نظریه داروین و آیات قرآن درباره خلقت

خداوند در آیه 45 از سوره نور: «و الله خلق کل دابة من ماء؛ و خداست که هر جنبنده ای را از آب آفرید.» می فرماید: «فمنهم من یمشی علی بطنه و منهم من یمشی علی رجلین و منهم من یمشی علی اربع؛ پس پاره ای از آنها بر روی شکم راه می روند، و پاره ای از آنها بر روی دو پا و بعضی از آنها بر روی چهارپا راه می روند.». این دواب، این جنبده ها مختلف اند، بعضی با شکم راه می روند و می خزند، مثل مار و بسیاری از کرمها، بعضی با دو پا راه می روند، مثل انسان و مرغها، و بعضی بر چهار پا راه می روند. در اینجا چون انسان و غیر انسان با هم در یک ردیف ذکر شده است (که) همه موجودات از آب آفریده شده اند و اول از خزندگان نام می برد و بعد از روندگان، و روندگان دو پا و روندگان چهار پا، و در روندگان دو پا در درجه اول نظر به انسان است، بعضی خواسته اند این آیه را تأییدی برای نظریه تبدل انواع (ترانسفورمیزم) بگیرند و در کتابها و مجلات مطالبی می نویسند. اصل نظریه، بسیار قدیمی است، دو هزار سال هم بیشتر از عمرش می گذرد، ولی از وقتی که تقریبا صورت علمی پیدا کرد دو قرن بیشتر نمی گذرد. نظریه ای پیدا شد در باب زیست شناسی به نام نظریه " تسلسل انواع " یا " تبدل انواع "، یعنی الان ما انواعی از حیوانات داریم، خود انسان یک نوع بالخصوص است، اسب نوع دیگری است، الاغ نوع دیگر، گاو نوع دیگر، شتر نوع دیگر، انواعی مرغها داریم، انواعی ماهیها داریم، انواعی سباع و درندگان داریم، آیا اجداد نهایی اینها چیست؟ آیا اجداد نهایی هر کدام از اینها جداست؟ اجداد نهایی شیرها در اصل یک شیر بوده؟ و اجداد نهایی گاوها در اصل یک گاو بوده؟ و طبعا اجداد نهایی انسانها یک انسان؟ و آن جد نهایی، دیگر به هیچ جانداری نسب نمی برد؟ یا نه، اینهمه انواع با اینهمه اختلافاتی که امروز می بینیم اینها در واقع یک فامیل و قبیله بزرگ اند؟ انسانها و اسبها و شترها و گاوها و میمونها و انواع مرغها و انواع ماهیها و انواع مارها و حشرات، اینها همه خانواده های مختلف یک فامیل اند و همه به یک جد اصلی می رسند، حال آن جد اصلی چه بوده، به چه شکل بوده، در چه وضعی بوده، البته فرضیه هایی در این مورد هست. یک عده که بیشتر تمایلشان این است که قرآن کریم را بر آنچه که از علوم یا غیر علوم گرفته اند تطبیق کنند گفته اند این آیه آن مطلب را می گوید، می گوید همه جاندارها از یک آبی آفریده شده اند، مقصود این است که اول از یک موجود تک سلولی (به وجود آمده اند) که آن موجود تک سلولی، مثلا در کنار مردابها برای اولین بار به وجود آمده است، پس نسب تمام جاندارها به یک حیوان تک سلولی می رسد و نسب او هم به آب می رسد، ولی تدریجا تکامل پیدا کرده است: خزندگان و روندگان (چهار پا و دو پا) و بعد هم قرآن باقی انواع را فرموده که " «یخلق الله ما یشاء»"؛ خدا هر چه بخواهد خودش خلق می کند.

ولی انصاف این است که این آیه دلالتی و حداقل بگوییم صراحتی و یا ظهوری در این مطلب ندارد. ما نمی توانیم از این آیه قرآن استنباط کنیم که این آیه حتما نظریه تبدل انواع و تسلسل انواع را بیان می کند، ولی البته این مطلب هست: ما نباید اشتباهی را که بعضی جاهلها و نادانها و در واقع خدانشناسها مرتکب شده اند مرتکب شویم، بگوییم اگر انواع از یکدیگر اشتقاق یافته باشند پس دلیل بر این است که خلقتی و دست خالقی در کار نیست بلکه انواع از یکدیگر مشتق شده اند، یک شیر اول نبوده که بگوییم او را خدا خلق کرده است، یک اسب اول هم نبوده که بگوییم (او را) خدا خلق کرده است، یک مرغابی اول هم نبوده که بگوییم (او را) خدا خلق کرده،... چون هیچکدام از اینها یک جد اول ندارند بنابراین دلیلی نداری که بگوییم اینها را خدا خلق کرده. چه حرف عوامانه ای! اولا گیریم همه اینها برسد به یک جد و آن جد یک حیوان تک سلولی باشد، پس برای اولین بار حیات در روی زمین در یک حیوان تک سلولی پیدا شد؛ او با چه عاملی پیدا شد؟ علم هنوز نتوانسته است (نشان دهد) و بلکه ضد آن را گفته است که یک حیوان ولو یک حیوان تک سلولی خود به خود پیدا شود یعنی بدون سابقه اشتقاق از یک ذی حیات پیدا شود، و لهذا خود داروین هم که این نظریه را گفت معتقد بود که اجداد تمام حیوانات منتهی می شوند به هفت تا، ولی آن هفت تا دیگر با نفخه الهی به وجود آمده اند. خود داروین یک مرد موحدی بود، مسیحی و خیلی هم معتقد بود، می گویند در حال احتضار هم کتاب مقدس یعنی انجیل را به سینه اش چسبانده بود و آن را رها نمی کرد. داروین خودش اینقدر داروینیست نبود که این جوجه فکلیهای بی سواد که چهارتا کلمه درباره نظریه تکامل (داروینیسم) می خوانند، فورا از خدا و قیامت و همه چیز می خواهند بیگانه باشند. ثانیا مگر خدا آن وقت خالق ماست که جد اعلای ما یک انسانی باشد که آن انسان را خدا دفعتا آفریده باشد؟ آن به این مطلب ربط ندارد.

ما به هر حال مخلوق خدا هستیم. قرآن که می گوید خدا شما را خلق کرد می گوید شما ببینید یک نطفه بودید در رحم، خدا نطفه را علقه کرد و علقه را مضغه کرد، بعد مضغه را تبدیل به عظام کرد، عظام را گوشت پوشاند، چنین و چنان کرد (خلقت). همین خلقت تدریجی ما در رحم مادر و (اینکه) بعد در بیرون به صورت جنینی هستیم که دائما بزرگ می شود (نشان می دهد که) در حال خلق شدن هستیم، بلکه به قول عرفا عالم دائما در حال خلق شدن است. اگر چنین می بود که خدا یک دفعه عالم را خلق کرده و العیاذبالله کنار رفته و دیگر چیز جدیدی رخ نمی دهد، در عالم آب از آب تکان نمی خورد، هیچ تغییری پیدا نمی شد، ولی اینکه عالم دائما در گردش و حرکت است و همه چیزش از جوهرش و از عرضش همواره فانی می شود و حادث می شود، این همان معنای این است که عالم همیشه در حال خلق شدن است. از نظر خالقیت خدا و از نظر توحید، هیچ تفاوتی نمی کند که انواع دفعتا به وجود آمده باشند یا انواع از یکدیگر اشتقاق یافته باشند، یعنی نظریه داروین همان اندازه یک نظریه توحیدی است که نظریه غیر داروین توحیدی بوده

علت حرام شدن 4 ماه از ماه‌های سال چیست

 مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در تازه‌ترین درس اخلاق خود علت حرام بودن ماه‌های «ذی‌القعده، ذی‌الحجه، محرم و رجب» را که در آیات ۳۶ و ۳۷ سوره‌ توبه نیز به آن‌ها اشاره شده، بیان کرد.

خبرگزاری فارس: علت حرام شدن 4 ماه از ماه‌های سال چیست

آیت‌الله روح‌الله قرهی، مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) منطقه حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «یهودشناسی و انحراف امّت» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*معجزه اعظم تاریخ!

وجود مقدّس خاتم‌الانبیاء، محمّد مصطفی(ص) بر قومی مبعوث شدند که حسب روایات و آن چه که در تاریخ ثبت و ضبط شده است، جاهل‌ترین امّت‌ها بوده‌اند!

بعضی ولو به صورت ظاهر در دین اسلام نبودند، امّا یک نکته بسیار مهمّی را متوجّه شدند که کار نبیّ اکرم(ص) چقدر باعظمت بوده است، جرجرداق مسیحی بیان می‌کند: کار پیامبر آخرالزّمان(ص) شبیه به معجزه بوده است و بعد می‌گوید: معجزه اعظم است!

گر چه ما معتقد هستیم، اعجاز نبی مکرّم(ص)، خود قرآن است، ولی آن‌هایی که تاریخ را مطالعه کردند و آن زمان جاهلیّت را در عرب دیدند، معتقدند کار نبیّ اکرم(ص)، اعجاز بوده است.

*علّت حرام شدن چهار ماه در سال

گروهی که پیامبر اکرم(ص) بر آن‌ها مبعوث شدند، در جهل مطلق بودند؛ طوری که عجیب است، مورّخین می‌نویسند: حتّی روم آن زمان و هم‌چنین ایران باستان - که دو قطب ابرقدرت آن زمان بودند - هیچ کدام در درگیری‌هایشان، به سوی حجاز نمی‌رفتند، چون در شأن خودشان نمی‌دیدند و می‌گفتند: اگر کسی آن‌جا را تصرّف کند، خیلی هنر نکرده و نشانه ضعف اوست، گرچه این از یک جهت لطف خدا بود، به واسطه این‌ که بیت‌الله، بلد الامین است، امّا از یک جهت دیگر نشان‌دهنده این است که جز یک عدّه معدود، مابقی ساکنان حجاز در جهل مطلق بودند.

آن‌قدر در جهل بودند که قبائل و عشایر آن، دائم با هم در جنگ بودند، طوری که خودشان خسته شدند و «تاریخ ‌الدّمشقیه» بیان می‌کند: یک موقعی بعضی از این سران عرب از پنج قبیله جمع شدند و با هم عهد و پیمان بستند و بعد سران دیگر هم ملحق به این پیمان شدند و آن این بود که ما دائم نمی‌توانیم با هم بجنگیم، بالاخره ازدواج، زراعت و کار هم داریم، پس با هم پیمان ببندیم که چهار ماه با هم نجنگیم و به کارهای روزمرّه بپردازیم! به تعبیر یکی از مورّخین غربی، دکتر ژوزف فرانسوی، عرب بود و شمشیر و جنگ!

لذا آمدند با هم عهد و پیمان بستند که چهار ماه را بین خودشان حرام قرار دهند تا دیگر با هم نجنگند و جالب است پروردگار عالم هم بعد از بعثت نبی مکرّم، خاتم رسل، محمدّ مصطفی(ص) این چهار ماه را تأیید کرده و فرمودند: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی‏ کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ‏»، تعداد ما‌ه‌ها در نزد خدا، دوازده ماه است - که می‌بینید هم سال شمسی، هم قمری و هم میلادی، دوازده ماه است - آن روز که پروردگار عالم زمین و آسمان‌ها را خلق کرد و بعد اشاره فرمود: چهار ماه از این ماه‌ها حرام است؛ یعنی پروردگار عالم هم بر آن عهد، مهر زد.

*تشریح وضعیّت اعراب قبل از بعثت پیامبر(ص) از لسان مبارک امیرالمؤمنین(ع)

عجیب است، امیرالمؤمنین، اسدالله‌الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) در خطب مختلفی که در نهج‌البلاغه موجود است، نکاتی را بیان می‌کنند که قبل از بعثت، حال و هوای مردم چگونه بوده است، در یکی از این موارد، حضرت به زیبایی آن دوره جاهلیّت را تشریح می‌کنند و می‌فرمایند: «أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِیَةِ وَ النَّاسُ یَسْتَحِلُّونَ الْحَرِیمَ وَ یَسْتَذِلُّونَ الْحَکِیمَ یَحْیَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ یَمُوتُونَ عَلَى کَفْرَة»، همه آن شهرها در یک گمراهی تیره و تار فرو رفته و جهالت بر آن‌ها غلبه پیدا کرده بود؛ یعنی عمده مردم در جهل فرو رفته بودند و جهل اسّ و اساس زندگی مردم شده بود.

آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، گردآورنده خطب و نامه‌ها و کلمات قصار و حکیمانه مولی‌الموالی، حضرت سیّد رضی، علم الهدی تعبیری بسیار عالی دارند، می‌فرمایند: حضرت می‌خواهند بیان کنند اصلاً گویی سیر زندگی مردم این بود که باید با این جهالت زندگی کنند و این باور وجودی‌شان شده بود.

لذا جهل بر آن‌ها غلبه پیدا کرده بود و حیات آن‌ها، در تاریکی مطلق به سر می‌برد. این «وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِیَةِ» نیز نکته بسیار مهمّی است. آن چیزی را که مابین دو شیء است، «الْجَفْوَةِ» می‌گویند. لذا وقتی می‌گویند: «وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِیَةِ» یعنی آن کسی که در خشونتی است که حتّی بین دو برادر جدایی می‌اندازد. یعنی به قدری خشونت بر آن‌ها مسلّط است که جز جنگ و خونریزی و شمشیر، هیچ نمی‌دانند.

«وَ النَّاسُ یَسْتَحِلُّونَ الْحَرِیمَ» دوران جاهلیّت این‌گونه بود که مردم تمام آنچه را که حرام بود، حلال می‌دانستند و قاعده بر عکس شده بود.

«وَ یَسْتَذِلُّونَ الْحَکِیمَ» آن که حکیم و عالم بود، در خواری به سر می‌برد، لذا اگر حکیمی هم پیدا می‌شد، جهّال نسبت به او اظهار فضل می‌کردند! پس حضرت می‌فرمایند: در زمان قبل از بعثت حکیمان و عالمان در خواری‌‌اند امّا جهّال حاکمند!

«یَحْیَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ» نکته بسیار عجیبش همین است که این‌ها زنده بودند امّا زندگی‌ای داشتند که دور از فطرت بود. «وَ یَمُوتُونَ عَلَى کَفْرَة» این‌ها کسانی بودند که می‌مردند در حالی که در بی چیزی مطلق از معرفت به سر می‌بردند؛ یعنی ولو به ذرّه‌ای معرفت نداشتند. لذا در این وضعیّت بود که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شدند!

یا حضرت در جای دیگر می‌فرمایند: «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِی حَیْرَةٍ وَ حَاطِبُونَ فِی فِتْنَةٍ»  پروردگار عالم، پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) را مبعوث کرد، در حالی که مردم در گمراهی، حیران بودند و نمی‌دانستند چه کنند.

«وَ حَاطِبُونَ فِی فِتْنَةٍ» این‌ها در وادی فتنه و فساد غوطه می‌خوردند، «قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ» و هوی و هوس بر آن‌ها حاکم شده بود. «وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِیَاءُ» خود بینی و بزرگ منشی هم در آن‌ها بسیار وجود داشت که آن‌ها را به لغزش و ضلالت و گمراهی کشانده بود.

*راه اعراب جاهلی برای غلبه بر احساسات!

یک نمونه از جهالت اعراب را عرض کنم. می‌دانید علّت اصلی اینکه این‌ها دختران خود را زنده به گور می‌کردند، چه بود؟ از بس این‌ها در ضلالت بودند و می‌خواستند در آن به ظاهر کبریایی و بزرگی قوم خودشان بمانند، می‌گفتند: اگر قومی بر ما مسلّط شود، دختران و زنان ما را به عنوان کنیز بر می‌دارد و این‌ها با غیرت بی‌جای خودشان دخترها را زنده به گور می‌کردند تا بردگی آن‌ها، مایه سرافکندگی برایشان نشود!

هم تاریخ الدمشقیه و هم تاریخ طبری نوشته: خدا به یکی از سران این قبائل، دختری داد، منتها مادر و مادر بزرگ او را مخفی کردند و گفتند به او بگوییم: وقتی بچّه به دنیا آمد، مرده بود، لذا همین مطلب را بیان کردند و دختر را پنهانی در صحرا نگاه داشتند.

گاهی مادر بزرگ به عنوان چرای چند گوسفندی که داشتند، بیرون از صحرا می‌رفت و به او سر می‌زد تا آرام آرام دختر بزرگ شد، مادرش هم دلتنگ بود و می‌رفت و می‌آمد امّا دختر شیرین زبان به دنبال او می‌آمد. پنج ساله بود که یک روز مادر بزرگ به تصوّر این که حالا این شخص، شیرین زبانی او را ببیند، آرام می‌شود با اینکه مادر این طفل مخالف بود، او را به خانه آوردند. مادر مخفی کرد امّا مادربزرگ افشا کرد.

وقتی دختر را دید و فهمید که فرزند اوست، او هم به همان تعبیر همخون بودن که انسان را می‌کشد، اظهار لطف و خنده کرد و این بچّه را به عنوان نوازش بیرون برد، جالب این است که خودش می‌گوید: او را در چاهی می‌انداختم که وقتی می‌افتاد، می‌گفت ابوی! ابوی! بابا! بابا! - معلوم است که در همان دوران مادر و مادر بزرگ او را تربیت کرده و پدرش را به او شناساندند - بعد می‌گوید: چون این چاه آب نداشت، ترکیدن سر بچّه را دیدم که یک لحظه آمد دلم نرم شود امّا خاک‌ها را روی او ریختم و رفتم.

بعد شمشیر کشان به سمت خانه می‌رود و  سینه همسرش را می‌درد و دست مادر خودش را قطع می‌کند!

ببینید عرب جاهلی چگونه بود که سینه همسرش را درید و دست مادرش را قطع کرد تا نگذارد احساسات بر او غلبه کند!!!

این یک نمونه از وضعیّت اعراب جاهلی بود که نشان می‌دهد پیامبر(ص) بالجد برای قومی آمده بود که در جهالت مطلق بودند.

*عرب جاهلی؛ سرگردان در گمراهی و جهل

امیرالمؤمنین(ع) در جایی دیگر می‌فرمایند: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ابْتَعَثَهُ وَ النَّاسُ یَضْرِبُونَ فِی غَمْرَةٍ وَ یَمُوجُونَ فِی حَیْرَةٍ قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُ الْحَیْنِ وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّیْن‏»، حضرت خیلی عجیب توصیف می‌کنند، می‌فرمایند: پروردگار عالم او را موقعی مبعوث کرد و برانگیخت که این مردم در غرقاب فساد و گناه و در میان امواج سرگردانی و حیرت به سر می‌بردند.

«أَزِمَّةُ الْحَیْنِ» یعنی دست و پا زدن در مرگی که مرگ نیست؛ یعنی در جهل مطلقی که هیچ نمی‌دانستند، دست و پا می‌زدند.

حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّیْن‏» پیامبر (ص) قفل‌های گمراهی را که بر دل‌های آن‌ها زده شده بود، گشودند. آن هم «أَقْفَالُ الرَّیْن‏»، یعنی قفل‌هایی که بازشدنی نبود.

*حفظ بهداشت؛ از اوّلین اقدامات پیامبر(ص) در میان عرب جاهلی و صدور آن به اروپا

همان‌طور که می‌دانید اسلام، بهداشت را به اروپا برد، لذا ببینید وضعیّت عرب جاهلی چگونه بود و پیامبر(ص) تا کجا پیش رفتند. پیامبر عظیم‌الشّأن، محمّد مصطفی(ص) از اوّلین کارهایی که کرد، این بود که بحث نجاست و طهارت را تبیین کردند.

چون دارد که بعضی مواقع آن‌ها عذر می‌خواهم در همان جایی که می‌نشستنند فضولات انسانی را دفع می‌کردند؛ همان جا هم غذا می‌خوردند و ...؛ یعنی در یک کثافت عجیبی به سر می‌بردند.

اتّفاقاً مع‌الأسف با این که پیامبر(ص) آن همه زحمت کشیده بودند، امّا باز این‌ها را در همان وضع می‌دیدیم.

قبل از این که روی آب زمزم را بپوشانند که پله می‌خورد و پایین می‌رفتند تا آب بردارند. می‌رفتند، همان جا آب را برمی‌داشتند، بعد همان آن‌جا می‌نشستند و کار خود را می‌کردند، با اینکه دیگر آن‌جا بیت الله و روبروی خانه خدا است. یک وضعیّت بسیار زننده‌ای داشت که شاید کسانی که قبلاً به حجّ رفته باشند، این مطلب بنده را دیده باشند و تأیید کنند. من این را خودم دیدم که وضع بسیار زننده‌ای بود، با اینکه پیامبر(ص) آمدند، بهداشت را آوردند و بهداشت تا اروپا رفت امّا بعضی از آن‌ها هنوز در همان وضع جهالت خود هستند. لذا ببینید پیامبر (ص) با چه قومی سر و کار داشتند!

*ایثارگر شدن عرب جاهلی!

حالا پیامبر(ص) در این قوم عرب جاهلیّت مبعوث شدند و کاری کردند که همین اعراب جاهل، ایثارگر شدند!

سلیم بن قیس بیان می‌کند: در جنگ احد، کسی مجروح شده بود، برایش آب بردم. همین که می‌خواستم آب را به او بدهم، گفت: رفیقم مدام عطش، عطش می‌کرد، خون بیشتری از او رفته، آب را به او بده. من هم رفتم تا آب را به او بدهم، وقتی آب را دادم، او هم گفت: نه، برو آن طرف‌تر، فلانی افتاده، آب را به او بده. این کار همین‌طور تا نفر نهمی ادامه یافت که وقتی رفتم دیدم او شهید شده، برگشتم دیدم هشت نفر قبلی هم همه شهید شدند و آب نخوردند! لذا پیامبر(ص) آن جاهلیّت را به آن اوجی رساند که ایثارگر شدند!

*تفاوت مردم زمان پیامبر با زمان نوح نبی(ع)

پس ما باید بدانیم پیامبر(ص) در چه زمان و قومی مبعوث شدند و چقدر زیبا کار کردند! این مطالب عظمت پیامبر عظیم‌الشّأن(ص) ما را نشان می‌دهد؛ چون حسب مباحث تاریخی، وقتی انبیا آمدند فقط با بت‌پرستان و جهّالی که به آن حال بودند، مبارزه کردند و به این سبک نبود که همه جور کشت و کشتاری بکنند.

نوح نبی(ع) موقعی مبعوث شده که آخرین زمان دوره اولیّه انسان‌ها بود که بعد از طوفان نوح، دوره ثانویّه انسان‌ها از نسل همان‌هایی که در کشتی نوح نشستند، آغاز شد. لذا دور دوم انسان‌ها در آن زمان هست که بیان شده: خانه‌های آن‌ها، خانه‌های طبقاتی بود و زندگی مدرنی داشتند ولی آن کسانی که این‌ها را به این وضعیّت مدرن رسانده بودند، اجازه نمی‌دادند انبیا مثل حضرت نوح(ع) بتوانند موفّق شوند. لذا ایشان هم زحمت کشید امّا با افراد جاهل، طرف نبود امّا پیامبر اکرم(ص) در جایی آمدند که همه بدی‌ها در آن‌ها نهفته شده بود!

*تعداد با سوادان در عرب جاهلی فقط به تعداد انگشتان دست بود!

ما در هیچ امّتی نداریم که به جز افراد اندکی، بی‌سوادی مطلق باشد امّا مولی‌الموالی(ع) می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ [سُبْحَانَهُ‏] بَعَثَ مُحَمَّداً ص وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً»، خداوند پیامبر(ص) را در قومی مبعوث کرد که به جز یک عدّه محدودی، آن‌ها هیچ چیزی نمی‌خواندند!

شیخ الطائفه، شیخ طوسی یک تعبیری دارند که می‌فرمایند: شاید تعداد این افراد در بین آن اعراب جاهلی فقط به عدد انگشتان یک دست می‌رسید و پیامبر(ص) برای چنین قومی آمده بودند!

*بعثت پیامبر (ص) بعد از خواب طولانی ملّت‌ها!

باز امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَم‏»، پروردگار عالم حضرت را موقعی فرستاد که مدّت‌ها بود پیامبری نیامده بود و ملّت‌ها در خوابی طولانی فرو رفته بودند و پایه‌های محکم دین در هم ریخته شده بود و دیگر دین، به عنوان دین نبود!

