آیا خواندن نماز جلوی بد دهانی را میگیرد؟

نماز خواندن مراتبی دارد و انسان به اندازه ای که نماز می خواند متنعم از آثار نماز می شود. نماز یک کسی معراج است و نماز کسی دیگر مرتبه ی پایین است.

حجت الاسلام میر باقری در برنامه سمت خدا درباره این موضوع که بعضی ها با اینکه نماز می خوانند ولی بددهان هستند و صفات زشت رذیله را از روزمره خود حذف نمی کنند اینگونه گفت:
نماز خواندن مراتبی دارد و انسان به اندازه ای که نماز می خواند متنعم از آثار نماز می شود. نماز یک کسی معراج است و نماز کسی دیگر مرتبه ی پایین است. هیچ کس نماز را ذیل نبی اکرم و اهل بیت نمی خواند الا اینکه این نماز برایش رشد بیاورد. زیرا رشد و نماز درجاتی دارد. به اندازه ای که حقیقت نماز(در نماز مناسک ظاهری ولایت عبودیت هست) در انسان محقق بشود نماز در انسان اثر می کند. از طرفی گاهی انسان نماز می خواند و بعد گناه می کند و بخاطر همین نمازش اثر نمی کند. یعنی از طرفی وارد وادی ولایت می شود و بعد پایش را از وادی ولایت بیرون می گذارد.
بعضی ها چهل سال است که نماز شب می خوانند ولی بعد نماز شبش را از دست داده است. حفظ مراتبی که انسان بدست می آورد شرط این است که به مراتب بالاتر برسد. اینکه می گویند: هر روز نماز بخوانید برای این است که هر روز به مرتبه ی بالاتری از توحید برسیم. چه کسی می تواند با هر نماز یک عروج پیدا کند؟ کسی که نماز قبلی را حفظ کرده باشد. مثلا انسان چهل سال نماز می خواند ولی چون گناه می کند سر خط اول است. و برایش معراجی حاصل نمی شود. داریم که اگر غیبت کنید تا چهل روز نمازش قبول نمی شود. یعنی تکلیف از گردن شما ساقط شده است. ولی معراجی بدست نمی آورید. چون انسان خودش حجاب درست کرده است مگر اینکه انسان استغفار کند و خدا آنرا بپذیرد آنگاه راه باز می شود و نماز اثر می کند.
کلمه ی لا اله الاالله همه ی دین است، اخلاق ،شریعت ،فقه،عرفان و ولایت است. سجده در مقابل خداوند واقع نمی شود الا با ولایت. تخلق به اخلاق کریمه جز با ولایت بدست نمی آید. هیچ کس بدون ولایت به الوهیت خدا نمی رسد. حکمت متأهلین ،حکمت امام رضا(ع) است . طریق همه ی مراتب دین همین است. اخلاق بدون امام بی معناست. علامه طباطبایی می گویند: اخلاق بر محور توحید خاصیتش این است که معنای متخلق بودن راعوض می کند و می گوید که اگر به محبت خدا نرسیدی، خلق توحیدی در تو پیدا نمی شود. راه رسیدن به اخلاق این است که مقامات توحیدی را درک بکنی. قرآن انسان را به لا حول ولا قوة الابالله و اسماء الحسنی ارجاع می دهد. وقتی انسان غرق در این مقامات شد، اخلاق بدنبال آن می آید.
تبری و تولی قید اخلاق است. امام صادق (ع)، عقل و جهل را توضیح دادند که عقل نبی اکرم است و صفات کریمه قوای ایشان هستند ،جهل ابلیس و سپاه شیطان است و آنها با نبی اکرم دشمنی می کنند و قلوب و افکار را ظلمانی می کنند و صفات جهل در عالم قوای آنهاست. بعد حضرت فرمودند: این خصال خوب جمع نمی شود همه ی این لشکریان الا در نبی یا وصی پیامبر باشد یا مومنی که خدا قلبش را امتحان کرده باشد. داریم که ولایت ما امر صعب و دشواری است و نمی توانند تحمل کنند مگر نبی و انبیاء و فرشتگان ومومنی که امتحانش را پس داده باشد. پس صفات نبی اکرم به کسی می رسد که ولایتش را تحمل کند. اگر این ولایت را تحمل کند همه ی 75 صفت نبی اکرم در او هم وجود دارد.حتی به اندازه ی ظرف خودش. درادامه می فرماید: بقیه ی شیعیان ما هیچ کدام خالی نیستند از اینکه بعضی از این جنود در آنها باشد تا اینکه به مرحله ی کمال اخلاق برسند. باید از لشکر جهل پاک بشوند .تا یک صفت جهل در انسان وجود دارد صفت عقل در انسان کامل نمی شود. تا یک صفت شیطان در قلب ما جای دارد، تمام صفات نبی اکرم در قلب ما جاری نمی شود. وقتی همه ی جنود عقل آمد در درجه ی عالی قرار می گیرد در مرتبه ی انبیاء و اوصیاء. مومنین زمینه ای در خودشان ایجاد کردند که قابلیت داشته باشند که آن صفت به آنها داده بشود. که یکی از آنها درگیری با جنود جهل است. لذا درگیری محور تهذیب اخلاق است. که همان جهاد اکبر است. همان طور که انبیاء ذیل نبی اکرم هستند مومنین هم ذیل نبی اکرم هستند. بعد امام فرمود :درک این مقام(همنشینی با انبیاء)به معرفت عقل و جنود است. معرفت شناخت ظاهری نیست. معرفت بعد از تسلیم و تصدیق پیدا می شود. که حقیقت این قوا در وجود انسان محقق می شود. حالا این رویکرد چه تاثیری در اخلاق دارد؟
در زیارت عاشوراچه چیزهایی آمده است؟
هر چه که شما در سلوک اخلاقی بخواهید در زیارت سیدالشهدا آمده است. این راه اصلی است. نبی اکرم خودش تحمل بلا نمی کرد احدی به توحید نمی رسید یعنی ابلیس و جنود شیطان با قوایی که دارد همه را برده بود. مسیر سلوک ما می شود مسیر سلوک با بلای نبی اکرم. ارکان سلوک اخلاقی عوض می شود نه اینکه واجبات و محرمات عوض شود. سلوک بدون صفات حمیده امکان ندارد. قرآن برای ایجاد اخلاق توحیدی ما را طور دیگری سیر می دهد. حتی دیگر سیری که در کتب اخلاقی ما بیان شده است مثل کتاب جامع السادات نیست ،آن مسلک علامه طباطبایی که بیان شده ،سیر قرآنی در اخلاق نیست. اخلاق قرآنی از این بالاتر و کامل تر است. مناسک سلوک اثر می گذارد .
چطور می شود در عرض شصت سال سالک الی الله شد و این راه را رفت؟  خیلی از کتب اخلاقی، سالهای زیادی را برای پیمودن این راه می خواهد. اگر تولی و تبری اصل شد می شود این راه را در عرض شصت سال رفت. یعنی با بلای ولی خدا می شود سالک شد. مناسک، روزه و حج طور دیگری طی می شود. کسی که به زیارت سید الشهدا می رود می تواند هفتاد هزار حج در زیارت را بدست بیاورد. یا هزار سال جهاد در راه خدا یا انفاق هزار ابر شتر را در زیارت بدست بیاورد. همه ی اینها را انسان می تواند در زیارت بدست بیاورد. پس طریق سلوک عوض می شود. بجای اینکه انسان هفتاد هزار حج برود کاری می کند که نبی اکرم به امیرالمومینن فرمودند که من شش جمله به شما می گویم که شش صد هزار جمله است.
وقتی مردم به کثرت عمل مشغول هستند شما به برگزیده یا خالصی عمل مشغول باش .شب قدر است که انسان را می رساند. انسان با این عمر کم چطور می تواند با کثرت عمل به جایی برسد ؟ مثلا یکی از مناسک آن می شود زیارت یا سیر در راه ولی خدا.

همه تلاش های سیاسی امام هادی(ع)

امام هادی(ع) با به کارگیری یک سلسله برنامه‌های ارشادی، فرهنگی و تربیتی، مبارزه-ی غیرمستقیمی را با حاکمیت آغاز کرد و بی‌آن که حساسیت دستگاه را متوجه خود سازد، به انجام فعالیت‌هایی بر ضد آن ها پرداخت.

به گزارش حماسه به نقل از فارس، امام هادی(ع) با شش تن از خلفای عباسی، معاصر بود که به ترتیب عبارت بودند از: «معتصم» (برادر مأمون)، «واثق» (پسر معتصم)، «متوکل» (برادر معتصم)، «منتصر» (پسر متوکل)، «مستعین» (پسر عموی منتصر) و «معتز» (پسر متوکل).

معتصم در سال ۲۱۸ ه‍.ق با مرگ مأمون به خلافت رسید و تا سال ۲۲۷ ه‍.ق حکم رانی کرد. «محمد بن عبدالملک» تا پایان عمر وزیر او بود.۱ پس از درگذشت او، فرزندش، «الواثق بالله هارون بن ابی اسحاق» که مادرش کنیزی به نام «قراطین» بود، به خلافت دست یافت. او نیز در دوران خلافت خود به سان پدرش به ترک‌ها اقتدار فراوان بخشید.۲

او در سنگ دلی و بی‌رحمی، رویه ی مأمون و پدرش را پیش گرفته بود و جان افراد بسیاری را در مسئله ی «حدوث» یا «قِدم قرآن» گرفت. بسیاری را شکنجه کرد یا به زندان افکند و سرانجام در سال ۲۳۲ ه‍.ق در گذشت۳ و برادرش «جعفر بن محمد بن هارون» معروف به «المنتصر بالله» قدرت یافت که «احمد بن ابی داود» او را «المتوکل علی الله» خواند.۴

متوکل بسیار تندخو و بی‌رحم بود و همگان را با تندی از خود می‌راند، تا اندازه‌ای که هرگز محبت او به کسی دیده نشد. او می‌گفت: «حیا موجب شکستگی است و مهربانی، زبونی و سخاوت، احمقی است». از این رو همواره همگان از او به بدی و بدنامی یاد می‌کردند.۵

او در دوران خلافت خود جنایت‌های بسیاری انجام داد. این دوران، سخت‌ترین روزگار برای شیعیان و علویان در دوره ی عباسی، بلکه در سراسر تاریخ تشیع به شمار می‌رود. او کینه ی وصف‌ناپذیری از خاندان پیامبر(ص) در دل داشت و این کینه سبب فشار و ستم به شیعیان آنان نیز شد، به گونه‌ای که همگی با به قدرت رسیدن او آواره و بی‌خانمان شدند. در دوران او، امام هادی(ع) به سامرا تبعید شد.

