر روی نقشه (نیاز به GPS و GPRS دارد)

- لیست جامعی از مساجد ایران به همراه موقعیت مسجد بر روی نقشه

- امکان اعلام فاصله فعلی کاربر از مساجد

- معرفی مساجد معروف ایران به همراه توضیحات، تاریخچه و تصاویر مربوطه

- امکان جست‌وجوی مساجد بر اساس شهر و نام مسجد

- امکان ایجاد لیست منتخب از مساجد مورد علاقه

 

 

برای دانلود این نرم‌افزار کاربردی با حجم 14 مگابایت از اینجا اقدام کنید.

این نرم‌افزار رایگان ویژه گوشی‌های تلفن همراه با سیستم عامل آندروید است و بهای آن در سایت منتشر کننده (شیعه مدیا) «صلوات» عنوان شده است.


وظیفه رهبر مسلمین در برابر صلح طلبی کفار

اگر کفار اعلام صلح بکنند یعنی تمایل به صلح نشان بدهند، برای پیغمبر چه وظیفه ای است؟ البته اختصاص به پیغمبر ندارد، برای رهبر مسلمین که می خواهد با اصول اسلامی عمل بکند چه وظیفه ای است؟ می فرماید اگر آنها تمایلی به صلح و صفا و به اصطلاح امروز به همزیستی و متارکه جنگ نشان دادند تو هم مضایقه نکن، تو هم تمایل نشان بده «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها»؛ اگر تمایل به صلح و صلاح نشان دادند تو هم چنین کن، یعنی تو هم حاضر شو.
اینجا کلمه " جنح " آمده است که لغت " جناح " که به معنی بال مرغ است از همین کلمه است. این لغت به معنی متمایل شدن است. " جنح " یعنی تمایل نشان داد.

در اینجا وقتی می فرماید: «جنحوا للسلم» کأنه اینجور تشبیه شده است که مرغ وقتی پرواز می کند، اگر بخواهد به طرفی گردش کند، قهرا بالش به آن طرف کج می شود. همین طور است هواپیما. پس کأنه «النلنل» یعنی اینها اگر بال خودشان را به سوی صلح و سلامت کج کردند تو هم همین کار را بکن.
سپس می فرماید: «و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم». چون مردمی که ایمان ندارند فرض اینست که به قول و پیمانشان اعتمادی نیست. آنها اعلام صلح کرده اند، ما هم می خواهیم صلح و سلامت باشد، اما از کجا بشود به اینها اعتماد کرد؟ تکلیف چیست؟ در اینجا قرآن می فرماید: نترس و به خدا توکل کن، اعتماد کن به خدا «انه هو السمیع العلیم»؛ که خدا هم شنوا و هم دانا است. یعنی تو کارت را بر اساس حق و بر مدار حق قرار بده، خدا خودش با اسباب و وسائلی که دارد شما را حفظ می کند، شما مطابق اصول رفتار بکنید دیگر باقیش را به خدا توکل بکنید. (انفال/ 61)

آیه بعد مربوط به همین قسمت است که به خدا توکل کن و از مکر و خدیعه هم نترس «و ان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله»؛ اگر بخواهند تو را بفریبند یعنی اگر این اظهار صلح و سلامشان خدعه و فریب باشد خدا تو را کافی است. اینها همه برای این گفته می شود که نمی شود به قول دشمن اعتماد کرد هر چند انسان جستجو و تحقیق بکند. (انفال/ 62)
البته اینها معنایش این نیست که لازم نیست در این زمینه تحقیق بکنی که آیا دشمن قصد خدعه دارد یا ندارد. نه، سخن این است که یک چیزهایی مخفی می ماند، ولی تو به خاطر این احتمال که نکند خدعه و نیرنگ باشد، اگر دست صلح و سلام به سوی تو دراز شد این دست را رد نکن. این جمله که به خدا توکل کن، اگر بخواهند ترا بفریبند تو خدا را داری، نترس، همه برای این است که می خواهد به پیغمبر (و نه تنها به پیغمبر بلکه پیغمبر مخاطب است. بیشتر، مقصود دیگران هستند که زمامدار مسلمین می شوند) بگوید اگر دشمن دست صلح و سلام به سوی تو دراز کرد تو تحت تأثیر این افکار و اندیشه ها که نکند دروغ باشد، نکند خدعه و مکر باشد، امتناع نکن، تو هم دست صلح و سلام به سوی او دراز کن.
در این نگرانیها که برای هر کسی پیدا می شود که هیچکس نمی تواند صد در صد مطمئن بشود که دشمن راست می گوید: تو به خدا توجه کن، به خدا اعتماد کن. «فان حسبک الله» خدا تو را بس است.