یهود را که عرض کردیم بارها در دین نفوذ کردند، بعد هم که مسیح عظیم‌الشّأن، حضرت روح الله، عیسی بن مریم(ع)، آن مرد الهی و آن نبی مکرّم (آن کسی که به اعجاز خدا و به واسطه مرحمت پروردگار عالم به مریم قدیسه(س) آمد)؛ مبعوث شد، دین او هم به جایی نرسید؛ یعنی بعد از این که حضرتش رفت و غیبت برایش به وجود آمد، بعضی از آقایان بیان می‌کنند که شاید به ده سال نرسید که دیگر تمام دین تحریف شد! لذا آن زحمات حضرت عیسی عظیم‌الشّأن به وسیله یهود ملعون و البته بعضی که مخفی و در کنار بودند، به ثمر ننشست.

حالا بعد از این همه مدّت، این پیامبر(ص) با این وضعیّت آمد و امّت را عوض کرد. دیگر امّتی که آن‌گونه کشت و کشتار انجام می‌داد، طوری که خودشان هم خسته شدند و چهار ماه را حرام کردند و خدا هم آن را امضاء کرد و گفت: همین باید باشد؛ تبدیل به امّتی شد که آن‌گونه ایثار می‌کرد!

*بانوی ثروتمند جزیره العرب، سنگ بر شکم می بست!

لذا مردم هم بعد از بعثت پیامبر(ص)، در اوج قرار گرفتند، ایثارگر شدند و فتح الفتوحاتی شد، یک عدّ‌ه از همان مردمی که در دوران جاهلیّت غارت می‌کردند، در شعب ابی‌طالب با یک خرما روز خود را سپری می‌کردند! دارد که آن خرما هم سهم همه‌شان بود، یعنی یکی دهان می‌گذاشت، یک مک می‌زد و به دیگری می‌داد و .... .

می‌دانید حضرت خدیجه کبری(س)، آن بانوی مکرّمه در شعب ابی‌طالب به شهادت رسیدند، ایشان در آن‌جا سنگ به شکم مبارکشان می‌بستند، بعد از آن، هر موقعی پیامبر(ص) از شعب ابی‌طالب رد می‌شدند، اشک می‌ریختند و می‌فرمودند: خدیجه! چه خدیجه‌ای!

حضرت خدیجه کبری(س)، ثروتمندترین زن عرب بود، البته نه فقط بین زن‌ها، بلکه بین مردها هم ثروتمندترین بود، ایشان تمام خواستگارهایشان را رد کردند و با پیامبر(ص) ازدواج کردند. چون می‌دانید حضرت خدیجه (س) از آن استثناءها بودند که سواد داشتند، مطالعه کرده بودند و می‌دانستند حضرت محمّد مصطفی(ص)، نبی است. لذا ایشان همه ثروت خود را در راه دین خرج کرد و به شهادت رسید.

مردم دیگر در جنگ‌ها هراس نداشتند و فقط برای خدا کار می‌کردند. پیامبر (ص) در زمینه مودّت و محبّت هم بر روی آن‌ها کار کردند. می‌دانید که مهاجرین از مکّه آمدند و انصار در یثرب - که بعد مدینه النّبی شد - سکونت داشتند؛ لذا پیامبر(ص) بعد از هجرت، بین مهاجرین و انصار عهد اخوّت خواندند. آن‌ها هم ایثارگرانه همه مطالب خود را به برادران دینی‌شان هدیه می‌کردند. دیگر کسی فخر فروشی و اظهار برتر بودن قومش را نمی‌کرد. پیامبر(ص) یک امّتی درست کردند که بسیار عجیب بود و یک چینشی چیدند که غوغا بود!

*یاغیانِ مطیع!

لذا پیامبر (ص)، مدینه فاضله‌ای به وجود آورد که به تعبیر حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع)، پروردگار عالم با بعثت ایشان، کاری کرد که آن‌ها که یاغی بودند، مطیع امر شدند! «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعْطَى مُحَمَّداً ص شَرَائِعَ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى وَ عِیسَى ... وَ أَرْسَلَهُ کَافَّةً إِلَى الْأَبْیَضِ وَ الْأَسْوَدِ وَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ هُم مُطِیعُونَ لِأَمرِهِ»، خداوند تبارک و تعالى، شرایع نوح و ابراهیم و موسى و عیسى(ع) را به محمّد(ص) داد ... و او را به سوى همه سفید و سیاه و جنّ و انس فرستاد و آن‌ها مطیع امرش شدند.

لذا دیگر بین سیاه و سفید فرقی نبود، یک موقعی می‌گفتند: سیاهان غلام ما هستند امّا دیگر تمام شد و بلال حبشی با دیگران یکسان شد. چون دیگر فضیلت به قومیّت و چهره و ... نبود، بلکه فضیلت به تقوا بود، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏» .

*مردم نفهمیدند که هادی باید مِن ناحیه الله تبارک و تعالی باشد!

حالا یک سؤال پیش می‌آید که بحث اصلی بنده است و آن این که پس چه شد بعد از پیامبر(ص)، آن حال و هوا تغییر پیدا کرد و یک عدّه دنبال مال و منال رفتند و یک عدّه هم دنبال قدرت رفتند؟! چرا کار به جایی رسید که حضرت امام حسن مجتبی(ع) حتّی در منزل خودشان امنیّت نداشتند؟! آیا این‌ها امّت پیامبر(ص) نبودند؟! پس چه شد؟!

دو مطلب وجود دارد:

1. بعد از پیامبر(ص)، امّت تصور کرد که دیگر کتاب الله کافی است، فلذا یک عدّه گفتند: «کفانا کتاب اللّه» همین کتاب خدا برای ما کفایت می‌کند.

2. یک گروه دیگر هم گروه تفکّری بودند که بیان کردند: فرقی بین خلیفه اول و مولی‌الموالی(ع) نیست! چون هر دو منسوب به پیغمبرند، یکی پدر خانم است و یکی داماد!

لذا این نکته را که عرض کردیم، فراموش نکنید، من یقین دارم و مخصوصاً تکرار می‌کنم که دقّت کنید. عرض کردیم به فرموده قرآن کریم و مجید الهی، یکی از خصوصیّت‌های پیامبر(ص)، «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى ‏إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏» است، حال، این سؤال را از شما می‌پرسم: آیا کسی که نطق و سخنش از روی هوی و هوس نیست، می‌شود که نعوذبالله و نستجیربالله فعل و عملش از روی هوی و هوس باشد؟! هیهات!

لذا ما معتقد به این هستیم که ازدواج کردن پیامبر(ص) با عایشه، امر خدا بود. حالا برای چه؟ برای اینکه فردا نگویند چون امیرالمؤمنین(ع) با پیامبر(ص) نسبت داشتند، انتخاب شدند. پس خدا می‌خواهد که پیامبر(ص) عایشه را به همسری بگیرد که وقتی دست مولی‌الموالی(ع) را بالا بردند و بیان فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، یک عدّه نگویند: ببین فامیل خودش را انتخاب کرد! چون اگر قرار به فامیل بازی بود، او هم پدر خانم پیامبر(ص) است و می‌توانست انتخاب شود.

همان‌طور که عرض کردیم: پیامبر(ص) دو عمو دارند که یکی حمزه سیدالشهدا است که تا قبل از کربلا، سیدالشهدا بودند؛ یعنی در بین همه جنگ‌هایی که پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین و امام مجتبی(ع) داشتند، هیچ کسی جز ایشان سیدالشهدا نبود و حتّی مالک اشتر هم نبود. فقط حضرت حمزه(ع) سیدالشهدا است، آن هم تا کربلا و بعد از کربلا، دیگر اباعبدالله(ع) سید‌الشهدا می‌شوند.

امّا پیامبر یک عموی دیگر هم دارند که قرآن تبیین می‌فرماید: «تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَب‏»؛ پس ملاک در اسلام، قوم و خویشی نیست.

این را هم عرض کردیم که یک جعفر داریم که وجود مقدّس جعفر طیّار(ع) است و افضل از او هم وجود مقدّس رئیس مذهب، امام جعفر صادق(ع) است امّا یک جعفر هم داریم که ولو به این که توبه کرد و گفتند: دیگر توّاب بگویید، امّا اوّل به کذّاب معروف شد، با اینکه او، فرزند امام معصوم و برادر امام معصوم و عموی امام معصوم است.

پس انتساب ملاک نیست. لذا پروردگار عالم امر می‌کند که با عایشه ازدواج کند، برای اینکه معلوم شود انتساب ملاک نیست. امّا باز هم امّت غافل شدند و گفتند: هر دوی این‌ها با پیامبر(ص) نسبت دارند، به ما چه مربوط است؟! البته می‌دانیم علم او بیشتر است و بارها هم پیامبر(ص) فرمودند: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»، امّا خلاصه این هم تجربه دارد و پیر است و به تعبیر عوام الناسی خودمان دو تا پیراهن بیشتر پاره کرده است!

لذا مردم نفهمیدند که هادی باید مِن ناحیه الله تبارک و تعالی باشد. پس این کد را به ذهنتان بسپارید: رأس هادی الهی در دین حتماً باید مِن ناحیه الله تبارک و تعالی باشد، ما معتقد به این هستیم و نمی‌شود غیر از این باشد.

خود پروردگار عالم هم بیان فرمود: « قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً‏»، همه هبوط کنید، من برای شما هادی می‌فرستم و رأس هادی باید مِن ناحیه الله باشد. لذا معصوم(ع) مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است، ولو بگیریم که اصلاً صحابه خوبی هم بوده باشند - البته فرض بگیریم، چون معلوم است کسی که حرف پیامبر(ص) را گوش ندهد، هر کسی که می‌خواهد باشد؛ بد می‌شود و ما دیگر در این زمینه تعارف نداریم - ، امّا مهم این است که آیا خدا انتخاب کرده است، یا خیر.

نبی هم که از خودش حرف نمی‌زند، چون قرآن می‌فرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏». لذا قرآن در جای دیگری هم می‌فرماید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول»؛ حالا آیا اصلاً این عقلایی است که چنین پیامبری همه جمعیّت حاجیان را که داشتند برمی‌گشتند، جمع کند و بگوید: هر که مرا دوست دارد، علی را هم دوست داشته باشد؟!

آن هم پیامبری که عرض کردیم آن امّتی را که از قبل در جهالت فراوان بود، تغییر داد، به گونه‌ای که جرج جرداق مسیحی و دکتر ژوزف فرانسوی و خیلی از کسانی که مسلمان نیستند و از غرب و شرق راجع به پیامبر (ص) تحقیق کرده‌اند، می‌گویند: پیامبر عظیم‌الشأن اعجازی بزرگی کرده است!

پس پیامبری با این عظمت، مردم را دو ماه مانده به رحلتش جمع کرده و بیان می‌کنند: آن‌هایی که رفتند برگردند و صبر می‌کنند تا آن‌هایی که عقب هستند، بیایند. لذا همه را در آن خمی که در غدیر وجود دارد، جمع می‌کنند. بعد جهازهای شترها را روی هم می‌گذارند تا پیامبر(ص) بالا بروند.

شیعه و اهل جماعت بیان کردند که عجیب بود، صدای پیامبر(ص) رسا بود و به همه می‌رسید که این هم از اعجاز بوده، چون در آن زمان باید نفراتی که نزدیک بودند، می‌شنیدند و همین‌طور به دیگران می‌گفتند تا همه بشنوند امّا صدای پیامبر(ص) به همه می‌رسید.

این روایت وجود دارد و کسی نمی‌تواند منکر این روایت شود. آن‌ها فقط می‌گویند: پیامبر گفتند: هر که مرا دوست دارد، علی را هم دوست داشته باشد! یعنی پیامبر(ص) همه را جمع کردند و آن خطبه غرّاء را خواندند که فقط این را بگویند؟! آیا این، عقلایی است؟!

لذا «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» همان مولا محسوب می‌شود، یعنی هر که من، ولی و سرپرست او هستم، امیرالمؤمنین(ع) هم سرپرست اوست. لذا بعد از آن هم دعا کرده و می‌فرمایند: «اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله».

پیامبری که عقل کلّ است و توانسته این تغییر و تحوّل را بدهد؛ بعد پناه به ذات حق، نبی مکرّم(ص) می‌آید کاری عبث و بیهوده انجام دهد؟! کدام عقل سلیمی می‌پذیرد؟!

لذا امّت نفهمیدند که این هادی حتماً باید از ناحیه خدا باشد تا هدایت صورت گیرد. برای همین است که به پیامبر(ص) بیان می‌شود: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» ، بعد هم بیان می‌شود: اگر تبلیغ نکنی، کأنّ اصلاً رسالتت را انجام ندادی، پس نترس از این که دیگران حرف و حدیث درمی‌آورند، ما خودمان تو را محافظت می‌کنیم. لذا انسان باید برای خدا کار کند و از این که دیگران چه می‌گویند، ترسی نداشته باشد. حالا هر چه می‌خواهند بگویند - که خویشاوند و پسرعمّ و داماد و فامیل اوست - ؛ بگویند. کسی که برای خدا کار می‌کند، نباید این‌ها برایش مهم باشد.

*امام برای حفظ حکومت الهی، همه مطالب را به جان و دل خریدند!

امام را دیدید. وقتی به او امر شد، قائم مقام را بردارید، دیگر همه مطالب را به جان و دل می‌خرد و این کار را انجام می‌دهد.

حالا نمی‌خواهم اسم آن بنده ‌خدا را بیاورم، امّا خودش در نوشته‌هایش می‌گوید: یک روز قبل از اعلام جانشینی و قائم‌مقامی فلانی، خدمت امام رفتم، گفتند: چرا می‌خواهید فلانی را انتخاب کنید؟! این کار را انجام ندهید، گفتم: نه، دیگر در دستور کار قرار گرفته و ما باید انجام بدهیم؛ یعنی امام می‌گویند: نه، او می‌گوید: دیگر در دستور کار قرار گرفته! لذا این یک خلاف است که مطیع نیست.

امّا امام آن‌ جایی که می‌بیند دیگر کار دارد به جاهای باریک می‌کشد، همه مطالب را به جان و دل می‌خرد، شاید یک کسی بگوید: ببخشید! شما چه کاره‌ای؟! مردم شما را به عنوان رهبر انتخاب کردند و دوست دارند بعد هم یکی دیگر باشد، امّا ایشان می‌دانند این حکومت، حکومت الهی است و با بحث جریان‌های انتخاباتی ظاهری فرق دارد، لذا امام پای این قضیه می‌ایستند و می‌گویند: باید فلانی از قائم‌مقامی برداشته شود. ناراحت می‌شوند، چه کنیم، بعد چه کسی می‌آید؟ امام می‌گویند: نگران نباشید، فرد مناسبی هست.

به قول آیت‌الله مولوی قندهاری، آن کنز خفیّ الهی که فرمودند: فقط من و حاج آقا بهاء (آیت‌الله العظمی بهاء‌الدّینی ) می‌دانستیم آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظلّه العالی) می‌خواهند رهبر شوند. خود آقای خمینی هم نمی‌دانستند و بعداً حضرت حجّت(روحی له الفدا) به ایشان گفتند: نگران نباش و فلانی را انتخاب کن!

*امّت، آرمان‌های پیامبر (ص) را فراموش کرد و گرفتار شد!

ببینید باید بدانیم هدایت مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است. منتها هدایت‌پذیری هم همان‌طور که در بحث هدایت بیان کردیم، از ناحیه مردم است و مردم باید خودشان هدایت را بپذیرند.

امّا  امّت یادشان رفت که هادی از ناحیه خداست، گفتند: ما در این دعواهای فامیلی و قوم و خویشی وارد نمی‌شویم. این داماد پیغمبر(ص) است، او هم پدرزنش. بالاخره او دو تا پیراهن هم بیشتر پاره کرده است. لذا کنار نشستند و گفتند: ما که هم قرآن داریم و هم کلام پیغمبر(ص) را داریم، پس دیگر چیزی نیاز نداریم!

البته بگویم: در زمان خلیفه اوّل، کلام پیامبر(ص) هم بود. امّا خلیفه دوم بود که دیگر کلام پیامبر(ص) را هم منع کرد. این را خود اهل جماعت دارند و این که می‌گویم مستندات تاریخی خودشان هست که او گفت: کسی از پیغمبر(ص) روایت نکند، کتاب خدا برای ما کافی است. عجبا!

لذا مردم گفتند: کلام خدا که هست، سنّت پیغمبر(ص) هم که موجود است، دیگر بسمان است. ما هم یکی را می‌خواهیم که وقتی دشمنان که خواستند به اسلام حمله کنند، ما را سرپرستی کند؛ حالا می‌خواهد زید باشد یا عمرو؛ هر دو هم که وابسته به پیامبرند، دیگر برای ما مهم نیست. لذا فهمشان مردم همین‌قدر شد که یادشان رفت باید من ناحیه الله باشد.

مسئله دوم حبّ به دنیا و دلبستگی بود که این‌ها دیگر از این طرفی افتادند. حوصله نداشتند، نه می‌جنگیدند و نه طرفداری می‌کردند. می‌گفتند: برای چه دنیایمان را خراب کنیم و خونریزی کنیم؟! لذا ورود پیدا نکردند.

اگر بخواهیم بدانیم انحراف بعد از پیغمبر(ص) برای چه اتّفاق افتاد، بالجد همین است که امّت آرمان‌های پیامبر(ص) را فراموش کرد. آرمان‌های پیامبر(ص) که فراموش شود، این گرفتاری‌ها به وجود می‌آید.

لذا آن‌ها بارها و بارها از پیامبر(ص) راجع به شرافت امام حسن و امام حسین(ع) شنیدند و خود اهل جماعت هم در این زمینه، روایات زیادی در سنن ابی داوود و ... دارند امّا تمام این‌ها را فراموش کردند!

من فقط یک نمونه‌اش را عرض کنم که در این کتاب‌های تاریخی آن‌ها تبیین شده است، نکته‌ای که سنن ابی داوود بیان می‌کند، این است: پیامبر(ص) بارها بیان کردند که حسن و حسین، سیّدان شباب اهل الجنّه هستند. در طبقات الکبری هم روایتی را راجع به این موضوع تبیین می‌کند.

نکته ای را هم به تعبیر خودشان از «خلیفه اول» بیان می‌کنند که من ترجمه‌اش را برایتان عرض می‌کنم.

پیامبر(ص) بارها در پیش بزرگان مهاجر و انصار، حسن و حسین را بر دوش نهاد، بعضی از جمله من و ابوعبیده جرّاح به پیامبر (ص) عرضه داشتیم: یا رسول الله! شما پیر هستید و این دو طفل شما را آزار می‌دهند، پیامبر (ص) فرمودند: اگر می‌دانستید که این دو طفل، سیّدان شباب اهل الجنّه هستند، برای سواری دادن به این‌ها سبقت می‌گرفتید و من می‌خواهم در این ثواب از شما پیشی بگیرم، همان‌گونه که در ثواب سلام از شما پیشی گرفتم - چون می‌دانید پیامبر(ص) در سلام سبقت می‌گرفتند. حتّی وقتی کسی پشت دیوار یا درختی هم می‌ایستاد، پیامبر(ص) صدا می‌زدند: فلانی! سلام -

مگر این مطالب را نمی‌دانستند؟! مگر این روایات را نخواندند؟! مگر ننوشتند؟! پس چه شد؟!

یا راجع به وجود مقدّس بی‌بی دو عالم باز در کتاب طبقات الکبری و در تاریخ طبری است که این را به نقل از عایشه نوشته که بارها پیامبر(ص) این‌گونه بیان کردند: «فاطمه بضعة منّی من آذاها فقد آذانی».

خب این‌ها را ندانستند؟! ننوشتند؟! نگفتند؟! بیان نکردند؟! از قول خودشان هم بیان می‌کنند، اصحاب خودشان هم بیان می‌کنند. پس چه شد؟ حبّ به دنیا آن‌ها را گرفتار کرد! لذا خیلی باید مواظبت کرد.

ببینید حبّ به دنیا چه کار کرد که با این که پیامبر(ص) این انسان‌ها را عوض کرد و یک انسان دیگری کرد، کار به جایی رسید که امام مجتبی(ع) را زدند! کار به جایی رسید که پشت امام مجتبی(ع) را خالی کردند. کار به جایی رسید که امام مجتبی(ع) در خانه به دست همسر به شهادت رسید!

*دریای رحمت و دلسوز امّت!

امّا همین پیغمبر(ص) برای امّت، رحمت است، طوری که در لحظات آخر عمر شریفش هم به یاد امّت بود. در آن لحظات برادرش حضرت عزرائیل آمد و در زد، او برای هیچ کسی در نمی‌زند.

برای سلیمان (ع) که آمد، سلیمان گفت: اجازه بده من دو رکعت نماز بخوانم، گفت: نه، نمی‌شود. گفت: بنشینم، گفت: نه نمی‌شود. قبلاً هم می‌آمد، امّا گفت: من دیگر این‌طوری مأمورم، لذا با چشم باز جانش را گرفت.

امّا درب خانه پیغمبر (ص) را می‌زند. بی‌بی دو عالم (س) پشت در می‌آید، می‌فرماید: پدرم کسی را نمی‌پذیرند. دوباره می‌آید و در می‌زند. پیامبر (ص) می‌فرمایند: برادرم عزرائیل است، درب خانه هیچ کسی را نمی‌زند و اذن نمی‌گیرد، امّا درب این‌جا را زد، در را باز کن.

این‌طور هم بیان می‌کند: یا رسول الله! عرش آماده است، انبیا منتظرند، اگر تمایل دارید، برویم.

پیامبر(ص) می‌فرمایند: به برادرم جبرائیل بگویید بیاید، جبرائیل می‌آید. می‌فرمایند: برادرم جبرائیل! بعد از من بر سر امّت چه می‌گذرد؟

باز هم در آن لحظات آخر، دلسوز امّت است. رحمة للعالمین است دیگر، خدا هم فرمود: «لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین»، حبیب من! دیگر بس است؛ این‌قدر خودت را به هلاکت نیانداز که این‌ها ایمان نمی‌آورند. به تعبیر عامیانه عاماینه صدای خود خدا هم درآمد که بس است، این‌ها ایمان نمی‌آورند.

جبرئیل عرضه داشت: یا رسول الله! معلوم است آن‌هایی که خوب باشند و کار خوب انجام دهند، عاقبت خوبی خواهند داشت و آن‌هایی که بد باشند، به سزای اعمالشان می‌رسند.

پیغمبر(ص) گریه کردند و فرمودند: یعنی همین‌طوری می‌مانند؟! جبرائیل بیان کرد: خدا می‌فرماید: توبه را که بیان کردیم، اگر توبه کند از او می‌گذریم.

باز گریه پیغمبر(ص) شدید شد. جبرئیل عرضه داشت: یا رسول الله! چرا گریه می‌کنید؟! فرمودند: تا چه زمانی توبه‌شان را می‌پذیرید؟ جبرئیل گفت: اگر این‌ها یک سال عمل خوب انجام بدهند، جبران مافات می‌شود.

پیغمبر(ص) شدیدتر گریه کردند. پرسید: یا رسول الله! چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند: یک سال، زیاد است! عرضه داشت: یک ماه، باز گریه پیغمبر(ص) شدید شد و فرمود: زیاد است. خدا حبیبش را دوست دارد، جبرائیل پیام آورد که خدا می‌گوید: حبیب ما! یک روز هم باشد، قبول است.

گریه پیغمبر(ص) زیادتر شد. عجبا! هر چه می‌گوید، مدام گریه می‌کند و می‌فرماید: باز هم زیاد است تا رسید به آن‌جا که فرمودند: اگر آن لحظه جان کندن بگوید: «استغفر اللّه ربّی وأتوب إلیه»، منِ خدا می‌پذیرم.

باز پیغمبر(ص) گریه کردند! جبرائیل گفت: یا رسول الله! دیگر چرا گریه می‌کنید؟! گفت: برادرم جبرئیل! اگر یک کسی آن لحظات مرگ، سکرات مرگ زبانش را بند آورد و نتوانست استغفار بگوید، چه؟!

خطاب از ناحیه پروردگار عالم رسید: حبیب من! پس شفاعت تو و رحمت من کجا رفته! آرام شد و گفت: حالا آماده‌ام.