یکی از اعمال ننگین او، ویران کردن مزار مطهر حضرت سیدالشهداء(ع) در سال ۲۳۶ ه‍.ق بود که خشم شیعیان را به شدت برانگیخت؛ تا جایی که مردم بغداد، در و دیوار و مساجد را از شعار علیه او آکندند و شاعران در هجو او شعرها سرودند.

زندگی ننگین او در سال ۲۴۷ ه‍.ق پایان یافت و فرزندش، منتصر به قدرت رسید. او برخلاف نیاکان خود به کارهای شایسته رغبت نشان می‌داد و ستم روا نمی‌داشت و به علویان احسان می‌کرد. او برادران خود، معتز و مؤید را که در زمان خلافت پدرش، ولایت‌عهدی پذیرفته بودند، خلع کرد.

او در نخستین اقدام حکومتی خود، «صالح بن علی» را که از ستمگران و کینه‌توزان به آل علی(ع) بود، از حکم رانی مدینه برکنار کرد و «علی بن الحسین» که فردی خوش‌رفتار با شیعیان بود، به جای او گمارد. وی فدک را به فرزندان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) باز گردانید و آن چه را از ایشان به دست حاکمیت ضبط شده بود، به آنان برگرداند.

همچنین اموالی را برای بخشیدن به علویان در مدینه فرستاد و زیارت مرقد مطهر ابا عبدالله الحسین(ع) را که در زمان متوکل ممنوع بود، آزاد کرد. البته دوران حکومت او به درازا نیانجامید و او را پس از شش ماه خلافت، مسموم کردند و به قتل رساندند.۶

پس از او، المستعین احمد بن محمد بن معتصم، روی کار آمد که سخت شهوت‌پرست و اسراف‌کار بود و شیوه ی سخت‌گیری‌های خلفای پیشین را از سر گرفت و فساد و عیاشی فراگیر شد.۷ در دوران مستعین، با توجه به مشکلات داخلی دولت عباسی هر کسی در اندیشه ی تحکیم قدرت خود بود ولی دوران حکومت او نیز چندان به درازا نکشید و در سال ۲۵۲ ه‍.ق به دستور معتز در سامرا به قتل رسید.۸ معتز، خون خوار دیگری از این طایفه بود که دست خود را به خون امام علی النقی(ع) آغشت و وی را به شهادت رساند.

اوضاع سیاسی عصر امام(ع)

دوران امام هادی(ع)، فاصله ی انتقال میان دو عصر متفاوت از دوران حکومت عباسیان به حساب می‌آید. در این دوران، پدیده‌های بسیاری به چشم می‌خورد که پیش‌تر در زمام-داری عباسیان دیده نشده بود. هیمنه و شکوهی که دستگاه حکومتی، در دوره‌های پیش و خلفای پیشین داشت، از دست رفت و قدرت به گویی سرگردان در دست این و آن بدل شده بود. مدیریت ضعیف خلفای این دوره سبب شده بود تا برخی از استان-داران که از نژادهای غیرعرب بودند، به گونه ی مستقل حکم برانند. این تفاوت در دوران معتصم با نفوذ عناصر ترکان ترکستانی در دستگاه حاکمیت بیشتر شد. فرمان روایی مناطق گسترده‌ای به «اشناس» و «ایتاخ» تُرک وانهاده شد.

این ترکان بسیار جنگ طلب و خون ریز بودند که برای دست‌یابی به قدرت، از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کردند. پایتخت عباسیان در این دوره از بغداد به سامرا و به مقری برای نژادپرستی بدل گشت. شاید علّت این که خلفای این دوران به عناصر عرب تکیه نکردند، سلب اعتماد از حمایت آنان و نیز ناآرامی‌هایی بود که در دوران خلفای پیشین به بار آورده بودند و شاید علاقه ی خویشاوندی ای که بین معتصم و فامیل مادری او بود، وی را به این تصمیم وا داشت. از این گذشته، ترک‌ها از توان نظامی بالایی برخوردار بودند و ویژگی‌های جسمانی و رفتاری که در جنگ‌ها از آنان دیده می‌شد، این موضوع را تقویت می‌کرد.

خلفای جدید، این عصبیت روبه رشد را به خدمت گرفتند تا بتوانند به اهداف خود دست یابند. قدرت یافتن ترکان و سپس در دست گرفتن سامرا و محروم ماندن اعراب از فرمان-دهی و فرمان داری، سبب خشم عرب‌ها شد. در نتیجه، شورش‌های مختلفی بر ضدّ ترکان در گرفت که از آن قبیل می‌توان به توطئه ی «عباس بن مأمون» و «عجیف بن عنبه» اشاره کرد.

اگرچه قیام آن ها به شدت سرکوب و تمامی اموال شان ضبط و نام-شان نیز از دیوان عطایا حذف شد ولی موج نارضایتی در اعراب و شاه زادگان عرب باقی ماند و در درازمدت خسارت‌های جبران ناپذیری را برای عباسیان بر جای گذشت و رفته-رفته سبب تضعیف شدید آنان گردید؛ چه بسا تشکیل حکومت‌های مستقل در گوشه و کنار، از همین موضوع ریشه می‌گرفت.

این سیاست، مشکلات دیگری را نیز همراه داشت و آن، خطر اقتدار بیش از حد ترکان و خلق و خوی بدوی آنان در رسیدن به قدرت بود. که عباسیان را تضعیف می کرد. برخی از آنان با به دست آوردن اقتدار بیش از حد در دولت، کم کم به فکر جدایی طلبی و استقلال می‌افتادند.

آنان با سوء استفاده از قدرت و نفوذ خود در دربار، بر ضد خلفا دست به شورش گسترده‌ای زدند و فرمان دهان و فرمان روایان سرزمین‌های دیگر را هم به شورش واداشتند که شورش «افشین ترک»، از فرمان دهان بلندپایه ی عباسیان، از این دست است.۹

پیدایش و گسترش نهضت علویان

در نگاهی کلان، اعتقاد شیعه مبنی بر حقانیت خلافت خاندان پیامبر، عامل احیای حرکت انقلابی علویان و شیعیان بر ضد حاکمیت را تشکیل داد و در درجه ی دوم، این حرکت‌ها، بازتابی روشن از سیاست‌ها و برنامه‌های سرکوب‌گرانه ی عباسیان بود. روحیه ی تسلیم‌ناپذیری علویان در برابر ستم از یک سو و فشار بیش از حد عباسیان بر شیعیان و نسل‌کشی آن ها از سوی دیگر، چهره‌های برجسته و ممتاز علوی را بر آن داشت تا برای احقاق حق امامان خود و پایان دادن بر اعمال ننگین دستگاه، دست به قیام بزنند.

سردم داران این قیام‌ها، خود از فرزندان ائمه ی اطهار(ع) و نوادگان آنان بودند که به انگیزه ی براندازی نظام ستم پیشه ی عباسی با شعار «الرّضا من آل محمّد(ص)» با شخصیت برگزیده‌ای از خاندان پیامبر(ص)، قیام خود را آغاز کردند.

علّت انتخاب این شعار، ابتدا زیر سؤال بردن مشروعیت خلافت عباسیان و غاصبانه بودن حکومت آن ها و در گام دوم، حفظ جان امام شان که در آن زمان تحت مراقبت نظامی قرار داشت، بود زیرا اگر آن ها نام شخص خاصی را بر نهضت خود می‌گذاشتند، - که بی‌شک، آن شخص امام هادی(ع) بود- دستگاه به آسانی با از بین بردن آن فرد، قیام را سرکوب می‌کرد. مهم‌ترین این قیام‌ها عبارت بودند از:

۱. قیام محمد بن قاسم۱۰

۲. قیام یحیی بن عمرو۱۱

۳. قیام حسن بن زید۱۲

۴. قیام حسین بن محمد۱۳

۵. قیام اسماعیل بن یوسف۱۴

مبارزات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امام هادی(ع)

امام هادی(ع) با به کارگیری یک سلسله برنامه‌های ارشادی، فرهنگی و تربیتی، مبارزه-ی غیرمستقیمی را با حاکمیت آغاز کرد و بی‌آن که حساسیت دستگاه را متوجه خود سازد، به انجام فعالیت‌هایی بر ضد آن ها پرداخت. در مواقع لزوم نیز تا جایی که حیات شیعه را به مخاطره نمی‌انداخت، دامنه ی آن را گسترده‌تر می‌ساخت و با این فعالیت‌ها، بی‌اساس بودن این تصور را که «امام به دلیل مراقبت دشمن، در مسایل سیاسی مداخله نمی‌کند و هیچ‌گونه مبارزه ی سیاسی ندارد»، آشکار کرد.

گفتنی است امام در شرایط حاکم، به بهترین شیوه‌های مبارزاتی دست می‌زد که در بسیاری موارد، دشمن را مرعوب خود می‌ساخت و او را غافل گیر می‌کرد. مبارزه، تنها به برخورد مسلحانه و رویارویی نظامی گفته نمی‌شود، بلکه در پیش گرفتن شیوه‌ای است که بیشترین ضربه را به دشمن بزند و کمترین خسارت را بر جای گذارد. اکنون به برخی از مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌شود:

۱. زیر سؤال بردن مشروعیت دستگاه

امام با استفاده از فرصت‌های مناسب، با نامشروع معرفی کردن عباسیان، مسلمانان را از هرگونه همکاری با آنان- مگر در موارد ضرورت- بر حذر می‌داشت و با این کار، چهره ی این جرثومه‌های فساد را برای مردم بیشتر آشکار می‌کرد.

«محمد علی بن ‌عیسی» که از کارکنان دولت عباسی است، در نامه‌ای به امام هادی(ع) نظر ایشان را درباره ی کار کردن برای بنی عباس و پول گرفتن از آنان در مقابل کار جویا می‌شود. امام در پاسخ او می‌نویسد: «آن مقدار از همکاری که به جبر و زور صورت گرفته، اشکال ندارد و خداوند عذرپذیر است، ولی به جز آن، ناروا و ناپسند است. ناگزیر، اندکش بهتر از افزونش است». او دوباره برای روشن‌تر شدن مطلب به امام می‌نویسد که انگیزه او از همکاری با آنان فقط یافتن راهی برای ضربه زدن به آن ها و تشفی خاطر است.

امام پاسخ می‌دهد: «در چنین صورتی، هم کاری با آن ها نه تنها حرام نیست، بلکه پاداش و ثواب نیز دارد».۱۵ در این روایت، امام آشکارا، روش مبارزه را برای این فرد تبیین کرده، به خوبی برای او و دیگر شیعیان روشن می‌سازد که دستگاه حاکم از کوچک‌ترین مشروعیتی برخوردار نیست و می‌توان از بودجه ی خودش برای ضربه زدن و مبارزه با آن بهره برد.