امام صادق(ع): سفرت را با صدقه آغاز کن و آیةالکرسی بخوان

امام صادق(ع)‌ با تأکید بر صدقه ‌دادن و قرائت آیةالکرسی در آغاز سفر می‌فرمایند: مردانگی در سفر این است که چون از همسفران جدا شدی از آنان بدگویی نکنی؛ از جوانمردی به دور است که شخص خوبی‌ها و بدی‌های سفر را برای دیگران بازگوید.

خبرگزاری فارس: امام صادق(ع): سفرت را با صدقه آغاز کن و آیةالکرسی بخوان

  همزمان با فرارسیدن سال نو و ایام تعطیلات نوروز، بسیاری از افراد برای دید و بازدید اقوام و خویشاوندان یا بهره‌مندی از زیبایی‌های طبیعت به مسافرت می‌روند.

مسافرت آدابی دارد که رعایت آنها سفر را با نشاط و خاطره‌انگیز می‌کند که در کتاب ارزشمند «مفاتیح الحیات» آیت‌الله جوادی آملی ذکر شده است.

آداب سفر

صدقه‌دادن و دعا کردن: حضرت رسول (ص) هنگامی که به سفر می‌رفت، چنین دعا می‌کرد: «اللهم إنی أعوذ بک من و عثاء السفر و کابة المنقلب و سوء المنظر فی أهل و المال و الولد»؛ خدایا از سختی سفر و اندوه دوری و سرگردانی و دربدری و بدمنظری درباره خاندان و مال و فرزند به تو پناه می‌برم.

در فقه الرضا (ع) آمده است: هرگاه قصد سفر کردی خاندانت را گردآور و دو رکعت نماز بگزار و خدا را تمجید کن و بر پیامبر درود فرست و دستانت را به دعا بلند کن و بگو: «اللهم انی استودعک الیوم دینی و نفسی و مالی و اهلی و ولدی و جمیع جیرانی و اخواننا المؤمنین الشاهد منا و الغائب عنا»؛ خدایا! من امروز دین و جان و مال و خاندان و فرزندان و همه همسایگان و برادران مؤمن حاضر و غایب را به تو می‌سپارم.

همچنین امام صادق(ع) می‌فرماید: سفرت را با صدقه آغاز کن و آیةالکرسی بخوان!

آن حضرت در جای دیگری می‌فرماید: از آداب و لوازم سفر، به همراه داشتن توشه فراوان و خوب و بخشش آن به همسفران است و نیز رازپوشی پس از سفر و شوخی‌هایی که موجب خشم خدا نباشد.

خداحافظی: رسول خدا (ص) می‌فرماید: هرگاه سفر می‌کنید با برادران دینی خود خداحافظی کنید، زیرا خدا در سایه دعای آنان برایتان برکت قرار می‌دهد.

دعای بدرقه: حضرت رسول (ص) هنگامی که جعفر طیار را به سوی حبشه بدرقه می‌کرد این کلمات را توشه راهش قرار داد: «اللهم الطف به فی تیسیر کل عسیر، فان تیسیر العسیر علیک یسیر، انّک علی کل شیء قدیر. اسئلک له الیسر و المعافاة الدائمه فی الدّنیا و الآخره؛ خدایا! در حل مشکلات و سختی‌ها به او عنایت کن، زیرا آسان ساختن سختی بر تو آسان است و تو بر هر چیزی توانایی. از تو برای او آسایش و عافیت دائم در دنیا و آخرت می‌خواهم».