این‌قدر این پیامبر (ص)، پیامبر رحمت و باعظمت است. پیامبر(ص)، دریای رحمت و دلسوز امّت است و واقعاً باید بیان کرد: «اللّهمّ انّا نشکوا الیک فقد نبیّنا» ...


علت فرخنده بودن ماه ربیع/ چرا ربیع‌الاول ماه سرور اهل‌بیت(ع) است

ماه ربیع‌الاول از آغازش که یادآور آغاز هجرت پیامبر اکرم(ص) و تداعی‌کننده جانفشانی امیرالمؤمنین(ع) در لیلة‌‌المبیت است تا انتهایش رویدادهایی به وقوع پیوسته است که موجب سرور شیعیان می‌شود.

خبرگزاری فارس: علت فرخنده بودن ماه ربیع/ چرا ربیع‌الاول ماه سرور اهل‌بیت(ع) است

امروز، آغاز بهار ما‌ه‌های قمری است، سومین ماه از ماه قمری که «ربیع‌الاول» خوانده می‌شود را ماه سرور و شادی اهل‌بیت می‌نامند.

اینکه عزاداران حسینی نزدیک به 60 روز در مصیبت مولایشان به سوگواری پرداخته‌اند، با ره‌ توشه عشق حسینی به استقبال از ماهی می‌روند که ایام پر برکت و میمنتی در آن قرار دارد.

در این ماه از ابتدای آغازش که یادآور آغاز هجرت پیامبر اکرم(ص) و تداعی کننده جانفشانی امیرالمؤمنین(ع) در لیلة ‌المبیت تا انتهایش حوادث و رویدادهای به وقوع پیوسته است که باعث خوشحالی شیعیان می‌شود که در ادامه نگاهی گذرا به آن‌ها خواهد شد:

در روز چهارم ماه ربیع‌الاول سال اول هجری، پیغمبر(ص) از غار ثور پس از گذشت سه روز به قصد هجرت به مدینه خارج می‌شود.

نهم ربیع‌الاول، روزی است که شیعیان عصر غیبت به خوبی آن را گرامی می‌دارند، چرا که سالروز آغاز امامت آخرین ذخیره الهی و نهمین فرزند اباعبدالله الحسین(ع) است.

سالروز ازدواج پیامبر مهربانی‌ها با حضرت خدیجه نیز در روز دهم ربیع‌الاول در 15 سال قبل از بعثت واقع شده است.

روز دوازدهم ربیع نیز 3 واقعه خوشایند اتفاق افتاده است، در ابتدا سالروز ورود پیامبر(ص) به شهر مدینه و شادی مردم این شهر و استقبال بی‌نظیر آن‌ها از رسول خدا(ص) و ورود ناقه نبی خدا(ص) به خانه ابو ایوب انصارى از برجسته‌ترین رویداد این روز است.

 

 

همچنین انقراض حکومت ظالم و ننگین بنى‌امیه در سال  132 قمری رخداد مهم 12 ربیع‌الاول است که به دست ابومسلم مروزی خراسانی اتفاق افتاد که چهاردهمین خلیفه بنى امیه «مروان حمار» در قریه‌اى از روستاهای مصر توسط او به قتل رسید و دولت بنى‌امیه بعد از 91 سال و 2 روز که یک هزار و 92 ماه و 2 روز ساقط شد.

هلاکت معتصم بالله عباسی همان کسی که شیعیان زیادی به شهادت رساند و جنایات‌های بی‌شماری را مرتکب شد، در سامرا در سال 227 قمری به وقوع پیوست.

و اما روز 14 این ماه دو واقعه مهم رخ داده است که قلوب شیعیان را بسیار خوشحال می‌سازد، چرا که هلاکت یزید ملعون در سال 64 هجری قمری و خروج مختار ثقفی در سال 66 قمرى به خونخواهی از ثارالله(ع) در این روز اتفاق افتاده است.

آری! در این ماه، رحمت الهی بیش از بیش هویداست، چرا که میلاد برترین انسان‌ها و شایسته‌ترین بندگان در آن قرار داد، رحمتی که از ابتدای آفرینش همتایی برای آن یافت نمی‌شود و این میلاد فرخنده در 17 ربیع اتفاق می‌افتد که با وجود مولود پر برکت خاندان هاشم، ایوان کسرى به لرزه افتاد، دریاچه ساوه خشکید و آتشکده هزار ساله فارس خاموش شد و آمنه مادر گرامی ختم رسل(ص) صدایى شنید: «بهترین خلق متولد شد، او را محمد نام کن» و هاتفى ندا کرد: «جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا».

هلاکت قوم نمرود به وسیله گزش پشه ‌-از سوی خدا مأمور بودند به حمایت از حضرت ابراهیم(ع) وارد میدان شوند- و جنگ حضرت داود(ع) با جالوت از رخدادهای است که قبل از ظهور اسلام در 18 ربیع‌الاول به وقوع پیوسته است.

اینک پس از دو ماه که دل‌هایمان را به عطر حسینی، زینبی، حسنی، نبوی و رضوی معطر کردیم، به استقبال ماهی می‌رویم که در آن سالروز آغاز امامت حضرت مهدی(عج) را جشن خواهیم گرفت و از خداوند تبارک و تعالی تعجیل در ظهور حجتش را بخواهیم، به امید روزی که بهار ماه‌ها اتفاق افتد.

پیامبر(ص) حجت خداوند بر انبیاء و امت‌های پیشین است

خداوند خطاب به همه انسان‌ها می‌فرماید: اگر می‌خواهید سعادتمند بوده و از افراط و تفریط به دور بمانید، باید امت اسلام را الگوی خود قرار داده و در تمامی امور از حضرت رسول(ص) پیروی کنید.

خبرگزاری فارس: پیامبر(ص) حجت خداوند بر انبیاء و امت‌های پیشین است

حجت‌الاسلام محمدصادق یوسفی مقدم، رئیس مرکز فرهنگ و معارف قرآن در بخش‌هایی از کتاب «بررسی اختصاصات پیامبر خاتم(ص) از نگاه قرآن» به بیان ویژگی‌های شخصیتی و اخلاقی پیامبر اعظم(ص) پرداخته است که گزیده‌ای از آن در ذیل می‌آید:

از جمله خصایص پیامبر اکرم(ص) این است که آن حضرت، حجت بر تمام امت‌ها، پیامبر آنها و امت اسلام است. این مطلب را مفسرانی مانند شیخ طوسی و طبرسی بیان کرده‌اند. مستند فضیلت اختصاصی یاد شده، آیات قرآن است که در اینجا به سه آیه اشاره می‌شود:

 

آیه یکم:

«وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا»

همان گونه که قبله شما  یک قبله میانه است شما را نیز امت میانه‌ای قرار دادیم تا بر مردم گواه باشد و پیامبر هم بر شما گواه باشد.

در این آیه امت اسلام، امت معتدل و میانه معرفی شده است و به همین دلیل او را شاهد و حجت بر دیگر امت‌ها قرار داده است، زیرا ملت‌های دیگر یا مانند مشرکان، تنها به زندگی مادی و لذات آن، توجه دارند و یا مانند اهل کتاب به ترک دنیا و رهبانیت دعوت می‌کنند.

اما امت اسلام به دور از هر افراط و تفریط، زندگی سعادت بخش را در توجه به نیازهای زنگی مادی و تقویت ایمان ابعاد معنوی و روحی می‌داند و به صورت معتدل، هم به نیازهای مادی و هم به نیازهای معنوی انسان توجه دارد.

از این رو از هر نظر امتی معتدل و الگوست و رسول خدا(ص) نیز الگو و اسوه امت اسلام است. در حقیقت خداوند می‌خواهد به همه انسان‌ها بگوید: اگر می‌خواهید سعادتمند شوید و از افراط و تفریط به دور بمانید باید امت اسلام را الگوی خود قرار دهید و به امت اسلام نیز می‌گوید: اگر می‌خواهید بر راه اعتدال باقی بمانید باید حضرت رسول(ص) را الگوی خود قرار دهید و از آن حضرت پیروی کنید.

و روایاتی که اهل بیت علیهم‌السلام را امت وسط و گواهان بر مردم دانسته است در مقام بیان مصادیق کامل گواهان و حجت‌های الگو از امت اسلام است، زیرا آنان حجت‌ها و الگوهای کامل خداوند در زمین هستند؛ چنانچه در یکی از روایات، امام باقر(ع) در ذیل آیه 143 سوره مبارکه «بقره» فرموده است:

«نحن الأمة الوسط و نحن شهداءالله تبارک و تعالی علی خلقه و حججه فی أرضه»؛ ما امت وسط هستیم و ما شاهدام و گواهان خدای تبارک و تعالی بر خلق او و حجت‌های خدا در زمین هستیم.

بنابراین روایات یاد شده در مقام بیان معنوی انحصاری کلمه «شهداء» در آیه نیست بلکه در مقام بیان کامل‌ترین مصادیق است. و بر فرض که مراد روایات، انحصار «امت وسط» و «شهدا» در امامان معصوم(ع) باشد، باز هم پیامبر(ص) از مقامی انحصاری و اختصاصی برخوردار است زیرا آن حضرت الگوی همگان حتی امامان معصوم(ع) است.

 

آیه دوم:

«فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِیدًا»

حال آنها چگونه است آن گاه که از هر امتى گواهى آوریم و تو را نیز بر آنان گواه آوریم.

 

آیه سوم:

«وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَى هَؤُلاء»

به یاد آور روزی را که از هر امتی، گواهی از خودشان بر آنها بر می‌انگیزیم و تو را گواه بر آنها قرار می‌دهیم.

دو آیه یاد شده بیانگر این است که هر امتی از یک گواه و حجت الگو برخوردار بوده است ولی روشن است که مراد از گواه بر اعمال و یا الگوی امت‌ها، کسی است که در دنیا الگو و گواه بر اعمال بوده است.

نتیجه تلاش در دنیا و آخرت از نگاه قرآن

سخن قرآن کریم در مورد اینکه عمل چه کسی مقبول است و عمل چه کسی مقبول نیست، این است که آن کسی که برای دنیا تلاش می کند حتما هدفی دارد، اگر شهرت و معروفیت است، محبوبیت است، پیشرفت کشورش است، بلند شدن آوازه هم نژادان و مردم کشورش است، به نتیجه اش هم می رسد، اما (در) کاری که برای این مقصد انجام شده است دیگر توقع نداشته باشید که انسان به آن مقصد دیگر برسد، یعنی او کار را کرده نه برای اینکه به خدا نزدیک شود بلکه برای اینکه به مردم نزدیک بشود، به مردم هم نزدیک می شود اما نمی تواند بگوید به خدا هم نزدیک می شود. مگر می شود که آدم راه بیفتد برای یک مسافرتی و مثلا قصدش این باشد که به طرف قم برود ولی به طرف شمال تهران حرکت کند. بعد بگوید من به طرف شمال می روم ولی بالاخره به قم می رسم. این دیگر نمی شود، اگر انسان به طرف شمال حرکت کرد به شمال می رسد و اگر به طرف جنوب حرکت کرد به جنوب می رسد، از هر جاده ای که انسان حرکت بکند به نهایت آن جاده می رسد.

یک مطلب دیگر نیز از خود قرآن استفاده می شود که اگر کسی به قصد دنیا تلاش کند آخرت به تبع به او نمی رسد، ولی اگر کسی به قصد آخرت تلاش کند دنیا به تبع به او می رسد و این باز یک حساب دیگری است که از آیات قرآن می توان استفاده کرد.
ایمان از این نظر شرط (قبول عمل) است، نه اینکه العیاذ بالله خدا می گوید عمل کسانی را که پیش من تملق می کنند قبول می کنم و دیگران را با اینکه عملشان یکسان است، رد می کنم، نه، آن کسی که ایمان ندارد و اصلا خدا را نمی خواهد خدا هم مال او نیست. آن کسی که ایمان ندارد آخرت را نمی خواهد، وقتی آخرت را نمی خواهد دیگر نمی شود آن را به او داد. در آخرت به انسان آنچه را که خواسته است می دهند، معنی ندارد که آنچه را که نخواسته و به سوی آن نرفته است به او بدهند. بله، برای اینکه اصل عمل کسی مقبول باشد شرطش این نیست که انسان مثلا حتما مسلمان و شیعه باشد. اگر کسی به خدا ایمان داشته باشد و خدا را بشناسد و به آخرت اعتقاد داشته باشد و کاری را برای خدا و آخرت انجام بدهد آن کارش فی حد ذاته در درگاه الهی قابل قبول است مگر آنکه آفتی ایجاد کند و آن را از بین ببرد که نام آن آفت " عناد " و " کفر " است.
آن کسی که پنی سیلین را کشف کرده به افراد بشر خدمت کرده ولی هدف و منظورش از این خدمت چه بوده است، هر منظوری که داشته، خدا او را به همان منظورش می رساند، نه به منظوری که نداشته است. محال است و معنی هم ندارد که انسان به منظور و مقصودی که ندارد برسد، یعنی در راهی که نرفته است به مقصد آن راه برسد. پس اینکه عرض کردیم روشن شدن به نور خدا یا بگویید ایمان به حق به عمل انسان ارزش می دهد، به این دلیل است که عمل انسان را در همین دنیا دگرگون می کند. دو نفر که یک عمل را انجام می دهند، آنکه به نور خدا روشن است و آنکه به نور خدا روشن نیست، اینها به ظاهر یک جور عمل را انجام داده اند ولی در باطن تفاوت این عمل و آن عمل از زمین تا آسمان است.

مقامات دنیوی و اخروی پیامبر خاتم


حضرت محمد

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) هر چند به ظاهر در رسالت، آخرین رسول است، ولی در حقیقت به سبب مظهریت مطلق از خداوند و اول مظهر بودن، اول رسول نیز بوده است و همه پیامبران، در حقیقت رسول رسول الله(صلی الله علیه و آله) بودند. از این رو همگان به اسلام دعوت می‌كردند و تصدیق گر ایشان و بشارت گوی آن حضرت بودند؛ به هرحال، مقامات پیامبر(صلی الله علیه و آله) بسیار رفیع و بلند است؛ حال به پاره ای از این مقامات دنیوی و اخروی حضرت اشاره می نماییم

 

تسلیم

آن حضرت از چنان مرتبه ای از تسلیم محض برخوردار بوده است كه خداوند خود، او را به این مقام می‌ستاید. «لَا شریكَ لَهُ وَ بِذَلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ المُسْلِمِینَ» شریكى براى او نیست و به آن (روح تسلیم و خلوص و عبودیّت) مأمور شده‏ام و من نخستین مسلمان و تسلیم پرودرگارم.(1)

 

رسالت و نبوت

مقام رسالت و نبوت از دیگر مقامات حقیقت محمدی است. «كَمَا أَرْسَلْنَا فِیكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ یَتْلُواْ عَلَیْكُمْ ءَایَاتِنَا وَ یُزَكِّیكُمْ وَ یُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَ الحِكْمَةَ وَ یُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ» همانگونه (كه براى هدایت شما) رسولى در میان شما از نوع خودتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را تزكیه كند و كتاب و حكمت بیاموزد و آنچه نمى‏توانستید بدانید، به شما یاد دهد.(2)

 

رضا

مقام رضا از دیگر مقامات آن حضرت است. این مقام در گرو صبر، تسبیح و تحمید مدام پروردگاری است كه در آیه 130 سوره طه برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) اثبات شده است. «فَاصْبر عَلىَ‏ مَا یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ ءَانَاى الَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضىَ» پس بر آنچه مى‏گویند، شكیبا باش و پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن با ستایش پروردگارت (او را) تسبیح كن و (همچنین) برخى از اوقات شب و اطراف روز را تسبیح بگوى، باشد كه خشنود شوى.

ولایت و امامت بر خلاف خلافت، اختصاص به دنیا ندارد و با برپایی قیامت، ولایت و امامت پایان نمی پذیرد، هرچند امر خلافت الهی مختص به دنیاست. این ولایت از آن حقیقت محمدی(صلی الله علیه و آله) است و لذا خداوند آن را برای دیگر معصومان(علیهم السلام) نیز اثبات كرده

شفاعت

مقام شفاعت از دیگر مقامات رسول الله (صلی الله علیه و آله) است كه در این آیه شریفه خداوند به آن اشاره كرده و می‌فرماید كه این مقام از طریق تهجد و نافله شب برای مردمان دیگر قابل دسترسی است. «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً» و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو [به منزله‏] نافله‏اى باشد، امید كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند. (3) با این تفاوت كه شفاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله) شفاعت مطلقی است كه برتر و گسترده تر از آن نمی توان تصور كرد. (4)

 

عصمت مطلق

مقام عصمت مطلق نیز از دیگر مقامات پیامبر(صلی الله علیه و آله) است كه در آیاتی از جمله آیه 143 سوره بقره بیان شده است؛ «وَ كَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاءَ عَلىَ النَّاسِ وَ یَكُونَ الرَّسُولُ عَلَیْكُمْ شَهِیدًا . . .» و بدین‏سان ما شما را امّتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر (نیز) بر شما گواه باشد.

چرا كه شهادتی كه از سوی خداوند در روز قیامت اقامه می‌شود می‌بایست به گونه ای باشد كه هیچ مناقشه ای در آن نباشد و این خود، گواهی بر عصمت الهی آن حضرت دارد كه هیچ گونه دروغ و اشتباه، سهو، گزاف و خطایی در آن راه نخواهد یافت.(5)

همچنین خداوند در آیه 32 سوره آل عمران و آیات دیگر بر وجوب مطلق اطاعت از آن حضرت تاكید كرده و اطاعت از وی را اطاعت خویش بر می‌شمارد. «قُلْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْكَافِرِین» بگو: خدا و رسول را اطاعت كنید. پس اگر سرپیچى كردند، (بدانید كه) همانا خداوند كافران را دوست نمى‏دارد.

عصمت

این بدان معناست كه ایشان از عصمت مطلق و كامل برخوردار است؛ چرا كه اگر این چنین نبود می‌بایست اطاعت را مقید می‌كرد؛ درحالی كه اطاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همانند اطاعت خویش، مطلق و بدون هیچ گونه قید و شرطی آورده است، این نحوه بیان خود به خود دلالت بر این معنا دارد كه عصمت ایشان مطلق و كامل است و ایشان از هرگونه خطا و اشتباه و سهو و مانند آن در امان است، وگرنه چنین فرمانی جایز نیست.(6)

 

قضاوت

از مقامات دنیوی و اخروی آن حضرت قضاوت و داوری است كه به دو شكل داوری در موضوعات دنیوی  و قضاوت و داوری در آخرت به شكل قسیم النار و الجنة برای آن حضرت اثبات شده است. خداوند در سوره اعراف به صراحت می‌فرماید كه آن حضرت و انوار معصومان(علیهم السلام) در قیامت بر اعراف قرار می گیرند و به داوری و قضاوت می‌پردازند و بهشت و دوزخ انس و جن را مشخص می‌كنند. «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْكُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» و میان آن دو (بهشتیان و دوزخیان) حجابى است و بر اعراف، (بلندى میان دوزخ و بهشت) مردانى هستند (از اولیاى خدا) كه همه (اهل بهشت و جهنّم) را از سیمایشان مى‏شناسند و بهشتیان را كه هنوز به بهشت وارد نشده ‏اند، ولى امیدوارند، ندا مى ‏دهند كه سلام بر شما باد.(7)

 

ولایت

از دیگر مقامات دنیوی و اخروی پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌توان به ولایت اشاره كرد. ولایت و امامت بر خلاف خلافت، اختصاص به دنیا ندارد و با برپایی قیامت، ولایت و امامت پایان نمی پذیرد، هرچند امر خلافت الهی مختص به دنیاست.

این ولایت از آن حقیقت محمدی(صلی الله علیه و آله) است و لذا خداوند آن را برای دیگر معصومان(علیهم السلام) نیز اثبات كرده و می‌فرماید: «إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُۆْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ»؛ ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و كسانی كه ایمان آورده اند: همان كسانی كه نماز برپا می‌دارند و در حال ركوع زكات می‌دهند.(8)

شهادتی كه از سوی خداوند در روز قیامت اقامه می‌شود می‌بایست به گونه ای باشد كه هیچ مناقشه ای در آن نباشد و این خود، گواهی بر عصمت الهی آن حضرت دارد كه هیچ گونه دروغ و اشتباه، سهو، گزاف و خطایی در آن راه نخواهد یافت

عبودیت

خداوند بارها حقیقت محمدی را به عبده و عبدنا و مانند آن می‌ستاید. «سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلىَ الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی . . .»پاك و منزّه است آن (خدایى) كه بنده ‏اش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى‏ كه اطرافش را بركت داده ‏ایم شبانه بُرد.(9)

پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مظهریت، به تمام و كامل است و چون حقیقت محمدی با نفس و باطن خود می‌باشد، بر این اساس می‌توان حكم مشابهی برای باطن وی یعنی انوار معصومان نیز كرد و گفت كه آنان نیز در مقام مظهریت مطلق هستند.

بی گمان بیان این مطلب درباره حقیقت محمدی از آن روست تا با تدبر در این آیات و روایات ضمن شناخت حقیقت هستی، زمینه تاثرپذیری و عاطفی و احساسی پدید آید و با ایجاد محبت نسبت به این حقیقت، ایمان و باور و عقیده در دل، زنده و باور شود و اجازه دهد تا ایمان ما را به اطاعت محض و ولایت مطلق ایشان رهنمون گرداند؛ چرا كه ایمان چیزی جز حب نیست و اگر كسی به این محبت نرسد هرگز مفهوم اطاعت و ولایت و مانند آن را درك نخواهد كرد و درمسیر شدن های كمالی درست قرار نخواهد گرفت و به سرمقصد منزل به جذبه عشق محمدی گام برنخواهد داشت.

از این رو خداوند به مومنان فرمان می‌دهد كه اگر می‌خواهند محبوب خداوند شوند از محبت و اطاعت حقیقت محمدی اشباع شوند: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ . . .» بگو اگر خدارا دوست دارید از من پیروی كنید تا محبوب خداوند شوید.(10)

باشد با این شناخت به سوی حقیقت محمدی و علوی رفته و اطاعت و ولایت عاشقانه و محبانه خویش را ابراز و اظهار نماییم و خدایی شویم. اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.

 

پی نوشت ها:

1-       انعام، آیه 163.

2-       بقره، آیه 151.

3-       اسراء، آیه 79.

4-       تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 112، حدیث 204.

5-       المیزان، ج 21، ص 323.

6-       همان، ج 5، ص 983.

7-       اعراف، آیه 46.

8-       مائده، آیه 55.

9-       اسراء، آیه 1.

10-   آل عمران، آیه31.

به نظر شما مرگ پایان زندگی است؟



مرگ پایان زندگى نیست، بلكه انتقال از سرایى به سراى دیگر است; سرایى جاودانه كه همان قیامت و جهانى باقى مى باشد.ضمناً بین دنیا و قیامت، سراى دیگرى وجود دارد كه «برزخ» نامیده مى شود وانسان پس از مرگ مدتى را در آن به سر مى برد.


مرگ

آیات قرآن و احادیث اسلامى گواه آن است كه معاد انسانها، هم جسمانى است و هم روحانى. مقصود از معاد جسمانى این است كه بدن در سراى دیگر محشور گردیده و نَفْس بار دیگر به آن تعلّق مى پذیرد، وپاداشها و كیفرها، و لذات و آلامى كه جنبه جزئى وحسّى دارند و تحقق آنها بدون بدن و قواى حسّى امكان پذیر نیستند، تحقق مى یابد.

مقصود از معاد روحانى نیز این است كه علاوه بر پاداش و كیفرهاى حسى و لذات وآلام جزئى وجسمانى، یك رشته پاداشها و كیفرهاى روحى وغیر حسى نیز براى صالحان و تبهكاران در نظر گرفته مى شود كه روح در درك و دریافت آنها نیاز به بدن و قواى حسّى ندارد.  مانند درك رضوان خدا، كه قرآن پس از شمردن پاداش هاى حسّى مى فرماید:(رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَر ذلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظیمُ)(توبه/72); یا اندوه و حسرت جانكاه ، چنانكه مى فرماید:(أَنْذِرْهُمْ یَومَ الحَسْرَةِ إذْ قُضِىَ الأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَة وَ هُمْ لا یُۆْمِنُون)  (مریم/39): ستمگران را از روز حسرت بیم ده، آنگاه كه عذاب آنان قطعى مى شود، در حالیكه آنان در این دنیا در غفلت فرو رفته و ایمان نمى آورند، و نظایر آن.