۲. مبارزه با فقیهان درباری

یکی از ابزار مردم‌فریبی خلفای عباسی، بهره‌گیری آنان از فقیهان درباری برای جلب اعتماد مردم و ترسیم چهره‌ای آیین‌ورز و اسلام‌گرا از خود بود. امام هادی(ع) نیز به وسیله ی رویارویی با آنان، به نوعی دیگر مشروعیت دستگاه را زیر سؤال می‌برد و آنان را رسوا می‌کرد. دانش گیتی‌فروز امام به اندازه‌ای بود که کورسوی این دانشمندان مزدور را به خاموشی می‌گرایاند و حتی تحسین آنان و خلفا را بر می‌انگیخت و آنان را وادار به تسلیم می‌کرد. نمونه‌های بسیاری از این گونه موارد در تاریخ یافت می‌شود که به ذکر نمونه‌ای از آن بسنده می‌شود.

روزی فردی مسیحی را که با زنی مسلمان زنا کرده بود، نزد متوکل آوردند. متوکل خواست حد شرعی را بر او جاری سازد که در همین لحظه، مرد مسیحی اسلام آورد. حکم را به قاضی القضات «یحیی بن اکثم» ارجاع دادند. او گفت: «مسلمان شدن او کفر و عملش را از میان برده و نباید بر او حد جاری شود». قضیه مورد اختلاف قرار گرفت.

و برخی از فقیهان گفتند: «باید سه مرتبه حد بر او جاری شود». برخی دیگر نیز به گونه‌ای دیگر فتوا صادر کردند. پراکندگی نظرها، متوکل را بر آن داشت تا مسئله را با امام هادی(ع) در میان بگذارد. امام در پاسخ فرمود: «او باید آن قدر شلاق زده شود تا بمیرد».

این فتوای امام با انتقاد و مخالفت شدید فقهای دربار به ویژه یحیی بن اکثم روبه‌رو شد و اذعان داشتند که این فتوا هیچ‌ گونه پشتوانه‌ای در آیات و روایات ندارد. آن ها، از متوکل خواستند در نامه‌ای، مدرک و مستندات فتوای ایشان را بخواهد. متوکل موضوع را به امام نوشت و امام در پاسخ، پس از نام خدا این آیه را نگاشت: «هنگامی که قهر و قدرت ما را دیدند، گفتند:

«به خدای یگانه ایمان آوردیم و به بت‌ها و عناصری که آن ها را شریک خدا قرار داده بودیم، کافر شدیم» ولی ایمان شان هنگام دیدن قدرت ما سودی نخواهد بخشید. این سنت و حکم الهی است که در میان بندگان وی جاری است و پیروان باطل در چنین شرایطی زیان‌کار شدند».۱۶امام با این آیه به آنان فهماند که اسلام آوردن آن مسیحی حد را ساقط نمی‌کند. متوکل پاسخ امام را پذیرفت و دستور داد حکم همان گونه که امام فرموده بود، اجرا شود.۱۷

۳. نفوذ عاطفی بر برخی درباریان

درباریان، فرمان دهان و سرداران نظامی دستگاه عباسی، به سان اربابان‌شان پای بند و دل بسته به حکومت و سلطه بر مردم بودند و نسبت به امامان و شیعیان‌شان، کینه ی خاصی در دل داشتند. دلیل انتخاب این گونه افراد و سپردن پست‌های کلیدی به آنان نیز جهت دادن به کینه‌توزی آن ها در سرکوب شیعیان بود.

بر این اساس، امامان، خود و شیعیان شان را از آنان دور نگه می‌داشتند ولی در برخی موارد که زمینه را فراهم می‌یافتند، با آنان تماس حاصل کرده، آن ها را به مسیر حق ره نمون می‌شدند یا دست‌کم از وجود آنان برای کاهش فشار بر شیعیان و رفع مشکلات شان بهره می‌گرفتند.

از جمله ی آنان، «بُغای بزرگ» را می‌توان نام برد. او در میان دیگر فرمان دهان و سرداران، پای بند به دین بود و نسبت به علویان از خود مهربانی و خوش‌رفتاری نشان می‌داد. روزی معتصم به او دستور داده بود که یکی از علویان را به قفس درندگان بیاندازد.

هنگامی که بغا می‌خواست چنین کند، نجوای نیایش او را می‌شنود و دلش به رحم آمده، وی را رها می‌کند و از او قول می‌گیرد که تا وقتی معتصم زنده است، او را نبینند. پس از این جریان، بغا خواب رسول گرامی اسلام(ص) و امیرمؤمنان علی(ع) را می‌بیند و از دعای خیر آن دو بزرگوار بهره‌مند می‌شود.۱۸

در سال۲۳۵ هجری که امام در مدینه به سر می‌برد، این شهر مورد تاخت و تاز شورشیان «بنی سلیم» قرار می‌گیرد و واثق، بغا را برای سرکوبی شورشیان با لشگری مجهز گسیل می‌دارد. بغا با آنان وارد جنگ شده، آنان را شکست می‌دهد.

هنگامی که وارد مدینه می‌شود، امام هادی(ع) به یاران خود می‌فرماید: «بیایید با هم به بیرون مدینه برویم تا ببینیم که این سردار ترک، چگونه لشکر خود را برای سرکوبی شورشیان آماده و مجهز کرده است». سپس به بیرون شهر می روند و لشکر او را در حال عبور تماشا می‌کنند. وقتی امام، بغا را دید، با او به زبان ترکی سخن گفت. بغا سریع از مرکب خود پیاده شد و پای مرکب امام را بوسید.

«ابوهاشم جعفری» که راوی این جریان است، می‌گوید: «من بغا را سوگند دادم که بگوید امام به او چه گفته است. بغا نخست پرسید: «آیا این فرد پیغمبر است؟» گفتم: «نه». گفت: «او مرا به اسمی خواند که در کودکی و در سرزمین خودم، مرا بدان نام می‌خواندند و تاکنون هیچ‌کس از آن آگاهی نداشته است؟!»۱۹ امام با این رفتار، اسباب نفوذ عاطفی در یکی از فرماندهان بزرگ دستگاه را فراهم آورد و او را چنان مجذوب و شیفته ی خود ساخت که وی پای مرکب ایشان را بوسه زد.

سپس او را برای سرکوبی غارت گرانی که با چپاول اموال عمومی و کشتار مردم مدینه، آنان را آزرده بودند، تشویق و ترغیب کرد. گذشته از آن، امام فردی مورد اطمینان از دولت مردان حاکمیت را یافته بود و می‌توانست از نفوذ او در دستگاه به سود شیعیان ستم‌دیده در برابر ستم‌ورزی حکم رانان بهره‌گیری کند.

در این راستا، رفتار مهربانانه ی امام با «یحیی بن هرثمه»، فرمانده ی اعزامی متوکل برای تبعید امام به سامرا و تغییر رویه ی او و شیفتگی‌اش نسبت به امام نیز اهمیت فراوان دارد. امام در سال ۲۴۳ ه‍.ق از مدینه به سامرا تبعید شد.۲۰ در بین راه کرامت‌هایی از امام و حوادثی رخ داد که سبب علاقه‌مندی و تغییر رویه ی یحیی بن هرثمه شد. او در ابتدای سفر بسیار با امام بدرفتاری می‌کند اما عاقبت تسلیم می‌شود.

خود او می‌گوید: «در بین راه دچار تشنگی شدیدی شدیم به گونه‌ای که در معرض هلاکت قرار گرفتیم. پس از مدتی به دشت سرسبزی رسیدیم که درخت‌ها و نهرهای بسیاری در آن بود. بدون آن‌ که کسی را در اطراف آن ببینیم، خود و مرکب‌های مان را سیراب و تا عصر استراحت کردیم. بعد هر قدر می‌توانستیم، آب برداشتیم و به راه افتادیم.

پس از این‌که مقداری از آن جا دور شدیم، متوجه شدیم که یکی از همراهان، کوزه ی نقره‌ای خود را جا گذاشته است. فوری بازگشتیم ولی وقتی به آن جا رسیدیم، چیزی جز بیابان خشک و بی‌آب و علف ندیدیم. کوزه را یافته، به سوی کاروان برگشتیم ولی با کسی هم از آن چه دیده بودیم، چیزی نگفتیم. هنگامی که خدمت امام رسیدیم، بی‌آن که چیزی بگوید، با تبسمی فقط از کوزه پرسید و من گفتم که آن را یافته‌ام».۲۱

رفتار مهربانانه ی امام، حتی سبب علاقه مندی یکی از فرماندهان بزرگ متوکل به امام گردید. وقتی امام به بغداد رسید و با استقبال گرم مردم بغداد روبه‌رو شد، او همچنان تحت تأثیر ابراز احساسات و عواطف مردم بغداد نسبت به امام قرار گرفته بود؛ چرا که این شهر سالیان سال پایتخت حکومت عباسیان بود و مردم آن جا به طور طبیعی باید به دلیل رفتار خلفا، بیشتر از دیگر شهرها نسبت به خاندان پیامبر کینه به دل داشته باشند.

یحیی در بیان آن چه دیده بود، می‌گوید: «پس از ورود به بغداد، نخست با اسحاق بن ابراهیم، امیر بغداد، روبه‌رو شدم. وی به من گفت: «ای یحیی، این مرد فرزند پیامبر است. اگر متوکل را بر کشتن او تشویق کنی، بدان که دشمن تو رسول خدا(ص) خواهد بود.» من در پاسخ او گفتم: «به خدا سوگند، تا به حال جز نیکی و خوبی از او ندیده‌ام که بخواهم دست به چنین کاری بزنم».۲۲

۴. تقویت پایگاه‌های مردمی

امام با مشاهده ی اوضاع وخیم حاکم، برای جلوگیری از انهدام پایگاه‌های مقاومتی مردم و ناامیدی از گشایش در کار خود، با دل داری دادن و پشتیبانی از مردم و آگاهی یافتن لحظه به لحظه از شرایط معشیتی آنان، حیات جامعه ی اسلامی را تداوم می‌بخشید تا هنگام رویارویی با مشکلات و ستم گری‌ها، آنان امیدواری خود را از دست ندهند.