هرگاه رسول خدا (ص) با مسافری وداع می‌کرد دست او را می‌گرفت و این چنین برایش دعا می‌کرد: «أحسن الله لک الصحابه و اکمل لک المعونه سهل لک الحزونه و قرّب لک البعید و کفاک المهم و حفظ لک دینک امانتک و خواتیم عملک و وجهک لکل خیر، علیک بتقوی الله استودع الله نفسک سر علی برکة الله عز و جل؛ خدا برای تو همراهی و مصاحبت را خوش و نیکو قرار دهد و به طور کامل تو را یاری کند و ناهمواری‌ها را برایت آسان سازد و دور را برایت نزدیک کند و نیازهایت را برآورد و امانت و دینت را حفظ کند و پایان کارت را نیکو کند تو را به هر خیری رهنمون سازد. بر تو باد به تقوای الهی خود را به خدا بسپار و به امید خدای بزرگ حرکت کن».

تقسیم هزینه در سفر گروهی: رسول خدا (ص) می‌فرماید: از آداب سفر این است که همسفران هزینه سفر را پیشاپیش جدا و مشخص کنند که مایه آرامش‌خاطر و نیکخویی آن‌هاست.

امام صادق(ع) نیز می‌فرماید: همسفرانی برگزینید که دخل و خرجشان با شما همسانی داشته باشد تا خوار نشوید.

سوغات: امام صادق(ع) می‌فرماید: هنگام بازگشت از سفر برای خانواده خود سوغات بیاورید؛ هرچند قطعه سنگی باشد.

لزوم همسفر

رسول خدا (ص) می‌فرماید: همسفرت را بیاب و بشناس؛ آن‌گاه سفر کن.

حضرت رسول (ص) در وصیتش به علی(ع) فرمود: ای علی! به تنهایی سفر نکن، چرا که شیطان، همراه تنهاست.

پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: بدترین مردم کسانی‌اند که به تنهایی سفر کنند.

امیر مؤمنان (ع) می‌فرماید: با کسی مسافرت نکن که برای تو به اندازه‌ای که تو برای او ارزش قائل هستی احترام نمی‌بیند.

امام باقر(ع)می‌فرماید: با هم‌سطح خود همسفر شو، زیرا سفر با کسی که هزینه تو را می‌دهد مایه خواری مؤمن است.

امام صادق(ع) می‌فرماید: با کسی مسافرت کن که او مایه زینت تو باشد؛ نه اینکه تو مایه زینت او باشی.

مدیریت سفر گروهی

انتخاب سرپرست: رسول خدا(ص) می‌فرماید هرگاه سه نفر با هم به مسافرت می‌روند یکی را امیر و سرپرست خود کنند.

امام صادق(ع) می‌فرماید: در برخورد با گروه مسافر، هرگز نگو اینجا منزل کنید یا آنجا منزل نکنید، چرا که در میان ایشان کسی هست که متصدی این امور است.

مدارا: رسول خدا(ص) می‌فرماید: کسی که با همسفر خود بیشتر مدارا کند، پاداشش بیشتر و نزد خدا محبوب‌تر است.

امام صادق(ع) می‌فرماید: خوش‌اخلاقی و خوش‌مشربی با همسفران و فرونشاندن خشم از آداب سفر است.

بخشندگی: امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید: جوانمردی در سفر، بخشیدن توشه، مخالفت کمتر با همسفران و بسیار یاد خدا کردن در هر فراز و فرود و نزول و قیام و قعود است. نیز می‌فرماید: در مسافرت، به روی همسفران بسیار تبسم کن و نسبت به توشه‌ات بخشنده باش و می‌فرماید: سکوت طولانی، بسیار نماز گزاردن و سخاوتمندی با همسفران از آداب سفر است.