 

مرگ پایان زندگی نیست

مرگ پایان زندگى نیست، بلكه انتقال از سرایى به سراى دیگر است; سرایى جاودانه كه همان قیامت و جهانى باقى مى باشد.ضمناً بین دنیا و قیامت، سراى دیگرى وجود دارد كه «برزخ» نامیده مى شود وانسان پس از مرگ مدتى را در آن به سر مى برد.

در باره گنهكاران ، خصوصاً آل فرعون ، گزارش مى دهد كه پیش از فرا رسیدن روز قیامت هر صبح و شام آنها بر آتش عرضه مى شوند، و در روز رستاخیز نیز گرفتار شدیدترین عذاب مى گردند، چنانكه مى فرماید: (النّارُ یُعرضُونَ عَلَیها غُدُوّاً و عَشِیّاً وَیَوم تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَونَ أَشَدَّ العَذابِ)

حقیقت زندگى برزخى، براى ما روشن نیست و اطلاع ما از آن، در همان حدّى است كه قرآن و روایات به گونه اى ما را به آن ارشاد مى كند. به برخى از رهنمودهاى قرآن در این زمینه توجه كنید:

الف ـ آنگاه كه مرگ یك مشرك فرا  مى رسد، مى گوید خدایا مرا بازگردان،باشد كه وظایفى را كه ترك كرده ام، به جاى آورم. خطاب مى آید: هرگز! این سخن، لقلقه زبانى بیش نیست. سپس مى فرماید: (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرزَخٌ إِلى یَومِ یُبعَثُون) (مۆمنون/100). یعنى: میان آنها و زندگى دنیا، برزخى است تا روز رستاخیز.

آیه فوق حاكى است كه انسانها پس از مرگ نیز وجود و واقعیتى دارند، ولى حائلى مانع از بازگشت آنها به دنیاست.

ب ـ درباره شهیدان مى فرماید: (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لكِنْ لاَّ تَشْعُرُون)(بقره/154): به كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده نگویید; بلكه آنان زنده اند ولى شما درك نمى كنید.

در آیه دیگر، آثار حیات را براى شهیدان راه خدا بر شمرده و مى فرماید:(فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالّذینَ  لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ)  (آل عمران/170): آنان به آنچه كه خدا از فضل و كرم خویش به ایشان بخشیده است شادمانند، و به كسانى كه در پى ایشان بوده ولى هنوز به آنان نپیوسته اند مژده مى دهند كه بیمى بر آنها نیست، و محزون نیز نمى باشند (مقصود، نداشتن بیم ازعذاب اخروى و اندوه بر اعمال دنیوى است).

ج ـ در باره گنهكاران ، خصوصاً آل فرعون ، گزارش مى دهد كه پیش از فرا رسیدن روز قیامت هر صبح و شام آنها بر آتش عرضه مى شوند، و در روز  رستاخیز نیز گرفتار شدیدترین عذاب مى گردند، چنانكه مى فرماید: (النّارُ یُعرضُونَ عَلَیها غُدُوّاً و عَشِیّاً وَیَوم تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَونَ أَشَدَّ العَذابِ)  (غافر/46)

نتیجه کفران نعمت هدایت

اگر برای کسی وسایل هدایت و در واقع وسایل حیات جاودانی فراهم بشود و او این نعمت را حق ناشناسی و ناسپاسی کند، خودخواهی و خودپرستی و جاه و مقام و امثال اینها مانع بشود که از آن بهره ببرد و حقیقت را که‏ اینچنین به او رو آورده و دستش را به طرف او دراز کرده و می‏خواهد او را برای همیشه نجات بدهد و حیات ابدی به وی بدهد، او به جای اینکه‏ دست حقیقت را بفشارد شمشیرش را بالا ببرد و این دست را قطع کند که تو چرا آمده‏ای به سوی من، قطعا اینچنین هتک ناموس الهی از طرف خدای‏ متعال عقوبت و عذابی بسیار شدید دارد.

قبلا گفتیم که پیغمبران کارخانه‏ معجزه‏سازی نیاورده‏اند که هر کسی بیاید اقتراح کند، مثل معرکه گیرها، پیشنهاد کند این قدر می‏دهم که‏ فلان نمایش را بدهی. صحبت نمایش نیست، صحبت این است که معجزه‏های‏ پیغمبران آیتها و دلیلهای خداست یعنی دست حقیقت است که دراز شده و می‏خواهد انسان را بگیرد برای اینکه او ایمان بیاورد و سر به جاده حقیقت‏ بگذارد. حال اگر کسی معجزه یک پیغمبر را ببیند و مع ذلک جحود بورزد و مبارزه کند اینجاست که عذاب الهی نازل می‏شود. عذابهای الهی که خداوند بر امتها نازل کرده است همه همان «و لئن کفرتم ان عذابی لشدید؛ و اگر ناسپاسی کنید عذاب من بسیار سخت است (ابراهیم/7)» است.

کفران ورزیدید، نعمت خدا به سوی شما آمد، دست هدایت به سوی شما دراز شد و به جای اینکه از او استفاده کنید آن دست را با شمشیرتان زدید.

در سوره قمر آیات 1 تا 2 آمده که «اقتربت الساعة و انشق القمر؛ قیامت نزدیک شد و ماه بشکافت» بعد می فرماید: «و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر؛ و اگر معجزه ای ببینند، روی بگردانند و گویند: سحری دائمی است». هر آیتی و نشانه‏ای و دلیلی که از خدا ببینند که هر آدم بی‏غرضی عاشق این است که آیتی از خدا ببیند تا به دنبال آن برود اینها در مقام توجیه و تفسیر و تأویل آن‏ بر می‏آیند به گونه‏ای که به اصطلاح عذری برای خودشان و دیگران بتراشند.

بعد قرآن در ادامه در آیه 4 فرمود: «و لقد جاءهم من الانباء ما فیه مزدجر؛ و به تحقیق از اخبار (پیشینیان) آنچه در آن باز دارندگی است برایشان آمده است».  خبرهایی‏ که در آنها ازدجاری باشد یعنی موعظه‏ای و امتناعی از این حرفها باشد به‏ قدر کافی رسیده (که) این کارها خیلی خطر دارد: معجزه‏ای رخ بدهد، دست‏ هدایتی بیاید و انسان حقیقت را تشخیص بدهد، باز چشمهایش را ببندد، نعمتی به این اهمیت و عظمت برای انسان پیش بیاید و در عین حال انسان‏ خودش را به آن راه بزند، این پشت سرش عذاب و عقوبت دارد.

بعد از مطرح کردن مسأله قیامت، حال به عنوان نمونه چند قصه و داستان‏ را بدون اینکه بخواهد جزئیات آنها را ذکر کرده باشد هر کدام را در چند آیه کوتاه (نقل می‏کند) تحت همین عنوان که این سنت قبل از شما هم اجرا شده است یعنی مانند شما هم مردمی بوده‏اند، پیغمبرانی آمده‏اند و این مردم را دعوت کرده‏اند، آیت و معجزه داشته‏اند و آنها به جای اینکه‏ بپذیرند با آنها مبارزه کردند، نعمت الهی را به این شکل کفران کردند و به حکم «و لئن کفرتم ان عذابی لشدید» عذاب الهی هم به آنها رسیده است. 

نمونه هایی از امر به معروف صحیح



یکی از بزرگترین و با اهمیت ترین دستورات اجتماعی دین مبین اسلام "امر به معروف و نهی از منکر می باشد" که آثار بسیار سودمندی دارد و خداوند متعال به خاطر نقش سازنده آن در زندگی انسان ها ثواب زیادی هم برای آن در نظر گرفته است .


امر به معروف و نهی از منکر

اما ما را چه می شود که اینقدر نسبت به این موضوع بی تفاوتیم؟

بسیاری از ما می دانیم که این امر چقدر اهمیت دارد و اطلاعات زیادی در مورد آن داریم و روایات زیادی  در این مورد شنیده ایم  اما به بهانه های مختلف مثل اینکه چه فایده؟ ما که شرایطش را نداریم،از کجا معلوم تأثیر داشته باشد.

در پاسخ باید گفت ما مأمور به وظیفه‌ایم  نه مأمور به نتیجه به ما دستوری داده شده که باید انجام شود اگر ما این کار را نکنیم زشتی‌های دیگران دامن ما را هم خواهد گرفت. چون ما اشتباهات را دیدیم و سکوت کردیم و این سکوت گویی تأییدی است بر آن چه ناشایست بوده است. و باید بدانیم که امر به معروف فوت و فنی دار که باید آموخت تا درد بی تفاوتی‌ها درمان شود. که اگر خوب در این زمینه فکر کنیم و مغزمان را بکار بیندازیم می‌توانیم برای آن چه در ذهن داریم ایده دهیم و پیاده کنیم و رضایت پروردگارا  بدست بیاوریم .

بی توجهی عموم جامعه به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر

اگر همه مردم جامعه نسبت به این وظیفه شرعی عمل نمایند قریب به اتفاق مواردی که نیاز به امر به معروف یا نهی از منکر دارد با همان تذکر زبانی برطرف می‌شود ولی مشکل اینجا است که مردم نسبت به این فریضه دینی احساس وظیفه نمی‌نمایند .

مثال : امروزه اگر مردم ببینند خانمی بر ترک موتور سوار شده و احتمالاً چادر و یا مانتوی وی در بین پره‌های چرخ گیر می‌کند هر کسی به نحوی اینم ساله را تذکر می‌دهد تا بالاخره اینم ساله را اصلاح کند حال اگر همین روحیه در گناهان رایج جامعه نیز توسط مردم پی گرفته می‌شد و هر کس که با منکری مواجه می‌شد با همان زبان ساده و بدون مشکل آفرینی تذکر می‌داد با طیب خاطر می‌توان اذعان نمود که بالاخره فرد خطا کار مجبور می‌شد خودش را اصلاح کند .

جمعیتی به نام (جمعیت بر و احسان ) تشکیل داد و حضور زنان را در آن آزاد نمود و مسؤلیت های متعددی همچون توزیع کمک به فقرا را به آن‌ها سپرد و به مرور روح انسانی را در آن‌ها تا حدودی زنده کرد به گونه‌ای که درک کردند که به جز مد پرستی و لباس خوب پوشیدن زنان جنبه‌های دیگری هم دارند بعد از آن نیز مجموعه‌هایی به نام ( خانه دختران ) (آموزشگاه پرستاری ) (مرکز پزشکی ) (موسسه قالیبافی ) (حوزه علمیه ) تاسیس کرد

در اینجا توجه شما را به یک نمونه تاریخی جلب می‌نماییم : مرحوم آیت الله شاه آبادی استاد عرفان امام خمینی بودند و حضرت امام(رحمة الله) از آن بزرگوار به«شیخ ما» یا« شیخ بزرگوار ما» یاد می‌کردند و این تعبیر، نشانِ عظمت آن عارف بزرگ نزد حضرت امام خمینی بود. از ویژگی‌های مرحوم شاه آبادی آن بوده که عرفان آن بزرگوار، مانع حضور وی در صحنه‌های اجتماع نبوده است. تلاش‌های آن مرحوم با عنوان امر به معروف و نهی از منکر، گویای این نکته است. آورده‌اند که در نزدیکی منزل مرحوم شاه آبادی، دکتری منزل داشت که تحت تأثیر فرهنگ غربی برای دخترش یک معلم موسیقی استخدام کرده بود و طبعاً نواختن وقت و بی وقت آلات موسیقی موجب سلب آرامش همسایه‌ها می‌شد. مرحوم شاه آبادی برای دکتر پیغام فرستاد که دست از این کار بردارد و موجبات آزار همسایه‌ها را فراهم نکند، اما جواب دکتر آن بود که من دست از این کار برنخواهم داشت و تو نیز هر آن چه می‌خواهی انجام بده! ابتکار مرحوم شاه آبادی آن بود که به مردم گفت: از این پس هر کس از کنار مطب این دکتر عبور می‌کند، وارد مطب شود و با زبان نرم و ملایم دکتر را از این کار باز بدارد. مردم نیز طرح مرحوم شاه آبادی را اجرا کردند دیری نگذشت که دکتر خود را با مخالفت افکار عمومی مواجه و به قول معروف هوا را ابری دید.

برای مرحوم شاه آبادی پیغام فرستاد که شما با پشتوانه‌ی مردمی کار خود را انجام دادی. اگر به مراجع قضایی مراجعه می‌کردی، به راحتی جوابشان را می‌دادم، امّا این شیوه را پیش بینی نکرده بودم. به این طریق مرحوم شاه آبادی توانست جمعی را از آزار و اذیّت برهاند و در حقیقت با یک منکر به صورت عملی مبارزه کند. به نظر می‌رسد که مرحوم شاه آبادی این شیوه‌ی نهی از منکر را از رسول مکرم اسلام(صلّی الله علیه و آلا)، اقتباس و پیروی کرده باشد. مردی خدمت رسول خدا(صلّی الله علیه و آلا) آمد و از این که همسایه‌اش او را آزار می‌رساند، زبان به گلایه گشود. رسول خدا(ص) که کانون علم و بردباری بود، او را به صبر دعوت کرد. مرد آرام شد و رفت. چند روز بعد برگشت و از آزار و اذیّت همسایه زبان به شکایت باز کرد. مجدداً رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) او را به شکیبایی فرا خواند. دوباره پس از چند روز، آن مرد بازگشت و از همسایه‌اش شکوه نمود. این بار پیامبر(صلّی الله علیه و آله) به او فرمود: اسباب خود را جمع کن و داخل کوچه قرار بده. مردم که از کوچه عبور می‌کنند، از تو علّت این اقدام را سؤال می‌کنند و تو نیز علّت این کار خود را به آن‌ها بگو (آزار و اذیّت همسایه) مرد همین ابتکار را به کار برد. رهگذران بودند و سؤال و جواب این مرد و بالاخره مراتب به گوش همسایه‌ی مردم آزار رسید و آبروی خود را در خطر از دست رفتن دید. خدمت همسایه رسید و با الحاح و التماس از او خواست اسباب خود را به منزل ببرد و بیش از این به مردم چیزی نگوید و قول داد که من بعد همسایه‌ی خود را آزار نرساند. مرد که مقصود را حاصل دید، اسباب خود را به منزل برگرداند و از آن پس همسایه‌اش او را آزار نرساند.( مجله دیدار شماره 43- چهارم دی 1382 )

دور شدن از حجاب چرا و به چه علت؟

در برخی امور باید زمینه‌ها و مقدمات امر به معروف و نهی از منکر را فراهم نمود و حتی اگر لازم شد در آن زمینه اقدامات تحقیقاتی انجام داد .

امام موسی صدر ( 1328 ه. ش ) وقتی وضعیت نابسمان حجاب در لبنان را دید حدود یک سال در خصوص علل و راه‌های مبارزه با آن تحقیق کرد

خودش گفته پس از یک سال مطالعه عامل اصلی این بی بند و باری را در بی سوادی و دور بودن زنان از تعالیم اخلاقی و دینی یافتم و فهمیدم که نخست باید سطح فکری و تربیتی آنان از جهت دینی و اخلاقی تقویت بشود ولی دو مانع بزرگ در پیش داشتم که عبارت بودند از:

الف : زنان لبنان برخلاف زنان ایران در مسجد و مجالس عزاداری به هیچ وجه شرکت نمی‌کردند.

ب : شخصیت زنان به طور معمول با زیبایی، تظاهر به تجمل و مد آمیخته بود .

جمعیتی به نام (جمعیت بر و احسان) تشکیل داد و حضور زنان را در آن آزاد نمود و مسؤلیت های متعددی همچون توزیع کمک به فقرا را به آن‌ها سپرد و به مرور روح انسانی را در آن‌ها تا حدودی زنده کرد به گونه‌ای که درک کردند که به جز مد پرستی و لباس خوب پوشیدن زنان جنبه‌های دیگری هم دارند بعد از آن نیز مجموعه‌هایی به نام (خانه دختران) (آموزشگاه پرستاری) (مرکز پزشکی) (موسسه قالیبافی) (حوزه علمیه) تاسیس کرد.

حزب الله امروز ثمره اقدامات اولیه امام موسی صدر است.(کتاب پیکار با منکر در سیره ابرار – ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر – نشر معروف - ص 187)

 

بررسی و کشف روش های اثر گذاری امر به معروف و نهی از منکر

یکی از اصولی ترین شرایط امر به معروف و نهی از منکر احتمال اثر گذاری آن می باشد و وجود چنین شرطی به معنای خالی کردن شانه از این وظیفه مهم شرعی نیست بلکه از وظایف بسیار مهم آمرین به معروف و ناهیان از منکر که کمتر نیز بدان توجه می نمایند این است که در هر موضوعی روشهای اثر گذاری امر به معروف و نهی از منکر را بررسی ، کشف و اجرایی نمایند چرا که در صورت عدم شناخت روش های تاثیر گذار ممکن است نتیجه معکوس عائد آمرین به معروف و ناهیان از منکر گردد در این قسمت برایتان چند نمونه از روش هایی که افراد گوناگون در راستای امر به معروف و نهی از منکر به کار برده اند را ذکر می نمائیم

مشکل در امر "امر به معروف و نهی از منکر " نیست ،بشر ذاتا به خوبی گرایش دارد و از بدی روی گردان است،ما باید با توکل بر خدا با مطالعه با تفکر و... بیاموزیم که چگونه می توان امر به معروف و تهی از منکر در خور و کارآمدی اشته باشیم،باید از سیره ی ائمه اطهار (علیهم السلام) کمک بگیریم تا در این امر مهم موفق باشیم

نمونه اول : طرح دوستی

حجة الاسلام قرائتی در یکی از خاطرات خود می گوید : در قم دوستی داشتم که می گفت: وقتی می خواهم به مسافرت بروم، مقداری سوهان قم و شیرینی می خرم و همین که وارد اتوبوس شدم به راننده و شاگرد راننده تعارف می کنم. در بین راه یا موسیقی روشن نمی کند و یا اگر روشن کرد با تذکّر من خاموش می کند. (خاطرات قرائتی - بهشتی - ج2 ص 36)

 

نمونه دوم: بیان غیر مستقیم

یک راننده می گفت زمانی در کارخانه ای کار می کردم ، وقتی می دیدم دوستان فحاشی می کنند مطالبی را می نوشتم در خصوص فوائد زبان و اینکه با زبان چه فضائلی را می توان کسب کرد و این که نباید این نعمت الهی را در مسیر فحاشی صرف نمود سپس آن را در تابلو اعلانات نصب می نمودم . و یا هر چند وقت یک بار سخنرانی را دعوت می نمودم و مواردی که دوستانم رعایت نمی کردند را به سخنران می گفتم تا وی پیرامون همان مسائل سخنرانی خود را تنظیم نماید که این اقدامات تاثیر بسیار زیادی بر نوع رفتار افراد می گذاشت

نمونه سوم: نامه نگاری

سید جمال الدین اسد آبادی در سال 1308 توسط عوامل ناصرالدین شاه در حرم حضرت مطهر عبدالعظیم حسنی دستگیر و از کشور اخراج شد وی برای روشنگری شروع به نامه نگاری می کند و نامه های متعددی به سران قبائل و علمای اسلام می فرستد که یکی از آن نامه های مهم و سرنوشت ساز نامه ای است که به میرزای شیرازی ارسال می کند و منجر به حکم معروف تحریم استعمال تنباکو را صادر می کند و به این طریق استعمار به زانو در می آید . به دنبال همین مبارزات ، شاه امتیاز « رژی » را در جمادی الثانی 1309 برابر 5 دی 1371 لغو می کند . (کتاب پیکار با منکر در سیره ابرار – ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر – نشر معروف - ص 95)

حجاب اسلامی الگوی کشوری است

نمونه چهارم : تذکر و یادآوری

مرد فقیری پسر خردسالی داشت. روزی به او گفت: بیا امروز قدری میوه از باغی سرقت کنیم. پسر خردسال با نارضایتی با پدر به راه افتاد. وقتی به باغ رسیدند پدر به فرزندش گفت: تو در این جا نگهبان باش و اگر کسی آمد زود مرا خبر کن تا کسی ما را در حال دزدی نبیند و مشغول چیدن میوه از درخت مردم شد. لحظه ای بعد پسر فریاد زد: یک نفر ما را می بیند! پدر با ترس و عجله از درخت پایین آمد و پرسید چه کسی؟ کجاست؟ پسرک زیرک گفت: همان خدائی که از همه چیز آگاه است و همه چیز را می بیند! پدر از گفتار نیکوی فرزند شرمنده شد و بعد از آن دزدی نکرد. ( امر به معروف و نهی از منکر - محمد رضا اکبر ص 71)

نمونه پنجم : تبیین و تشریح حقیقت منکر

در زمان « مجلسیِ اوّل» که از علمایِ بزرگ اصفهان بود، لوطی هایِ اصفهانی مزاحم مردم می شدند و آن ها را اذیّت می کردند. روزی لوطی ها جلویِ یکی از مؤمنان را گرفتند و به او گفتند:« ما می خواهیم امشب مهمانِ تو باشیم. » مرد مؤمن با خود اندیشید:« اگر آن ها را دعوت نکنم در آینده مزاحم خانواده ام می شوند و اگر آن ها را دعوت نمایم با وسایلِ موسیقی و لهو و لعب به خانه ام می آیند و در خانه کارهای زشت و گناه آلود انجام می دهند.» مرد به ناچار، نزدِ مجلسی رفت و مشکلِ خود را با او در میان گذاشت. مجلسی چند لحظه فکر کرد و سپس گفت:« آن ها را دعوت کن که به خانه ات بیایند.» هنگام شب، مجلسیِ اوّل، زودتر از مهمانان به خانه ی مرد مؤمن رفت و به انتظار لوطی ها نشست. وقتی لوطی ها آمدند و مجلسی را دیدند، پکر شدند و تصمیم گرفتند کاری کنند که مجلسی قهر کند و برود تا مویِ دماغشان نباشد. با این تصمیم، رئیس لوطی ها به مجلسی گفت:« جناب آقا! مگر راه و روشِ ما لوطی ها چه عیبی دارد که به ما اعتراض می کنید. و شما چه خوبی دارید که ما باید شما را ستایش نمائیم؟» مجلسی گفت:« ما هزاران عیب داریم ولی نمک شناسیم. اگر نمک کسی را خوردیم، دیگر نمکدان نمی شکنیم و به او خیانت نمی کنیم و لطف او تا پایانِ عمر از خاطرمان نمی رود ولی من این صفت را در شما نمی بینم.»

نکته ای که هرگز نباید فراموش کرد این است که در زمینه ای که دیگران را امر به معروف می کنیم خود نیز کوشا باشیم تا عمل ما تأثیر داشته باشد در غیر این صورت مورد خشم خداوند واقع خواهیم شد

لوطی گفت:« در اصفهان، از هر کس می خواهید، بپرسید تا ببینید ما نمکِ چه کسی را خورده ایم که نمکدانش را شکسته باشیم و به او بد کرده باشیم.» مجلسی گفت:« خودم گواهی می دهم که شما همگی نمک نشناس هستید. آیا شما نمک خداوند را نخورده و نمکدانِ او را نشکسته اید؟ خداوند که این همه نعمت به شما داده، نعمت سلامتی و چشم و گوش و دهان و دست و پا و … به شما داده و هر روز شما را بر سفره ی خود نشانیده و روزی شما را رسانیده است، چرا نمک به حرامی می کنید. این همه از نعمت های الهی استفاده می کنید و باز هم سرکشی و گناه و پیروی از هوی و هوس می نمائید. لوطی ها مانند برق گرفته ها در جای خود خشکشان زد و به ناگاه از خواب غفلت بیدار شدند. سکوت مطلق بر خانه حکمفرما شد. پس از مدّتی، لوطی ها که سر به زیر انداخته بودند، یکی یکی از خانه خارج شدند. صبح روز بعد، لوطی ها به خانه ی مجلسی رفتند و در حضورِ او از گناهانِ خود توبه کردند. ما نیز در عمر خودمان از نعمت های بی شمار الهی استفاده می کنیم ولی خدا را فراموش کرده ایم. آیا ما از آن لوطی هایِ گناهکار نیز بدتر شدیم که متوجّه لطف و محبّتِ بی پایانِ خداوند نمی شویم؟ ( داستان های شهید دستغیب ص 60 -62)

این نمونه ها به ما یادآوری می کند که مشکل در امر "امر به معروف و نهی از منکر " نیست، بشر ذاتا به خوبی گرایش دارد و از بدی روی گردان است، ما باید با توکل بر خدا با مطالعه با تفکر و ... بیاموزیم که چگونه می توان امر به معروف و تهی از منکر در خور و کارآمدی اشته باشیم،باید از سیره ی ائمه اطهار (علیهم السلام) کمک بگیریم تا در این امر مهم موفق باشیم.