همچنین امام با بهره‌گیری از آگاهی و دانش امامت خویش، شیعیان را با آگاه کردن از آینده، به برچیده شدن بساط ستم امیدوار می‌کرد. مردی از اهالی مداین که گویا از ستم متوکل به تنگ آمده بود، از امام درباره ی مدت حکومت متوکل پرسید. امام در پاسخ، این آیات را نوشت:

«هفت سال پی درپی زراعت می‌کنید و آن چه درو کردید را - جز اندکی که می خورید- در خوشه‌های خود بگذارید. پس از آن، هفت سال سخت خواهد آمد که آن چه را شما برای آنان ذخیره کرده‌اید، خواهید خورد جز اندکی که (برای بذر) نگه می‌دارید. سپس سالی فرا می‌رسد که باران فراوان نصیب مردم می‌شود و در آن سال، مردم عصاره (میوه‌ها و دانه‌های روغنی) می‌گیرند».۲۳ سرانجام همان‌گونه که امام هادی(ع) پیش‌بینی کرده بود، متوکل در نخستین روزهای پانزدهمین سال حکومتش به قتل رسید.۲۴


پی‌نوشت‌ها:

۱. مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن الحسین، ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش، ج۲، ص۴۵۹

۲. تاریخ الیعقوبی، ابن ابی یعقوب، احمد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ سوم، ۱۹۷۷م، ج۲، ص۵۱۰

۳. همان، ص۵۱۱

۴. مروج الذهب، ج۲، ص۴۹۵

۵. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۱۳

۶. تتمه المنتهی فی وقایع ایام خلفاء، شیخ عباس قمی، تهران، کتاب‌خانه ی مرکزی، ۱۳۲۵ش، ج۲، ص۳۵۲

۷. همان، ص۳۵۳

۸. مروج الذهب، ج۲، ص۵۶۸

۹. همان، ۵۰۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۷۵

۱۰. مقاتل الطالبیین، صص۴۲۴-۴۳۰

۱۲. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ ه‍.ق، ج۷، ص۴۰۷

۱۳. تاریخ الطبری، ج۹، ص۳۲۸

۱۴. همان، ص۳۴۶

۱۵. وسائل الشیعه، العاملی، محمد بن الحسن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا، ج۱۲، ص۱۳۷

۱۶. غافر، ۸۴ و۸۵

۱۷. وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۴۰۸

۱۸. مروج الذهب، ج۲، صص۵۶۴ و ۵۶۵

۱۹. الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۲

۲۰. الارشاد، مفید، محمد بن محمد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۴۳۸

۲۱. اثبات الوصیه، علی بن الحسین المسعودی، نجف، مکتبه المرتضویه، بی‌تا، ص۱۹۷

۲۲. تذکره الخواص، سبط ابن الجوزی، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، بی‌تا، ص۳۶۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۵۷۳

۲۳. یوسف: ۴۷، ۴۸و ۴۹

۲۴. بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۸۶

آیا امام زمان(عج) دو ظهور دارد؟!


ظهور

همان طور که غیبت امام مهدی (علیه السلام) به دو بخش «غیبت صغری» و «غیبت کبری» تقسیم می‌شود و غیبت طولانی حضرت مهدی (علیه السلام) بدون مقدمه چینی یک دوره غیبت کوتاه‏تر آغاز نشد، روایات درباره آخرالزمان و تاریخ پیش از ظهور نیز ترسیم‏کننده یک دوره زمانی مقدماتی، پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است که در آن جامعه جهانی برای ظهور و انقلاب جهانی ایشان آماده می‌شود. صاحب نظران به این دوره عنوان «ظهور اصغر» را اختصاص داده‏اند.

این دوره در واقع بخش ابتدایی ظهور است که از ماه رمضان سال ظهور تا ماه محرم را در بر می‌گیرد. علمایی که در روایات علائم الظهور تتبع و تحقیق کرده‏اند، حوادث این چند ماه را به طور مفصل در کتاب‌هایشان (1) آورده‏اند، بنابراین تعریف از فرارسیدن صیحه آسمانی در ماه رمضان تا ماه محرم که حضرت مهدی (علیه السلام) به طور علنی و رسمی‌ظهور می‌کند، دوره ظهور اصغر است و مقارن زمانی که 313 نفر از یاران حضرت مهدی (علیه السلام) از سراسر دنیا به سوی آن حضرت، در مکه می‌آیند و به ایشان ملحق می‌شوند و بین رکن و مقام با ایشان بیعت می‌کنند، ظهور ایشان علنی و کامل می‌شود، این دوره را با عنوان «ظهور اکبر» تعبیر می‌کنند.

ظهور اصغر در واقع به مثابه ظهور سری و غیر علنی حضرت مهدی (علیه السلام) و زمینه‏سازی برای ظهور فراگیر و اکبر ایشان است، از روایات برمی‌آید که در این دوره، عده‏ای محدود از یاران و اطرافیان حضرت مهدی (علیه السلام) از موضوع ظهور باخبرند و نام و یاد ایشان بر زبآن‌ها جاری شده و مردم درباره این موضوع با هم گفتگو می‌کنند (2). از حضرت علی (علیه السلام) در این باره رسیده است: «موقعى كه منادى از آسمان ندا كرد، حقا كه حق با آل محمّد (صلى اللَّه علیه و آله) است، مهدى (علیه‏السّلام ) بر سر زبان‌ها ظهور می كند و نام او در دهان مردم خواهد بود، مردم مسرور می‏شوند و ذكرى غیر از ذكر آن حضرت ندارند.» (3)

یکی از صاحب‏نظران درباره این دوره می‌گوید:

«به هر حال آن چه از روایات بر می‌آید این است که دوره شش ماهه، یعنی از خروج سفیانی و ندای آسمانی تا ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) در ماه محرم، سرشار از تلاش و فعالیت امام(علیه السلام) و یارانش می‌باشد و کرامات و معجزاتی به دست یاران و پیوستگان به آن‌ها به وقوع می‌پیوندد و آن رویدادی جهانی خواهد بود که ذهن مردم و دولت‌ها را به طور یکسان مشغول می‌دارد. اما ملت‌های مسلمان و مستضعف پیوسته درباره مهدی(علیه السلام) وکرامات وی و نزدیک شدن زمان ظهور آن حضرت سخن می‌گویند. واین موج مقدماتی مردمی‌و مناسب با ظهور امام(علیه السلام) می‌باشد.»(4)

سفیانى لشكر دیگرى به مدینه می‏فرستد مردى در آنجا كشته مى‏شود و مهدى و منصور فرار می‏كنند، سفیانى هم بزرگ و كوچك سادات و ذریه پیغمبر را گرفته و حبس می‏كند. آنگاه لشكرى براى پیدا كردن مهدى و منصور از مدینه بیرون می‌رود. مهدى همچون موسى بن عمران (كه هراسان از مصر خارج شد) هراسان و نگران از مدینه بیرون می‏رود، و بدین گونه وارد مكه مى‏شود»

البته ما در این نوشتار به طور مشخص از زمان فرا رسیدن صیحه آسمانی تا ماه محرمی‌که به ظهور علنی حضرت مهدی (علیه السلام) منجر می‌شود، سخن می‌گوییم. بنابراین به عنوان بررسی اولین رخداد شاخص این دوره روایتی را درباره «ندای آسمانی» از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) مرور می‌کنیم: «اول روز آوازى از آسمان بلند شود: آگاه باشید كه همانا حق با على و شیعیان او است، و در آخر روز شیطان از روى زمین فریاد سر دهد: آگاه باشید كه حق با عثمان و شیعیان او است و آن گاه اهل باطل به شك مى افتند.» (5)

در واقع سرآغاز ظهور اصغر را باید مصادف فرا رسیدن «صیحه آسمانی» در تاریخ 23 ماه رمضان سال ظهور بدانیم. این ندا را همگان به زبان خویش می‌شنوند و با شنیدن این صدا خواب‌ها بیدار و نشسته‌ها ایستاده می‌شوند. (6)

یکی دیگر از شاخص‏ترین رویدادهای این دوره را می‌توان کشته شدن «نفس زکیه» دانست، در این باره از امام محمد باقر (علیه السلام) رسیده است:

« قائم به یاران خود می‌گوید: اى مردم! اهل مكه مرا نمی‌خواهند ولى من براى هدایت فرستاده شدم تا آن‏چه شایسته است كه شخصى مثل من به آن‌ها بگوید، گفته و با آن‌ها اتمام حجت كرده‏ باشم. آن‏گاه مردى از یاران خود را می‌طلبد و به وى می‏گوید: برو نزد اهل مكه و بگو اى اهل مكه من فرستاده فلانى هستم او به شما می‌گوید: ما خانواده رحمت و معدن رسالت و خلافت می‌باشیم. ما ذریه محمد و سلاله پیغمبران هستیم. مردم به ما ستم نمودند و ما را مقهور كردند، و از هنگام رحلت پیغمبر تا كنون حق ما غصب شده است. اكنون ما از شما چشم یارى داریم؛ ما را یارى كنید. وقتى آن جوان این سخنان را می‌گوید مردم به وى هجوم می‌آورند و در بین ركن و مقام او را می‌كشند و او همان مرد پاكدل (نفس زكیه) است.» (7)

دوران غیبت

در این باره در کتاب «عصر ظهور» می‌خوانیم:

«بارزترین حادثه‌ای که روایات بیان می‌کند این است که حضرت مهدی (علیه السلام) در 24 و یا 23 ذیحجه یعنی پانزده شب پیش از ظهور خویش، جوانی از یاران و خویشان خود را جهت ایراد بیانیه خود به سوی اهل مکه اعزام می‌دارد، اما طولی نمی‌کشد بعد از نماز در حالی که پیام حضرت مهدی (علیه السلام) و یا فراز‌هایی از آن را برای مردم می‌خوانده است، دشمنان به او حمله ور شده و به طرز وحشیانه ای او را در داخل مسجد الحرام بین رکن و مقام به قتل می‌رسانند و این شهادت فجیع در آسمان و زمین اثر می‌گذارد. این حادثه تلخ، زمینه را برای نهضت حضرت مهدی (علیه السلام) که بیش از دو هفته بعد از آن حادثه طوی نخواهد کشید فراهم می‌سازد.» (8)

درباره محل سکونت حضرت مهدی (علیه السلام) در این دوره، با توجه به حمله سفیانی به شهر مدینه برای یافتن امام، می‌توان نتیجه گرفت که ایشان در این مدت به طور مخفیانه در آن‏ شهر به سر می‏برد. در واقع بازتاب تحولات این دوره را می‌توان در واکنش نیروهای مخالف با نهضت مهدوی جستجو کرد، به روایتی در این باره اشاره می‌کنیم:

« سپس سفیانى لشكر دیگرى به مدینه می‏فرستد مردى در آنجا كشته مى‏شود و مهدى و منصور (9) فرار می‏كنند، سفیانى هم بزرگ و كوچك سادات و ذریه پیغمبر را گرفته و حبس می‏كند. آنگاه لشكرى براى پیدا كردن مهدى و منصور از مدینه بیرون می‌رود. مهدى همچون موسى بن عمران (كه هراسان از مصر خارج شد) هراسان و نگران از مدینه بیرون می‏رود، و بدین گونه وارد مكه مى‏شود.» (10)

ظهور اصغر در واقع به مثابه ظهور سری و غیر علنی حضرت مهدی (علیه السلام) و زمینه‏سازی برای ظهور فراگیر و اکبر ایشان است، از روایات برمی‌آید که در این دوره، عده‏ای محدود از یاران و اطرافیان حضرت مهدی (علیه السلام) از موضوع ظهور باخبرند و نام و یاد ایشان بر زبآن‌ها جاری شده و مردم درباره این موضوع با هم گفتگو می‌کنند