نگاهي به نگراني ها درباره تقارن نوروز و ايام شهادت ائمه اطهار (ع)

نگاهي به نگراني ها درباره تقارن نوروز و ايام شهادت ائمه اطهار (ع) به نظر مي رسد کساني که در چنين مواقعي احساس نگراني مي کنند، بايد گوشه چشمي به اين داشته باشند که اولين مقصد سفرهاي نوروزي مردم حرم مطهر ثامن الائمه (ع)، حرم مطهر حضرت معصومه (س) و اماکن و بقاع متبرکه است و حتي عموم مردم سعي مي کنند، لحظه تحويل سال خود را در چنين محل هايي حضور داشته باشند. که,مي,است,مردم,اين,حلال,ايام,حرام,سال,براي
  چند سال قبل که محرم الحرام با ايام نوروز مصادف شده بود، نگراني هايي براي مردم وجود داشت که شادي هاي نوروز مايه بي احترامي به ايام عزاي سالار شهيدان نباشد.
يقينا به اقتضاي عشق عميق و کهن ملت ايران به پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد (ص) و خاندان طاهرينش (عليهم السلام)، براي عموم هموطنان مان، گراميداشت ايام شهادت اهل بيت (ع) بر هر مناسبتي مقدم است و ايرانيان اين نکته را به نيکي به اثبات رسانده اند.
امسال نيز که روز پنجم فروردين با 13 جمادي الاول که بنا به روايتي سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) است، مصادف شده بود، مردم سعي در مراعات احترام اين مناسبت داشتند.

اما در کنار احساسات پاک و بي رياي عموم مردم و احترام خالصانه و صادقانه آنان نسبت به ائمه اطهار (ع)، برخي عملکردها و اظهارنظرها درباره ايام شهادت اول بانوي دو عالم، وجود داشت که به نظر مي آيد ناشي از عدم شناخت کافي و مناسب از مردم و فقدان حسن ظن نسبت به ايشان باشد. مقام معظم رهبري در پيام نوروزي خود با ذکر اين مقدمه که "اميدواريم خداوند متعال اين روز را و اين آغاز سال را براي ملت ما، براي همه مسلمانان عالم، مايه شادي و بهروزي و نشاط قرار دهد و ما را به انجام وظائفمان موفق و مؤيد بدارد، مي فرمايند: به هم‌ميهنان عزيزمان عرض ميكنم توجه داشته باشند كه ايام فاطميه در اواسط روزهاي عيد است و تكريم و احترام اين ايام براي همه ما لازم است."
چنانکه ملاحظه شد، ايشان پس از اينکه از خداوند مي خواهند که آغاز سال نو را براي همه مسلمانان عالم، مايه شادي، بهروزي و نشاط قرار دهد، متذکر مي شوند که تکريم و احترام ايام فاطميه براي همه لازم است، اما مواضع ديگري در اين باره در روزهاي پيش از پنجم فروردين در برخي رسانه ها منتشر شد که به نوعي مي توان آنها را مصداق حرام نمودن حلال خدا و از آن فراتر فقدان حسن ظن به مردم ايران اسلامي دانست که خود مصداق عمل ناصواب است، چرا که خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: " يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا". اينکه گفته شد " پرداختن به فاطميه مانع ارتکاب معاصي است و در روايت آمده عيد روزي است که درآن گناه نشود"، يا اينکه " ايرانيان از ديرباز حرمت ايام عزاي ائمه(ع) را نگاه ميداشتند و در صورت تقارن با نوروز، شادي نميکردند" و يا "مردم ما زندگيشان را به رنگ ائمه (ع) مي پسندند و نوروزشان را با محبت فاطمه (ع) آغاز مي کنند و حريم اول بانوي اهل عصمت و طهارت را دراين ايام حفظ مي کنند"، شايد در نگاه اول اشکالي نداشته باشد، اما توجه به دو نکته نشان مي دهد که کساني که چنين اظهاراتي داشته اند، شناخت صحيحي از مردم، خصائل، رفتارهاي آنان در نوروز و عمق ارادت و عشق آنان به ائمه اطهار نداشته اند. نکته اول اينکه چنانکه مقام معظم رهبري در پيام نوروزي خود فرموده اند، بايد از خداوند بخواهيم که شروع سال جديد را مايه شادي، بهروزي و نشاط همه مسلمانان قرار دهد و از همين رو بايد توجه داشته باشيم که نوروز به اقتضاي نو شدن سال، زنده شدن طبيعت، تغيير فصل و آب و هوا و فرصتي که براي تجديد قوا و روحيه مردم فراهم مي آورد، مايه شادي مردم است، نه از باب و جهت ديگر.