امام علی علیه السلام در این مورد فرمایش گرانقدری دارند که «وَماأعمالُ البِرِّ كُلُّها وَالجِهادُ فى سَبیلِ اللّه‏ِ عِندَ المرِ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهىِ عَنِ المُنكَرِ إِلاّ كَنَفثَةٍ فى بَحرٍ لُجِّىٍّ؛ همه كارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر چون قطره‏اى است در دریاى عمیق. »(نهج البلاغه، حكمت374 )

نکته ای که هرگز نباید فراموش کرد این است که در زمینه ای که دیگران را امر به معروف می کنیم خود نیز کوشا باشیم تا عمل ما تأثیر داشته باشد در غیر این صورت مورد خشم خداوند واقع خواهیم شد.

نتیجه تجاوز به حدود الهی برای جامعه

خداوند در برخی آیات حکم را روی فرد می‏برد و می فرماید هر فردی که این مقررات را بشکند به خود ستم کرده است. اما در برخی دیگر از آیات می‏فرماید: «و کاین من قریه‏ عتت عن امر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شدیدا و عذبناها عذابا نکرا»؛ و چه بسیار شهرها که از فرمان پروردگار خود و پیامبرانشان سرپیچیدند، پس از آنها حسابی سخت کشیدیم و آنها را به عذابی شدید عذاب کردیم. (طلاق/8). حکم را می‏برد روی یک جامعه. (همیشه گفته‏ایم که در اصطلاح متداول‏ وقتی ما می‏گوییم قریه، یعنی ده در مقابل شهر. قریه از ماده " قری " به معنی جمع است. در قرآن کریم به شهر هم گاهی قریه گفته می‏شود، به ده هم‏ قریه گفته می‏شود، یعنی مردمی که در یک جا باشند، به اصطلاح امروز یک‏ جامعه.) چقدر در دنیا جمعیتها بودند که در مقابل امر الهی طغیان کردند (چون امر الهی را دنبال این‏ مسائل می‏گوید اگرچه کلی بیان می‏کند اما اشاره به همین دستورهایی دارد که‏ در مورد روابط زوجیت هست و مردم کوچک می‏شمارند.) چقدر جامعه‏هایی که‏ این دستورها را کوچک شمردند و در مقابل امر الهی طغیان کردند (" عتو " یعنی طغیان و سرکشی و بی‏اعتنایی) ولی ما در همین دنیا (تصریح است که‏ در همین دنیا، مسأله آخرت حسابش جداگانه است) به حسابشان رسیدیم، یعنی عکس‏العمل کارشان در همین دنیا به آنها رسید، آنهم شدید.

مفسرین‏ گفته‏اند " شدید " در اینجا یعنی در کمال دقت و مو به مو. " «فحاسبناها حسابا شدیدا و عذبناها عذابا نکرا» " و در همین دنیا آنها را عذاب کردیم، عذاب منکر و نشناخته‏ای. منکر یعنی نشناخته، وقتی‏ می‏خواهند بگویند یک شی‏ء خیلی عظیم بی‏سابقه، این کلمه را به کار می‏برند. " «عذابا نکرا» " در واقع یعنی یک عذاب بی‏سابقه، نشناخته و وحشتناک. این همان مفهوم "«و من یتعد حدود الله فقد ظلم‏ نفسه»؛ و ره کس از حدود خدا پا فراتر نهد قطعاً به خود ستم کرده است. (طلاق/1)" است ولی در مقیاس اجتماع. آنجا به مقیاس فرد فرمود که هر کسی که خودش این کار را بکند به جان خود ستم کرده است، اینجا می‏گوید: اگر جامعه‏ای و عموم مردمی این‏گونه باشند، تعدی و تجاوز به مرزها و مقررات زوجیت چقدر جامعه‏هایی را به باد داده است.

امام زمان(عج) جدش سیدالشهداء(ع) را چگونه توصیف می‌کند

 حضرت مهدی(عج)، امام حسین(ع) را این‏گونه توصیف فرموده است: «تو ای حسین! برای رسول خدا(ص) فرزند و برای قرآن، سند و برای امت، بازویی بودی، در طاعت خدا تلاشگر و نسبت به عهد و پیمان، حافظ و مراقب بودی...».

خبرگزاری فارس: امام زمان(عج) جدش سیدالشهداء(ع) را چگونه توصیف می‌کند

  سال‌های زیادی از حماسه خونین عاشورا می‌گذرد و چشمان منتظران به لحظه‌ای دوخته شده است که منتقم خون حسین(عج) ظهور کند تا شیعه بتواند پس‌از گذشت قرن‌ها انتقام عاشورا را از یزدیان زمان بگیرد.

جشمان منتظری که بی‌صبرانه در انتظار لحظه‌ای است که پرچم بر زمین مانده امام حسین(ع) توسط اباصالح‌المهدی(عج) به اهتراز درآید تا داغ‏های کهنه‏ التیام یابد تا آرمان‏های بلند جدش را تحقق بخشد، در ادامه به چند روایات پیرامون امام حسین(ع) و امام مهدی(عج) اشاره می‌شود:

*هنگامی که امام حسین(ع) از مهدی موعود(عج) می‌گوید

-امام باقر(ع) می‏فرماید: حارث اعور به امام حسین(ع) عرض کرد: ای زاده رسول خدا! فدایت شوم، مرا از معنای آیه شریفه «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا» مطلع ساز، حضرت(ع) فرمود: مراد از خورشید، رسول الله(ص) است.

پرسید: فدایت شوم! منظور از آیه شریفه «وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا» چیست؟

فرمود: منظور از ماه، امیرالمؤمنین(ع) است که بعد از پیامبر(ص) است.

گفت: مقصود از آیه شریفه «وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا» چیست؟

فرمود: مقصود از روز، قائم آل محمد(عج) است که زمین را پر از قسط و عدل کند. (تفسیر فرات کوفی، صفحه 212)

*بشارتی که پیامبر(ص) به امام حسین(ع) داد

-امام حسین(ع) فرمود: رسول خدا(ص) در بشارتی به من فرمود: ای حسین! تو سید پسر و پدر ساداتی و  9 فرزند از تو، امامان ابرار و امین و معصوم‏اند و نهمین آنان مهدی قائم(عج) است، تو امام پسر امام و پدر ائمه هستی و نه فرزند از پشت تو ائمه ابرار هستند و نهمین آنان، مهدی است که دنیا را در آخر الزمان، پر از عدل و قسط می‏کند...» (کفایة الاثر، صفحه 167)

*لقبی که امام حسین(ع) به ولی‌عصر(عج) داد

عیسی الخشاب می‏گوید: از محضر امام حسین(ع) سؤال کردند: آیا شما صاحب این امر هستید؟

فرمود: «نه من نیستم، بلکه صاحب این امر کسی است که از میان مردم کناره‏گیری می‏کند و خون پدرش بر زمین می‏ماند و کنیه او کنیه عمویش خواهد بود. آن‏گاه شمشیر بر می‏دارد و هشت ماه تمام شمشیر بر زمین نمی‏گذارد». (کمال‌الدین، جلد 1، صفحه 318)

*امام زمان(عج) جدش حسین(ع) را چگونه توصیف می‌کند

-حضرت مهدی(عج)، امام حسین(ع) را این‏گونه توصیف فرموده است: تو ای حسین! برای رسول خدا(ص) فرزند و برای قرآن، سند و برای امت، بازویی بودی، در طاعت خدا تلاشگر و نسبت به عهد و پیمان، حافظ و مراقب بودی، از راه فاسقان سر بر می‏تافتی، آه می‏کشیدی؛ آه آدمی که به رنج و زحمت افتاده است. رکوع و سجود تو طولانی بود، زاهد و پارسای دنیا بودی؛ زهد و اعراض کسی که از دنیا رخت بر کشیده است و با دیده وحشت زده به آ‌ن نگاه می‏کردی». (بحارالانوار، جلد 101، صفحه 239، حکمت 38)


لیست سیاه مختار+جدول

 

مختار ثقفی که سعی داشت هدف خود یعنی انتقام شهدای کربلا را به نحو احسن تحقق بخشد، لیست سیاهی از جانیان حادثه کربلا تهیه کرد و آنان را به اشد مجازات رساند.

مختار با توجه به اینکه مردی کاردان و سرد و گرم چشیده بود، سعی داشت هدف خود یعنی انتقام شهدای کربلا را به نحو احسن و کامل پیاده کند.

بنابراین، برخی افراد که در لشکر عمر بن سعد مرتکب جنایات علیه خاندان عصمت و طهارت در روز عاشورا شدند، در لیست سیاه مختار قرار گرفتند.

این لیست سیاه توسط حجت‌الاسلام سید ابوفاضل رضوی اردکانی مؤلف کتاب «ماهیت قیام مختار» از سه کتاب تاریخ طبری، تاریخ کامل ابن‌اثیر و بحارالانوار علامه مجلسی استخراج شده است:

 

نام و نام پدر جرم مجازات نحوه مجازات
1-عمر بن سعد بن وقاص فرماندهی کل لشکر کوفه و شام در کربلا و جنایات متعدد اعدام با ضربات شمشیر و جدا کردن سر از بدن در خانه‌اش
2-حفص بن عمر بن سعد همکاری با پدر در جنایات کربلا اعدام جدا کردن سر او در محضر مختار
3-شمر بن ذی‌الجوشن فرماندهی پیاده نظام در کربلا و جنایات مکرر اعدام کشته شدن در درگیری و سپس سر او از بدنش جدا کردند
4-سنان بن انس کسی که سر امام حسین(ع) را از بدنش جدا کرد و جنایات دیگر اعدام قطع انگشتان و بریدن دست و پایش، در حالی‌که هنوز جان داشت، در دیگ روغن جوشیده زیتون انداختند
5-خولی بن یزید اصبحی حامل سر بریده امام و جنایات مکرر در کربلا و قاتل عثمان بن علی و جعفر بن علی در روز عاشورا اعدام با شمشیر کشته شد و بدن او را آتش زدند
6-بجدل بن سلیم کلبی بریدن انگشت امام حسین اعدام قطع انگشتان و قطع دست و پا تا به هلاکت رسید
7-حرمله بن کاهل اسدی تک تیرانداز کربلا و قاتل علی اصغر و عبدالله فرزند امام حسن و جنایات مکرر در کربلا اعدام قطع دست و پا و سپس بدن او را آتش زدند
8-حکیم بن طفیل سندسی لباس ابوالفضل را غارت کرد و به سوی امام حسین تیراندازی کرد و قاتل ابوالفضل بود اعدام تیرباران تا مردن و به روایتی دست و پای او را به زمین میخ کردند و با 9 نفر دیگر(که روز عاشورا اسب بر بدن امام حسین تاختند) اسب بر بدنشان تاختند تا به هلاکت رسیدند
9-مرة بن منقذ عبدی قاتل علی اکبر و جنایات دیگر اعدام یک دستش هنگام دستگیری به شدت مجروح شد، فلج شد و فرار کرد
10-زید(یزید) بن رقاد جهنی تک تیرانداز در کربلا، قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل و شرکت در قتل ابوالفضل عباس اعدام سنگسار و سپس تیرباران شد
11-عمرو بن صبیح از عوامل مهم کربلا و قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل با ضربات نیز به هلاکت رسید و به روایتی جزو آن 10 نفری بود که دست  و پایشان را بر زمین میخ کردند و اسب بر آنان تاختند تا کشته شدند
12-مالک به هشیم بدائی کلاهخود امام حسین را به غارت برده بود اعدام قطع دست و پا به هلاکت رسید
13-عبدالله بن اسید جُهنی شرکت فعال در حادثه عاشورا اعدام گردن او را زدند
14-حمل بن مالک محاربی شرکت فعال در جنایات کربلا اعدام گردن او را زدند
15-رقاد بن مالک بجلی شرکت در جنگ روز عاشورا و غارت اموال امام حسین(ع) اعدام جلو بازار در ملأ عام گردن او را زدند
16-عمرو بن خالد بجلی شرکت فعال در جنگ روز عاشورا و غارت اموال امام حسین(ع) اعدام جلو بازار در ملأ عام گردن او را زدند
17-عبدالرحمان بن بجلی شرکت در جنگ روز عاشورا و غارت خیمه و لباس امام(ع) اعدام در ملأ عام گردن او را زدند
18-عبدالله بن قیس خولانی شرکت در جنگ روز عاشورا و غارت اموال امام حسین(ع) اعدام جلو بازار گردن او را زدند
19-مالک بن بشیر بُدی شرکت فعال در ماجرای کربلا اعدام دو دست و پایش را قطع کردند تا جان داد
20-عثمان بن خالد جهنی قاتل عبدالرحمان بن عقیل پسر عموی امام حسین و به غارت بردن لباسش اعدام دو دست و پایش را قطع کردند تا جان داد
21-زیاد بن مالک شرکت فعال در فاجعه کربلا و غارت لباس شخصی امام حسین(ع) اعدام جلو بازار در ملأعام گردن او را زدند
22-عبدالرحمان بن ابی‌خشکاره شرکت فعال در فاجعه کربلا و غارت لباس شخصی امام حسین(ع) اعدام در ملأعام گردن او را زدند
23-اسحاق بن حوبه جزو گروه 10 نفره تاختن اسب بر بدن امام حسین(ع) اعدام دست و پای او را به زمین میخ کردند، اسب‌ها بر بدن او تاختند تا به هلاکت رسید
24-اخنس بن مرشد جزو گروه 10 نفره تاختن اسب بر بدن امام حسین(ع) اعدام دست و پای او را به زمین میخ کردند، اسب‌ها بر بدن او تاختند تا به هلاکت رسید
25-عبدالله بن صلخب قیسی شرکت فعال در ماجرای عاشورا اعدام در ملأ عام گردن او را زدند
26-عبدالرحمان بن صلخب شرکت فعال در ماجرای عاشورا اعدام در ملأ عام گردن او را زدند
27-عبدالله بن وهب همدانی شرکت فعال در ماجرای عاشورا اعدام در ملأ عام گردن او را زدند
28-عثمان بن خالد دهمانی قاتل یکی از جوانان بنی‌هاشم در روز عاشورا اعدام جلو منزل کنار چاهی گردن او را زدند
29-هبیاط و عبدالرحمان بن زرعه از عوامل فاجعه کربلا کشته شدن در درگیری در منزل خود و در درگیری کشته شدند
30-رجاء بن منقذ عبدی اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند
31-سالم بن خثیمه اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند
32-واحظ بن ناعم اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند
33-صالح بن وهب اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند
34-هانی بن ثبیت اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند
35-اسید بن مالک اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره اعدام دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند

 

جدول بالا فهرست کوتاهی از اسامی کسانی است که در تاریخ به نام آنان اشاره شده است و برخی مورخان نوشته‌اند تنها از مردم کوفه که در قتل امام حسین(ع) به نحوی شرکت داشتند، بیش از 18 هزار نفر به انتقام خون شهدا اعدام شدند و این غیر از کشتار وسیعی است که ابراهیم اشتر از لشکر شام کرد که تلفات آنان را حدود 70 هزار نفر نوشته‌اند. البته این اعداد بیش از آنکه واقعی به نظر آید، اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد.

چطور برای نماز صبح بیدار شوم

چطور برای نماز صبح بیدار شوم


چرا خداوند متعال نماز صبح را قرار داد ؟ در حالی که اینقدر کار سختی است و در اغلب اوقات قضا می شود؟ خواب دم صبح خیلی شیرین و سنگین است چطور می توان از آن دل کند و مشغول نماز شد؟
بیدار شدن از خواب

عامل اصلی و زیربنایی سستی در نماز و خواب ماندن برای نماز صبح و یا هر کوتاهی ای که در زمینه دین و عبودیت پیدا می شود در ضعف ایمان است. البته همه ما کم و بیش از این عارضه رنج می بریم و ایمان کامل برای انسان مومن یک ایده آل و آرزوی نهایی است ولی باید بکوشیم هر چه بیشتر آن را تقویت نماییم. در روایت هست که ایمان ده درجه دارد و وظیفه مومن حرکت در این مسیر و افزودن به این درجات است. گناه بودن در صورتی است که اراده خودش در این زمینه دخیل باشد.

اما برای بیدار شدن شرایط ظاهری هم کمک کار است. خواندن نماز صبح در اول وقت آن  شاید از نمازهای دیگر مشکل تر باشد ؛ چرا که کندن از رختخواب گرم و لذت خواب در ابتدای راه سخت است ولی نماز گزار می تواند با کمی تمرین و ممارست از منافع سحر و صبح بهره مند گردد و از فیض نماز اول وقت ( بالاخص نماز صبح ) بی نصیب نماند . پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : هیچ بنده ای نیست که به اوقات نماز و مواضع خورشید اهتمام ورزد  مگر اینکه آسودگی در هنگام مردن و از بین رفتن غم و اندوه ها و نجات از آتش را برایش ضمانت کنم . (میزان الحکمه / ج 7 / ص 3129)

 از دست دادن سحر خیزی معلول علت های مختلفی می باشد . مهمترین عامل آن این است که انسان به درستی نمی داند هدف زندگی چیست و دین و عبادت چه نقشی در رسیدن به این هدف دارد. کسانی که هدفمند زندگی می کنند و می دانند برای چه باید دین دار بود چه بسا انگیزه بسیار قوی ای در این زمینه دارند و این مشکل را ندارند.

زندگی از نظر اسلام که دین توحیدی است فرصت خدایی شدن انسان است و هدف زندگی هم همین است. انسان مظهر خدا است و یک عمر فرصت دارد که این مظهریت خود را بالفعل کند و هر چه بیشتر صفات خدا را در خود جای دهد و پر از خدا شود و خدایی گردد. مانند آهنی که چون در کنار آتش قرار می گیرد به رنگ آتش در می آید و صفات آتش پیدا می کند از زیبایی و قدرت و حرارت و .... .

در زندگی انسان نیز فرصت های فراوانی مانند اوقات نماز و روزه و حج و خدمت به خلق خدا و مانند آن وجود دارد که همه فرصت های خدایی شدن انسان هستند. انسان خداجو تمام سعی اش این است که فرصت ها را از دست ندهد و از آن به نحو احسن برای کمال و قرب خود به خدا استفاده نماید. در این میان نماز صبح و اول وقت بسیار اهمیت دارد.

مومنین و اولیای خدا این مشکلات را ندارند دلیل آن هم روشن است. چون ایمان قوی ای دارند. باید ایمان را تقویت کنیم. با معرفت توحیدی هستی و خداوند با تسلیم. با ولایت پذیری و رابطه با اولیای خدا. از طریق رابطه با قرآن کریم. قرآن کتاب توحید است وقتی به درستی با آن رابطه نداریم و وقتی حتی آن را نمی خوانیم مشکل پیدا می کنیم. ایمانمان ضعیف می شود. هجوم فرهنگی دشمن هم که غوغا کرده. شیطان و نفس و دشمن هم فراوان داریم. چاره ای جز خودسازی نیست. خودسازی یعنی خود را از هر چه غیر خدایی است خالی کنی و پر از خدا شوی مانند بطری ای که پر از هوا است و وقتی شما آن را از آب پر می کنید هوای آن خالی و آب جای آن را می گیرد. باید اندیشه و اخلاق و علم و عمل مان توحیدی و پر از خدا شود تا راحت شویم تا انگیزه زندگی داشته باشیم و تا با اشتیاق به سوی خدا برویم و با علاقه نماز بخوانیم.

پیامبر خدا -صلی الله علیه و آله- می فرماید : هیچ بنده ای نیست که به اوقات نماز و مواضع خورشید اهتمام ورزد مگر اینکه آسودگی در هنگام مردن و از بین رفتن غم و اندوه ها و نجات از آتش را برایش ضمانت کنم .

اگر چیزی به نام خواب وجود نداشت، چه اتفاقی می افتاد!! خواب و استراحت یکی دیگر از نعمت های خداوندی است که ما از آن غافل هستم. امیدواریم خداوند توفیق شکر گذاری نعمت هایش را به ما عنایت بفرماید. قرآن کریم در مورد شب و استراحت در آن می فرماید:« وَ جَعَلْنَا نَوْمَکمُ‏ْ سُبَاتًا * وَ جَعَلْنَا الَّیْلَ لِبَاسًا؛ و خواب شما را مایه آرامشتان قرار دادیم ، و شب را پوششى (براى شما)».1

درمان واقعی بیداری صبح برای نماز:

لطفا دقت کنید!! من از شما سوال می کنم آیا در مواقعی که قرار است صبح زود از خواب بلند شوید نیز نمی توانید از خواب بلند شوید؟ مانند مواقعی که برای رفتن به کوه و گردش با دوستان خود صبح زود برنامه ریزی نموده اید! یا مثلا امتحان دارید! آیا تاکنون فکر کرده اید چرا وقتی با دوستتان قرار دارید فورا بیدار می شوید و چه بسا بدون کوک کردن ساعت و از مدتها قبل از ساعت قرار خود به خود بیدار می شوید و هیچ چیزی مانع بیدار شدن شما نمی شود اما هنگامی که می خواهید نماز بخوانید و با خدا صحبت کنید و قرار ملاقات با خدا دارید اینطور نیست و هر کاری می کنید بیدار نمی شوید و اگر بیدار شدید دوباره می خوابید؟

می دانید مشکل ما چیست؟ مشکل این است که ما به قراری که با دوستمان داریم بیشتر معرفت داریم و بیشتر ایمان داریم و رابطه با دوستان را بیشتر دوست داریم تا نسبت به خداوند. مشکل در ضعف ایمان است. نمی دانیم خدا چیست و چه خاصیتی برای ما دارد. از رابطه با دوست لذت می بریم اما از رابطه با خدا لذت نمی بریم. وقتی یاد دوست را در ذهن خود کوک می کنیم بدون ساعت بیدار می شویم ولی وقتی یاد خدا را در خود کوک می کنیم نمی توانیم بیدار شویم.

نماز

این یک مشکل فنی ایمانی است. تمام کسانی که صبح بیدار می شوند و کسانی که حتی قبل از صبح بیدار می شوند و نماز شب می خوانند اینها با ساعت بیدار نمی شوند. ساعت کمک می کند ولی ساعت به انسان انگیزه نمی دهد. دستگاه انگیزشی انسان را فقط و فقط خدا تحریک می کند. تا معرفت و محبت خدا در دل انسان کوک نشود انسان نمی تواند بیدار شود. شما اگر می خواهید صبح بیدار شوید اول باید عشق خدا را در خودتان کوک کنید و بعد البته رعایت موارد زیر هم می تواند کمک کار باشد.

رعایت نکاتی که ذکر می شود  بعد از کوک کردن یاد و عشق خداوند در دل می تواند شما را در بیدار شدن به موقع برای نماز صبح یاری کند .

1. هر چه معده در هنگام خواب شب سبک باشد، به هنگام صبح راحت تر می توانید از خواب برخیزید. از این رو فاصله ی 2 ساعت بین خوردن شام و خواب  فاصله ی مناسبی است . البته بهتر است غذایی که میل می کنید، نیز غذایی سبک و کم حجم باشد .حضرت عیسی -علیه السلام- می فرماید : ای بنی اسرائیل! پرخوری نکنید؛ زیرا هر که زیاد بخورد، زیاد می خوابد وهر که زیاد بخوابد، کمتر نماز می خواند وهر که کمتر نماز بخواند، در زمره غافلان قلمداد می شود.2

امام صادق -علیه السلام-، در مورد سخنانی که میان حضرت یحیی -علیه السلام- و ابلیس گذشت، فرمود : یحیی به شیطان گفت: این آویزها چیست؟ شیطان گفت: اینها شهوات و امیالی است که فرزند آدم گرفتار آنها شده است. یحیی گفت: آیا چیزی از آنها برای من نیز هست؟ شیطان گفت: گاه سیر و پر می خوری و ما هم تو را از نماز و یاد خدا باز می داریم. یحیی گفت: با خدا عهد می بندم که هرگز معده خود را از غذا پر نکنم و ابلیس گفت: من هم با خدا عهد می بندم که از این پس هرگز مسلمانی را اندرز ندهم.