در این زمینه گفته شده است:

آن چه از روایات و از ظاهر امور بر می‌آید واکنش سیاسی مهمی‌که در برابر موج انقلاب مردمی، به خاطر حضرت مهدی (علیه السلام) به وجود می‌آید. از سوی دشمنان او یعنی سردمداران کفر جهانی و سفیانی است که رهبر آن‌هاست و همان طور که روایات می‌گویند: آن‌ها عملیات خود را در سر و سامان دادن به وضع عراق و حجاز متمرکز می‌سازند، به لحاظ آن که این دو کشور کانون ضعف منطقه به شمار می‌آیند، زیرا عراق مرکز نفوذ زمینه‏سازان ایرانی و ضعف حکومت مرکزی و حجاز نیز دارای خلا سیاسی و درگیری قبیله‏ای در برابر حکومت آن و نفوذ زمینه‏سازان یمنی می‌باشد و مساله مهم در حجاز این است که مسلمانان چشم بدان جا دوخته و در انتظار ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) هستند زیرا خبر سکونت امام (علیه السلام) در شهر مدینه و این که نهضت آن حضرت از مکه آغاز خواهد شد، در بین مردم منتشر می‌شود. از این رو فعالیت سیاسی و نظامی‌آن‌ها علیه مهدی (علیه السلام) در حرم مکه و مدینه متمرکز خواهد شد و سفیانی با حمله نظامی‌خود به شهر مدینه، به دستگیری و بازداشت گسترده‏ای از بنی‌هاشم می‌پردازد به این امید که حضرت مهدی (علیه السلام) در میان آن‌هاست و بسیاری از آن‌ها را به شهادت می‌رساند. (11)

بنابراین از مهم‏ترین شاخصه‌ها و ویژگی‌های این دوره زمانی می‌توان به صیحه آسمانی، کشته شدن نفس زکیه، حمله نیروهای سفیانی به مدینه و قتل و کشتار ایشان در آن جا اشاره کرد. آشوب‌ها و حوادث مهم دیگری نیز در این دوره رخ می‌دهد که در این جا مجال بررسی مفصل‏تری نیست.


پی نوشت:

1)      مانند کتاب «عصر ظهور» اثر علی کورانی و کتاب «شش ماه پایانی» اثر مجتبی الساده که توسط  محمود مطهری نیا ترجمه و توضیح شده است.

2)      ر.ک: مطهری نیا، محمود، از ظهور تا قیامت، ماهنامه موعود، اسفند 87، ش 97  و همچنین مطهری نیا، محمود، عربستان، کانون تحولات عصر ظهور، ماهنامه موعود، آذر 88، ش 106.

3)      ابن طاووس، سید علی بن موسی، الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر( عج)، چاپ اول، قم، شریف رضی، 1370، باب 112، ص 59.

4)      کورانی، علی، عصر ظهور، ترجمه: عباس جلالی، چاپ پنجم: تهران، موسسه چاپ و نشر بین الملل، زمستان 1381، ص290.

5)      مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، چاپ اول: قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق، ج2، ص 371.

6)      همان

7)      مجلسی، محمد باقر،  بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات اسلامیه، ج52، ص307، ش 81.

8)      کورانی، عصر ظهور، ص311.

9)      منصور یا منتصر یکی از یاران حضرت مهدی (ع) است.

10)   مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص223.

11)   کورانی، عصر ظهور، ص291.

نقش یاد خدا و مرگ در آرامش انسان

خدا کا عدل


همیشه اضطراب و نگرانى یکى از بزرگترین بلاهاى زندگى انسانها بوده و هست و عوارض ناشى از آن در زندگى فردى و اجتماعى کاملا محسوس است. همیشه آرامش یکى از گمشده هاى مهم بشر بوده و به هر درى مى زند تا آن را پیدا کند. به طور کلى آرامش و دلهره، نقش بسیار مهمى در سلامت و بیمارى فرد و جامعه و سعادت و بدبختى انسانها دارد و چیزى نیست که بتوان از آن به آسانى گذشت.

 

به همین دلیل تاکنون کتابهاى زیادى نوشته شده که موضوع آنها فقط نگرانى، راه مبارزه با آن و طرز بدست آوردن آرامش است. تاریخ بشر پر است از صحنه هاى غم انگیزى که انسان براى تحصیل آرامش به هر چیز دست انداخته و در هر وادى گام نهاده و تن به انواع اعتیادها داده است .

 

یادخدا

قرآن، با یک جمله کوتاه و پر مغز، مطمئن ترین و نزدیکترین راه را نشان داده و مى گوید:

الا بذکر الله تطمئن القلوب

بدانید که یاد خدا آرام بخش دلها است!

ایمان به خدا و توجه به آزادگى مۆمن که همیشه با زهد و پارسائى سازنده و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگى مادى همراه است، به همه اضطرابها پایان مى دهد، هنگامى که روح انسان علی وار آنگونه وسعت یابد که بگوید:

«دنیاکم عندى لاهون من ورقة فى فم جرادة تقضمها؛

دنیاى شما در نظر من بى ارزشتر از برگ درختى است که در دهان ملخى باشد که آن را مى جود» (نهج البلاغه/خطبه 224)

هر وقت كه دل آدمی به یاد خدا بیفتد اولین اثری كه از خود نشان می‌دهد این است كه ملتفت مقصودها و تقصیرها و گناهان خود گشته،‌ آن چنان متأثر شود كه عكس العملش در جوارح لرزه اندام باشد دومین اثرش این است كه متوجه پروردگارش می‌شود كه هدف نهائی فطرت اوست و در نتیجه خاطرش سكونت یافته و به یاد او دلش آرامش می‌یابد.( المیزان، ج 11، ص 543، 545)

توجه به پاداشهای اخرویِ تلخكامی های دنیا و یا یاد مرگ، مقاومت در برابر سختیها و رنجها را تسهیل می نماید، توجه به فنا پذیری و دگرگونی حالات دنیا، به عشق نورزیدن به دنیای حرام ودل كندن از آن و راه یافتن به آرامش كمك می كند

یاد مرگ

یاد مرگ باعث می شود كه انسان به موقت وزود گذر بودن زندگی دنیا توجه داشته باشد و بنابراین حسرت آنچه را ندارد نخورد و از آرزوها و خواسته های بزرگ بپرهیزد و قدر نعمتهایی را كه دارد بداند؛ یاد  مرگ همچنین باعث می شود كه فرد مشكلات و سختیها را بزرگ نمایی نكند و بنا بر این در برابر آنها قدرت تحمل بالایی داشته باشد . این عوامل موجب می شود كه فرد كمتر دغدغه خاطر مسائل زندگی دنیا را داشته ودر مقایسه با كسی كه كمتر به یاد مرگ می افتد، خشنودتر باشد. اعتقاد به زندگی پس از مرگ برای سلامت روانی مفید است، بخصوص در مورد كسانی كه سالخورده و بیمارند یا در معرض جنگ قرار دارند.

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

"آن كس كه فراوان به یاد مرگ باشد در دنیا به اندك چیزی خشنود است." ( حکمت 349)

آن حضرت خطاب به امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند:

«پسرکم فراوان به یاد مردن و به یاد پیشامدهای بعد از مرگ که ناگاه به آن در آیی باش و مرگ را جلو چشمان خود تصور کن تا آنگاه که نزد تو می‌آید خود را آراسته و آماده نموده و کمر خود را بسته باشی که مبادا ناگهان بیاید و تو را مغلوب سازد و در حالی که فریفته شدگی تو را دریابد. فراوان به یاد آخرت و نعمت‌ها و عذاب دردناک آن باش که همانا یاد آخرت زهد ورزی در دنیا را به تو می‌آموزد و دنیا را نزد تو کوچک و خوار می‌سازد. و مبادا دلگرمی اهل دنیا که به دنیا دل بسته‌اند بر سر دنیا به یکدیگر می‌پرند تو را فریفته سازد. چه آن که خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا نیز وصف خویش را با تو در میان نهاده و از زشتی‌هایش به رایت پرده گشاده.» ( نهج البلاغه، نامه 31)

هر وقت كه دل آدمی به یاد خدا بیفتد اولین اثری كه از خود نشان می‌دهد این است كه ملتفت مقصودها و تقصیرها و گناهان خود گشته،‌ آن چنان متأثر شود كه عكس العملش در جوارح لرزه اندام باشد دومین اثرش این است كه متوجه پروردگارش می‌شود كه هدف نهائی فطرت اوست و در نتیجه خاطرش سكونت یافته و به یاد او دلش آرامش می‌یابد

لازم است نكته اى را متذكر شویم و آن این كه تصوّر مرگ و جهان پس از مرگ نه تنها  زندگى را بر انسان تلخ نمى كند و او را از فعالیت و كوشش در امور زندگانى بازنمى دارد; چرا كه علّت فعالیت انسان در امور زندگى حسّ احتیاج است و با یاد مرگ و آخرت حسّ احتیاج از بین نمى رود. بله، یاد آخرت انسان را از زیاده روى در شهوت پرستى باز مى دارد و در طریقى قرار مى دهد كه مى داند پاداش هر كار نیك خود را روزى خواهد دید، پس سعى و كوشش او به همین طریق معطوف مى شود.

پس یاد مرگ و توجه به این كه زندگى دنیوىِ انسان محدود است و تكرار و برگشت ندارد باعث مى شود كه انسان از فرصت هاى خود خوب استفاده كند و عمر خود را به بیكارى و بطالت نگذراند و همواره در فعالیت و تكاپو باشد.

(محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 10، ص 133، و عبدالله جوادى آملى، مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص 130 ـ 131.)

باید خاطر نشان ساخت كه بسیاری از روشهای فوق الذكر ارتباط نزدیكی با یكدیگر دارند و به عبارتی لازم وملزوم یكدیگرند، برای مثال توجه به پاداشهای اخرویِ تلخكامی های دنیا و یا یاد مرگ، مقاومت در برابر سختیها و رنجها را تسهیل می نماید، توجه به فنا پذیری و دگرگونی حالات دنیا، به عشق نورزیدن به دنیای حرام ودل كندن از آن و راه یافتن به آرامش كمك می كند.)بررسی دیدگاه غم و شادی در نهج البلاغه با تمرکز بر روشهای شادی آفرین، اعظم مرادی)

احتمال برگزاری جماعت نماز عیدغدیر

مدیر کانون خورشید با تشریح برنامه‌های عید غدیر خم از رایزنی برای برگزاری نماز جماعت عید غدیر به امامت آیت‌الله صافی گلپایگانی در مسجد مقدس جمکران یا حرم حضرت معصومه(س) خبر داد.