نکته دوم هم اين است که اولين، اصلي ترين و بارزترين جلوه شادي کردن مردم در نوروز مراسم ديد و بازديد عيدانه و به تعبير ديگر صله ارحام است که به شدت مورد توصيه و تاکيد اسلام و ائمه نيز هست. هيچ کس نمي تواند ادعا کند يا مصداقي از رفتار خلاف شئون تکريم و احترام ائمه اطهار (ع) ارائه کند که جزء رفتارها و آداب و رسوم گراميداشت سال نو و شادي هاي عيدانه و نوروزي مردم ايران باشد. وقتي آداب و رسوم مناسبت نوروز و عيد سال نو مردم تا اين حد با سفارشات اسلام و ائمه اطهار (ع) تناسب و نزديکي دارد، آيا اظهار نگراني جايي دارد؟ درست است که در اين اظهار نگراني ها، حلالي حرام نشده و حرامي حلال نمي شود، اما به هر حال براي مردم دغدغه هايي ايجاد مي شود که چندان مناسب نيست.
در حلال کردن حرام خدا يا حرام کردن حلال خدا، ممکن است بگوييم حلال کردن حرام خدا خيلي بدتر است، چون باعث شيوع گناهي مي‌شود که روح‌ها را تباه مي‌سازد، اما حرام کردن حلال خدا شايد خيلي بد نباشد، چون به مانند احتياط است و از چيزي که حلال است استفاده نکنيم، حداقل گناه نکرده‌ايم و الکي سختي اضافه کشيده‌ايم. اما اين ديدگاه نقاط ضعفي دارد. حرام کردن حلال‌هاي خدا، بدترين نوع بدعت است و از حلال کردن حرام‌هاي بسيار بد، مانند زنا يا قتل هم مضرتر است، چرا که امور حلال براي زندگي يک انسان مومن لازم هستند و در صورتي که اينها امکانپذير نباشند (و ممنوع شوند)، کليت دينداري ديگر امکانپذير نيست.
بر اين اساس انساني که رفتار صحيحي را با تصور اينکه حرام است، بر اساس نيازش مرتب انجام مي دهد، ضمن اينکه حساسيتش به گناه تحت تاثير قرار مي گيرد، نسبت به کليت دين هم احساس ناخوشايندي خواهد يافت و به اين ترتيب دينداري در کل ممکن نخواهد بود و کل دين از دست خواهد رفت.
اين در حالي است که حتي اگر قتل حلال شود، نهايتا ضررهايي متوجه جامعه مي‌شود و تا حدودي قابل کنترل خواهد بود و همچنين عقل و جامعه بشري مي‌تواند آنرا تا حدودي به تعادل نزديک سازد. متاسفانه وقتي بدون دليل و به زعم اشتباه فکر مي‌کنيم که حرام کردن حلال‌ها نوعي تقواي اضافي و ورع است و تنها ضرر آن اينست که بيش از حد احتياط خواهيم کرد، متوجه نيستيم که اين بدترين نوع بدعت است و باعث از ميان رفتن دين خداوند خواهد شد و قطعا به اين سادگي هم قابل بخشش نخواهد بود.
در مورد حساسيت به خرج دادن درباره سنت هاي نوروزي نيز دقيقا چنين تسلسلي مي تواند واقع شود و مردم وقتي احساس کنند که ديد و بازديد عيد و تبريک گفتن حلول سال نو و زنده شدن بهار که همه از نشانه هاي قدرت و عظمت خداوندي هستند، شايد با تعظيم و تکريم ائمه اطهار (ع) در تنافر و تضاد قرار مي گيرد، احتمالا احساس خوبي پيدا نخواهند کرد.
به نظر مي رسد کساني که در چنين مواقعي احساس نگراني مي کنند، بايد گوشه چشمي به اين داشته باشند که اولين مقصد سفرهاي نوروزي مردم حرم مطهر ثامن الائمه (ع)، حرم مطهر حضرت معصومه (س) و اماکن و بقاع متبرکه است و حتي عموم مردم سعي مي کنند، لحظه تحويل سال خود را در چنين محل هايي حضور داشته باشند.