آن گاه امام جعفر صادق -علیه السلام- فرمود: ای حفص! با خدا عهد می بندم که جعفر و خاندان جعفر هرگز شکم های خود را از طعام انباشته نکنند....3

2. بدن انسان به خصوص در شب به خواب کافی نیاز دارد و اگر این نیاز برطرف نشود در کار روزانه و .... ایجاد خلل می کند. شب نشینی ها و خوابیدن دیر هنگام در بیدار نشدن برای نماز و یا کسالت در آن بسیار مؤثر است. معمولا ً کسانی که تا دیر وقت بیدارند، نمی توانند نماز صبح را بجا آورند. اگر هم بیدار شوند  طبیعی است که نمازی با کسالت و خواب آلودگی بخوانند .

یکی از کارهای شیطان قبل از انجام هرعبادتی این می باشد که، آن را برای ما سخت جلوه می دهد. مانند ذره بین که اجسام کوچک را بزرگ نشان می دهد و در این صورت است که با بزرگ نشان دادن چیزی فرد در خود احساس ناتوانی می کند.

حضرت علی -علیه السلام- درباره ی آیه ی « ای کسانی که ایمان آورده اید در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا بدانید» چه می گویید پرسیدم  فرموده : شما را از خواب آلودگی و چرتی است که نمی گذارد بدانید در رکوع و سجود و تکبیرتان چه می گویید .4 بنابر این دیر خوابیدن در شب ما را از درک لذتهای معنوی در سحر و نماز  محروم می کند.

3. رعایت آداب خواب  از جمله : وضو گرفتن  خواندن سوره های توحید، ذکر صلوات، تسبیحات اربعه، تسبیح حضرت زهرا ( سلام الله علیها )  آیة الکرسی بخصوص خواندن آیه ی آخر سوره ی کهف و نیز توسل به امام زمان برای محروم نماندن از فیض نماز اول وقت و ... از جمله اموری است که خواب مؤمن را همراه با هدف و انگیزه می کند و این توجه و هدفمندی در بیداری صبح تأثیرگذار خواهد بود. البته اگر بجا آوردن همه ی آداب خواب برایتان سخت است  به هر میزان که مقدورتان می باشد انجام دهید .

ساعت عبادت و دعا

4. در مواقعی که زنگ ساعت شما را بیدار نمی کند، بهتر است به یکی از نزدیکان سفارش کنید که شما را در ساعت مقرر بیدار کند. در ضمن برای ایجاد عادت می توانید مثلاً 20 دقیقه مانده به طلوع آفتاب بیدار شوید و نماز خود را بجا بیاورید و هر روز نماز خود را سعی کنید به نماز اول وقت نزدیک تر نماید. 5. انجام هر کاری در ابتدا ممکن است کمی سخت باشد، ولی با تمرین و ممارست و استقامت و پایداری آن عمل  آسان خواهد شد. خیلی از جوانان تلاش کرده اند و به نتیجه نیز رسیده اند. 6. جهت پایبندی به تصمیم برای خود برنامه تنبیه بگذارید. به عنوان مثال با خود عهد ببندید که هرگاه سر ساعت مورد نظر از خواب بلند نشدید، برنامه ی مورد علاقه تان را که هر روز دنبال می کردید ترک نمایید.

7. یکی از کارهای شیطان قبل از انجام هرعبادتی این می باشد که، آن را برای ما سخت جلوه می دهد. مانند ذره بین که اجسام کوچک را بزرگ نشان می دهد و در این صورت است که با بزرگ نشان دادن چیزی فرد در خود احساس ناتوانی می کند.

8. نمازهای روزانه ی خود را سعی کنید در مساجد به جای آورید و از این طریق روحیه یی معنویتان را بالا ببرید. هر مقدار که ایمان تان افرایش یابد، انجام اعمال عبادی برایتان آسان تر خواهد شد.

9.همان طور که انجام عبادت ایمان را افزایش می دهد، گناه نیز ایمان فرد را سست کرده و توفیق عبادت را از فرد می گیرد. بر این اساس باید انسان از گناه خود توبه حقیقی نماید تا به انجام عبادت موفق شود. پیامبر خدا - صلی الله علیه وآله و سلم- می فرماید: نیکی را نور دل و آرایه(زیبای و روشنای) رخسار و نیروی کار یافتم و بدی و گناه را سیاهی دل و سستی در کار و زشتی چهره .5

تمام کسانی که صبح بیدار می شوند و کسانی که حتی قبل از صبح بیدار می شوند و نماز شب می خوانند اینها با ساعت بیدار نمی شوند. ساعت کمک می کند ولی ساعت به انسان انگیزه نمی دهد. دستگاه انگیزشی انسان را فقط و فقط خدا تحریک می کند. تا معرفت و محبت خدا در دل انسان کوک نشود انسان نمی تواند بیدار شود.

10. در مورد آثار و پیامدهای نماز تأمل کنید، البته اگر قبل از نمازهای روزانه و شب به هنگام خواب باشد، موثر تر است. این مطلب را به عنوان اصل کلی در ذهن داشته باشید، هر مقداری آگاهی ما در مورد مسئله ای افزایش یابد احتمال انجام آن کار (در صورت مثبت بودنش) نیز افزایش می یابد. از این رو به این مطالب دقت کنید. « و کسانی که بر نمازهایشان مواظبت می کنند . آنان همان وارثانند(وارثان بهشت)».6

امام علی -علیه السلام- می فرمایند : هیچ کاری نزد خدای ( عزو جل ) محبوبتر از نماز نیست. پس مبادا چیزی از امور دنیا شما را از اوقات نماز باز دارد ؛ زیرا خدای ( عز و جل ) مردمانی را نکوهیده و فرموده است : « همانان که از نمازشان غافلند» یعنی از اوقات نماز غافلند و به آن اهمیتی نمی دهند.7 در اهمیت صبح همان بس که خدای عز و جل به آن قسم خورده است : « و سوگند به صبح چون آشکار شود8 و سوگند به صبح چون بدمد9 ».

بر این اساس می توان با برنامه ریزی صحیح از این لحظات ملکوتی بهره برد و خود را محروم نکرد و آن را مقدمه ای برای سحر خیزی قرار داد . علامه حسن زاده ی آملی ( حفظه الله تعالی ) می فرمایند : کسی که سحر ندارد از خود خبر ندارد !

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : ای ابوذر! پروردگارت عزّ وجلّ، به وجود سه نفر، بر فرشتگانش می بالد : مردی که در جایی تنها باشد وبه وقت اذان اذان بگوید ونماز بخواند. پروردگارت به فرشتگان می فرماید: ببینید بنده من نماز می خواند وهیچ کس جز من او را نمی بیند . پس هفتاد هزار فرشته به زمین فرود آیند وپشت سر او به نماز ایستند وتا فردای آن روز برایش آمرزش می طلبند.

و مردی که شب هنگام در تنهایی برخیزد و نماز گزارد وسجده کند و در حال سجده خوابش برد . پس ، خداوند متعال فرماید : به بنده من بنگرید که روحش نزد من است وبدنش در طاعت من سجده کنان. ...10

پیامبر خدا -صلی الله علیه و آله- می فرماید : هیچ بنده ای نیست که به اوقات نماز و مواضع خورشید اهتمام ورزد مگر اینکه آسودگی در هنگام مردن و از بین رفتن غم و اندوه ها و نجات از آتش را برایش ضمانت کنم .11

 

پی نوشت ها :

1. صلوة الخاشعین، شهید دستغیب.

2. اسرار نماز، محسن قرائتی.

1 .نباء/9 و 10.

2 . میزان الحکمه/ ج 1/ ص 186 .

3 . همان/ 187.

4 . همان/ ج 7 / ص 3129.

5 . همان/ج3/114.

6 . مؤمنون / 9 و 10.

7 . میزان الحکمه / ج 7 / ص 3129.

8 . مدثر / 34.

9 . تکویر / 18.

10 . میزان الحکمه / ج 2/ ص 557.

11 . همان.

منبع : وبلاگ سید مصطفی علم خواه

نظر‌‌‌‌‌ دانشمندان غربی در خصوص ایمان برای بشر

امروز دیگر اندیشمندی یافت نمی شود که نیاز انسان را به نوعی ایمان، حتی ایمان غیر مذهبی که به هر حال امری ماوراء علم است انکار کند.
برتر اندراسل با آنکه گرایش های مادی دارد اعتراف می کند که کاری که منظور آن فقط درآمد باشد، نتیجه مفیدی بار نخواهد آورد برای چنین نتیجه ای باید کاری پیشه کرد که در آن ایمان به یک فرد به یک مرام به یک غایت نهفته باشد.

امروز ماتریالیست ها هم ناچارند مدعی شوند که ما از جنبه فلسفی ماتریالیست و از جنبه اخلاقی ایده آلیست می باشیم، یعنی از جنبه نظری، مادی و از جنبه عملی و آرمانی، معنوی هستیم. اینکه چگونه ممکن است انسان نظراً مادی باشد و عملاً معنوی، مشکلی است که خود مادیین باید بدان پاسخ بگویند.
جورج سارتن، دانشمند مشهور جهانی و نویسنده کتاب معروف تاریخ علم در کتاب شش بال، نارسایی و ناتوانی علم را در انسانی ساختن روابط بشر و نیاز فوری انسان را به نیروی ایمان چنین بیان می کند:
علم در بعضی زمینه ها ترقیات عظیم و شگفت کرده است ولی در زمینه های دیگر مثلاً سیاست ملی یا بین المللی که مربوط است به روابط افراد انسان با یکدیگر هنوز خود را ریشخند می کنیم.

جورج سارتن اعتراف دارد که ایمانی که مورد نیاز انسان است ایمان دینی و مذهبی است وی درباره نیاز انسان به مثلث هنر و دین و علم چنین می گوید:
هنر، زیبایی را آشکار می سازد و همین جهت مایه شادی زندگی می شود دین محبت می آورد و موسیقی زندگی است علم با حق و راستی و عقل سر و کار دارد و مایه هوشیاری نوع بشر می شود به هر سه اینها نیازمندیم، هم به هنر، هم به دین، هم به علم . علم به صورت مطلقی برای زندگی لازم است ولی هرگز به تنهایی کافی نیست.

20 رمز آمرزش گناهان در روایات

20 رمز آمرزش گناهان در روایات


کسی که قدرت بر انجام کفاره گناهان خویش را ندارد فراوان «صلوات» و درود بر پیامبر و آل او بفرستد زیرا این عمل گناهان را نابود می‌سازد.


آثار و فوائد دعا،مناجات ،استغفار
1- اعتقادات صحیح

1- قال رسول الله(ص): والّذی بعثنی به الحق بشیراً و نذیراً لا یعذِّب الله بالنّار موحّداً أبداً و إنّ أهل التّوحید یشفعون فیُشفّعون.(1)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: قسم به خدائی که مرا به عنوان بشیر و نذیر جهت و هدایت انسان‌ها مبعوث ساخت، خدا شخص موحّد را در جهنم به طور دائم جای نمی‌دهد بلکه آنان مورد شفاعت قرار می‌گیرند.

2- استغفار و اعتذار

2- عن النّبیّ(ص) قال: التّائبُ حبیبُ اله و التّائبُ مِنش الذنبِ کمن لا ذنبَ له.(2)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: تائب محبوب خدا است و کسی که توبه کرد چنان است که گناهی را انجام نداده است.

3- ذکر

3- عن النّبیّ (ص) قال: ما جلس قومٌ یذکرون الله إلاّ نادی بهم منادٍ بِهم مُنادٍ مِنَ السّماء قوموا فقد بدّل الله سیّئاتکم حسناٍ و غفر لکم جمیعاً.(3)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: هیچ گروهی در (یاد خدا) به سر نمی‌برند جز آنکه به آنان از سوی خداوند متعال ندا می‌رسد، برخزید! که البته خداوند سیئات و گناهان شما را مبدل به حسنات نموده و از همه گناهان شما درگذشت.

4- نماز شب

4- فی تفسیر علیّ بن إبراهیم: «أقِم الصّلوة طرفی النّهار و زلفاً مِنَ اللّیل إنّ الحسنات یذهب السِّیّئات» فانّ صلاة المؤمن فی الیل تذهب ما عملدا بالنّهار من السّیّئات و الذّنوب.(4)

در تفسیر علی بن ابراهیم در ذیل (آیه أقم الصلوة) این حدیث به چشم می‌خورد نماز شب گناهانی و سیّئاتی که در روز انجام گرفته است از بین می‌برد.

هیچ انسان مؤمنی نیست که از خوف و خشیت خدا بگرید جز آنکه خداوند گناهانش را بیامرزد گرچه گناهش به تعداد ستارگان و به اندازه قطره‌های آب دریا باشد سپس این آیه را قرائت کرد: کم بخندید و زیاد بگیرید و منتظر پاداش آنچه را که انجام می‌دهید باشید

5- سرزنش نفس خود

5- عن الرّضا(ع): أنّ رجلاً کان فی بنی اسرائیل عبدالله تبارک و تعالی أربعین سنةٍ فلم یُقبل منه فقال لنفسی ما أتیتُ ألاّ منک و لا أکدبتُ إلاّ لک فأوحی اللهُ تبارک و تعالی ذمّک نفسک أفضل مِن عبادة أربعین سنةٍ.(5)

امام هشتم فرمود: مردی در میان بنی اسرائیل چهل سال خدا را عبادت کرد ولی از او پذیرفته نشد او به نفس خود خطاب کرد و گفت: این توئی که موجب انحطاط أعمال من شدی، از سوی خداوند بدو خطاب شد که این مذمت از چهل سال عبادت تو برتر است.

6- صلوات

6- عن الرّضا(ع) قال: مَن لم یَقدر علی ما یُکفّرُ بِه ذنوبه فَلیکثر مِن الصّلاة علی محمّدٍ وآل محمّدٍ(ص) فانّها تهدمُ الذّنوب. (6)

امام هشتم(ع) فرمود: کسی که قدرت بر انجام کفاره گناهان خویش را ندارد فراوان «صلوات» و درود بر پیامبر و آل او بفرستد زیرا این عمل گناهان را نابود می‌سازد.

7- دوستی و پیروی از آل محمد(ص)

7- عن الرّضا(ع) قال رسول الله(ص): حُبّنا أهل البیت یکفّرُ الذّنوب و یُضاعف الحسناتِ.(7)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: محبت ما أهل بیت گناهان را مستور می‌دارد و حسنات را دو چندان می‌کند.

8- اعمال نیک

8- عن النّبیّ (ص) قال: إذا عَمِلت سیّئةً فاعمل حسنةً تمحوها.(8)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: هرگاه عمل ناشایست انجام دادی، به انجام عمل نیک بپرداز! زیرا عمل نیک درباره دیگران گناه را نابود می‌سازد.

سجده
9- سجود و رفتن به سوی مسجد

9- عن الصّادق(ع) قال: جاء رجلٌ إلی رسول الله(ص) فقالَ: یا رسول الله! کثرت ذنوبی و ضعف عملی فقال رسول الله: أکثر السّجود فانّه یحطُّ الذّنوبَ کما یحطّ الرّیح ورق الشجر.(9)

امام صادق(ع) فرمود: مردی پیش پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسول الله گناهانم بی شمار است ولی عمل نیک من اندک است، پیامبر فرمود: سجده فراوان بجای آور زیرا سجده گناهان را دور می‌سازد همچنانکه باد برگ درخت را می ریزاند.

10- وضوء

10- عن أبی عبدالله(ع) قال: مَن جدّد وُضوئه لغیر صلاة جدّد الله توبته مِن غیر استغفارِ.(10)

امام صادق(ع) فرمود: کسی که وضوی خود را در غیر موارد لازم تجدید کند خداوند بدن استغفار او را ببخشد.

11- خوف و خشیت الهی

11- عن النّبیّ (ص) قال: مامِن مؤمنٍ یبکی مِن خشیةِ الله تعالی إلاّ غُفرَ له ذنبوه و إن کانت أکثر مِن نجوم السّماء و عدد قطراتِ البحار ثمّ قرء: فلیضحکوا قلیلا و لیَبکوا کثیراً جزاءً به ما کانوا یکسبون.(11)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: هیچ انسان مؤمنی نیست که از خوف و خشیت خدا بگرید جز آنکه خداوند گناهانش را بیامرزد گرچه گناهش به تعداد ستارگان و به اندازه قطره‌های آب دریا باشد سپس این آیه را قرائت کرد: کم بخندید و زیاد بگیرید و منتظر پاداش آنچه را که انجام می‌دهید باشید.

12- اجراء حدود الهی

- وفی الحدیث: إقامة الحدِّ تُکفّرُ الذَّنب.(12)

در حدیث آمده است: اجراء حد الهی (در مورد خطاکاران) موجب نابودی گناه است.

امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال در هر شب از ماه رمضان گنهکارانی را از آتش دوزخ نجات می‌دهد مگر کسی که با مسکرات روزه خود را افطار کند و یا کینه مؤمنی را به دل داشته باشد و یا آنکه صاحب شاهین باشد، راوی پرسید مراد از صاحب شاهین کیست؟ امام پاسخ داد شطرنج باز یعنی کسی که با شطرنج قمار می‌کند

14- اخلاق نیک

- عن النّبیّ 0ص) قال: إنّ الخلق الحسنَ یُذیبُ الذّنوبَ کما تذیبُ الشّمس الجَمدَ و إنّ الخُلق السَّیِّی لَیُفسد العمل کما یُفسدُ الخَلُّ العسل.(13)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: أخلاق نیک مایه از بین رفتن گناهان است چنانکه آفتاب مایه از بین رفتن برف است و البته أخلاق بد نیز باعث فساد و نابودی اعمال نیک آدمی است همچنانکه سرکه عسل را خراب می‌کند.

15- روزه

- عن الإمام الصّادق(ع) قال: إنّ لله فی کلّ لیلة شهر رمضانَ عنقاء مِن النّار إلاّ مَن افطرَ علی مسکرٍ او مَشاحِ أو صاحبُ شاهینِ، قالَ قلت وأیٌّ صاحبُ شاهینٍ؟ قال الشطرنج.(14)

امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال در هر شب از ماه رمضان گنهکارانی را از آتش دوزخ نجات می‌دهد مگر کسی که با مسکرات روزه خود را افطار کند و یا کینه مؤمنی را به دل داشته باشد و یا آنکه صاحب شاهین باشد، راوی پرسید مراد از صاحب شاهین کیست؟ امام پاسخ داد شطرنج باز یعنی کسی که با شطرنج قمار می‌کند.

16- جهاد و شهادت

عن رسول الله(ص): الشّهادةُ تُکفِّر کلّ ذنبٍ إلاّ الدّین.(15)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: شهادت موجب ناپدید شدن و از بین رفتن همه گونه گناهان است مگر حق الناس.

صدقه دادن
17- پرداخت صدقات، صدقه

عن النّبیّ (ص) قال: و بالصّدقة تمحو الخطیئة.(16)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: ای أباذر صدقه، گناه را نابود می‌کند.

18- عیادت

- عن رسول الله (ص): مَن عاد مریضاً فجلسَ عندهُ ساعة أجری اللهُ تعالی له أجر عملِ ألفِ سنةٍ لا یعصی الله فیها طرفة عینٍ.(17)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: کسی که بیماری را عیادت کند و در کنارش بنشیند خداوند پاداش هزار سالی که در آن گناه نکرده باشد را در نامه اعمال او ثبت می‌کند.

19- تحمل ناملایمات

عَن الإمام الرّضا(ع) قال: المرضُ للمؤمن تطهیرٌ و رحمةٌ و للکافر تعذیبٌ و لعنةٌ و إنَ المرضَ لا یزالُ بالمؤمن حتّی لایکون غلبه ذنبٌ.(18)

امام علی بن موسی الرضا(ع) فرمود: بیماری انسان مؤمن مایه طهارت از گناه است و برای کفاره باعث کیفر و لعنت خواهد بود و البته بیماری به سراغ مؤمن خواهد آمد تا گناهی در نامه اعمال وی باقی نماند.

20- اندیشیدن

عنِ الصّادق(ع) قال: الفِّکرُ مرآتُ الحسناتِ و کفّارةُ السّیِّئاتِ.(19)

امام صادق(ع) فرمود: تفکر و اندیشیدن آئینه نیکی‌ها و کفاره‌ی بدی‌ها و سیئات است.

 

پی نوشت ها :

1- التوحید، صدوق.

2- به فصل توبه در این کتاب مراجعه شود.

3- نورالثقلین، ج 4، ص 34.

4- سفینة البحار، ج 2، 253.

5- سفینة البحار، ج 2، 253.

6- الخصال، ص 196، مسند الأمام، ج 1، ص 230.

7- نورالثقلین، ج 4، ص 34.

8- نورالثقلین، ج 4، ص 159.

9- بحارالانوار، ج 85، ص 162- أمالی صدوق، ج 76، حدیث 11.

10- ثواب الأعمال، ص 46.

11- جامع الأخبار، صدوق، فصل 54.

12- وسائل الشیعه، ج 18، ص 308.

13- مشکوة الانوار.

14- میزان الحکمة، ج 5، ص 192.

15- میزان الحکمة، ج 5، ص 192.

16- مکارم أخلاق، باب نصایح پیامبر (ص) به أبوذر.

17- الأربعون حدیثاً، ابن زهره، حدیث شماره 24.

18- سفینة البحار، ماده ذنب.

19- بحارالانوار، ج 71، ص 326.

نتیجه تفکر دقیق در عالم خلقت

یک حیوان پستاندار، انسان یا غیر انسان، یک زن آبستن می شود، کم کم بچه در رحم او رشد می کند. اولا قبل از اینکه این زن به دنیا بیاید با او دستگاهی به نام " پستان " ساخته شده که با پستان مرد فرق می کند. ماههای آخر حملش که می شود تدریجا این پستان بزرگ می شود و شیر در آن پیدا می شود به طوری که آن روزهای آخری که این بچه دارد به دنیا می آید این پستان پر از شیر و پر از مایعی است که از نظر علمی مفیدترین غذا برای آن کودکی است که از رحم به دنیا می آید.
ما دو جور می توانیم روی این (مطلب) فکر کنیم، یکی اینکه بگوییم تصادفا این زن وقتی می خواست از مادرش متولد بشود دختر شد، و تصادفا در هر دختری دستگاه شیرسازی و شیردهی به نام " پستان " و جهازاتی که شیر را می سازد به وجود آمد. این پستان هم شیر نمی کند ولی همین قدر که بچه در رحم پیدا شد و بزرگ و بزرگتر شد، مقارن ایامی که می خواهد به دنیا بیاید تصادفا بدون اینکه ارتباطی میان اینها باشد پر شیر می شود. این یک جور طرز تفکر است که هیچ عاقلی نمی تواند چنین احتمالی بدهد.

یکی دیگر این است که خیر، در آن طرح اصلی خلقت همه اینها طرح ریزی شده، یعنی میان پیدایش یک بچه در رحم و فعالیت کردن دستگاه پستان در وجود این زن ارتباط مستقیمی برقرار است، ایندو با اینکه به ظاهر با یکدیگر بی ارتباط هستند، در متن واقع برای یکدیگر خلق شده اند. اگر در متن خلقت قرار نبود بچه ای در رحم این زن خلق بشود دستگاه پستان هم خلق نمی شد، و اگر دستگاه پستان در این جنس خلق نمی شد اساسا بچه ای خلق نمی شد، ایندو با یکدیگر ارتباط دارند.
افراد استثنائی، همان استثنائی بودنشان خودش دلیل است. وقتی شما از یک متخصص بپرسید چرا فلان زن آبستن نمی شود، می گوید این علت خاصی دارد، یعنی یک بیماری است، عاملی آمده و خلقت و طبیعت را از مسیر اصلی خودش منحرف کرده. پس مسیر اصلی این است که (این توانایی را) داشته باشد. همیشه یک عامل خارجی سبب می شود که بیماری پیدا شود. پس اینجا ما دو طرز تفکر داریم، یکی اینکه میان بچه و شیر پستان هیچ ارتباطی قائل نباشیم، و دیگر اینکه میان ایندو ارتباط قائل باشیم، یعنی بگوییم آن نیرویی که بچه را خلق می کند همان نیروست که دستگاه پستان را در جنس ماده پستاندار قرار داده است.