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسین مشکوری در گفت‌وگو با (ایسنا)، با بیان این‌که «کانون خورشید در راستای برطرف کردن دغدغه مقام معظم رهبری نسبت به ماجرای غدیر در سال 91 با اخذ مجوز از حوزه علمیه قم و وزارت ارشاد تاسیس شد» افزود: یکی از دغدغه‌های مقام معظم رهبری این است که غدیر متولی ندارد و هیچ تبلیغی روی آن نشده است. بر این اساس کانون خورشید با حضور تعدادی از طلاب و محققان حوزوی برای تامین این دغدغه تاسیس شد.
وی خاطرنشان کرد: برای این منظور طرحی پنج ساله در هفت فاز تدوین و آن را را برای دریافت نظرات و پیشنهادات علما و مراجع خدمت آنها تقدیم کردیم که پس از تایید کلی طرح از سوی ایشان تصمیم گرفتیم برای غدیر کار رسانه‌ای انجام دهیم.
مساله غدیر باید در بستر رسانه ترویج شود
مدیر کانون خورشید با اشاره به این‌که «تنها کار تالیفی کردن، کتاب و مقاله نوشتن برای مساله غدیر کافی نیست» تصریح کرد: دغدغه‌ اصلی مقام معظم رهبری در این مساله این است که غدیر در بستر رسانه‌ ترویج شود، بنابراین با تاسیس این کانون، اولین مرکز ترویج رسانه‌ای معارف غدیر و صحیفه سجادیه را کلید زدیم.
مشکوری ادامه داد: برای کار رسانه‌ای در زمینه مساله غدیر به این فکر افتادیم که چه کتاب و مرجعی را نیاز داریم که پس از بررسی‌های پژوهشی به کتاب الغدیر علامه امینی (ره) رسیدیم که شخص مقام معظم رهبری دغدغه جدی روی این کتاب دارند، بنابراین به مدت یک سال کار تحقیقی روی این کتاب انجام دادیم و در مدت یک سال 15 هزار فیش رسانه‌ای از این کتاب استخراج کردیم.
اجرای چهار طرح ویژه در عید غدیر امسال
وی افزود: همزمان با این کار دوره‌ای با عنوان سفر آسمانی برای آموزش معارف غدیر در دانشگاه شریف برگزار کردیم و 700 دانشجوی این دانشگاه را به عنوان عضو رسانه‌ای کانون خورشید انتخاب کردیم و با این پشتوانه توانستیم برای غدیر امسال در چهار محور چهار پروژه مهم طراحی کنیم که کار بعضی از آنها صد در صد و بعضی حدود 90 درصد تمام شده است.
مدیر کانون خورشید با بیان این‌که «اصلی‌ترین پروژه تالیف کتابی با عنوان "خط روشن" بود» گفت: این کتاب توسط محققان مجموعه کانون خورشید تهیه و در 100 هزارجلد به چاپ رسید که با هماهنگی به عمل آمده هر شب ساعت 19 پس از اخبار شبکه یک به مدت چند دقیقه در قالب جشنواره "روشنا" از رسانه‌ ملی تبلیغ می‌شود.
پخش برنامه "ارمغان" از عید قربان تا عید غدیر
مشکوری طرح دوم این کانون در ایام دهه ولایت امسال را حضور در رسانه ملی عنوان کرد و گفت: با رایزنی‌هایی که داشتیم سه پیشنهاد را به رسانه‌ ملی ارائه کردیم. اول این‌که زیرنویس‌های شبکه‌ها در این ایام در اختیار ما باشد تا جملاتی از کتاب الغدیر را در اختیار آنها قرار دهیم. دوم این که برنامه‌های گفت‌وگو محور با حضور کارشناسان کانون برگزار شود که این برنامه با عنوان "ارمغان" حول محور کتاب الغدیر پخش خواهد شد.
وی یادآور شد: پیشنهاد سوم به رسانه ملی تولید کلیپ‌های دو دقیقه‌ای بود که این کار با کمک دانشجویان دانشگاه شریف انجام شده که در دهه ولایت از شبکه‌های تلویزیون پخش خواهد شد.
به احتمال زیاد نماز عید غدیر با حضور آیت‌الله صافی‌گلپایگانی در قم برگزار شود
مدیر کانون خورشید در تشریح دیگر برنامه‌های این کانون به مناسبت عید غدیر از رایزنی‌ها برای اقامه نماز جماعت عید در این روز خبر داد و گفت: از یک سال پیش به دنبال این بودیم که چگونه می‌شود عید غدیر را بزرگ داشت که به این نتیجه رسیدیم نماز عید غدیر را همچون نماز اعیاد فطر و قربان برگزار کنیم و در این باره مجله‌ای با نام "قنوت خورشید" چاپ کردیم و به حوزه‌های علمیه، ائمه جمعه و نخبگان قم و تهران ارسال کردیم تا بازخورد این اتفاق را ببینیم.
مشکوری خاطرنشان کرد: تلاش می‌کنیم نماز عید غدیر امسال با حضور آیت‌الله العظمی صافی‌گلپایگانی یا در مسجد مقدس جمکران و یا حرم حضرت معصومه(س) برگزار شود که تاکنون حدود 60 درصد اقدامات برای این اتفاق مبارک انجام شده است و ایشان به استحباب نماز عید غدیر خم فتوا داده‌اند.
هدف‌گذاری برای ساخت 110 مسجد غدیری در 48 ساعت
وی در توضیح پروژه چهارم این کانون در ایام دهه ولایت از ساخت 110 مسجد غدیری در تهران خبر داد و گفت: در این زمینه با یک شرکت رایزنی کردیم که با پنل‌هایی بتنی‌ و پیچ و مهره مساجدی در عرض 48 ساعت با گنبد و دو گلدسته می‌سازند که بسیار مقاوم و ایمن است و برای اینکار ماه گذشته با نماینده حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی از این کارخانه بازدید کردیم و ایشان نیز این کار را تایید کردند. بنابراین امیدواریم کار ساخت 110 مسجد غدیری که کم خرج و سریع‌النصب است در این ایام انجام شود.
مدیر کانون خورشید اظهار کرد: این کار حرکت عظیمی است که اگر انجام شود توانسته‌ایم در این ایام پایگاهی به نام غدیر برای شیعه بسازیم که از نمادهای مکتب تشیع برخوردار است و ما به دنبال این هستیم که این کار ابتدا در تهران که تعداد مساجد کم است ساخته شود، اما اگر در شهرستان‌های دیگر زمینی در اختیار قرار دهند و بانی پیدا شود حتما این کار را انجام خواهیم داد.

«قهرمانة» در کلام مولا علی

امام علی


کلمه «قهرمانه» از واژه‌هایی است که در بیانات امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه به کار رفته است. حضرت در نامه سی و یکم نهج البلاغه، ضمن پرهیز دادن افراد از مشورت با زنان و ضرورت پوشیده بودن آنان می‌فرماید: «فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ»؛ «زیرا زن مانند گل ظریف است، نه پهلوان خشن». (نهج البلاغة، ص 405)


این عبارت از جمله کلماتی است که همواره جای سۆال و مناقشه بوده است. در این مجال به بررسی این واژه و استخراج معنای اصلی آن پرداخته می‌شود.

واژه قهرمانه

واژه «قهرمانه» مۆنث لفظ قهرَمان، قهرُمان، قَرهَمان، قاهرامان، قاره‌مان یا کهرمان از لفظ «القَهرَم» که ماده اصلی آن «قَهَرَ یَقهَرُ قَهراً» است و در سه زبان فارسی، عربی و ترکی مورد استفاده قرار گرفته است.

بررسی‌های صورت ‌گرفته بیان می دارد که واژه قهرمان، واژه‌ای فارسی است که در متون پهلوی از جمله گزیده‌های زادسپرم، داستان دینیک، یادگار زریران و غیرع به صورت kۆپr_framۆپn به معنای مباشر، پیشکار، موکل دخل و خرج، پیشوا، سردمدار و کسی که امور را در دست می‌گیرد، به کار رفته است که طبق قانون حذف به کَهرمان و سپس معرب شده و به قهرمان تبدیل یافته است.

بررسی بسامد معنای آن در فارسی جدید این نتیجه به دست می‌آید که بعدها بر معانی این واژه افزوده شده است. این کلمه احتمالا در پیش از ورود اسلام به ایران، یعنی در زمان ساسانیان به دلیل ارتباط سیاسی، نظامی، فرهنگی و تاریخی ایران و اعراب و همچنین استقرار مراکز مهم ایرانی در عراق وارد عراق و سپس به شبه جزیره عربستان رفته است.

 

اهمیت شناخت معنای قهرمانه

واژه قهرمانه به این جهت مورد بررسی قرار گرفت که حضرت علی (علیه السلام) در کتاب نهج البلاغه در ضمن حدیثی در تبیین جایگاه زنان و نحوه برخورد مردان با آنان از آن استفاده کرده‌اند.

 

واژه قهرمانه در کلام امام علی (علیه السلام)

برای دستیابی به حقیقت معنای این واژه و مراد جدی کلام امام (علیه السلام) ناگزیر باید به بررسی دیگر احادیث آن بزرگوار که این واژه در آن به کار رفته است پرداخته شود.

بررسی‌های صورت گرفته در منابع نشان داد که این واژه تنها در سه جا در بیانات امام علی (علیه السلام) آمده است:

1ـ «لَا تُمَلِّكِ الْمَرْأَةَ مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ». (غرر الحكم و درر الكلم، ص 759)

2ـ «لَا تُمَلِّكِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ». (نهج البلاغة،ص 405)

3ـ «قد ورد أن علی بن أبی طالب قال لدهقان من أهل عین التمر و کان قد أسلم: أما جزیة رأسک فسنرفعها و أما أرضک فللمسلمین فإن شئت فرضنا لک و إن شئت جعلناک قهرمانا لنا». (المفصل، جوادعلی، الجز الخامس، ص 289)

در این نقل امام علی(علیه السلام) درباره یکی از دهقان‌های تازه مسلمان اهل عین التمر از تعبیر قهرمان استفاده کرده‌اند.

 

واژه قهرمانه در کلمات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)

در عمده منابعی که به نحوی احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن ذکر شده است، تنها چند حدیث وجود دارد که از این واژه استفاده کرده‌اند. یک مورد دعایی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشته و در آن از این لفظ بهره جسته‌اند و دیگری همان روایت امام علی (علیه السلام) در ارتباط با زنان است که به صورت مرفوع به پیامبر  (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده شده است.