یقین، کمال نفس انسانی

انسان در این جهان باید از حرکت وضعی (طبیعی- حیوانی) بگذرد و به حرکت انتقالی (انسانی- تکاملی) برسد، تا بعنوان موجودی ابدی و فناناپذیر سعادت ابدی خویش را تأمین کند و در مسیر رشد تألهی قرار گیرد. و به مرحله والای «و انا الیه راجعون» وارد شود و به جوار الهی بار یابد. و این چگونگی جز با تحققهای کمالی نفس میسر نیست. و در پیشاپیش همه این حققها تحقق اعتقادی و معارفی جای دارد که انسان عقاید حقه داشته به حقایق نفس الامری معتقد باشد. و از باب مثال اگر باید به معاد معتقد باشد و باید نفس انسان به این اعتقاد تحقق یابد معتقد به معاد صحیح قرآنی باشد یعنی معاد جسمانی عنصری که بزرگان اسلام از جمله خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی و .... برای اثبات آن و محال نبودن آن دلیل آورده اند؛ بجز که سراسر آیات قرآنی و اخبار معادی همین معاد را مطرح کرده است. و از میان فلسفه دانان و عرفان شناسان بزرگ معاصر- از جمله- علامه رفیعی قزوینی، معاد مثالی را رد می کند چون مخالف با ظواهر بسیاری از آیات و مباین با صریح اخبار معتبره معادی است.
و در روایات رسیده است که خیر ما القی فی القلب الیقین بهترین چیزی که به قلب انسان درآید یقین است. و بهترین یقین یقین به معارف حقه است که عین نفس الامر است.
امام صادق (ع) می فرماید:
احسنوا النظر فیما لا یسعکم جهله و انصحوا لانفسکم و جاهدوا فی طلب ما لا عذرلکم فی جهله...
درباره آنچه نمی توانید اطلاع نداشته باشید (اعتقادات) خوب تامل کنید! خیرخواه خود باشید! و برای رسیدن به آنچه باید بدانید مجاهده کنید!
و اینگونه معارفی نهایی شده و به یقین رساننده راه وصول به آنها علم صحیح است. و به تعبیری پیروی تعقلی از مشرب وحی است نه افکار تفلسفی از آنکه تعقل غیر از تفلسف است.
در تفلسف، نرسیدن به حقایق هست دخالت اوهام هست، خطا هست، ضرورت پذیرفتن کشف دیگران و صحیح دانستن آنها هست که در تعقل با معاضدت وحی هرگز این چیزها و چگونگیها نیست.
و یاد کردیم که از پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) روایات موکد و بسیاری رسیده است (و تواتر مضمونی آنها قطعی است) که از غیر قرآن طلب هدایت نکنید و شرک معارفی به قرآن کریم نورزید. و معلوم است که شخص مسلمان از تورات و انجیل طلب هدایت نمی کند پس مراد از غیر قرآن نحله ها و فلسفه ها و عرفانهای مختلف اقوام گوناگون قبل از اسلام است که دشمنان اسلام و قرآن کریم و ائمه طاهرین (ع) آنها را وارد فرهنگ اسلام کردند، و فضای واحد شناختی امت را در هم ریختند، و حقیقت علم و علم صحیح را از مسلمانان گرفتند. و همچنین است شبه فلسفه های غربی امروز.
پیامبر اکرم (ص):
خیرما القی فی القلب الیقین.
بهترین چیزی که به قلب انسان بدهند یقین است.
شر العمی القلب.
کوردلی بدترین کوری است
امام علی (ع):
لا تجعلوا یقینکم شکا
مگذارید یقین شما را به شک بدل سازند.
امام باقر (ع):
لا نور کنور الیقین
هیچ فروغی چون فروغ یقین نیست.
پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) از اینکه ما به معارف خالص قرآنی پایبند باشیم و چیزی را با آنها در نیامیزیم و به تاویلهای ناروا دست نیازیم، سودی نمی برند؛ و اگر به عکس کنیم زیانی نمی بینند، پس اینهمه تاکید برای سعادت خود انسان است تا به تحقق راستین اعتقادی (یقین) برسد، با نفس جاهله یا نفس متوهمه از دنیا نرود