عین همین مطلب در کل عالم هست، یعنی خورشیدی باشد، زمینی باشد، عوامل جوی باشد، عوامل زمینی باشد (و میان اینها ارتباط نباشد و نیروی واحدی خالق اینها نباشد، چنین چیزی قابل قبول نیست). اصلا نسبت عوامل جوی با زمین به اصطلاح فلاسفه نسبت پدر و مادر است، آنها را " آباء سبعه "، می گفتند و اینها را " امهات اربعه ". می گفتند چهار مادر و هفت پدر، از باب اینکه آن عوامل، عوامل مذکر تشخیص داده می شد و این عوامل، عوامل مؤنث. انسان و حیوان و گیاه را می گفتند " موالید ثلاث " یعنی سه بچه. هفت پدر، چهار مادر، سه بچه. این بچه ها که پیدا می شوند این زمین به منزله مادر آنهاست. یک کشاورز که می رود سینه زمین را می شکافد، او حکم همان بچه ای را دارد که چنگال به پستان مادرش می زند و می خواهد از آن شیر بگیرد، و از هر عالم حقوقی اگر شما بپرسید شیر پستان یک مادر مال بچه اوست یا مال او نیست، می گوید مال بچه است. اگر مادری بخواهد بچه را از شیر خود محروم کند هر قانونی آن مادر را قابل مجازات می داند، چرا؟ می گویند چون شیر مال این بچه است، تو چرا او را محروم می کنی؟ اگر مادر بخواهد این شیر را به یک بچه دیگر بدهد و به این بچه ندهد می گویند تو چرا شیر این بچه را به بچه دیگر داده ای؟ من نمی فهمم ماتریالیستها اینجا چه فکر می کنند در صورتی که آنها نباید هیچ فرقی قائل باشند.

از نظر آنها شیر مادر هیچ ارتباطی با بچه نباید داشته باشد. به همین دلیل موالید زمین هم مال همین موجودات روی زمین است. تعبیر خود قرآن است: «و جعلنا لکم فیها معایش و من لستم له برازقین؛ و در آن برای شما و برای آنکه روزی رسان وی نیستید اسباب زندگانی پدید آوردیم.» (حجر/20)، «و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین؛ و برای شما در زمین تا وقتی معین قرارگاه برخورداری است.» (اعراف/24) شما را از زمین آفریدیم، از خاک آفریدیم و در روی زمین آفریدیم و در همین زمین هم مایه معیشت شما را قرار دادیم، یعنی در پستان همین زمین مایه هایی قرار داده ایم که شما از این مایه ها زندگی می کنید، و به همین دلیل آنچه که در پستان زمین وجود دارد از مختصات هیچ فردی نخواهد بود، برای همه مردم است. همه مردم بچه های زمین هستند و هر چه که در پستان این زمین هست قهرا مال همه مردم است با این تفاوت که بچه به حکم آن ضعفش شیره کاملا آماده به دهانش گذاشته می شود ولی به انسان بزرگ می گویند یک مقدار کارش را خودت باید بکنی و به تناسب کاری که ایجاد می کنی ذیحق می شوی، که این خودش داستان دیگری است.
قرآن می خواهد بگوید که تمام نظام عالم این جور است. آن اقیانوس را اگر شما می بینید، همان ماده بسیط یکرنگ (است که) یک جایش به صورت اقیانوس درآمده. اگر کشتی را می بینید، چوب یک جنسی است که در اصل از جنس همین آب و خاک بوده ولی به گونه ای ساخته شده است که سبکتر از آب است و چون سبکتر از آب است در آب غرق نمی شود. باد در دنیا وجود دارد که در کشتیهای بادی از همان باد استفاده می کردند و کشتیها را می راندند. یک وقت خیال نکنید که اینها یک سلسله عوامل تصادفی است که به وجود آمده، تمام اینها در نقشه تدبیر این عالم گنجانده شده است، و در واقع به ما می گوید شما به عالم به چشم یک کتاب نگاه کنید، هر چه بیشتر مطالعه کنید بیشتر مطلب کشف می کنید و اصلا بیشتر آگاهی را در عالم حس و لمس می کنید.

عزاداری حضرت سیدالشهدا(ع) در عهد ناصری+عکس

برگزاری عزاداری محرم در عهد ناصری و اجتماع وعاظ در تکیه دولت اندکی پس از امضای فرمان مشروطیت از یادگارهای تصویری دوران قاجاریه است.


عصر حکومت سلسله قاجار در ایران، با رونق و رواج عزادارى براى امام حسین(ع) همراه بود. ماه محرم در دوره قاجاریه به ویژه در دوره ناصرالدین شاه شور و حال دیگری داشت. در این ماه شهرهای ایران سیاه‌پوش می‌شد و آیین‌های ویژه‌ محرم برگزار می‌شد. عزاداری‌ها در دوره ناصرالدین شاه قاجار و با ساخت تکیه دولت به اوج خود رسید.

 

 

در دو ماه محرم و صفر، تهران عزاخانه حقیقی بود. از هیچ نقطه و به هیچ بهانه صدای ساز و آواز بر نمی‌خاست و مجلس سروری برپا نمی‌شد.

دست‌کم 200 مجلس سوگواری در نقاط مختلف شهر تشکیل می‌شد و دسته‌های سینه‌زن روز و شب در حرکت بودند.

 

عکس‌ها از آرشیو شخصی محمدرضا کائینی، تاریخ‌پژوه

 

در این دوران، علاوه بر رشد و توسعه عزادارى و شرکت همه قشرها و گروه‌ها در مراسم عزادارى، شیوه‌هاى نوینى در عزادارى پدید آمد که در عصر صفویه وجود نداشت.


نتیجه ایمان به خدا و انجام عمل صالح

در زمانهای قدیم این عللی که در عصرهای بعد پیدا شد که مردم اینقدر از قرآن کریم دور بمانند نبود، همه چیز مردم قرآن بود، آیات قرآن را مردم به این قصد گوش می کردند که به کار ببندند. یک بار شنیدن یک آیه کافی بود برای اینکه غذای روز آن انسان باشد. «لیخرج الذین امنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الی النور» (طلاق/11) برای اینکه مردم را از ظلمات خارج کند و به نور بیاورد. ولی به شرط اینکه ایمان بیاورند و به این دستورها عمل کنند، برای اینکه ایمان آورندگان و عمل کنندگان به این دستورها را از تاریکیها بیرون بیاورد، مردم را از ظلمتها خارج کند و به نور بیاورد.

از یک فضای ظلمانی، از آن محیطهای جهل و غفلت خارج کند، چون جهل خودش محیط ظلمت است. معلوم است که مقصود از " ظلمت " این نیست که مردم در یک اتاق تاریکی بودند و بعد پیامبر در را باز کرد. یا این طور نبود که مردم در جایی از زمین زندگی می کردند که آنجا هیچ وقت روز نبود همیشه شب بود، بعد پیامبر مردم را آورد در جایی که روز باشد. معلوم است اینکه پیغمبر مردم را از ظلمات خارج می کند به نور، یعنی از ظلمت جهل خارج می کند، به نور علم می آورد، از ظلمت غفلت خارج می کند، به نور تذکر و تنبه و یادآوری و بیداری می آورد، از ظلمت گرفتاری گناهها و معصیتها و آلودگیها و تخدیرهایی که گناهها می کند و تاریکیهایی که گناهها و فسقها می آورد، از این تاریکیها خارج می کند و به فضای نورانی تقوا و پارسایی و پاکیزگی وارد می کند.

باز اینجا مثل آیات پیش، هم پاداش دنیا را ذکر می کند و هم پاداش آخرت را. در آنجا کیفر دنیا و کیفر آخرت را ذکر کرد، در این آیه پاداش دنیا و پاداش آخرت را ذکر می کند. پاداش دنیاشان این است که مردم را از این ظلمتها خارج می کند و به نور می آورد. «و من یؤمن بالله و یعمل صالحا یدخله جنات تجری من تحتها الانهار» (تکرار می کند چون ناظر به امر آخرت است، یعنی ناظر به امر دیگری است غیر از آنکه قبلا گفته بود) و هر کسی که به خدا ایمان بیاورد و عمل را صالح و شایسته انجام دهد، خدا او را وارد می کند در آن بهشت هایی که در پایین آن بهشت ها نهرها جاری است، یعنی آن دنیایش، این هم آخرتش. «خالدین فیها ابدا» در نعمت الهی جاویدان باقی می مانند، «قد احسن الله له رزقا» یعنی نکته اساسی این است که مهماندارشان خداست، خداست که روزی را برای آنها نیکو کرده است. آنچه که آن نعمت جاویدان را برای انسان خستگی ناپذیر می کند خداست، چون غیر از خدا هر نعمتی را انسان داشته باشد خستگی آور است، یعنی سیری آور است، انسان می رسد به حالتی که دلزدگی پیدا می کند. (طلاق/11)

آسمان در زمین


امام حسن

حسن علیه ‏السلام گل حُسنِ یوسف باغ پیامبر است.

عکس این گلِ حُسن یوسف در آینه را بانوان بهشت، تا ابد آه می ‏کشند.

حُسن حسن، نیمه سیبی است که پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم به فاطمه علیهاالسلام هدیه داد.

نگاه فاطمه به هر طرف رو کند، آفتاب به آن سور رو می‏کند؛ فاطمه علیهاالسلام ملکه آفتابگردان‏ های دنیاست و حسن علیه ‏السلام ، گلی که در سایه ‏اش قد کشیده است.

امشب ستاره‏ها جشن ساده علی علیه ‏السلام و فاطمه علیهاالسلام را چراغانی می‏کنند.

امشب گلدان آغوش فاطمه، سرشار از عطر این گلِ آسمانی خواهد شد.

امشب بوی سیب، مدینه را بیهوش می‏کند؛ سیبی که عطرش، روزها و سال‏ها و قرن‏ها را در می‏نوردد، سیبی که عرشی است.

این‏جا خانه فاطمه است. این‏ جا ملکوت عطر سیب است.

امشب کائنات در هوای سیب شناورند، حالا هر کس یک جرعه از این عطر آسمانی می‏خواهد؛ هرکس می‏خواهد کفش ‏های نسیم را بپوشد و یک سبد سلام و صلوات با خودش بیاورد.

امشب شبِ نزول عطر سیب و بالِ فرشته است.

همه می‏دانند، قدر امشب کم از شب قدر نیست. امشب در خانه فاطمه علیهاالسلام کودکی به دنیا می‏آید؛ کودکی که آمدنش، آسمان را به زمین می‏آورد.

ماه دل ‏آرا

پانزده روز ریاضت را در این ماه طاعت، یک نفس دویده ‏ایم تا در بشارت ولادت او، مژده عشق بشنویم و مژدگانی مهر بگیریم.

او که از اشراق مهربانی ‏ها طلوع کرده و در بستر بخشندگی، دامن گسترده است.

مجتبی، در آغوش پاک‏ ترین مادران عالم چشم به جهان گشود و میوه قلب رسول اللّه‏ شد. آمد و کرامت را از پدر آسمانی ‏اش آموخت و چراغ کرامتش را برای اهل زمین برافروخت. ثمره زندگی علی و فاطمه علیهما‏السلام ، پا به جهان خاکی گذاشت. خاک تا افلاک غرق نور و سرور شود

او که در اولین تصویر زمینی ‏اش، تبسمی شیرین به آینه نگاه پدر و مادر هدیه داده است.

او که اولین نواده نبوت است و نخستین زاده امامت.

از نسل نور است و زاده خورشید، از تبار هدایت است و قافله ‏سالار مهر و امید.

ماه دل‏ آرای نیمه رمضان را، پانزده روز است به انتظار نشسته ‏ایم و به کرامت و مهربانی ‏اش محتاجیم!

چقدر این دستان زخم‏خورده، به دستگیری کریم اهل‏بیت محتاج است!

اگر تمام زندگی ‏اش را چندین بار به نیازمندان بخشید و سفره ‏های همدردی و کرامتش همواره گشوده بود، حالا که رمضان به نیمه رسیده و عطر سیب سرخ بهشتی، همه جا را فرا گرفته، حالا که از عطر میلاد کریم اهل بیت علیهم ‏السلام سرشاریم، دست‏ های نیازمان را دراز می‏کنیم تا از شجره طیبه کرامت امام مجتبی علیه ‏السلام ، میوه اجابت بچینیم.

ماه کامل

ماه به نیمه رسیده است و درهای رحمت، بر روی جهانیان باز است. فراوانی رحمت و نعمت است و جان‏ها آکنده از عشق است. ماه به نیمه رسیده است که این چنین در کامل ‏ترین صورت خویش به جلوه‏گری، دست ‏افشانی می‏کند. ستارگان به تکاپو درآمده‏اند گرداگرد ماه. بدری در آستانه حُسن خودنمایی می‏کند؛ ماه تمامی که از ذخیره هستی به زمین هدیه داده شده است.

حَسَن، آینه حُسن خداوندی است؛ تصویر زیبایی خداوند است که در صورت خاکی نقش بسته است.

مجتبی، در آغوش پاک‏ ترین مادران عالم چشم به جهان گشود و میوه قلب رسول اللّه‏ شد.

آمد و کرامت را از پدر آسمانی ‏اش آموخت و چراغ کرامتش را برای اهل زمین برافروخت.

ثمره زندگی علی و فاطمه علیهما‏السلام ، پا به جهان خاکی گذاشت. خاک تا افلاک غرق نور و سرور شود.

نیمه ماه است؛ ماهی که درهای رحمت بر روی جهانیان گشوده شده است.

خدایا! به «کریم اهل بیت» سوگند، سایه کرامت خویش را از ما دریغ مدار!

خاطرات آیت‌الله مکارم شیرازی از پیاده‌روی اربعین

آیت‌الله مکارم‌شیرازی در دیدار با نمایندگان دانشجویان اعزامی به پیاده‌روی نجف تا کربلا گفت: آن تأثیری که در این پیاده‌روی هست، در زیارت معمولی نیست و انسان حال و هوای دیگری پیدا می‌کند.

امسال جنب و جوش‌‌ها و تلاش‌ها برای کسب توفیق زیارت امام حسین(ع) در ایام اربعین و خصوصاً شرکت در پیاده‌روی پر خیر و برکت مسیر نجف تا کربلا، از سال گذشته بیشتر شده و این گونه که از خبرها و پایگاه‌های اطلاع‌رسانی و جلسات توجیهی برمی‌آید، نظم و انسجام و هماهنگی‌های بیشتری هم برای برگزاری هرچه بهتر این بزرگداشت و اجتماع بزرگ عزاداران حسینی در ایام اربعین، صورت گرفته است.

«هیئت عهد آدینه» از جمله گروه‌هایی است که امسال برای اعزام کاروان پیاده‌روی اربعین تدارک دیده است. این هیئت حدود یک سالی است صبح‌های جمعه بر فراز تپه نور الشهداء (در ارتفاعات کلک چال) مراسم «دعای عهد» را همراه با سخنرانی برگزار می‌کند که از شبکه سوم سیما نیز به طور زنده پخش می‌شود، و البته چند ماهی هست که برنامه «عهد آدینه» خود را به طور همزمان به کوه‌های مشهد، اصفهان و زنجان نیز گسترش داده است.

اکنون هیئت عهد آدینه، همزمان با سالگرد اولین برنامه خود (9 دی 90) پس از هماهنگی با نهادهای مسئول، برای پیاده‌روی سه روزه اربعین، از تهران، مشهد و اصفهان از حدود 700 نفر ثبت نام کرده و در روزهای آینده پس از حضور در مرقد مطهر حضرت امام(ره) و تجدید عهد با حضرت امام و شهدای بهشت زهرا(س)، عازم زیات امیرالمؤمنین(ع) و سپس پیاده‌روی به سمت کربلا خواهند بود.

در این میان، هیئات دانشجویی سراسر کشور نیز دست به ابتکار جدیدی زده‌اند و با همکاری ستاد بازسازی عتبات عالیات، در یک کاروان هزار نفری گرد آمده‌اند تا با شرکت در پیاده‌روی سه روزه نجف-کربلا زیبایی‌های انسانی-الهی و فضای معنوی این مسیر حسینی را از نزدیک لمس کنند و از بهره‌های معنوی آن محروم نمانند؛ همچنین پیش از این مسئول سازمان بسیج دانشجویی، در نشست سراسری مسئولین ستاد دانشجویی بازسازی عتبات عالیات در مهرماه سال جاری در مشهد مقدس، از ابراز خرسندی و اعلام حمایت مقام معظم رهبری از این حرکت خبر داده بود.

نمایندگان و مسئولان این کاروان، برای آخرین هماهنگی‌ها، کسب آمادگی معنوی بیشتر، زیارت حضرت معصومه(س) و مسجد مقدس جمکران و نیز کسب رهنمود و فیض از محضر علما و مراجع، سفر دو روزه‌ای به شهر مقدس قم ترتیب دادند. اختتامیه این سفر دو روزه، دیدار با آیت‌الله مکارم شیرازی بود.

آنچه از نظرتان می‌گذرد، مشروح سخنان این مرجع تقلید در جمع نمایندگان و مسئولان هیئت‌های دانشجویی عازم پیاده‌روی اربعین است که توسط خبرگزاری فارس منتشر می‌شود:

پیاده‌روی اربعین دانشجویی، جریان پُرفایده و پرسودی است/ هرچه زحمت بکشید برای گسترش این برنامه، به‌جاست

از دیدارتان بسیار خوشوفتم و از شرحی که این برادرمان دادند، معلوم شد که مسأله فراتر از آن است که ما قبلاً فکر می‌کردیم. یک جریان گسترده‌ای در دانشگاه‌های مختلف کشور به‌وجود آمده، جریانی است بسیار مبارک، بسیار پُرفایده، بسیار پُرسود و ان‌شاءالله این کارتان ذخیرهمعادتان خواهد بود.

درست است که هیئت‌های پیاده‌روی زیادی از نجف و از شهرهای دیگر عراق به کربلا می‌روند. ولی گروه دانشجویی به این شکل و به این برنامه، این در نوع خودش کم‌نظیر است. و لذا موقعیت خاصی دارد و هرچه زحمت بکشید برای این برنامه و گسترش این برنامه، به‌جاست.

علما و مراجع هم از نجف پیاده به کربلا می‌رفتند/ دو خاطره از پیاده‌روی نجف - کربلا

با توجّه به کمبود وقت، من چند نکته را باید خدمت‌تان عرض کنم. اول اینکه وقتی ما مشرّف در نجف بودیم و درس می‌خواندیم آنجا- سنّ بیست و سه سالگی، در آن حدود بود- طلاب در ایّام مخصوصی؛ اربعین یا غیر اربعین، پیاده به کربلا می‌رفتند. طلاب، علما، و مراجع هم بودند در میان‌شان.

منتها پیاده‌روی آن‌وقت با حالا خیلی فرق داشت. الان شما از آن جادهمیانه که خط مستقیم بین نجف و کربلاست می‌روید. ما آن‌وقت نمی‌توانستیم از آنجا برویم، چون بیهوده بود، کسی نبود، نفرات کم... ، و در وسط راه، شب کجا بمانیم؟ لذا ما از نجف می‌آمدیم کوفه؛ کوفه کنار شط است. از کنار شط می‌رفتیم به سوی کربلا. یعنی یک نیم‌دایره تقریباً طی می‌کردیم.

در اطراف شط، قبایل شیعه هستند. و خیلی علاقه به زوّار دارند. رئیس قبیله یک مُضیفی دارد، یعنی یک میهمان‌خانه‌ای دارد، یکی از شرایط رئیس قبیله، داشتن آن مُضیف است. شب‌ها ما می‌رفتیم در مضیف آنها و خیلی هم خوشحال می‌شدند که پذیرایی از زوّار امام حسین(ع) کنند، تمام قبایل وسط راه، شیعه بودند، همه؛ من دوتا خاطره را فراموش نمی‌کنم:

یکی این است که یک خانمی بود و وسط راه دوغ آورده بود که به زوّار بدهد. من یادم هست که این چادرش را گرفته بود روی این دوغ، که آفتاب بهش نخورد، گرم نشود. اینقدر دقت داشت که در پذیرایی از زوّار، بهترین راه را به کار ببندد

یک‌وقت دیدیم خنجر کشید که باید پیش ما بمانید! یعنی اینقدر علاقه به زوّار داشتند

خاطره دیگری دارم؛ ما ظهر که می‌شد زیر درختان نخل اُطراق می‌کردیم و همراه خودمان یک مقدار نان خشک می‌بردیم و یک مقدار ماست آب‌گرفته می‌بردیم و یک چراغ- پیریموس می‌گفتند آن‌وقت- از این چراغ نفتی‌هایی که با فشار روشن می‌شد همراه خودمان می‌بردیم و چایی و بساط و اینها.

ظهرها جایی نمی‌رفتیم، خودمان کنار شط، در آن سایه می‌نشستیم و ...، منتها آب فرات خواهید دید، گل‌آلود است، نمی‌شود از آن برای خوردن استفاده کرد. باید ته‌نشین کنی، ما هم که نمی‌توانستیم ته‌نشین کنیم. زوّار از یک روشی استفاده می‌کردند، یک مقدار ماده‌ای هست به نام «زاق» می‌گویند. این را در آب یک خورده‌ای با دست حرکت می‌دادند، تمام آن چیزها را ته‌نشین می‌کرد و آب صافش را ازش استفاده می‌کردند. یک‌خورده زاق همراهمان می‌بردیم، نان خشک همراهمان می‌بردیم، ماست کیسه انداخته همراهمان می‌بردیم؛ چراغی و بساطی و اینها، و شب را در مضیف‌ها می‌ماندیم، طبعاً صبح هم آنجا بودیم.

در یکی از سفرها- من دو سفر موفق شدم بروم- در یکی از سفرها، خب ما ظهر اطراق کردیم و استراحت کردیم و دیگر بعدازظهر باید راه می‌رفتیم. نصف راه را قبل از ظهر، نصف راه بعد از ظهر، سه روز طول می‌کشید مال ما؛ سه روز، و دو شب در وسط.

شروع کردیم به راه رفتن، چندتا از جوان‌های عرب، مال یکی از مضیف‌ها، آمدند به ما پیشنهاد کردند که امشب را اینجا باشید. گفتیم ما تازه راه افتادیم، تا شب خیلی وقت است، ما باید برویم. گفت علاج ندارد. از او اصرار و از ما انکار، یک‌وقت دیدیم خنجر کشید که باید پیش ما بمانید! یعنی اینقدر علاقه به زوّار داشتند!

من گفتم ما قول می‌دهیم که از طرف شما زیارت می‌کنیم، بنابراین اجازه مرخصی ما را بدهید. دیگر هر طوری بود راضی‌شان کردیم و اجازه مرخصی را گرفتیم و حرکت کردیم. و خاطرات زیادی از برخوردهایی که آن صاحب مضیف و کارکنان مضیف و برادرشان و فرزندشان داشتند دارم؛ واقعاً خیلی جالب بود برای ما.

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم... / واقعاً یک عالم پُرنشاطی داشتیم/ این هم از بهترین خاطرات زندگیِ شما خواهد بود

منتها روشی که ما داشتیم به ما گفته بودند با کفش نمی‌توانید، توی کفش، پاهایتان، انگشت‌هایتان زخم می‌شود، لِه می‌شود، باید با پای پیاده بروید، با پای برهنه. طبعاً ما با پای برهنه می‌رفتیم و خوارها هم در پایمان می‌رفت و خوارها را هم قبول می‌کردیم، «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنش‌ها گر کند خوار مغیلان، غم مخور» و مهم هم نبود.

و از جمله یکی از دوستان ما بود دوتا فرزند داشت، تقریباً پنج ساله شش ساله؛ اینها را هم با خودش آورده بود. و اینها هم سه روز پیاده راه رفتند و بالاخره رسیدند به کربلا. وقتی می‌رسیم آنجا دیگر واقعاً یک عالم پُرنشاطی داشتیم که این راه را ما طی کردیم.

و از خاطراتی که من هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم، گاهی خسته می‌شوم و ناراحت می‌شوم از بعضی چیزها، و ناچارم یک خاطرات شادکننده‌ای را به ذهنم بیاورم، می‌روم توی آن حال و هوا و فکر می‌کنم از نجف داریم حرکت می‌کنیم و رفتیم زیر درخت‌ها، از آنجا رفتیم کجا و...  اینها را در نظر مجسم می‌کنم تا رفع آن خستگی و ناراحتی و اینها بشود.