 

معنای قهرمانه در روایت

قهرمان به معنای قوت و بطوله ـ که در لغت فارسی ترجمه شده است ـ نیست. این تعبیر، یک تعبیر عربی است که از فارسی اخذ شده و به طور خلاصه یعنی کسی که مباشرت به امور می‌پردازد؛ بدین معنا که زن را مباشر همه جانبه در امور زندگی خود ندانید و گمان نکنید که شما بر آن‌ها ریاست دارید و تمام کارهای خانه و اطفال را به یک عامل مشخصی به نام زن واگذار کردید. خیر چنین نیست. تعامل حقیقی و درست این است که باید طبیعت زنان در نظر گرفته شود. اسلام به مردان تکلیف کرده است که با زنان در داخل خانه‌ها مثل گُل برخورد کنند. البته این امر ارتباطی به ساحت‌های سیاسی، اجتماعی و تحصیل علم ندارد. بلکه در مورد امور داخلی خانواده است. این کلام حضرت اشاره به این نکته دارد که اسلام به زن همانند موجودی دارای لطافت روحی و جسمی نظر دارد و باید به این شرایط توجه نمود. (دور المرأة فی الأسرة، ص 40)

 

نتیجه

بررسی واژه قهرمانه نشان می‌دهد که این کلمه ریشه‌ای فارسی داشته و به دلیل ارتباط اعراب و با سرزمین پارسیان وارد زبان آنان شده است. اصل این لغت به معنای پیشکار، موکل، سرمدار و کسی که امور را در دست می‌گیرد می‌باشد.

روایت معروف «فإن المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة» در حقیقت خطابی است به مردان که زنان مثل گل‌های لطیفی هستند که در منازل شما با شما زندگی می‌کنند و لازم است با آنان با دقت و ظرافت عمل کرده و کارهای سنگین به آن‌ها تحمیل نشود.

نحوه مواجهه برزخيان با متوفيان

آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه 154 سوره بقره با بیان اینکه مرگ انتقال از نشئه‌ به نشئه ديگر است نه زوال، به تبیین موضوعاتی همچون نحوه مواجهه برزخيان با متوفّيان، برزخ بودن قبر در اصطلاح متكلمان، دلالت قرآن كريم به حيات پس از مرگ كافران، نحوه مواجهه برزخيان با متوفّيان می پردازد.

آیت الله جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیه 154 سوره بقره (وَلاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِن لاَ تَشْعُرُونَ﴾که ناظر به بحث شهید است، می گوید: ... درباره مرگ در جبهه، عدّه‌اي كه منكر حيات بعد از موت هستند مرگ را نابودي و زوال مي‌پنداشتند و عدّه‌اي هم كه معتقد به حيات بعد از مرگ بودند، اين مرگ را يك نحوه محروميت مي‌پنداشتند؛ بنابراين از حضور در جنگ عليه كفر دريغي داشتند، مي‌گفتند: انسان كه در جبهه مي‌ميرد يا نابود مي‌شود يا محروم مي‌گردد... قرآن كريم درباره هر دو مطلب نظر مثبت داد، فرمود: انسان با مرگ نابود نمي‌شود اولاً محروم نخواهد شد ثانياً، بلكه به حيات برتر و روزي بهتر مي‌رسد.
حقيقت مرگ، توفّي روح توسط فرشتگان و انتقال به نشئه ديگر
وی در ادامه به تبیین حقیقت مرگ پرداخته و تصریح می کند: زندگي اساسي بعد از مرگ است، هرگز نگوييد «اينها كه شهيد شدند مردند» موت نيست؛ موت به معناي زوال و به معناي فوت در قرآن كريم نفي شده است، آن موتي كه اثبات شده است كه فرمود: ﴿خلق الموت والحياة﴾ ، آن در حقيقت وفات است نه فوت، در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه فوت را نفي مي‌كنند، ولي وفات را تثبيت مي‌كنند. «وفات» اين «تاء» جزء كلمه نيست، اصلش از «وفي» است، ماده توفّي و استيفاء و وفي و ايفاء، همه آن «أخذ تام» را مي‌گويند، اگر يك مظروفي از يك ظرفي به ظرف ديگر تخليه شد و همهٴ آن مظروف را انسان به ظرف ديگر تخليه كرد كه چيزي فروگذار نشد مي‌گويند: توفّي كرد، حسابش را استيفاء كرد، يا در اين زمينه مستوفيٰ بيان كرد يعني چيزي فروگذار نكرد. انسان متوفّيٰ مي‌شود و فرشته مرگ متوفّي است، خداي سبحان متوفي است يعني تمام حقيقت انسان را از جايي به جايي منتقل مي‌كند، چيزي گم نمي‌شود. انسان پراكنده نخواهد شد، متلاشي نخواهد شد، چيزي از بين نمي‌رود، گم نمي‌شود انسان وفات دارد نه فوت.
این مفسر قرآن کریم یادآور می شود: ...قرآن كريم براساس اين اصل فرمود به اينكه انسان وقتي مي‌ميرد از يك نشئه‌اي به نشئه ديگر منتقل مي‌شود؛ مرگ انتقال از نشئه‌ به نشئه ديگر است نه زوال. آن‌گاه فرمود: اينها كه از نشئه دنيا به نشئهٴ ديگر منتقل مي‌شوند دو قسم‌اند: يا مؤمن‌اند و انسان صالح‌اند، يا كافرند و انسان طالح. آنها كه كافراند همين كه مُردند به عذاب مي‌رسند، آنها كه مؤمن‌اند (مخصوصاً آنها كه شهيد مي‌شوند) همين كه رخت برمي‌بندند به حيات برتر و روزي بهتر مي‌رسند.
وی با بیان اینکه مؤمنين عموماً و شهدا خصوصاً از حيات طوبا برخوردارند،حیات برتر  را از آن شهیدان خوانده و تأکید می کند: ...﴿ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتٌ بل احياءٌ﴾؛ اينها زنده‌اند نه اينكه در قيامت زنده مي‌شوند، هم اكنون زنده‌اند، ﴿و لكن لاتشعرون﴾؛ شما آن درك دقيق را نداريد. معمولاً از درك دقيق كه مانند موهاي باريك ظريف است از او به عنوان شعور ياد مي‌كنند؛ آن مطلب دقيق و باريك را كه مانند دانه‌هاي موي باريك است اگر كسي درك كند، مي‌گويند او شعور مسئله را دارد. در اين آيه كريمه فرمود: اين مطلب دقيق را شما درك نمي‌كنيد: ﴿و لكن لا تشعرون﴾، در بعضي از آيات فرمود به اينكه شما درباره شهدا نه تنها نگوئيد اينها مرده‌اند، خيال مرگ هم نكنيد: ﴿ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياءٌ﴾ ؛ در آنجا حسبان و گمان را نفي كرد، در اينجا قول را نفي كرد يعني منطقتان درباره شهدا اين نباشد كه اينها مرده‌اند، بلكه اينها زنده‌اند: ﴿ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتٌ بل احياءٌ ولكن لاتشعرون﴾؛ هم اكنون زنده‌اند. البته هر موجودي هر انساني كه از اين عالم رخت برمي‌بندد اين زنده است حالا يا «في حفرة من حُفر النيران» است يا «في روضة من رياض الجنة» است.
نحوه برخورد فرشتگان با كفار به هنگام توفّي روح
آیت الله جوادی آملی درباره نحوه برخورد فرشتگان با كفار و منافقین به هنگام مرگ به آيه 50 سوره انفال اشاره کرده و با استناد به سخنی از آیت الله شاه آبادی در تفسیر این آیه می گوید: سرّ اينكه ملائكه پشت و صورت تبه‌كاران را مي‌زنند اين است: يك عدّه ملائكه هستند كه موكَّل دنيايند، يك عدّه از ملائكه هستند كه موكَّل آخرت‌اند و اينها مدبّرات امرند به اذن خدا؛ ملائكه دنيا مي‌بينند اين شخص عمرش به سر آمده و كاري انجام نداده، با فشار پشتشان را مي‌زنند و او را از نشئه دنيا بيرون مي‌رانند، ملائكه آخرت مي‌بينند اين شخص از نشئه دنيا به نشئه آخرت و برزخ وارد مي‌شود با دست خالي به صورتهاي او سيلي مي‌زنند كه چرا عمري را به تباهي گذراندي و با دست خالي آمدي» لذا عدّه‌اي كه در آن عالم‌اند سيلي به صورت كفّار و منافقين مي‌زنند. و ملائكه كه در اين عالم‌اند به پشت او محكم مي‌زنند.
برزخ بودن قبر در اصطلاح متكلمان
وی در ادامه به تبیین مفهوم برزخ و قبر پرداخته و یادآور می شود: در اين قسمت از سوره انفال و در آياتي ديگر خداي سبحان مي‌فرمايد: وقتي كفّار و منافقين مي‌ميرند ملائكه ﴿يضربون وجوههم و أدبارهم﴾ ، بين اين دو زدن، او فشار مي‌بيند كه از مظاهر فشار قبر همين زدنهاست؛ چون قبر يعني برزخ؛ نه قبر يعني همين موجودي كه در عالم طبيعت است، خب، حالا اگر كسي در دريا غرق بشود قبري دارد، در فضا كركسها او را بربايند قبري دارد و اگر در سفينه‌اي وارد يكي از اين كرات شد و همان‌جا رخت بربست و به صورت پودر درآمد قبري دارد، اصولاً قبر به اصطلاح دين همان برزخ است و امّا اين قبر مصطلح يك آثار فقهي دارد كه انسان چگونه او را رو به قبله دفن كند، چگونه تلقين بكند و مانند آن وگرنه از نظر بحثهاي كلامي(القبر هو البرزخ).
این مفسر قرآن با اشاره به روايتی از ائمه معصوم(ع) تأکید می کند:  از امام (ع) سؤال مي‌كنند: برزخ از چه زماني شروع مي‌شود، فرمود: «القبر منذ حين موته» ؛ همين كه انسان وارد قبر مي‌شود يعني وارد برزخ مي‌شود. عالم دنياست و برزخ و قيامت، ديگر عالم قبر در برابر عالم برزخ نيست. انسان مستقيماً از دنيا وارد عالم برزخ مي‌شود.
دلالت قرآن كريم به حيات پس از مرگ كافران
آیت الله جوادی آملی در ادامه تصریح می کند: اگر[متوفی] كافر باشد كه گرفتار اين ضرب و اين جرح مي‌شود كه در سوره انفال آمده و در سوره حضرت محمّد (ص)، آيه 27 و 28 اين‌چنين است: ﴿فكيف اذا توفتهم الملائكة يضربون وجوههم و أدبارهم ٭ ذلك بانّهم اتبعوا ما أسخط الله و كرهوا رضوانه فأحْبط أعمالهم﴾؛ اينها كه رضاي حق را نخواستند و دنبال فرمان حق حركت نكردند در هنگام توفي ملائكه صورت اينها را مي‌زنند، پشت اينها را مي‌زنند، خب اگر مرگ به معناي نابودي باشد، ديگر زدن معنا ندارد؛ زدن نسبت به يك امر معدوم كار لغوي است، زدن نسبت به يك جسمي كه هيچ تأثري ندارد و رنجي نمي‌برد يك كار لغوي است. ملائكه صورت و پشت كفّار را مي‌زنند، نشانه آن است كه آنها واقعاً زنده‌اند و متأذي‌اند و معذب مي‌شوند.
نحوه مواجهه برزخيان با متوفيان
وی درباره نحوه برخورد برزخیان با متوفیان می گوید: وقتي يك مؤمن رحلت مي‌كند برزخيان خوشحال مي‌شوند كه يك مهمان خوبي براي آنها آمده و اگر يك انسان ضعيفي رحلت بكند، آنها مي‌گويند: فعلاً چيزي از او سؤال نكنيد؛ «دعوه» ، بگذاريد اين جريان انتقال مرگ كه از دنيا به برزخ آمده از او گرفته بشود و يك قدري سر حال بيايد، كم‌كم ما از او سؤال بكنيم آن وقت سؤال مي‌كنند فلان شخص چطور است؟ فلان شخص چطور است؟ اين شخصِ تازه وارد هم گزارش مي‌دهد كه مي‌گويد: فلان شخص قبل از من مرد و فلان شخص زنده است. وقتي كه مي گويد: فلان شخص قبل از من مرد، اين برزخيان مي‌فهمند آن بيچاره اهل نفاق بود و سقوط كرد و در بين راه ماند، مي‌گويند «هويٰ هويٰ» يعني او اگر آدم سالمي بود، او را پيش ما مي آوردند از اينكه پيش ما نياوردند معلوم مي‌شود در بين راه افتاده «هويٰ هويٰ» يعني <سقط سقط> و اگر گزارش بدهد كه فلان شخص سالم است و در دنيا زنده هست براي او مثلاً طلب مغفرت مي‌كنند، طلب خير و رجاء دارند كه بلكه انشاء الله به سلامت برسد.
آیت الله جوادی آملی تأکید می کند: يك انسان مؤمن وقتي به برزخ مي‌رسد براي آنها هم منشأ اثر است، فضلاً اگر اينكه شهيد باشد. پس قرآن كريم شهيد را موجودي مي‌داند كه مصون از زوال است اولاً، و يك موجود سالم و منشا اثر مي‌داند ثانياً، و اين اثر مخصوصِ به بازماندگان و أهل دنيا نيست، بلكه براي برزخيان هم يك فيض جديد است ثالثاً.
بهره‌مندي مؤمنان از حيات و نعمت الهي پس از مرگ
وی در تبیین بهره مندی مؤمنان از حیات و نعم الهی پس از مرگ می گوید: مؤمنين، خواه مقتولين في سبيل الله، خواه غير مقتولين في سبيل الله اينها زنده‌‌اند و منعّم‌اند؛ نظير آيه 32 سوره نحل كه فرمود: ﴿ الذين تتوفّـٰهم الملائكة طيبين يقولون سلامٌ عليكم أدخلوا الجنة بما كنتم تعملون﴾؛ فرمود: آنها كه مؤمن‌اند و متوفيٰ مي‌شوند، فرشتگان به آنها سلام عرض مي‌كنند، بعد مي‌گويند: اين درهاي رحمت و درهاي بهشت است از هر دري كه خواستيد وارد بشويد: ﴿الذين تتوفـٰهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنّة بما كنتم تعملون﴾، اين در حال توفي است و اين ناظر به جنّت برزخي است، نه ناظر به جنّت كبرا باشد. در جنّت كبرا هم اين نعمتها هست، ولي از اينكه فرمود: در حاليكه اينها طيب‌اند و رخت بر بستند، مورد محبّت فرشتگانند ناظر به حالت برزخي است كه ﴿الذين تتوفـٰهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنّة بما كنتم تعملون﴾.

«آیت‌الله حائری یزدی» مرجعی که روی عمامه‌اش تسبیح می‌گذاشت+عکس

هنگامی که خبر رحلت جانسوز آیت‌الله حائری یزدی در قم پیچید، مردم عزادار برای مراسم تشییع «مؤسس حوزه علمیه قم» سنگ تمام گذاشتند؛ مراسمی که به دلیل حضور بانوان محجبه و انجام مراسم عزاداری در دوران استبداد رضاخانی بی‌نظیر بود.

خبرگزاری فارس: «آیت‌الله حائری یزدی» مرجعی که روی عمامه‌اش تسبیح می‌گذاشت+عکس

  هفدهم ذی‌القعده سال 1355 (1315 شمسی) بزرگ‌ مردی از تبار عالمان شیعی دعوت حق را در حالی لبیک گفت که حوزه‌ علمیه قم میراث جاودان او هم اکنون طلایه‌دار علم و حکمت اسلامی در جهان اسلام است.

حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی را همگان به عنوان مؤسس حوزه علمیه قم می‌شناسند، همان کسی که توانست با سیاست‌های ضد دینی رضاخان مبارزه کند و مانع از هم پاشیده شدن روحانیت و حوزه‌های علمیه در ایران شود.

زیرا جان گرفتن حوزه علمیه قم با زمان حکومت رضاخان مصادف شده بود و رضاخان دست‌ پرورده انگلیس بوده و قصد بر این داشته تا علما را از بین ببرد.

*چگونه حوزه علمیه قم از خشم رضاخانی مصون ماند

آیت‌الله سیدمحمدرضا گلپایگانی درباره نقش بی‌بدیل مرجعیت آیت‌الله حائری در حفظ حوزه علمیه در دوران استبدادی رضاخانی این چنین نقل می‌کند: من که از ابتدا به همه ائمه اطهار(ع) مخصوصاً صاحب الزمان(عج) ارادت خاصى داشتم، در مشکلات و گرفتارى‏ها به آن حضرت متوسل مى‏شدم، حضرت هم عنایت مى‏فرمودند و مشکلاتم برطرف مى‏شد.

در همان اوایل طلبگى که در زمان رضاشاه بود، مرحوم آقا روح‏اللّه اصفهانى از اصفهان به قم آمده بودند و عده‏اى از علما و بزرگان ایران را بسیج کرده بود تا علیه رضا شاه قیام کنند.

ولى مرحوم آیت‌الله حائرى این کار را به صلاح حوزه نمى‏دانستند و موافق آن نبودند، لذا عده‏اى مى‏گفتند: باید به دنبال آقا روح اللّه رفت و عده‏اى هم مى‏گفتند: باید دید نظر حاج شیخ چیست؟ و باید از ایشان تبعیت کرد.

این مسأله باعث شده بود که امر بر من مشتبه شود، لذا به حضرت حجت(عج) متوسّل شدم که در این اوضاع وظیفه من چیست؟ آیا از شیخ تبعیت کنم؟ یا دنبال آقا روح‌اللّه اصفهانى بروم؟ و رضایت شما در کدام است؟!

ماه مبارک رمضان بود، موقع ظهر در مدرسه فیضیه خوابیده بودم که در عالم خواب دیدم: در آسمان یک تابلو سبز رنگى، شبیه به نئون، روشن است و با خط سبز بر آن نوشته شده بود: «وَاِذا ظَهَرَ عَلَیْکُمْ البِدَع فَعَلَیْکُمْ بِالشّیِخ عَبْدُالْکَریم» هنگامى که براى شما مسأله تازه و جدیدى اتفاق افتاد، بر شما باد که به حاج شیخ عبدالکریم رجوع کنید.

وقتى از خواب بیدار شدم، فهمیدم که باید به دنبال حاج شیخ عبدالکریم بروم. اتفاقاً حاج آقا روح‌اللّه اصفهانى هم کارى از پیش نبرد و سیاست حاج شیخ در آن مقطع زمانى باعث حفظ حوزه علمیه از شر رضاخان شد، والا رضاخان قصد از بین بردن حوزه را داشت.(1)

*هنگامی که شیخ حائری یزدی از طغیان آب رودخانه جلوگیری کرد

آیت‌الله محمدتقی بهجت فومنی درباره یکی از کرامات شیخ عبدالکریم حائری یزدی این گونه نقل می‌کند:

از کرامات حاج عبدالکریم حائری این بود که زمانی که رودخانه قم در اثر سیل طغیان کرده بود و آب تا لبه پل علی خانی رسیده بود، به گونه‌ای که عده‌ای از روی پل با آب رودخانه وضو می‌گرفتند و به خاطر آن نیز برای جلوگیری از نفوذ آب تمام فرش های مسجد امام را جمع کرده بودند، مرحوم حاج شیخ روی پل رفت و مقداری تربت-تربت مزار سیدالشهدا(ع)- را در دست گرفت و چیزی بر آن خواند و در آب انداخت، پس از این کار مرحوم حائری، به تدریج آب پایین آمد و بعد از چند ساعت چندین متر آب پایین‌تر رفت و به برکت این کار وی از طغیان بیش از حد رودخانه جلوگیری به عمل آمد!(2)

*استفاده از تسبیح تربت در میان عمامه

یکی از خصوصیات بارز آیت‌الله حائری یزدی این بود که همواره تسبیحی از تربت سیدالشهدا(ع) را به جهت تیمن، تبرک و توسل، در عمامه خویش قرار می‌داد، در ادامه تصویری از اقامه نماز جماعت توسط ایشان در حرم مطهر حضرت معصومه(س) را مشاهده می‌کنید که تسبیح تربت در میان عمامه مرحوم آیت‌الله حائری نمایان است.

 

 

*حضور زنان محجبه در مراسم تشییع مؤسس حوزه علمیه قم همراه با عزاداری

سرانجام آیت‌الله حائری یزدی در 17 ذیقعده 1355 نزدیک غروب دیده از جهان فرو بست، پاسبان‌ها از شهربانی به منزل آیت‌الله حائری آمدند و اصرار داشتند که همان شب دفن شود، علما و مراجع وقت با مهارت خاص مانع شدند، فردای آن روز، صبح زود مأموران نظمیه به منزل ایشان آمدند که هر چه زودتر جنازه را دفن کنند، اما علما به بهانه‌های مختلف مانند نبودن کفن، غیبت فلان آقا و … تشییع را تا نزدیک ظهر به تعویق انداختند.

کل شهر قم با خبر شدند، مردم از روستاهای اطراف نیز آمدند، حتی زنان عزلت‌نشین که از ترس کشف حجاب نمی‌توانستند بیرون بیایند با حجاب کامل همراه سایر اقشار مردم در تشییع و عزاداری شرکت کردند، جنازه در میان ناله و سر و سینه زدن مردان و زنان، در زمانی که هرگونه عزاداری ممنوع بود، تشییع شد و در مسجد بالاسر ـ که محل تدریس و نمازش بود ـ دفن شد.

*پی‌نوشت‌ها:

1-  در دفتر ثبت کرامات و خاطرات مسجد مقدس جمکران، شماره 241 ثبت شده است.

2- در محضر آیت‌الله بهجت، محمد حسین رخشاد، جلد