این هم از بهترین خاطرات زندگیِ شما خواهد بود. همیشه انسان موفق به این کار نمی‌شود. و این یک نکته بود.

سؤال می‌کنند آقا! این‌همه وسایل نقلیه هست، چه فایده دارد شما پیاده می‌روید؟

نکته دوم این است سؤال می‌کنند: آقا! این‌همه وسایل نقلیه هست، چه فایده دارد شما پیاده راه می‌افتید می‌روید؟ این چه کاری است؟ چه زحمتی به خودتان می‌دهید؟

به خصوص کسانی که پیاده‌روی کم می‌کنند، روز اول که راه می‌روند، پاها سفت می‌شود. شب که می‌خوابند، صبح بلند می‌شوند دیگر نمی‌توانند راه بروند؛ پاها سفت می‌شود. منتها یواش یواش ما راه می‌رفتیم تا پا نرم بشود و اینها؛ چنین نیست که آدم نتواند راه برود، یواش یواش نرم می‌شود. خب مشکلات زیادی هم برای کسانی که عادت به پیاده روی ندارند، هست. اما شنیدم اخیراً دیگر همه چیز هست. ماشاءالله از نجف تا کربلا، همه چیز مرتب، حتی دارو، درمان، ماساژور! وسیله ماساژ، همه چیز... آن‌وقت که این حرف‌ها نبود.

به هرحال سؤال می‌کنند که آقا چه فایده دارد؟

پاسخ: این یک نوع اظهار عظمت امام حسین(ع) است/ ائمه(ع) مرکب داشتند، اما با پای پیاده به مکه می‌رفتند

جوابش این است که این یک نوع ابراز عظمت امام حسین(ع) است. عیناً در روایات داریم ائمه پیاده از مدینه می‌رفتند مکّه. امام سجاد(ع) بیست و پنج سفر شاید با پای پیاده رفت. گاهی مرکب هم همراه خودشان می‌بردند. به دو فایده؛ یک فایده اگر وسط راه ناچار شوند سوار بشوند، دیگر اینکه بگویند از بی‌مرکبی نیست که ما پیاده می‌رویم، مرکب هم داریم و پیاده می‌رویم، این به احترام امام حسین(ع) است.

این یک نوع اظهار عظمت و تجلیل از مقام شامخ اباعبدالله(ع) است. این پیاده رفتن، این دلیل بر این است. و لذا این پیاده‌رویِ اربعین خیلی در دنیا صدا می‌کند؛ و تبلیغ خوبی برای عالم تشیّع و عالم اسلام است. یکی از مبلّغ‌های بسیار خوب است.

می‌دانید که در ایام اربعین، اجتماع در کربلا، از عاشورا بیشتر است، انبوه جمعیت خیلی بیشتر است. آن‌وقت عدهزیادی پیاده، زن، بچه، با اینکه خطراتی هم احتمال می‌دهند تهدیدشان بکند می‌کنند، این دلیل بر این است که واقعاً عاشق این مکتب هستند. تنها عشق است که آنها را به این سمت و سو می‌برد.

بنابراین این ایراد یک ایراد بی‌دلیل و بیهوده‌ای هست و آثار و برکات را می‌بینند و در عین‌حال باز ایراد می‌کنند، خیلی دلیل بر بی‌اطلاعی است.

بعضی‌ها اخیراً ایراد می‌کنند که برای چه بعد از چهارده قرن عزاداری کنیم؟

و اما نکته سومی که در اینجا باید عرض کنم، دربارهخودِ جریان کربلاست. بعضی‌ها اخیراً ایراد می‌کنند آقا! یک حادثه‌ای تقریبا چهارده قرن قبل واقع شد و خب رفت جزو تاریخ و تمام شد. تمام کسانی که اطراف جریان بودند همه رفتند. فرزندهای آنها هم رفتند، نوه‌ها و نتیجه‌های آنها هم رفتند. تمام شد دیگر. این چه برنامه‌ای است که شما هر سال داری تجدید می‌کنید؟

جواب این است، یک‌وقت یک برنامه برنامه شخصی است، یک‌وقت یک جریان مستمر تاریخیِ انسانی است. جنگ امام حسین(ع) با دشمنانش بر سرِ یک مسألهشخصی نبود، بر سر این بود که می‌فرمود «انَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِی امّهجدّی، اُرید اَن آمُرَ بالمعروف وَ اَنهَی عَنِ المُنکَر وَ اَسِیر بِسِیرَةِ جَدِّی» من می‌خواهم آیین اسلام را زنده کنم. این مبارزهحق و باطل است. این مبارزهحق و باطل، همیشه بوده و الان هم ادامه دارد.

ما از مکتب امام حسین(ع) به عنوان مبارزهحق با باطل در زمان خودمان [کمک می‌گیریم]، آینده‌ها هم همین مبارزه را دارند و باید از این مکتب کمک بگیرند. یک مسئله شخصی نیست بلکه یک هدف مستمرِ انسانی است. و جالب این است که جریان امام حسین(ع) فراتر از جهان اسلام هم تأثیر می‌گذارد. چون اهداف، یک اهدافی است که در غیر اسلام هم هست. ما می‌گوییم «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ». خب این منحصر به جامعه اسلامی نیست، هر انسانِ آزاده‌ای «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» می‌گوید. «خَیَّرَنِی بَیْنَ اثْنَتَیْنِ، بَیْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ» اینها تعبیراتی که امام حسین(ع) دارد. و به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) که فرمود «المَوت فِی حَیاتِکُم مَقهورِین والحَیاة فِی مَوتِکُم قَاهِرین» شما اگر زنده بمانید و مقهور دشمن بشوید، این مرگ است. اگر شهید بشوید و مقهور دشمن نشوید، این حیات است.

این جمله معروف، معجزه پیغمبر(ص) است

این جمله معروف (انّ الحُسَینُ مِصباحُ الهُدَی وَ سَفِینَةُ النَّجاة)، حدیث معروف نبوی از پیغمبر است. این جمله را پیغمبر وقتی که گفت که هنوز نه کربلایی بود و نه عاشورایی بود؛ امام حسین بچه بود، کوچک بود. پیغمبر(ص) در فرمایشی خیلی راجع به امام حسین(ع) احترام گذاشت، یکی از اصحاب گفت: «یا رسول‌الله! شما داری دربارهامام حسین می‌گویی «زِین السّماوات والأرض»؟ این طفل کوچک زینت و آسمان و زمین است؟ ما خیال می‌کردیم شما زینت آسمان و زمین هستید.

فرمود: «زِین السّماوات والأرض» که گفتم درست است. بعد فرمود: «الحُسَینُ مِصباحُ الهُدَی وَ سَفِینَةُ النَّجاة» حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. این یک معجزه پیغمبر است. در حالی‌که امام حسین چند ساله بود، این جمله را فرمود. بنابراین این مصباح الهدی بودن برای همه است و هر زمان و هر مکان هر قوم و هر جمعیت سفینة النّجاة بودن، برای هر زمان و هر قوم و هر جمعیت است.

یک شرط دارد و آن شرطش هم این است که ...

امیدوارم سفر بسیار خوبی داشته باشید و در این چند روز که با هم هستید بتوانید واقعاً اهداف اسلامی‌تان را روشن‌تر کنید، سطح معرفت‌تان را بالاتر ببرید. قوّت ایمان و تهذیب نفس‌تان را بیشتر کنید و در واقع مایه‌ای بگیرید برای تمام عمرتان ان‌شاءالله که از آن سرمایه استفاده کنید.

ولی یک شرط دارد و آن شرطش هم این است ما را هم از دعا فراموش نکنید. من به دعای کوچک هم قانع هستم، یک دعای کوچک هم بکنید و یک السّلام علیک یا اباعبدالله هم کوچک بگویید به همان هم ما قناعت می‌کنیم، من هم از صمیم دل برای موفقیت شما دعا می‌کنم. بفرمایید.

سؤال: اگر هدف ما زیارت است، چرا چند روز وقتمان را صرف پیاده‌روی کنیم و از زیارت بیشتر در جوار امام حسین(ع) محروم بمانیم؟

[سوال یکی از حضار:] سولهایی در این زمینه مطرح است، مثلا اینکه اگر هدف ما زیارت است، چرا چند روز وقتمان را صرف پیاده‌روی کنیم و از زیارت بیشتر در جوار امام حسین(ع) محروم بمانیم؟ یا اینکه سوال میشه در حالی که معرفت ما نسبت به زیارت کم است، بهتر نیست به جای این سه روز پیاده‌روی، وقتمون را صرف مطالعه کنیم و معرفت بیشتر بدست بیاوریم؟ و اینکه اگر توصیه‌ای برای کسانی که می‌خواهند این سه روز پیاده‌روی را بروند، دارید، بفرمایید.

پاسخ آیت‌الله مکارم شیرازی: آن تأثیری که در این پیاده‌روی هست، در زیارت معمولی نیست

جواب هر سه سؤال را من مختصرا عرض کنم. آن تأثیری که در این پیاده‌روی هست، در زیارت معمولی نیست. انسان یک حال و هوایی دیگری پیدا می‌کند. تا آدم نرود، توجّه پیدا نمی‌کند؛ انسان یک حال و هوای دیگری پیدا می‌کند. یک شور و نشاط و یک عشق دیگری پیدا می‌کند.

آثار و برکاتی که از زیارت معمولی حاصل می‌شود، ارزشمند است. خب می‌رود زیارت می‌کند، به‌جای دو روز، سه روز چهار روز زیارت می‌کند، تکرار زیارت؛ اما این یک خاطره‌ای می‌شود برای تمام عمر. اصلاً در موقع راه رفتن وقتی به آن سمت می‌رود، دارد خودسازی می‌کند. غیر از بحث‌هایی که [در طول راه] می‌شود، شب‌هایی که مستقر می‌شوند و صحبت‌هایی که می‌شود، اصلاً خودِ این یک تأثیر در خودسازی دارد.

و خب همین اشکال را هم به امام سجاد می‌کردند، چرا شما این کار را می‌کنید؟ خب سریع با مرکب بروید و بیشتر طواف خانه خدا کنید. چرا؟ یک آثاری در پیاده‌روی هست که در آن نیست. و بنابراین جای این ایراد نیست. بعضی‌ها که حوصله پیاده‌روی ندارند، معمولاً این‌گونه اشکالات را می‌کنند که خودشان را تبرئه بکنند و یک مجوّز برای خودشان پیدا بکنند.

و بهترین دلیلش این است که ممکن است خاطرهزیارت نماند، اما خاطرهاین پیاده‌روی و این برنامه، تا آخر عمر بماند. بنابراین این وسوسه‌ها را باید از خود دور کرد و ان‌شاءالله رحمان، با موفقیت ادامه بدهید

والسّلام علیکم ورحمة الله.

خواندن دعای سفر برای دانشجویان عازم پیاده روی اربعین

من یک دعای سفرتان را هم می‌خواهم اینجا بخوانم:

بسم الله الرّحمن الرّحیم إنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیکَ القُرآن لَرادُّک إلی مَعادٌ، إن‌شاءالله فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ؛ اللهمَّ احفَظهُم وَاحفَظ مَن مَعَهُم وَ ما مَعَهُم بحَولکَ وَ قُوَّتِکَ یا أرحمَ الرّاحمین» دعای همسفران‌تان را هم خواندم با شما...



نظر اندیشمندان معاصر در مورد ایمان برای بشر امروز

امروز دیگر اندیشمندی یافت نمی شود که نیاز انسان را به نوعی ایمان، حتی ایمان غیرمذهبی که به هر حال امری ماوراء علم است انکار کند.
برتراند راسل با آنکه گرایشهای مادی دارد اعتراف می کند که: کاری که منظور آن فقط درآمد باشد، نتیجه مفیدی بار نخواهد آورد برای چنین نتیجه ای باید کاری پیشه کرد که در آن "ایمان" به یک فرد، به یک مرام، به یک غایت نهفته باشد. امروز ماتریالیستها هم ناچارند مدعی شوند که ما از جنبه فلسفی ماتریالیست و از جنبه اخلاقی ایده آلیستمی باشیم، یعنی از جنبه نظری، مادی و از جنبه عملی و آرمانی، معنوی هستیم اینکه چگونه ممکن است انسان نظرا مادی باشد و عملا معنوی، مشکلی است که خود مادیین باید بدان پاسخ بگویند.

جورج سارتن، دانشمند مشهور جهانی و نویسنده کتاب معروف "تاریخ علم " در کتاب "شش بال" نارسائی و ناتوانی علم را در انسانی ساختن روابط بشر و نیاز فوری انسان را به نیروی ایمان چنین بیان می کند: علم در بعضی زمینه ها ترقیات عظیم و شگفت کرده است ولی در زمینه های دیگر مثلا سیاست ملی یا بین المللی که مربوط است به روابط افراد انسان با یکدیگر، هنوز خود را ریشخند می کنیم.
جورج سارتن اعتراف دارد که ایمانی که مورد نیاز انسان است ایمان دینی و مذهبی است وی درباره نیاز انسان به مثلث "هنر و دین و علم" چنین می گوید: هنر، زیبائی را آشکار می سازد و همین جهت مایه شادی زندگی می شود دین محبت می آورد و موسیقی زندگی است علم با حق و راستی و عقل سر و کار دارد و مایه هوشیاری نوع بشر می شود به هر سه اینها نیازمندیم، هم به هنر، هم به دین، هم به علم علم به صورت مطلقی برای زندگی لازم است ولی هرگز به تنهائی کافی نیست.

انسان نمی تواند بدون داشتن ایده و آرمان و ایمان، زندگی سالم داشته باشد و یا کاری مفید و ثمر بخش برای بشریت و تمدن بشری انجام دهد انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان، یا به صورت موجودی غرق در خودخواهی در می آید که هیچوقت از لاک منافع فردی خارج نمی شود، و یا به صورت موجودی مردد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگی در مسائل اخلاقی و اجتماعی نمی داند.
انسان دائما با مسائل اخلاقی و اجتماعی برخورد می نماید و ناچار باید عکس العمل خاصی در برابر اینگونه مسائل نشان بدهد انسان اگر به مکتب و عقیده و ایمانی پیوسته باشد تکلیفش روشن است، و اما اگر مکتب و آئینی تکلیفش را روشن نکرده باشد همواره مردد و سر می برد، گاهی به این سو کشیده می شود و گاهی به آن سو, موجودی می گردد نا هماهنگ آری، در اصل ضرورت پیوستن به یک مکتب و یک ایده تردیدی نیست.

دلت گرفته؟ به این شماره زنگ بزن!

این روزها داشتن یک دوست خوب و آدم مطمئنی که حرف دلت را بشنود، نعمت بزرگی است و باید قدر آن را دانست. آیا تاکنون فکر کرده‌ایم که در اوج لحظه‌های تنهایی، چه کسی می‌تواند آرامش‌بخش زندگی باشد؟

خبرگزاری فارس: دلت گرفته؟ به این شماره زنگ بزن!

دیروز خیلی کلافه بودم. دلم می‌خواست با یک نفر حرف بزنم. داشتم توی گوشی‌ همراهم شماره آدم‌ها رو نگاه می‌کردم که چشم به اسم یکی از دوستان افتاد. پیامکی زدم و گفتم دلم گرفته، پاسخ داد: 

«این که غصه نداره! به این شماره زنگ بزن، فقط نپرس کیه که نمی‌گم. اگر زنگ بزنی خیلی خوشحال می‌شه، سلام من رو هم برسون».

اولش دو دل بودم اما دل را زدم به دریا و شماره‌ای که نوشته شده بود را گرفتم. صدایی آن سوی خط گفت: «زائر گرامی! پس از عرض سلام به محضر مبارک امام رضا علیه‌السلام، به روضه منوّره مرتبط خواهید شد، اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی(ع).»

 

ارتباط با حرم مطهر امام رضا(ع) شماره تلفن: 05112003334

 

احساس می‌کرم دستانم به پنجره فولاد رضا علیه‌السلام گره خورده است و حضرت از پشت شبکه‌های پنجره فولاد، دستان مرا به گرمی می‌فشارد.

دیگر بهتر از این نمی‌شد، ذوق‌زده شده بودم! تجربه این لحظه ناب، شگفتی خاصی برایم داشت و شاید آرزوی هر عاشقی باشد که بخواهد عاشقانه و عارفانه با مولای خویش سخن بگوید. انگار امام رئوف داشت حال مرا می‌پرسید...

این صدای من نبود که می‌آمد، صدای دلم بود که داشت با پنجره فولاد ثامن الحجج علیه‌السلام درد دل می‌کرد.

یا ضامن آهو! دعا کن برایمان که دل در گرو مهر تو بسته‌ایم.

سرگذشت خواندنی سلمان فارسی به روایت حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی

روزی رفیق سلمان به او گفت: خبر دارى که امروز شخصى وارد مدینه شده و تصور مى‏کند فرستاده خداست؟! سلمان گفت: تو اینجا باش تا من بازگردم، او به مدینه رفت؛ غافل از اینکه سرنوشت برای او چیز دیگری را رقم زد.

خبرگزاری فارس: سرگذشت خواندنی سلمان فارسی به روایت حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، هشتم صفر سال 35 هجری، سالروز وفات بزرگ یار ایرانی پیامبر اکرم(ص) سلمان فارسی است، او همان کسی که پیامبر(ص) او را از اهل‌بیت خواند و فرمود: «سلمان منّا اهل البیت».

آری! سلمان محمدی پس از رحلت پیامبر اعظم(ص)، جزو معدود کسانی بود که از راه حق منحرف نشد و در شمار معتقدان به امامت حضرت علی(ع) قرار گرفت. او در خلافت عمر بن خطاب به حکومت مدائن منصوب شد، وی هیچ‌گاه از حقوق بیت‌المال برای خود چیزی برنداشت و همه‌ آن را صدقه می‌داد و برای امرار معاش زنبیل می‌بافت.

این شیعه راستین علی(ع) و مایه افتخار ایرانیان در شهر مدائن به جوار رحمت الهی پیوست و در همان شهر خاکسپاری شد.

 

 

مقبره سلمان فارسی در مدائن

 

 

*سرگذشت جالب سلمان

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی ذیل تفسیر آیه 62 سوره بقره درباره سرگذشت سراسر حقیقت‌جویانه سلمان محمدی این چنین می‌گوید:

«سلمان» اهل جندی‌شاپور بود، با پسر حاکم وقت رفاقت و دوستى محکم و ناگسستنى داشت، روزى با هم براى صید به صحرا رفتند، ناگاه چشم آن‌ها به راهبى افتاد که به خواندن کتابى مشغول بود، از او راجع به کتاب مزبور سؤالاتى کردند، راهب در پاسخ آن‌ها گفت: کتابى است که از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده و نهى از معصیت و نافرمانى او کرده است، در این کتاب از زنا و گرفتن اموال مردم به ناحق نهى شده است، این همان «انجیل» است که بر عیسى مسیح نازل شده است.

گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت و پس از تحقیق بیشتر به دین او گرویدند، به آن‌ها دستور داد که گوشت گوسفندانى که مردم این سرزمین ذبح مى‏کنند، حرام است از آن نخورند.

سلمان و فرزند حاکم وقت روزها هم چنان از او مطالب مذهبى می‌آموختند، روز عیدى پیش آمد، حاکم مجلس میهمانى ترتیب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت کرد، در ضمن از پسرش نیز خواست که در این مهمانى شرکت کند، ولى او نپذیرفت.

در این باره به او زیاد اصرار کردند، اما پسر اعلام کرد که غذاى آن‌ها بر او حرام است، پرسیدند این دستور را چه کسى به تو داده است؟ راهب مزبور را معرفى کرد.

حاکم راهب را احضار کرد و به او گفت: چون اعدام در نظر ما گران و کار بسیار بدى است، تو را نمى‏کشیم، ولى از محیط ما بیرون برو!  سلمان و دوستش در این موقع راهب را ملاقات کردند، وعده ملاقات در «دیر موصل» گذاشتند.

پس از حرکت راهب، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفایش بود تا آماده حرکت شود، او هم همچنان سرگرم تهیه مقدمات سفر بود، ولى سلمان بالاخره طاقت نیاورده تنها به راه افتاد.

در دیر موصل سلمان بسیار عبادت مى‏کرد، راهب که سرپرست این دیر بود، او را از عبادت زیاد بر حذر داشت، مبادا از کار بیفتد، ولى سلمان پرسید آیا عبادت فراوان فضیلتش بیشتر است یا کم عبادت کردن؟

در پاسخ گفت: البته عبادت بیشتر اجر بیشتر دارد.

عالم دیر پس از مدتى به قصد بیت‌المقدس حرکت کرد و سلمان را با خود به همراه برد، در آنجا به سلمان دستور داد که روزها در جلسه درس علماى نصارى که در آن مسجد برپا می‌شود، حضور یابد و کسب دانش کند.

روزى سلمان را محزون یافت، علت را جویا شد، سلمان در پاسخ گفت: تمام خوبی‌ها نصیب گذشتگان شده که در خدمت پیامبران خدا بوده‏اند، عالم دیر به او بشارت داد که در همین ایام در میان ملت عرب پیامبرى ظهور خواهد کرد که از تمام انبیا برتر است.

عالم گفت: من پیر شده‏ام، خیال نمى‏کنم او را درک کنم، ولى تو جوانى امیدوارم او را درک کنى، ولى این را نیز بدان که این پیامبر نشانه‏هایى دارد از جمله نشانه خاصى بر شانه او است، او صدقه نمى‏گیرد، اما هدیه را قبول مى‏کند.

در بازگشت آن‌ها به سوى موصل در اثر جریان ناگوارى که پیش آمد سلمان عالم دیر را در بیابان گم کرد. دو مرد عرب از قبیله بنى‌کلب رسیدند، سلمان را اسیر کرده و بر شتر سوار کردند و به مدینه آوردند و او را به زنى از قبیله «جهینه» فروختند!

سلمان و غلام دیگر آن زن به نوبت روزها گله او را به چرا مى‏بردند، سلمان در این مدت مبلغى پول جمع‏آورى کرد و انتظار بعثت پیامبر اسلام(ص) را مى‏کشید، در یکى از روزها که مشغول چرانیدن گله بود رفیقش رسید و گفت: خبر دارى امروز شخصى وارد مدینه شده و تصور مى‏کند پیامبر و فرستاده خدا است؟!

*ماجرای سه امتحانی که سلمان از پیامبر(ص) گرفت

سلمان به رفیقش گفت: تو اینجا باش تا من بازگردم، سلمان وارد شهر شد، در جلسه پیامبر حضور پیدا کرد، اطراف پیامبر اسلام مى‏چرخید و منتظر بود پیراهن پیامبر کنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده کند.

پیامبر(ص) متوجه خواسته او شد، لباس را کنار زد، سلمان نشانه مزبور یعنى اولین نشانه را یافت، سپس به بازار رفت، گوسفند و مقدارى نان خرید و خدمت پیامبر آورد، پیامبر فرمود چیست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است، پیامبر فرمود: من به آن‌ها احتیاج ندارم به مسلمانان فقیر ده تا مصرف کنند.

سلمان بار دیگر به بازار رفت، مقدارى گوشت و نان خرید و خدمت رسول اکرم آورد، پیامبر پرسید این چیست؟ سلمان پاسخ داد: هدیه است، پیامبر فرمود:

بنشین، پیامبر و تمام حضار از آن هدیه خوردند، مطلب بر سلمان آشکارشد، زیرا هر سه نشانه خود را یافته بود.

در این میان سلمان راجع به دوستان و رفیق و راهبان دیر موصل سخن به میان آورد و نماز، روزه و ایمان آن‌ها به پیامبر و انتظار کشیدن بعثت وى را شرح داد، کسى از حاضران به سلمان گفت: آن‌ها اهل دوزخند! این سخن بر سلمان گران آمد، زیرا او یقین داشت اگر آنها پیامبر را درک می‌کردند از او پیروى می‌کردند.

در اینجا بود که‏ آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏»(2) بر پیامبر نازل شد و اعلام شد آن‌ها که به ادیان حق ایمان حقیقى داشته‏اند و پیغمبر اسلام را درک نکرده‏اند، داراى اجر و پاداش مؤمنان خواهند بود.

 

*پی‌نوشت‌ها:

1- تفسیر نمونه، جلد یک، صفحه 288

2-سوره بقره آیه